سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

عوامل ربودن امام صدر در گفتگو با سید محمد صادق حسینی/ اسرار ربایش / پایگاه فرهنگی روایت صدر

 
در آن لحظات آخر، که ما شدیدا احساس نگرانی می‌کردیم از احتمال وجود توطئه‌ای سنگین علیه امام موسی‌صدر در منطقه به وسیله سازمان‌های منطقه‌ای و جهانی، شیخ محمد یعقوب نزد ما آمد ... گفت ما علی رغم این نگرانی‌هایی که اعلام کردید، باز می‌خواهیم از شما سؤال کنیم که آیا صلاح می‌دانید این سفر را انجام دهیم؟ برادرم نیز گفتند که من اعتماد ندارم به این رؤسای عرب و خصوصا رهبر لیبی ... اما متاسفانه شرایط طور دیگری بود. اصرار وزراء خارجه کشورهای منطقه، بخصوص عبدالعزیز بوتفلیقه وزیر

                                          
اشاره
    سید محمد صادق حسینی، روزنامه‌نگاری فعال و میانه‌رو است که در ایران، عراق و لبنان، سابقه بیش از سه دهه کار سیاسی و فرهنگی دارد. کسانی‌که برنامه‌های شبکه تلویزیونی الجزیره و خصوصا گزارش‌های جذاب «غسان بن جدو» را دنبال می‌کنند، حتما با اندیشه و چهره این روزنامه‌نگار آشنایی دارند. اگرچه سید محمد صادق حسینی چند سالی نیز توفیق داشته است تا امام صدر را از نزدیک در لبنان درک کند، با این حال انگیزه اصلی نگارنده از انجام گفتگوی ذیل با وی، ویژگی مهم دیگر اوست: سید محمد صادق، برادر سید محمد صالح نیز هست. سید محمد صالح حسینی [1]، آنطور که جلال‌الدین فارسی ادعا می‌کند، یارِ غار وی در لبنان و همچنین «افسر» ایرانی‌الاصل گروه فلسطینی الفتح بود [2]. «جلال‌الدین فارسی» و «الفتح»، برای همه جویندگان امام صدر، دو اسمِ نام آشناست! اولی، کینه‌توزترین مخالف ایرانی امام صدر است که به باور کارشناسانِ بسیار، در باره چگونگی اختفاء آن بزرگوار اطلاعاتِ ناگفته‌ی مهمی دارد؛ دومی، عضو ارشد مجموعه گروه‌های مبارز فلسطینی است که برخی اعضاء آن، به باور اغلب رهبران امروز شیعیان لبنان، در عملیات ربودن امام صدر با رژیم قذافی همدست بودند. در مورد نزدیکی جلال‌الدین فارسی و محمد صالح حسینی با رژیم قذافی همین بس که خبر پیروزی انقلاب را به تصریح خودشان، در شامگاه روز 21 بهمن سال 57، یعنی قریب شش ماه پس از ربوده شدن امام صدر توسط آن رژیم در لیبی، در منزل قذافی و بر سر میز شام از نامبرده دریافت کردند [3]! در مورد نزدیکی آنها به رهبران گروه الفتح نیز همین بس که دفتر کار آنها باز به تصریح خودشان [4]، در اردوگاه صبرا و در همان ساختمان‌هایی واقع بود که خود عرفات استقرار داشت. طی سالیان گذشته از برخی شاهدان عینی در ایران و لبنان نقل شده است، که محمد صالح حسینی عدم بازگشت امام صدر را از سفر لیبی، حتی پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، خبر داده بود. در همین حال بعضی مسئولان ارشد حرکت امل و حزب‌الله نیز شهادت داده‌اند که پس از اختفاء امام صدر، محمد صالح حسینی بارها و بارها به مقر حرکت امل در بیروت مراجعه و با انفعال شدید از وقوع این فاجعه ابراز تأثر و تأسف ‌کرده بود. محمد صالح حسینی در سال 1981 میلادی به طرز مشکوکی در بیروت به قتل رسید. همزمان با وی، زهیر محسن رهبر گروه فلسطینی الصاعقه نیز که بارها گفته ‌شد در عملیات ربودن امام صدر با رژیم قذافی همدستی کرده است [4]، به طرز مشکوکی در بندر کان فرانسه به قتل رسید. چند سالی است که این نظریه قوت بیشتری یافته است، که اراده‌ای شوم در سطح منطقه و جهان، هم طرح و اجرای عملیات ربودن امام صدر توسط رژیم قذافی را مدیریت کرده است و هم به مدت سه دهه تمام از پیگیری مسأله و نیز کشف حقایق آن ممانعت به عمل آورده است. بر اساس این نظریه [5]:
    • عملیات ربودن
امام صدر با عاملیت مستقیم رژیم قذافی و هم‌دستی برخی محافل مهم قدرت در منطقه خاورمیانه اجرا شد؛
    • برخی هم‌دستان رژیم قذافی و نیز بعضی افراد مطلع که مراتب رازداری آنها محرز نبود، از جمله حسن اشکال [ظاهرا پسر خاله قذافی]، زهیر محسن و نیز محمد صالح حسینی، جهت تضمین عدم افشاء حقیقت طی سالیان بعد ترور شدند.
    با چنین ذهنیتی بود که در زمستان سال 1381به اتفاق برخی برادران گروه تلویزیونی «روایت فتح» خدمت آقای سید محمد صادق حسینی رسیدیم تا نقطه‌نظرات او را در این باره جویا شویم. تصور نگارنده این بود که وی پس از گذشت بیش از دو دهه از ربوده شدن امام صدر و نیز قتل برادر، به اندازه کافی فرصت داشته است تا در باره این وقایع تحقیق کند و به اطلاعات و لااقل تحلیلی منطقی دست یابد. همینطور نیز بود. اگرچه حسینی پس از اتمام گفتگو تصریح کرد که به سبب تردد مداوم در کشورهای عربی همه باور‌های خود را بر زبان نیاورده است، و اگرچه برخی پاسخ‌های وی از نظر نگارنده قابل قبول نیست، اما اهمیت پاسخ‌های وی چنان است که قطعا در آینده از سوی صدر پژوهان و محققان در زمینه چگونگی اختفاء آن بزرگوار مورد استناد قرار خواهد گرفت. آنچه در پی می‌آید، حاصل این گفتگوست. به راستی امام صدر یک روز قبل از ربوده شدن به خبرنگار
مجله کویتی «النهضه» در لیبی چه واقع‌بینانه گفته بود: «حوادث لبنان گویای آن است که مسائل پشتِ پرده بسیار گسترده‌تر از ظواهری هستند که در داخل کشور مشاهده می‌شود. برنامه‌ها و نقشه‌های بزرگی در دست اجرا هستند که تماما در ماوراء مرزهای لبنان تنظیم شده‌اند. برخورد با این مسائل مستلزم دقت فراوان، تلاش خستگی‌ناپذیر و نیز توکل بر خداوند تبارک و تعالی است».
اولین آشنایی
 
   ? آقای حسینی؛ اگر امکان دارد، ابتدا قدری در باره چگونگی آشنایی خود با امام صدر برایمان صحبت کنید.
    استاد: بسم‌الله الرحمن الرحیم. اولین باری که خدمت امام موسی‌صدر عزیزمان رسیدیم و با ایشان آشنا شدیم، در مسجد شهر آخِن آلمان بود. من آن زمان در آلمان تحصیل می‌کردم. یادم هست که آن روز یک فضای بسیار لطیفِ فرهنگی، دینی و فوق‌العاده‌ای بر مجلس حاکم بود که روی من تاثیر بسیار زیادی گذاشت. ظاهرا پاییز سال 1973 میلادی بود. ایشان به منظور انجام کارهای خیر برای شیعیان لبنان مرتب در حال سفر به اروپا بودند و آن سفر به آلمان آمده بودند. آلمان یکی از کشورهایی بود که به شیعیان لبنان و مؤسسه آموزشی هنری جنوب لبنان که حضرت امام موسی ‌صدر راه انداخته بودند، کمک می‌کرد. در آن دیدار از ایشان یک صحنه‌ای دیدیم که برای همه ما درس و آموزشی فرهنگی و جاودانه بود که به وحدت شیعه و سنی و بلکه وحدت انسان‌ها مربوط است. امام موسی صدر آمدند و با کمال تواضع پشت سر استاد گرامی [عصام] سعید العطار، امام جماعت آن مسجد که اهل سوریه است، قرار گرفتند، به ایشان اقتدا کردند و عینا همان نمازی را که نماز مسلمین است و ما در مکه و مدینه اجرا می‌کنیم، به جای آوردند. یعنی به نشانه وحدت با برادران اهل سنت، پشت سر آقای عطار نماز خواندند، بدون آنکه هیچ علامت یا نشانه‌ای از تفرقه بین سنی و شیعه ظاهر شود...
تغذیه فکری دانشجویان مسلمان
    ? آیا سخنرانی هم کردند؟
    استاد: بله؛ بعد از نماز در باره ضرورت وحدت مسلمانان و بلکه ضرورت انسان واقعی بودن ما مسلمان‌ها بحثی را ارائه کردند که بخصوص برای ما دانشجویانی که خارج از کشور زندگی می‌کردیم و در چالش دفاع از ارزش‌های انسانی و اسلامی قرار داشتیم، بسیار جالب، متین، قوی و دوراندیش بود. می‌دانید که در آن زمان، هم کمونیسم در حال حمله به جهان اسلام بود، هم عالم سرمایه‌داری در حال حمله به جهان اسلام بود و هم متاسفانه مسلمانان در بدترین وضعیت ناهنجار، ناهماهنگی و تفرقه در میان خود بودند؛ از طرفی متأسفانه بلندنظری و دید دقیق علمای اسلام نیز هنوز به آن مرحله نرسیده بود که چنین جسارت‌های فرهنگی به‌جا و متین داشته باشند. به جرأت می‌توانم بگویم که از این نظر امام موسی صدر واقعا در زمان خود تک بودند. به هر حال این خاطره هیچ‌گاه از ذهن من خارج نشد و تاکنون آن را حفظ کرده‌ام. بعد از آن من مرتب به لبنان سفر می‌کردم و بارها ایشان را در مقر مجلس اعلای شیعیان لبنان در حازمیه زیارت ‌کردم. ایشان باز آنجا بحث‌های بسیار جان‌دار، پرمعنی و پرآینده‌ای را در قالب سمینار و سخنرانی مطرح کردند که می‌شنیدیم و استفاده می‌کردیم.
    ? آیا از عناوین آن بحث‌ها الآن چیزی را به یاد دارید؟
    استاد: بله؛ مثلا یادم هست که بحث بسیار جالبی را در مورد تئوری امید یا فلسفه انتظار ظهور مهدی موعود برای دانشجویان ایرانی و عرب داشتند که بحثی بسیار مترقی، معاصر و بر اساس زبان و ادبیات روز بود. طبیعتا این‌گونه بحث‌ها، آن‌هم در زمان سیادت و هیمنه ایدئولوژی‌های بیگانه بر جهان اسلام، برای ما دانشجویان هم جدید بود و هم کمکی بسیار ارزنده‌ در دفاع از از ارزش‌های اسلام. خصوصا برای امثال مایی که در خارج از کشور با انواع شبهات و این‌نوع مسائل روبه‌رو بودیم و واقعا به چالش ‌طلبیده می‌شدیم.
گسترش روابط
    ? رابطه شما با امام صدر بعدها چگونه گسترش پیدا کرد؟
    استاد: بعدها باز به واسطه برادرم شهید محمد صالح با ایشان بیشتر آشنا شدم. چون برادر من در این‌گونه فعالیت‌های فرهنگی، مشاور خاص ایشان بود؛ چه در جنوب لبنان در آن مدرسه‌ای که ایشان تاسیس کرده بودند و چه در خود مجلس اعلای شیعیان لبنان. کم‌کم به واسطه برادرم با آن مدرسه جنوب لبنان و با استادان آنجا نیز آشنا شدم. یادم هست که با همت امام موسی صدر، استادان آن مدرسه با کمک خود ایشان و برادرم توانستند برای اولین بار دروس دینی را در سیستم آموزشی مدارس لبنان وارد کنند. منظورم مدارس کل لبنان است و نه فقط شیعیان. درس دینی برای اولین بار با تلاش استادان این مدرسه بود که در نظام آموزشی لبنان تأسیس شد و به رسمیت شناخته شد. متن دروس توسط مجلس اعلای شیعیان تهیه می‌شد و در این مدرسه توسط بعضی اساتید که خود امام موسی صدر انتخاب می‌کردند، به معلمان تدریس می‌شد. مدرسه جنوب لبنان از این جهت حالتی شبیه دانشگاه تربیت معلم ما در ایران پیدا کرده بود و معلمان دروس دینی را برای مدارس لبنان تربیت می‌کرد.
    ? آیا شهید چمران در این زمان به لبنان آمده بود؟
    استاد: نه؛ شهید چمران آن زمان هنوز به لبنان نیامده بود. اتفاقا من آمدن شهید چمران را به یاد دارم. عصر یکی از روزهای همان سال‌های 75 یا 76 [6] میلادی بود که ایشان با یک فولکس استیشن کوچک و متواضع که خودشان رانندگی می‌کردند، همراه زن و بچه‌هاشان از خارج کشور به لبنان آمدند. نامه‌ای نیز از جناب آقای صادق طباطبایی برای امام موسی صدر همراه داشتند که ایشان را معرفی کرده بودند که می‌توانند بسیار مفید واقع شوند؛ انصافا نیز شهید چمران یک تحول نوعی را در مسائل آموزشی و سیاسی و بعدا نظامی و انقلابی در جنبش شیعیان لبنان بوجود آوردند.
    ? آیا شهید چمران و آقای محمد صالح حسینی همزمان با هم در مدرسه صنعتی جنوب لبنان فعالیت می‌کردند؟
    استاد: بله؛ اتفاقا یادم هست که سال اول را بسیار پر تلاش، و در فضایی آکنده از صمیمیت و همکاری، در کنار یکدیگر در آن مدرسه سپری ‌کردند. ولی متاسفانه بعضی متحجرین ایرانی و عرب و نیز بعضی افراد لیبرال ایرانی و عرب وارد این جریانات شدند و سعی کردند در میان ایرانیان و در میان روشنفکران عرب فتنه و اختلاف ایجاد کنند. این فتنه‌ها نهایتا منجر به آن شد که برادرم از مجلس اعلای شیعیان لبنان استعفا دهد. البته برادرم صمیمیت و برادری را تا آخرین لحظات زندگی مهندس چمران با ایشان حفظ کردند و همچنین تا آخرین لحظات حضور امام موسی‌صدر در لبنان با ایشان همکاری کردند. من بخصوص یادم هست که در آن لحظات آخر، که ما شدیدا احساس نگرانی می‌کردیم از احتمال وجود توطئه‌ای سنگین علیه امام موسی‌صدر در منطقه به وسیله سازمان‌های منطقه‌ای و جهانی، شیخ محمد یعقوب نزد ما آمد ...
منعِ امام صدر از سفر به لیبی (1)
    ? منظورتان دقیقا چه زمانی است؟
    استاد: این درست قبل از آخرین سفر این مجموعه عزیز بود که به لیبی رفتند. آن زمان خانه ما هنوز در محله برج‌البراجنه‌ی بیروت بود. شیخ محمد یعقوب نزد ما آمد و گفت ما علی رغم این نگرانی‌هایی که اعلام کردید، باز می‌خواهیم از شما سؤال کنیم که آیا صلاح می‌دانید این سفر را انجام دهیم؟ برادرم نیز گفتند که من اعتمادی ندارم به این آقایان رؤسای عرب و خصوصا رهبر لیبی؛ چون امام موسی‌صدر امروز سمبل مبارزه و مقاومت شیعیان و بلکه کل احرار و آزادگان لبنانی و فلسطینی هستند که در لبنان زندگی می‌کنند و بنابراین احتمالا بعضی رهبران منطقه و سرویس‌های جاسوسی جهان برای ایشان مشکل ایجاد خواهند کرد. البته ما احتمال نمی‌دادیم که اتفاقی بدین شکل بیفتد؛ اما همانطور که اول گفتم، امام موسی‌صدر دنبال وحدت شیعه و سنی بودند و از لیبی و بعضی کشورهای عربی انتظار داشتند که برای متحد کردن جبهه متفرق داخل لبنان و بسیج آنها برای مبارزه با اسرائیل بیشتر تلاش بکنند. امام موسی صدر در این راه از هیچ تلاشی دریغ و ترس نداشتند و خودشان را مستقیما وارد جنگ‌های دیپلماسی و سیاسی کردند تا بتوانند ظرفیت تمام کشورهای منطقه را برای متحد کردن لبنان بسیج کنند. ایشان در این راه حتی مدتی هم به اعتصاب غذا نشستند و به هر حال مبارزه‌ای سیاسی و طولانی داشتند تا بلکه بتوانند یک‌تنه لبنان را علیه دشمن خارجی متحد کنند. اما متاسفانه شرایط طور دیگری بود. اصرار وزراء خارجه کشورهای منطقه، بخصوص عبدالعزیز بوتفلیقه وزیر خارجه وقت الجزایر و نیز خود لیبیایی‌ها، بر ضرورت سفر امام موسی صدر به لیبی، باعث شد که ایشان و دوستانشان بالأخره به این سفر بروند و بنابراین مانع از شنیدن چنین نصیحتی شد.
آشنایی محمد صالح حسینی با امام صدر
    ? چه شد که امام صدر در مورد این سفر خاص از طریق شیخ محمد یعقوب با آقای اخوی مشورت کردند؟ اصولا رابطه آقای محمد صالح حسینی با امام صدر چگونه و در چه سطحی بود؟
    استاد: این مشورت‌ها دائمی و کلی بود. برادرم وقتی که از عراق خارج شدند، به لبنان آمدند و عملا به امام موسی صدر پناه آوردند. ایشان از بغداد فرار کرده بودند، چون حکم اعدام برایشان صادر شده بود. از طریق فلسطینی‌ها از عراق خارج شدند و به کمک آنها به لبنان نزد امام موسی صدر آمدند و مشاور همیشگی ایشان در مبارزات روشنفکرانه علیه چپ و راست شدند. آن زمان چپ و راست، یعنی کمونیست‌ها و بورژوازها، حملات شدیدی را در روزنامه‌ها و مجله‌ها علیه اسلام و دین داشتند. بنابراین رابطه برادرم با امام صدر از این‌جا شروع شد. کمی بعد برادرم رابطِ خوبِ بین امام موسی صدر و رهبران فلسطینی از قبیل یاسر عرفات، فارق القدومی، ابوایاذ و ابوجهاد شد. یادم هست که برادرم مرتب در حال رفت و آمد و بحث و گفتگو بود تا رابطه امام موسی‌صدر و رهبران فلسطینی را بهبود بخشد. بحث‌های آموزشی در مدسه جنوب لبنان هم یکی دیگر از زمینه‌های همکاری بود. پس از آن زمینه همکاری برادرم با امام موسی صدر به اقدامات امام برای متحد کردن جهان عرب گسترش یافت. چون همت و حوزه فعالیت امام موسی‌صدر دیگر از مرز لبنان و یک کشور و یک طایفه و یک مساله بخصوص فراتر رفته بود و تمامی جهان عرب را در برگرفته بود. امام موسی صدر دنبال آن بود تا از تمامی زمینه‌های ممکن برای متحد کردن هم لبنان و هم جهان عرب استفاده کند. مثلا به یاد دارم که ایشان اعتقاد داشت که می‌توان در زمینه‌های فکری از فلسفه مالک بن نبی فیلسوف معروف الجزایر برای تقویت مسلمان‌ها در برابر ایده‌های غرب‌گرا و به اصطلاح استعماری که در مقابل جهان اسلام قد علم کرده بودند، استفاده کرد. ایشان همچنین بر آن بودند تا از فلاسفه و متفکرین یمن نیز در این راستا استفاده کنند.
    ? و اخوی شما یکی از کسانی بود که امام صدر در باره این مسائل با وی مشورت و همفکری می‌کرد؟
    استاد: بله؛ مشورت امام موسی صدر با برادرم دائمی بود؛ آنهم در چهارچوب دفاع از جهان اسلام و وحدت آن. ایشان در این چارچوب با همه آنهایی که فکر می‌کرد اهل نظر هستند، مشورت می‌کرد. امام موسی صدر اصولا روش‌شان همین بود که در کارها اهل مشورت بودند. یادم هست یک وقت نااهلان داخلی لبنان شدیدا علیه امام موسی ‌صدر فعالیت و ایشان را متهم کردند که به اصطلاح امروز ما، لیبرال و اهل تساهل و تسامح هستند. آنها تلاش داشتند امام موسی صدر را به انزوا بکشانند. این همان وقتی بود که ایشان برای دفاع از مجاهدین آن زمان، که زیر چکمه‌های ساواک تحد تعقیب و در معرض خطر اعدام بودند، سفری طولانی به ایران آمدند. وقتی امام موسی صدر از ایران به لبنان باز گشتند، ما یک بسیج عمومی کردیم تا از ایشان استقبال کنیم. واقعا هم استقبال بی‌نظیری شد. کل لبنان بسیج شده بود تا در فرودگاه بیروت و پس از آن از ایشان استقبال کند. یادم هست که صبری حماده، رئیس وقت پارلمان لبنان که پیرمردی محترم و اهل بعلبک بود، شخصا آمده بود. برادرم محمد صالح و من نیز بودیم. انصافا در فرودگاه قیامتی برپا شده بود و همه آن کسانی که می‌خواستند وجه ایشان را به اتهامِ به اصطلاح «تساهل و تسامح» ایشان تخریب کنند، تیرشان به سنگ خورد ...
اسباب موفقیت و مقبولیت
    ? امام صدر تا چه حد اهل تساهل و تسامح بود؟ کجا چنین بود و کجا چنین نبود؟
    استاد: امام موسی‌صدر نه اهل افراط بود و نه اهل تفریط. اهل اعتدال بود. ایشان اصول‌گرا بود، وقتی که مسأله به اسلام، تشیع و اهل بیت مربوط بود؛ و اهل تساهل و تسامح بود، وقتی مسأله سیاسی عمده‌ای در سطح جهان اسلام مطرح می‌گشت. البته تساهل و تسامح، به همان شکلی که قرآن ما را بدان دعوت می‌کند، یعنی «شریعةٌ سهلةٌ سمهةٌ و حنیفیةٌ». ایشان طوری مسائل روز را مطرح می‌کرد و از چنان زبان و ادبیاتی بهره می‌برد، که مسیحیان می‌گفتند حضرت مسیح ظهور کرده و مُخَلِّص ما آمده تا ما را نجات دهد؛ روشنفکران نیز از طیف‌های مختلف ایمان پیدا می‌کردند و می‌گفتند امام موسی‌صدر می‌تواند نماد و سمبل جنبش روشنفکری در سطح جهان باشد.
    ? به نظر شما چه شد که امام صدر توانستند چنین مقبولیت و موفقیتی بدست آورند؟
    استاد: امام موسی‌صدر به نظرم می‌شود گفت که هم متعلم به علوم دینیه بود و هم متعلم به علوم دنیویه؛ یعنی هم ایدئولوژی‌های بشری آن زمان جهان را خوب مطالعه کرده بود و هم به علوم دین حسابی مسلط بود. ایشان در عین حال به یک خانواده بسیار اصیل تعلق داشت که همه اعضاء آن اهل داد و ستد فکری بودند. خود ایشان نیز اهل تبادل و تعاطی افکار بود. شخصیت ایشان بلند پرواز و فراگیر بود و از مرز یک کشور، یک قومیت، یک مذهب و حتی یک دین فراتر فکر می‌کرد. عوامل تأثیرگزاری که شخصیت ایشان را ساختند، در همان تعلیمات اولیه ایشان وجود داشت؛ چه تعلیماتی که در خانواده دیدند و چه تعلیماتی که در مدارس مختلف در جامعه دیدند. امام موسی صدر شخصیتی فوق‌العاده با دیدی وسیع و به اصطلاح آینده‌نگر بود که قرائت‌های مختلف را خوب می‌شناخت و از قدرت سخنوری به زبان روز و بر اساس ادبیات امروز به خوبی بهره‌مند بود. امام موسی صدر اهل گفتگوی فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و ادیان بود. ایشان شاید اولین کسی بود که مسأله گفتگوی فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و ادیان را، آنهم به شکلی واضح، روشن و عملی، در سطح جهان اسلام مطرح کرد. به نظرم ایشان همه این تعلیمات ناب، شفاف و خالصانه را از قرآن آموخته بود. این آیه شریفه که «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» [7]، شاید بهترین زبان امام موسی‌ صدر در گفتگو با طیف‌های مختلف روشنفکری و پیروان ادیان و مذاهب مختلف بود. از طرفی صداقت و آن طبع بلند بر تمام ابعاد شخصیت ایشان حاکم بود.
    ? به نظر شما تجربه موفق امام صدر در عرصه گفتگو در لبنان، تا چه اندازه می‌‌تواند برای ما جمهوری اسلامی ایران که امروز داعیه گسترش این طرح را در سطح جهان داریم، راه‌گشا باشد؟
    استاد: به نظر من تجربه امام موسی صدر در راه‌اندازی حرکت گفتگوی فرهنگ‌ها و ادیان در لبنان، برای ما ایرانیان داخل کشور که امروز می‌خواهیم از ارزش‌های انقلاب‌مان دفاع کنیم، تجربه‌ای بسیار قوی،‌ محکم و قابل اتکا است. انقلاب ما قبل از هر چیز انقلاب سخن، انقلاب کلمه و انقلاب فرهنگ بود. به همین جهت به نظر من واقعا باید در تجربه امام موسی صدر تحقیق و تفحص و آن را مجددا احیاء بکنیم. تجربه امام موسی صدر در لبنان می‌تواند برای ما یک الگوی عملی باشد و نه فقط یک الگوی نظری. برای اینکه هم توانسته است از ارزش‌های اسلام، تشیع و اهل بیت دفاع کند و هم توانسته است تمام مذاهب و طیف‌های گوناگون فرهنگی و فکری مختلف لبنان و بلکه جهان را تحت تأثیر قرار دهد. یکی از ویژگی‌های امام موسی صدر همین بود که می‌توانست با روشنفکرانی که از فرانسه، آلمان و کشورهای مختلف می‌آمدند، بدون اینکه از اصول اسلامی خود کوتاه بیایند، همکاری کنند و در سیاست و اخلاق همدم شوند. به عنوان مثال ایشان توانستند در تمام این بحث‌هایی که امروز در باب هنر و موسیقی مطرح است و در تمام این به اصطلاح ابتکارات و ابداعاتی که ما امروز برای جوان‌ها قائل هستیم، آنهم در آن زمان که تحجر بر بسیاری از حوزه‌های روشنفکری و حتی دینی حاکم بود، در چارچوب دین حرف‌های جدید و قانع‌کننده بزنند. این در حالی بود که هیچ‌کس چنین حرف‌هایی نمی‌زد. با این حال ایشان به تنهایی و یک‌تنه وارد این وادی شدند. اگرچه در اثر تواضع شدیدشان هیچ‌گاه خود را به عنوان مرجع و مجتهد مطرح نکردند، اما نظراتی که می‌دادند برای ما جوان‌ها بسیار مفید، راه‌گشا و قابل ستایش بود. به نظر من تمام نظرات، سخنرانی‌ها و زندگی عملی ایشان می‌تواند امروز برای ما الگو باشد. اینها یک تجربه میدانی ارزشمند برای همه کسانی است که تازه امروز تلاش دارند اسلام را به عرصه عمل وارد کنند.
اختلافات محمد صالح حسینی با امام صدر
    ? جناب آقای حسینی؛ وقتی تاریخ مبارزات امام صدر در لبنان را ورق می‌زنیم، به جمع کوچکی از مبارزان ایرانی مقیم لبنان و سوریه برخورد می‌کنیم که در مسائل مختلف، در صف منتقدان و بلکه مخالفان آن بزرگوار جای داشتند؛ کسانی امثال آقایان جلال‌الدین فارسی، محمد منتظری، بعضی همفکران آنها و از جمله اخوی شما! چه شد که آقای محمد صالح حسینی از صف همکاران امام صدر به صف مخالفان آن بزرگوار منتقل شد؟
    استاد: ببینید! درست است که بین برادرم و بعضی به اصطلاح ارزیابی‌های سیاسی آن زمان امام موسی ‌صدر اختلاف‌نظرهایی بوجود آمده بود، ولی این اختلاف‌نظرها در هیچ مقطعی به نزاع یا رودررویی نرسید. این آن چیزی است که من خود شاهد بودم و الان می‌توانم شهادت بدهم. بر عکس، در بعضی مقاطع، خصوصا در برخورد با مسائل داخلی لبنان، مسائل فلسطینی‌ها و نیز مسائل روشنفکری، شهید محمد صالح حسینی دیدگاه‌های امام موسی صدر را ارجح و صائب‌تر می‌دانست. برای اینکه آن طیف اقلیتی که شما فرمودید با امام موسی صدر موافق نبودند یا درگیر شده بودند، متأسفانه از نظریات جریان چپ فلسطینی و جریان چپ لبنانی متأثر بودند. این جریان چپ فلسطینی و لبنانی متعادل نبود و بعدها هم ثابت شد که یکی از اسباب و علل همان فتنه‌هایی بود که به ناپدید شدن امام موسی صدر کشیده شد. البته نه اینکه حالا اینها مستقیما دخالت داشتند! نه؛ اما یکی از عواملی بودند که فضا را مهیا کردند برای آنهایی که می‌خواستند از وضعیت لبنان و فلسطینی‌ها سوءاستفاده بکنند و در آب گل‌آلود ماهی صید کنند.
    ? اختلاف‌نظر آقای محمد صالح حسینی با امام صدر سر چه مسائلی بود؟
    استاد: این به اصطلاح اختلاف‌نظرها احتمالا سر مسائل ایران بود. به عنوان مثال آقایان محمد صالح حسینی، محمد منتظری و تعدادی از دوستان اعتقاد داشتند که با شاه نمی‌توان معامله کرد و حتی تا حدود شرط‌بندی هم [به امام صدر] گفتیم که اگر شما به تهران تشریف ببرید و برای آنهایی که به اعدام محکوم شدند درخواست عفو کنید، شاه ایران قبول نخواهد کرد. ولی امام موسی‌صدر می‌‌گفت: «بله، شما شاید درست می‌گویید، اما توجه داشته باشید که وظیفه من با وظیفه شما فرق دارد. شما می‌توانید در تبلیغات و در بحث‌های سیاسی و جنگ تبلیغاتی که حقتان هم هست، بروید و آنطور که می‌گویید عمل کنید؛ اما من نیز به عنوان یک عالم دینی که از احزاب و گروه‌ها فراتر است، باید به وظیفه خود عمل کنم و نصیحت را به سلطان ایران و غیر ایران برسانم». به نظرم اگر ما امروز بنشینیم و واقع‌بینانه نگاه کنیم، در خواهیم یافت که اتفاقا راه ایشان صحیح بوده و در ضمن با چارچوب کلی حرکت ایشان نیز هماهنگ بوده است. اینکه گفتم امام موسی صدر اهل افراط و تفریط نبود و بلکه معتدل بود، به همین معنی است. ایشان احساس می‌کردند که ما برای نجات ملت‌مان، برای نجات روشنفکران خودمان و برای دفاع از ارزش‌های خودمان، تمام راه‌های صحیح و قانونی را باید برویم. ایشان به عنوان یک عالم دینی خود را از گروه‌ها، احزاب و مرزها فراتر می‌دیدند و وظیفه خود می‌دانستند چنین عمل کنند. از طرفی کار ما جوان‌ها، از جمله برادرم و دیگران، بسیج همه چیز برای انقلاب بود؛ بسیج همه ظرفیت‌ها برای فعالیت تبلیغاتی و اطلاع‌رسانی علیه یک رژیم خون‌خوار، دیکتاتور و مستبد. از نظر امام موسی صدر، ما هم حق داشتیم این راه را برویم. اما همانطور که گفتم، محمد صالح هیچوقت رو در روی امام موسی‌صدر قرار نگرفت. حتی در همان لحظاتی که اختلاف‌نظر بود، ما کماکان یکی از عواملی بودیم که برپایی جلسات مشترک و مستمر دوستان شیعه وابسته به امام موسی صدر را با رهبران فلسطینی چون ابولطف، ابوعمار و اینها تشویق و تنظیم می‌کردیم. یکی از هدف‌های این جلسات تنش‌زدایی میان فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها بود که اتفاقا نتایج خوبی هم بدست داد [8]. به عنوان مثال یکی از نتایج مهم این جلسات آن بود که سمبل عظیم و تئوریسین بزرگ انقلاب فلسطین، جناب آقای منیر شفیق، به واسطه همان بحث‌های امام موسی صدر با رهبران فلسطینی و در نتیجه نزدیکی و همکاری این دو جناح، از مسیحیت به اسلام گروید و از خط مارکسیسم به خط انقلاب اسلامی و امام خمینی روی آورد. این‌که ایشان به این طرف آمدند، یکی از نتایج رفتار عالمانه، سخنان قانع‌کننده و نیز آن رفتار توأم با تساهل و تسامح امام موسی صدر بود. ایشان یکی از دوستان نزدیک ما و آقای محمد صالح حسینی با ایشان آشنا بود. همانطور که گفتم، ما انجام این بحث‌ها را تشویق می‌کردیم و بنابراین اختلاف‌نظرها هیچ‌گاه به حد رو در رویی نرسید. من دقیقا به یاد دارم که آقای محمد صالح حسینی در روزهای آخر عمرش خیلی ناراحت بودند از این بحث‌هایی که بعضی دوستان در کتاب یا غیر کتاب علیه امام موسی‌ صدر و مبارزات ایشان مطرح می‌کنند. برادرم این‌گونه اعمال را خلاف می‌دانستند و خیلی ناراحت بودند. همچنین از کارهای ضد اخلاقی که برخی‌ها علیه بعضی دوستان امام موسی‌صدر، از جمله شهید چمران راه ‌انداخته بودند، شدیدا ناراحت بودند و آن را غیر اخلاقی می‌دانستند. برادرم می‌گفت اختلاف‌نظر در داخل یک خانواده امری طبیعی و مفید است؛ برای اینکه نوعی تعاطی افکار است که می‌تواند همه را به درجه بالاتری ببرد. او می‌گفت این‌گونه اختلاف‌نظرها از نوع تضاد و به قول مارکسیست‌ها «انتاگونیستی» نیست که قابل حل نباشد و هرگز به نتیجه نرسد.






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

جامعه صالح
    ? ببخشید استاد! آیا امام صدر به تشکیل حکومت اسلامی اعتقاد داشتند؟
    استاد: بله؛ آقای صدر به نحوی معتقد بودند؛ ایشان اعتقاد داشتند که می‌توان نه یک حکومت، بلکه یک نظام اسلامی برپا ساخت. منظور ایشان از نظام اسلامی، نظامی بود که به مردم مسلمان امکان دهد، که به آزادی، عدالت و حقوق خود برسند.
    ? تعبیری که در ادبیات ایشان زیاد مشاهده می‌شود، «جامعه صالح» است؟
    استاد: احسنت! جامعه صالح؛ نه این‌که ما بیاییم حقوق اقلیت‌ها را سلب کنیم؛ بلکه اکثریت مسلمان به حقوق خودشان برسند. آقای صدر می‌گفتند که مسلمانان، امروز حتی در کشورهای اسلامی نیز به حقوق خود نمی‌رسند؛ ایشان اعتقاد داشتند که اسلام می‌تواند مردم را به چنان آزادی‌ برساند، که اسیر حکومت‌های استبدادی نباشند. به نظر من تفکر آقای صدر در این چارچوب جای می‌گرفت.
    ? آیا هیچ‌گاه در باره جزئیات چنین نظامی با امام صدر گفتگو نکردید؟
    استاد: شاید مشخص‌ترین چیزی که می‌شد در باره آن بحث کرد، که آقای صدر هم گاهی به آن اشاره می‌کردند، کتاب «امت و امامت» شریعتی بود. مطلب مدون همین بود. البته کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی هم بود ...
    ? اتفاقا کتاب «حکومت اسلامی» حضرت امام، همزمان با افتتاح مجلس اعلای اسلامی شیعه، یعنی ده سال قبل از ربوده شدن امام صدر منتشر شد. آیا هیچگاه در باره مطالب این کتاب، خصوصا نظریه «ولایت فقیه» با ایشان صحبتی نداشتید؟
    استاد: در باره این موضوع بحث می‌شد، اما نه تحت عنوان ولایت فقیه؛ بحث ولایت فقیه اساسا پس از انقلاب بود که مطرح شد. قبل از انقلاب اصلا بحثی تحت این عنوان فقهی در میان فقها و روحانیون مطرح نبود. کتاب حکومت اسلامی هم وقتی از نجف به بیروت آمد، تحت عنوان «حکومت اسلامی» بود و نه «ولایت فقیه». من تصور می‌کنم که اگر مبانی اعتقادی حرکت آقای صدر را در شکل کلان آن پی بگیریم، دیدگاه ایشان نسبت به بحث «ولایت فقیه» هم روشن خواهد شد.
ساماندهی شیعیان
    ? فرمودید که امام صدر در پی احیاء اسلام به عنوان تفکری بود که بتواند، آزادی، عدالت و حکومت را برای انسانها به ارمغان آورد. حرکت المحرومین و حرکت امل در این مبارزه ایدئولوژیک چه جایگاهی داشتند؟
    استاد: الآن خدمتتان عرض می‌کنم. حقیقت آن است که شرایط لبنان آقای صدر را مجبور نمود تا حرکت المحرومین و امل را بوجود آورند. ایشان برای تاسیس حرکت المحرومین و امل چند انگیزه داشتند که همه از مبانی اعتقادی ایشان برخاسته بود. آقای صدر می‌گفتند که اگر شما به گروه‌های فلسطینی لبنان نگاه کنید، خواهید دید که هشتاد درصد اعضاء آنها شیعیانی هستند، که صرفا از سر فقر و امید به دریافت حقوقی ناچیز، به آنها گرویده‌اند. ایشان می‌گفتند که شیعیان لبنان محرومانی هستند که قریب شصت درصد آنها حتی شناسنامه نیز ندارند. البته آقای صدر این مطلب را در خفا نمی‌گفتند، بلکه در مذاکرات با عرفات و دیگر رهبران فلسطینی نیز آن را تصریح می‌کردند. ایشان می‌گفتند که این نوع استخدام شیعیان، نوعی برده‌داری است؛ ایشان می‌گفتند که شیعیان باید در موقعیتی قرار گیرند که بتوانند خود آزادانه تصمیم بگیرند. یادم هست که وقتی برای اولین بار این مطلب را از آقای صدر شنیدم، برایم خیلی عجیب بود. برای این‌که حتی مسیحیان لبنان نیز اعتراف داشتند که شیعیان آن کشور از زمان ابوذر غفاری در آن سرزمین ریشه دارند. اما تدریجا ابعاد محرومیت آنها برای من روشن گردید. آقای صدر می‌گفتند که اگر از شهر مسیحی‌نشین و بسیار زیبای جزین دیدن کنید و پس از آن به صور، نبطیه و روستاهای شیعه‌نشین جبل عامل سر بزنید، با تمام وجود ابعاد محرومیت شیعیان لبنان از ثروت‌های کشور خود را درخواهید یافت. آقای صدر می‌گفتند که اولین کاری که من به عنوان مسئول دینی و سیاسی شیعیان لبنان باید انجام دهم، ایجاد شغل و درآمد برای جوانان شیعه‌ای است که از سر فقر و ناداری، به این احزاب چپ، راست و گروه‌های فلسطینی ملحق شدند. ایشان می‌گفتند که یکی از اهداف من از تاسیس موسسه فنی حرفه‌ای صور همین است. برنامه دیگری که آقای صدر در این راستا داشتند، مذاکره با دولت جهت رفع محرومیت و احقاق حقوق شیعیان بود. ایشان می‌فرمودند که یکی از برنامه‌های من که اسلام به آن دستور داده است، تلاش جهت احقاق حقوق از دست رفته شیعیان، آنهم از راه مذاکره، موعظه حسنه و جدال احسن است. ایشان بر اساس آن تفکر دینی که داشتند، این مسایل را با جدیت مطرح می‌کردند و شدیدا معتقد بودند که می‌توانند با منطق و گفتگو، جامعه و دولت لبنان را به ضرورت احقاق حقوق شیعیان متقاعد سازند. آقای صدر حرکت المحرومین را با این انگیزه ایجاد کردند که با بسیج توده‌ها و افکار عمومی مردم، دولت لبنان را به انجام اصلاحات مورد نظر خود متقاعد سازند. پس از این جریانات است که آقای صدر تصمیم گرفتند حرکت «امل» را تاسیس کنند.
    ? با چه انگیزه‌ای؟
    استاد: به نظر من انگیزه اصلی آقای صدر قبل از هر چیز آن بود که جوانان شیعه را به جهت اعتقادی و اخلاقی، تربیت کنند؛ آقای صدر می‌خواستند حرکتی ایجاد کنند که نیروهای آن، معتقد و اصیل باشند. همانطور که می‌دانید، شیعیان لبنان تا پیش از این زمان، هم به لحاظ اعتقادات دینی، هم به لحاظ رعایت مسائل اخلاقی و هم به لحاظ عمل به احکام، از پیروان دیگر فرق اسلامی ضعیف‌تر بودند. دختران شیعه در قیاس با اقرانشان از همه عقب‌تر بودند. یکی از مسائلی که اسباب رنجش آقای صدر را فراهم کرده بود، همین بود؛ ایشان در پی آن بودند تا تربیت صحیح دینی را در جامعه شیعه لبنان شکل دهند. البته برخی چنین اعتقادی نداشتند؛ آنها می‌گفتند که ما اول باید مبارزه سیاسی بکنیم و بعد به مسائل تربیتی برسیم. اما آقای صدر این اعتقاد را نادرست می‌دانستند. ایشان اعتقاد داشتند که حتی آنهایی که برای مبارزه اصالت قائل هستند، در چارچوب ایمان و تدین بهتر می‌توانند مبارزه کنند. به همین جهت یکی از مهمترین برنامه‌هایی که ایشان در لبنان آغاز کردند، تربیت دینی، اعتقادی و اخلاقی جوانان شیعه بود. خوب به یاد دارم که آقای صدر و دکتر چمران با وسواس خاصی پنجاه شصت نفر را دستچین کرده بودند، تا در اردوگاهی نزد مربیان فلسطینی آموزش نظامی ببینند، و بعدها خود مسئولیت آموزش جوانان شیعه را بر عهده گیرند. البته متاسفانه در آن دوره انفجاری رخ داد که بر اثر آن 27 تن کشته و ده‌ها تن مجروح شدند ...
کار تشکیلاتی
    ? شاید بتوانیم اینطور بگوییم که حرکت‌المحرومین چارچوبی برای بسیج توده‌های مردم بود و حرکت امل تشکیلاتی برای تربیت کادرهای آینده؛ و صد البته نفس این تشکیلاتی عمل کردن هم باز بیشتر به نگرانی مخالفان احیاء دامن می‌زد؟
    استاد: دقیقا! همانطور که گفتم، آقای صدر اعتقاد داشتند که جهان اسلام راهی برای رهایی ندارد، جز آنکه مسلمان شود. یعنی برای ایجاد یک جامعه آزاد، فرقه‌بازی و فرهنگ‌های القائی و التقاطی راه  به جایی نخواهند برد. البته امروز چنین تبلیغ می‌شود که جوامع بشری نیازمند پلورالیزم و تکثرگرایی هستند و وحدت امکان ندارد. اما همانطور که همه می‌بینیم، اگر بخواهیم کاری انجام شود، اتفاق‌نظر ضروری است. یعنی همانهایی هم که با یکدیگر اختلاف نظر دارند، برای این‌که بتوانند با هم ساختمانی را بسازند، بالاخره ناچار هستند که روی یک نقشه، یک مهندس و یک مصالحی توافق کنند. لااقل روی این موارد باید اتفاق نظر پیدا کنند؛ والا با اختلاف که نمی‌توان کار پیش برد. همین مجلس شورای اسلامی، تا با شورای نگهبان به توافق نرسد، یعنی تا متحد نشوند، کار پیش نمی‌رود؛ اینها چیزی را تصویب و آنها هم رد می‌کنند. آمریکا و انگلیس هم تا به توافق نرسیدند، عراق را اشغال نکردند. بنابراین به نظر من این یک نوع تبلیغات انحرافی است که جامعه متکثر است. بله، این را می‌پذیریم؛ اما جامعه برای انجام کار باید متفق و متحد شود؛ از طرفی هیچ قاعده‌ای جز قاعده اعتقادی، نمی‌تواند بشر را به صورت اصولی با هم متفق و متحد کند. این نکته خیلی اهمیت دارد. طبیعتا کسانی که این اندیشه را تعقیب می‌کرده و می‌کنند، در معرض تهاجم قرار دارند. چرا؟ برای این‌که این اندیشه نباید شکل بگیرد؛ البته صرف وجود این اندیشه باز قابل تحمل است؛ اما مهم آن است که شکل نگیرد؛ یعنی پیروان آن تشکیلاتی عمل نکنند؛ متشکل نشوند؛ خوب همانطور که گفتم، آقای صدر دقیقا تشکیلاتی عمل می‌کرد؛ ایشان یک فعالیت همه جانبه را آغاز کرده بود که هیچ چیز کم نداشت؛ هم بعد فکری و فرهنگی داشت، هم بعد سیاسی داشت و هم حتی بعد نظامی؛ همانطور که اشاره کردم، دکتر چمران در آن راه‌های پر فراز و نشیب کوه‌های بعلبک و نبی‌شیث، اردوگاهی را آماده کرده بود که جوانان حرکت امل در آن آموزش می‌دیدند؛ یادم هست که من و همسرم نیز به آنجا رفتیم و انواع سلاح‌های کمری و رگباری را آموزش دیدیم. به نظر من کاملا طبیعی است که این نوع تشکیلاتی عمل کردن، آنهم در همه ابعاد، حساسیت دشمنان را به طور جدی برانگیزاند. به همین جهت است که من حتی تصور می‌کنم، که آن انفجار عظیمی که در اردوگاه عین‌البنیه رخ داد، نه یک حادثه اتفاقی، که یک توطئه و کاملا تعمدی بود. البته این اعتقاد شخصی من است و دلیل اطلاعاتی بر آن ندارم.
    ? اتفاقا آقای ابوهشام [2]  نیز مانند حضرتعالی این حادثه را یک توطئه می‌داند[3] ...
    استاد: به هر حال این برداشتی است که من از آن حادثه دارم؛ برایم جالب است که آقای ابوهشام نیز چنین برداشتی دارد.
جریانهای مخالف در لبنان
    ? بنابراین گروههای فلسطینی را بخشی از مخالفین برنامه‌های امام صدر در لبنان می‌دانید؟
    استاد: قطعا! کاملا قابل پیش‌بینی هم بود که گروه‌های فلسطینی با این برنامه‌ها مخالف باشند؛ برای این‌که آنها نیروهای خود را از دست می‌دادند. آقای صدر خودشان می‌گفتند که گروه‌های فلسطینی اگر با شخص من هم مخالف نباشند، با این نوع اقدامات مخالف هستند؛ به همین جهت بود که ایشان و دکتر چمران را عامل اسرائیل می‌دانستند؛
    ? با توجه به خروج گسترده جوانان شیعه از احزاب چپ‌گرا و رادیکال لبنان، این بحران ریزش نیرو، در کنار عوامل خارجی، ضدیت آنان را با امام صدر توجیه می‌کند. آیا انگیزه‌های دیگری هم می‌توانید به مواردی که برشمردید اضافه نمایید؟
    استاد: به هر حال امام موسی صدر در لبنان به اعتدال شهرت داشت. ایشان در صحنه سیاسی لبنان، یکی از چهره‌های برجسته خط اعتدال بشمار می‌آمد. به همین دلیل نیز مورد وثوق همه بود؛ طوری که هم مسیحی‌ها، هم سنی‌ها و هم فلسطینی‌ها، به ایشان اعتماد داشتند. خط مشی معتدل آقای صدر به ایشان امکان داد تا با همه ارتباط برقرار کند. به نظر من یکی دیگر از دلایل مخالفت گروه‌های رادیکال و تندرو با ایشان همین بود. مخالفت برخی نیروهای ایرانی حاضر در لبنان، خصوصا طیف آقای جلا‌ل‌الدین فارسی و همچنین طیف سازمان مجاهدین خلق، که در اردوگاه‌های فلسطینی آموزش نظامی می‌دیدند، از این منظر نیز قابل تحلیل است. البته شما آثار این اختلافات را اول انقلاب در خود ایران هم می‌توانستید مشاهده کنید. گروه‌های رادیکال داخل ایران، امثال مجاهدین و فداییان خلق، از همان اول علیه امام صدر و دکتر چمران موضع گرفتند، بیانیه امضاء کردند و بر دیوارهای شهرها شعار نوشتند؛ آنها وقتی شعار می‌دادند که «قاتل تل‌زعتر قاتل خلق ما شد»، منظورشان دکتر چمران بود؛ این تبلیغات در واقع از اختلافات لبنان بود که به ایران کشیده شد.
    ? آقای کریم بقرادونی رئیس کنونی حزب کتائب لبنان در کتاب «السلام المفقود» خود آورده است که امام صدر در برخی دیدارهای خود با ایشان از بعضی برنامه‌های سوریه در لبنان اظهار نگرانی کرده بودند [4]. حضرتعالی موضع سوریه را نسبت به حرکت امام صدر در لبنان چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا آن‌گونه که ما امروز تصور می‌کنیم، سوریه واقعا متحدی راستین برای شیعیان و امام صدر بوده است؟
    استاد: همانطور که گفتم، کسی که بخواهد با مبانی اعتقادی آقای صدر کار کند، آن هم در کشوری مثل لبنان، که با آن مسائل پیچیده و حتی جنگ داخلی دست به گریبان است، قطعا تحت فشار قرار خواهد گرفت. آقای صدر بارها در جلسات خصوصی که با ایشان داشتیم تصریح کردند:
«این حرکتی را که تحت عنوان «حرکت المحرومین» و «امل» آغاز کرده‌ایم، بیش از آنکه اسرائیل را بترساند، سوریه را ترسانده است».
    ? اما روابط ظاهری ایشان با حافظ اسد که همواره دوستانه بود؟
    استاد: بله، روابط ایشان با حافظ اسد خوب بود؛ اما در جلسات خصوصی تاکید داشتند که بیش از دیگران، با حضور نیروهای سوریه در لبنان مخالف هستند.
    ? آیا هیچ‌گاه این موضع را علنی نکردند؟
    استاد: نه، این موضع را علنی نکردند؛ برای این‌که آن زمان روابط طوری بود که نمی‌شد این مواضع را علنی کرد؛ همانطور که می‌دانید، سیاستمداران نمی‌توانند همه منویات خود را بطور علنی بیان کنند. اما چیزهایی که خدمت شما عرض می‌کنم، دقیقا گفته‌های ایشان است. طبیعتا ممکن است که وقتی این مطالب را چاپ می‌کنید، عده‌ای مخالفت و ادعا کنند که چنین نبوده است؛ اشکالی ندارد، بگذارید مخالفت کنند ...
    ? به مخالفت آقای جلال‌الدین فارسی با امام صدر اشاره فرمودید؛ اگر این موضوع را قدری بیشتر باز بفرمایید، ممنون خواهیم شد؟
    استاد: یکی از کسانی که آقای صدر را خیلی تحت فشار قرار داده بود، آقای جلال‌الدین فارسی بود. آقای فارسی با اسامی مستعاری که آن موقع آنها را می‌دانستم و الآن دیگر به خاطر ندارم، علیه آقای صدر مقالاتی ‌نوشت که عمدتا در جرائد فلسطینی چاپ ‌شد. یادم هست که من با آقای فارسی خیلی صحبت کردم تا بلکه این اختلافات حل شود؛ اما فائده‌ای نداشت. البته خود آقای صدر موافق بودند که این اختلافات حل و به قول عرب‌ها «یخ‌ها آب شود»؛ اما آقای فارسی سر مواضع خود باقی بود.
    ? ریشه اختلافات آقای فارسی با امام صدر چه بود؟ برخی مثل آقای محمد امین (نفری) اعتقاد دارند که ریشه ناراحتی‌های آقای فارسی برخی مسائل خصلتی بوده است [5]. حضرتعالی در این باره چه نظری دارید؟
    استاد: تا آنجایی که اطلاع دارم، ریشه اختلافات آقای فارسی با آقای صدر از موسسه صور بود. آقای صدر طی نامه‌ای از مهندس بازرگان تقاضا کرده بود تا فرد مناسبی را که به امور فنی آگاه باشد، جهت اداره موسسه معرفی کند. مهندس بازرگان هم دکتر چمران را معرفی کرده بود. این‌گونه شد که دکتر چمران همراه خانواده خود به لبنان رفت و در صور مستقر شد [6]. ظاهرا آغاز اختلافات از این نقطه بود که البته به تدریج افزایش پیدا کرد[7]. این اختلافات نهایتا باعث شد تا آقای فارسی قهر کند و به فلسطینی‌ها روی آورد. البته اصل آشنایی آقای فارسی با فلسطینی‌ها باز از کانال آقای صدر صورت گرفته بود؛ یعنی اینطور نبود که خود آقای فارسی با آنان ارتباط برقرار کرده باشد.
    ? اگر از اقدامات آقای فارسی علیه امام صدر خاطره‌ای به یاد دارید، ممنون می‌شویم که بیان بفرمایید؟
    استاد: خوب یادم هست که آقای فارسی اصلا کتابی علیه آقای صدر و دکتر چمران به چاپ رساند [8]. البته نام نویسنده بر روی کتاب نبود، اما آقای فارسی به خود من گفت که آن کتاب را او نوشته است [9]. متن عربی آن کتاب طی چند شماره متوالی در جرائد فلسطینی به چاپ رسید ...
    ? ببخشید استاد! این کتاب در چه سالی نوشته شد؟
    استاد: من این کتاب را پس از سال 1355 دریافت کردم. اما مطالب درون آن نشان می‌داد که در همان زمان جنگ نوشته شده است. بعدا آقای فارسی کتاب را ترجمه کرد تا در اروپا نیز مورد استفاده قرار گیرد.
    ? آیا نوشته‌های آقای فارسی تاثیرگذار هم بود؟
    استاد: در اروپا موثر بود، اما در نجف نبود ...
    ? به چه علتی در نجف موثر نبود؟
    استاد: به این علت که آقای خمینی به آقای صدر اعتماد داشتند؛ یعنی اگر هم کسی سعایت می‌کرد، ایشان تحت تاثیر قرار نمی‌گرفتند. آقای خمینی سوابق آقای صدر را می‌دانستند، ایشان را می‌شناختند و بلاهایی را که شاه بر سر آقای صدر آورده بود، اطلاع داشتند.
    ? چرا مخالفان ایرانی امام صدر اقدامات شاه و ساواک علیه آن بزرگوار را به منزله همراهی ایشان با نهضت امام خمینی تلقی نمی‌کردند؟
    استاد: آقایان خط رادیکال می‌گفتند که مثلا امتناع سفارت ایران و منصور قدر از تمدید گذرنامه‌ ایرانی آقای صدر، یک بازی سیاسی است. آنها می‌گفتند که نقشه آن است که این بزرگوار، با این ترفند بچه‌های مبارز را شناسایی و به سفارت گزارش کند. آنها به این جهت با آقای صدر اصلا تماس هم نمی‌گرفتند ...
    ? خیلی تکان دهنده است که امام صدر تا این اندازه مظلوم بودند ...
    استاد: همینطور است. البته خط اعتدال همیشه در معرض اتهام قرار داشته است. دولت موقت نیز که اول انقلاب مسئولیت پذیرفت، از همان ابتدا در معرض اتهامات قرار گرفت.





برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

گفتگو با دکتر سید علی اصغر غروی / اسرار ربایش / پایگاه فرهنگی روایت صدر

یکی از بزرگانی که به اعتقاد شخص من، شدیدا می‌توانست حلقه رابط صدور انقلاب باشد، آقای صدر بود. البته وقتی من صحبت از صدور انقلاب می‌کنم، به قول مرحوم بازرگان منظورم این نیست که چیزی را در کوله پشتی بگذاریم و صادر کنیم؛ منظور من صدور فکر و اندیشه انقلاب است ... به نظر من یکی از کسانی که می‌توانست این پیام را در سطح کشورهای عربی و اسلامی‌منتشر کند، بی‌تردید آقای صدر بود. جایگاه و ارتباطات آقای صدر طوری بود که می‌توانست این کار را بکند و

                                                                
    اشاره: نگارنده این سطور طی یادداشتی که در جهارمین روز فروردین سال 1384 بر روی سایت بازتاب انتشار یافت [1]، با کنار هم چیدن ده‌ها شاهد و قرینه‌ که طی سالیان گرد آورده است، فرضیات جدیدی را در باره پشت صحنه عملیات ربودن امام موسی صدر توسط رژیم قذافی مطرح نمود، که تحولات پس از ترور رفیق حریری نخست‌وزیر اسبق لبنان، خصوصا اخراج عبدالحلیم خدام معاون حافظ اسد از حاکمیت سوریه، احتمال صحت و اهمیت آنها را دو چندان نمود:
    •رژیم قذافی اگرچه عامل مستقیم اجرای این عملیات، اما مانند همه مزدوران، صرفا «عامل» آن بوده است.
    •عملیات مزبور ماه‌ها قبل از اجرا، توسط برخی سازمان‌های امنیتی چپ منطقه طراحی شده بود.
    • برخی گروه‌های فلسطینی و بعضی محافل قدرت در سوریه، از همدستان قذافی در این عملیات هستند.
    •برخی عناصر منسوب به انقلاب که با گروه‌های فلسطینی و لیبی ارتباط داشتند، در مظان همدستی با قذافی قرار دارند.
    •همدستان قذافی با حدف برخی آگاهان که ممکن بود اسرار را برملا کنند، حاشیه امنیتی عملیات را تامین کردند.
    آنچه در زیر خواهد آمد، بخش‌هایی از گفتگوی نگارنده با آقای دکتر سید علی اصغر غروی در باره امام صدر است که در تابستان 1382 در منزل استاد در اصفهان انجام گرفت. گفتگو اگرچه با هدف ثبت خاطرات دوران لبنان گفتگو شونده از امام صدر آغاز شد، اما تحلیل عمیق، اطلاعات وسیع و دردمندی استاد چنان نگارنده را به وجد آورد، که به حکم «الکلام یجر الکلام»، به کند و کاو در پشت صحنه عملیات ربودن امام صدر و از جمله فرضیات فوق‌الذکر نیز کشانده شد. متن کامل گفتگو در صفحات 545 تا 580 از دفتر دوم کتاب «عزت شیعه» آورده شده است که اگر ان‌شاءالله خداوند توفیق و وزارت ارشاد عزیزمان رخصت دهد، چاپ اول آن طی هفته‌های آتی به علاقمندان «تاریخ شفاهی» امام صدر تقدیم خواهد شد. گفتگوی حاضر در این نازنین شب‌های قدر سال 1385 به انسان‌های آزاده و صاحبدلی تقدیم است، که به رغم گذشت 28 سال از آغاز سفر بی بازگشت امام صدر در شب‌های قدر رمضان سال 1357، آن بزرگوار را همچنان به یاد و سلامتی و بازگشتش را از خدای بزرگ مسئلت دارند.

عزیمت به لبنان
    ?استاد اگر امکان دارد، ابتدا قدری در باره خودتان صحبت بفرمایید؛ چه سالی و چگونه شد که به لبنان عزیمت کردید؟
    استاد: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. من دقیقا در آبان سال 1353 بود که همراه همسرم به لبنان رفتم. همانطور که می‌دانید، آن سال‌ها امکان مبارزه قانونی در ایران بسیار تنگ شده بود و دیگر عملا مجالی در داخل فراهم نبود؛ عده‌ای از اعضاء نهضت آزادی تحت عنوان «مجاهدین خلق» جدا شده و به مبارزات مسلحانه روی آورده بودند. خوب، ما به آن روش اعتقادی نداشتیم. از طرفی بعد از فارغ‌التحصیلی و پایان دوران سربازی، همچنین به دنبال دستگیری مرحوم دکتر شریعتی و بسته شدن حسینیه ارشاد، دیگر تقریبا هیچ کانونی برای مبارزه باقی نمانده بود. آقای طالقانی و آقای منتظری در زندان بودند و آقای خمینی در تبعید. جوانانی که می‌خواستند به مبارزه ادامه بدهند، به هر حال باید به کانونی ملحق می‌شدند. با مشورتهایی که با مرحوم مهندس بازرگان داشتم، و نیز با توجه به رشته مورد علاقه‌ام، هجرت به لبنان را انتخاب کردم. برای کسانی که می‌خواستند خارج از کشور ادامه تحصیل دهند، با توجه به زمینه کاری و رشته تحصیلی آنها، برخی جاها پیشنهاد می‌شد. بعضی به آمریکا می‌‌رفتند، برخی به آلمان یا انگلیس می‌رفتند، و البته بیشتر پاریس را انتخاب می‌کردند. به هر حال همه موظف بودند که تحصیل را ادامه دهند. هیچ کس حق نداشت صرفا کار سیاسی کند. من هم لبنان را انتخاب کردم. خوب به خاطر دارم که با نوشتن کلمه «لبنان» بر روی برگه گذرنامه، با مشکل مواجه شدم؛ یعنی برای مدتی نزدیک هفت ماه گذرنامه من و خانم را معطل کردند؛ اما نهایتا با کمک یک پارتی گذرنامه‌ را گرفتیم و مستقیما به بیروت رفتیم. چون قبلا از دانشگاه آمریکایی بیروت پذیرش گرفته بودم، یک سره به آنجا رفتم و خودم را معرفی کردم. اوایل سال 1975، یعنی حدودا چهار ماه پس از ورود به لبنان بود که موفق شدم دکتر چمران را پیدا کنم ...
    ? چطور با این همه تاخیر؟
    استاد: تاخیر در یافتن دکتر چمران به سبب شرایط سخت تعقیب و گریزی بود که آن ایام بر لبنان حاکم بود. طول می‌کشید تا بتوان جلب اطمینان و کسب خبر کرد. هم ارتباط تلفنی و هم نامه‌نگاری با ایران، مشکلات خاص خود را داشت. چون نامه‌هایی که به ایران می‌رفت، اگر به مهر بیروت یا لبنان ممهور بود، حتما باز و خوانده می‌شد. دکتر چمران نمی‌توانست بلافاصله به تهران نامه بنویسد و در مورد من تحقیق و پرس و جو کند. ما خود باید خودمان را معرفی می‌کردیم. از این نوع مشکلات فراوان بودند. هرکس از ایران می‌آمد، ناچار بود با پیغامی بیاید تا بتواند جلب اعتماد کند. پیغامی که من به همراه داشتم، مبلغ هفتاد هزار تومان وجه نقد بود که مهندس مهدی چمران برای دکتر فرستاده بود. منتها مشکل آنجا بود که مهندس متاسفانه نتوانسته بود به دکتر اطلاع دهد که چنین پولی را برای او فرستاده است. برای این‌که اطلاع‌رسانی باید حتما از طریق مسافر می‌بود و نه از راه تلفن زدن و نامه نگاری؛ به هر حال خیلی شرایط سختی بود. اما بالاخره با پیدا کردن واسطه‌ها و از راه‌هایی که آنجا معمول بود، توانستم مرحوم چمران را ملاقات کنم.
    ? بنابراین آغاز ارتباط شما با امام صدر و دکتر چمران تقریبا با شروع جنگ داخلی لبنان همراه بوده است؟
    استاد: تقریبا! برای این‌که طولی نکشید که جنگ داخلی لبنان شروع شد. تا آنجایی که به یاد دارم، در سوم فروردین 1354 که معادل مارس 1975 بود، ترور ملک فیصل را داشتیم. من تصور می‌کنم که ترور ملک فیصل، شاید نقطه شروعی بود برای آغاز جنگ داخلی لبنان؛ برای این‌که او، خصوصا بعد از جنگ 1973 که عربها ظاهرا پیروز شده بودند، در خاورمیانه و لبنان نقش مهمی داشت. همانطور که اطلاع دارید، پس از جنگ 1973 بود که مذاکرات کیلومتر 101 قاهره با هدایت کیسینجر وزیر خارجه یهودی آمریکا آغاز گردید. ظاهرا نمی‌خواستند که ملک فیصل، در جریان این مذاکرات، که نهایتا به پیش‌نویس قرارداد صلح کمپ دیوید منتهی گردید، حضور داشته باشد. به دلیل آنکه پس از عبد‌الناصر، ملک فیصل تنها رهبر عرب بود که می‌توانست قضایا را جمع و جور کند. به هر حال حدود یکی دو هفته پس از ترور فیصل بود که حادثه عین‌الرمانه در بیروت پیش آمد. اتوبوسی که حامل ده‌ها جوان فلسطینی‌ بود، در منطقه عین‌الرمانه مورد هجوم مسیحی‌های افراطی و فالانژ‌های لبنان قرار گرفت و تعداد زیادی کشته شدند. این آغاز رسمی جنگ داخلی لبنان بود. طبیعتا با آغاز جنگ، همه ارتباطات، از جمله ارتباط ما با امام موسی صدر و دکتر چمران دشوار گردید. یادم هست که آقای صدر آن ایام عملیات ساختمانی بیمارستان «الزهراء» را آغاز کرده بودند. این بیمارستان در یک منطقه خالی از سکنه به نام «الجناح» یا «جناح بیروت»، در نزدیکی سفارت ایران قرار داشت. ساختمان آن بیمارستان پاتوق جلسات ما با دکتر چمران بود. برای این‌که چمران تمایلی نداشت که به بیروت و خصوصا به محله‌ای که من در آن سکونت داشتم، وارد شود ...
    ? چرا؟
    استاد: به علت این‌که منزل من در منطقه اعیان نشین بیروت به نام روشه قرار داشت. روشه منطقه‌ای بود که تمامی سفرا، دیپلمات‌ها و از جمله کارمندان سفارت ایران در آن زندگی می‌کردند. طبیعتا چمران که چهره شناخته شده‌ای بود، ملاحظاتی داشت؛ به همین جهت اغلب دیدارهای ما در بیمارستان الزهراء بود. البته در برخی شرایط سخت و بحرانی که خود آقای صدر هم می‌آمدند، در مقر مجلس اعلای اسلامی شیعه و یا در مدرسه عاملیه جمع می‌شدیم.

جریان روشنفکری دینی
    ? استاد اگر موافق باشید، ابتدا اندکی به مبانی اعتقادی و خصوصا نگاه امام صدر به مباحث روشنفکری دینی بپردازیم. با توجه به این‌که رشته تحصیلی و حوزه پژوهشی و کاری شما فلسفه است، قطعا طی سالهای اقامت در لبنان، بحثهای زیادی را در این خصوص با آن بزرگوار داشته‌اید؟
    استاد: اتفاقا موضوعی که من نیز بیشتر مایل هستم به آن بپردازم، همین نگاه اعتقادی آقای صدر به مسائل است؛ برای این‌که این همان چیزی است که به باور من، ایشان را از هم‌لباسی‌ها و هم‌مسلک‌هایشان متمایز ساخته بود. بقیه موضوعات را قطعا دیگران گفته‌اند و من از آنها می‌گذرم ...
    ? بفرمایید ...
    استاد: ببینید! برداشت‌های مختلفی از دین وجود دارد. خیلی‌ها مهمترین نقش دین را آن می‌دانند که مبنای مغفرت، شفاعت، غفران و این نوع مسائل است؛ آنها می‌گویند که بشر خطاکار و گناهکار است و خداوند پیامبران را به این سبب فرستاده است تا راه بخشیدن گناهان را به انسان نشان دهند. به هر حال این یک نوع نگرش به دین است که تا امروز نیز نگرش غالب بوده است. نگرش دیگر این است که دین نقش رساندن انسان به تعالی، سعادت و کمال را بر عهده دارد. این نگرش در واقع همان مبنای تفکر روشنفکری دینی است؛ روشنفکران دینی اعتقاد دارند که یک انسان دیندار باید از این منظر به دین نگاه کند. بحث‌هایی که من شخصا با آقای صدر داشتم، بیشتر از این نوع بود. مسائل سیاسی در حاشیه این مباحث قرار داشت.
گفتگوی ادیان
    ? در میان مباحثی که امروز در حوزه تفکر روشنفکری دینی ایران مطرح است، کدام موضوعات از دغدغه‌های فکری امام صدر بشمار می‌آمدند؟
    استاد: یکی از مسائلی که پیرامون آن زیاد با آقای صدر بحث کردم، گفتگوی میان ادیان و رابطه اسلام و مسیحیت بود. از ایشان سوال می‌کردم که شما چرا به کلیسا می‌روید و برای مسیحیان سخنرانی می‌کنید؟ می‌گفتم که شما وقتی چنان مورد اتهام قرار گرفته‌اید، که حتی گفته می‌شود با مسیحی‌ها و کتائب هستید و شیعیان را رها کرده‌اید، چرا این رویه را ادامه می‌دهید؟ خوب یادم هست که ایشان دقیقا این آیه را تلاوت می‌کردند: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ان لا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله». ایشان می‌گفتند: «ما شیعیان نه تنها به اهل سنت، که به مسیحیان نیز باید نزدیک شویم، تا بتوانیم اسلام را به عنوان دینی جهانی، انسانی، بشردوست، و نه جنگ طلب، به دنیا معرفی کنیم». ایشان می‌گفتند که آنچه تاکنون توسط مستشرقین در باره اسلام نوشته شده است، اگرچه تحقیق‌های بسیار خوبی را هم شامل می‌شود، اما عمدتا القاء‌کننده این معناست که اسلام دو مرحله دارد: مرحله ضعف اسلام و حضور پیامبر (ص) در مکه، که تبلیغات به شکل زیرزمینی انجام می‌گرفت؛ و مرحله قدرت اسلام و حضور پیامبر (ص) در مدینه، که وقتی قدرت را بدست گرفتند، با زور شمشیر دین را پیش بردند. آقای صدر می‌گفتند: «این ما هستیم که ما باید به مردم و دنیا نشان دهیم، که این سخن باطل است و اسلام اساسا دین خشونت نیست». ایشان می‌گفتند که اگر کلیسا از من دعوت کند و من نروم، چنین تعبیر خواهد شد که من با مسیحیت مخالف هستم؛ این درحالی است که خداوند متعال در قرآن تصریح کرده است که «لانفرق بین احد من رسله». آقای صدر می‌گفتند: «آنچه در زمان صدر اسلام در حضور نجاشی برای مسلمانها اتفاق افتاد، برای ما تجربه گرانبهایی است. همین‌که مسلمانان بخش‌هایی از سوره مریم را تلاوت کردند، نجاشی چنان تحت تاثیر دین اسلام قرار گرفت، که آنان را پناه داد و اسباب نجات آنها فراهم آمد. چرا ما امروز از آن تجربه ارزنده استفاده نکنیم و آن شیوه تبلیغی را در پیش نگیریم؟ در حالی‌که زیباترین حقایق پیرامون حضرت مریم و رسالت حضرت عیسی (ع) را اساسا قرآن مطرح کرده است و آنقدری که قرآن در وصف این بزرگواران مطلب دارد، خود آیین مسیحیت ندارد». ایشان می‌گفتند که چرا ما نباید لااقل این بخش از قرآن را به مسیحیان معرفی کنیم؟
احیاء اسلام
    ? دیگر پیرامون کدام مباحث حوزه تفکر روشنفکری دینی با امام صدر به گفتگو می‌نشستید؟
    استاد: الآن خدمتتان عرض می‌کنم. البته سعی من بر آن است تا در این گفتگو، مبانی اعتقادی آقای صدر را بیشتر در شکل کلان آن برای شما به تصویر بکشانم. من فکر می‌کنم که یکی از کارهایی که حتما، تا هر زمان که شده، باید انجام شود، کشف انگیزه‌های واقعی ربوده شدن آقای صدر است. به نظر من ربودن آقای صدر حاصل دو نگرانی عمده بود: نگرانی از گسترش مبارزات ایدئولوژیک آقای صدر در لبنان و نگرانی از پیوند مبارزه ایشان با انقلاب اسلامی ایران ...
    ? خیلی مشتاق هستیم که تحلیل شما را بشنویم ...
    استاد: ببینید! آقای صدر در پی احیاء اسلام به عنوان تفکری بود که بتواند، آزادی، عدالت و حکومت را برای جوامع بشری به ارمغان بیاورد. تا آنجایی که من خود شاهد بودم، به جز گروه اخوان المسلمین، که البته آنها تفکرات خیلی بنیادگرایانه‌ای داشتند و به هیچ وجه نمی‌توانستند با تفکر روشنفکری دینی ما هماهنگ باشند، هیچ گروه مبارزی در کشورهای اسلامی ‌نبود که بخواهد تحت عنوان دین، مردم را جمع و مبارزه کند. طبیعتا در یک چنین وضعیتی، حضور آقای صدر در لبنان اهمیت می‌یابد؛ آنهم لبنانی که کانون تبادلات فکری و فرهنگی جهان اسلام و اصلا همه دنیا بود. وضعیت لبنان طوری بود که شاید مسایل آمریکا و اروپا در آنجا خیلی زودتر فاش می‌شد تا در خود امریکا  و اروپا! قطعا اگر کسی بخواهد در چنین کشوری چنان ایده‌هایی را مطرح کند، حساسیت زیادی برخواهد انگیخت و مخالفان فراوانی خواهد یافت ...
    ? ببخشید استاد؛ چه کسانی مخالفت می‌کردند؟
    استاد: رهبران عرب تماما مخالف هستند؛ برای این‌که وقتی ما به سازمانهای فلسطینی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که هر گروه نوکر یک رهبر عرب یا یک کشور خارجی است؛ به عبارت دیگر فضای سیاسی جهان عرب اجازه نمی‌دهد که فلسطینی‌ها مستقل باشند. مثلا نیروهای مارکسیست فلسطینی، مثل نایف حواتمه، احمد جبرئیل و جرج حبش، نه تنها از مسکو دستور می‌گیرند، بلکه حتی به مبانی اصولی تفکر مارکسیسم نیز بی‌توجه هستند؛ اینها تنها نگاه می‌کنند که مسکو چه می‌گوید؛ ضمنا با آن دسته از کشورهای عربی نیز که تمایل چپ دارند، مثل لیبی، الجزایر و تا حدودی مصر زمان عبدالناصر، مرتبط هستند. خوب طبیعتا هم مسکو، هم رهبران عرب و هم این افراد، با ظهور یک ایدئولوژی‌ که بتواند جوانها را جذب کند، مخالف هستند؛ بنابراین با آقای صدر و با دکتر چمران مخالف می‌شوند. چرا؟ برای این‌که بخش اعظم مردم لبنان که شیعه هستند، دور آقای صدر جمع می‌شوند و یک مبارزه ایدئولوژیک را شروع می‌کنند. این است که اهمیت دارد. زیرا مبارزه غیر ایدئولوژیک راه به جایی نمی‌برد؛ همانطور که امروز مشاهده می‌کنیم، سازمانهای فلسطینی به رغم مبارزات طولانی و حتی مسلحانه‌‌شان، تقریبا در نقطه صفر قرار دارند؛ یعنی این کاری که الآن دارند انجام می‌دهند، چهل سال پیش، آنهم با امتیازات بیشتر، می‌توانستند انجام دهند؛ چهل سال پیش نه تنها می‌توانستند بنشینند با اسرائیلی‌ها مذاکره کنند، بلکه اسرائیلی‌ها آن موقع خیلی بهتر می‌پذیرفتند؛ یعنی از موضع ضعف فعلی نبود که هر چه اسراییلی‌ها بخواهند، اینها بپذیرند! دلیل ضعف فلسطینی‌ها آن بود که مبارزه ایدئولوژیک نمی‌کردند. یکی از خصوصیات مبارزه ایدئولوژیک آن است که ابتدا یک هماهنگی فکری و اعتقادی بین مبارزان ایجاد می‌کند؛ به گونه‌ای که همه کارها بر اساس آن اعتقاد صورت می‌گیرد. می‌خواهم بگویم که وقتی قرار است گروهی بر اساس مبانی اعتقادی خود عمل کند، جوانان را جذب نماید و در عین حال خود را مستقل نگاه دارد، نه تنها رهبران عرب، بلکه حتی نظامهای بزرگ و مسلط دنیا هم مثل اروپا و آمریکا، مخالف می‌شوند. همانطور که می‌دانید، آقای صدر در اوایل جنگ داخلی لبنان با انگیزه پایان دادن به آن در مسجد مدرسه عاملیه بیروت تحصن کردند. خوب به خاطر دارم که ایشان در جریان آن تحصن تاکید داشتند که یکی از اهداف این جنگ، خود ما شیعیان هستیم؛ ایشان می‌گفتند که: «دو هدف بطور همزمان در لبنان دنبال می‌شود: مهار چند جانبه فلسطینی‌ها و جلوگیری از احیاء مجدد تشیع به عنوان مکتبی مبارز و ظلم‌ستیز»؛ ایشان می‌گفتند که اگر روزی قوانین لبنان تغییر کند و رئیس‌جمهور با رای آزاد مردم انتخاب شود، شیعیان با اکثریتی که دارند، حرف اول را خواهند زد. ایشان می‌گفتند: «دشمن نمی‌خواهد در لبنان پایگاهی ایجاد شود، که با اتصال به پایگاه‌های مشابه در مصر، الجزایر، عراق و ...، اسباب نزدیکی هرچه بیشتر جهان تشیع و دنیای اهل سنت، و توافق آنها بر تفکری دینی را فراهم آورد، که می‌تواند یک نظام حکومتی درست کند. دقیقا به خاطر دارم که آقای صدر تعبیر «حکومت» را داشت ...





برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

انگیزه‌های عملیات
    با افزایش تلاش امام صدر جهت نجات جنوب لبنان از آشوب‌طلبی گروه‌های فلسطینی، نه تنها آنها و رژیم قذافی حملات تبلیغاتی خود علیه آن بزرگوار را شدت بخشیدند [31]، بلکه سوریه نیز جبهه‌ای از هوای سرد را بر آسمان روابط خود با ایشان مستقر نمود. امام صدر اگرچه دوست و متحد حافظ اسد به شمار می‌رفت، اما از سوریه انتظار داشت که به جنوب لبنان نگاه مسئولانه‌تری داشته باشد و از تاثیر خود بر سازمان آزادیبخش فلسطین، لیبی و حتی شوروی، جهت اجرای مرحله سوم قرارداد اشتوره و بازگرداندن حاکمیت دولت لبنان بر آن منطقه استفاده کند [32]. امام صدر طی هشت ماه  اول سال 1978، تنها 8 بار از سوریه و 2 بار با حافظ اسد دیدار داشت؛ در حالیکه تعداد این دیدارها در همان مقطع سال 1977، به ترتیب 13 و 6 بار بود [33]. امام صدر در آخرین سال حضور خود تنها هر 6 ماه یک بار با حافظ اسد ملاقات داشت؛ در حالیکه تعداد این ملاقات‌ها در سال قبل از آن حداقل ماهی یک بار بود [34]. امام صدر وقتی حمله گسترده سال 1978 اسرائیل به جنوب لبنان انجام گرفت، اگرچه سفر خود به آفریقا را نیمه تمام گزارد و برای حل بحران جنوب حتی از اردن و عربستان نیز دیدن نمود، اما دیدار با مقامات سوریه را تا حدود سه ماه به تاخیر انداخت [35]. امام صدر نه تنها در دیدار صریح مورخ 4/2/1978 خود با مسئولان حزب بعث سوریه، مواضع دمشق در قبال جنوب لبنان را مورد انتقاد قرار داده بود [36]، بلکه در مصاحبه مورخ 31/5/1978 با مطبوعات لبنان تصریح کرده بود که کماکان تلاش می‌کند تا دیدگاه‌های خود و سوریه را به یکدیگر نزدیک سازد [37].
    مقابله امام صدر با نگاه جبهه پایداری به بحران جنوب لبنان، قطعا بستر مناسبی بود تا برخی اعضاء آن، که بعضا پیشتر در ترور آن بزرگوار ناکام مانده بودند [38]، با انگیزه شخصی یا به تحریک دیگران، اندیشه حذف ایشان را با جدیت در سر بپرورانند. گروه‌‌های فلسطینی و رژیم قذافی، اگر می‌خواستند سلطه خود بر جنوب لبنان را تثبیت کنند، ناچار بودند که امام صدر را از صحنه سیاسی خارج سازند. چه سیطره آنها بر جنوب مستلزم آن بود تا نه تنها طائفه شیعه، که طوائف دیگر، گروه‌های سیاسی و دولت لبنان، مقابل آنها قرار نگیرند. زعامت یک تنه امام صدر بر طائفه شیعه، مقبولیت ایشان در میان طوائف دیگر و تاثیر ایشان بر گروه‌های سیاسی و دولت لبنان، مانع از آن بود تا این خواب شوم تعبیر شود. حاکمان دمشق نیز حتی اگر برای بحران جنوب لبنان اولویت خاصی قائل نبودند، با مشاهده مواضع امام صدر بار دیگر این پیام را دریافتند، که شیعیان لبنان تا وقتی آن بزرگوار حضور دارد، حتی در برابر هم‌پیمانی چون سوریه، استقلال خود را از دست نخواهند داد. طبیعتا این پیام، برای دولتی که بنا داشت دهه‌های متمادی هیمنه سیاسی، نظامی و امنیتی خود را بر فرار لبنان بگستراند، معنای خاص خود را داشت، که امروز پس از گذشت 27 سال برای همگان آشکار شده است. و بالاخره آنکه قدرتهای بزرگی که به تعبیر امام خمینی برای 50 سال آینده خاورمیانه، ایران، لبنان، اسلام و تشیع برنامه می‌ریزند، با بحران جنوب لبنان فرصتی مناسب یافتند، تا اطراف مقابل امام صدر را برای گرفتار ساختن آن بزرگوار تحریک و اجیر کنند.
طراحی عملیات
    طراحی عملیات حذف امام صدر از صحنه سیاسی خاورمیانه، از نیمه دوم ژوئن سال 1978، یعنی دو ماه قبل از وقوع این فاجعه آغاز گردید. واقعیت‌های خاورمیانه، حوادث لبنان، تجربه موفق کنفرانس ریاض و صد البته فداکاری امام صدر، آن بزرگوار را برآن داشته بود تا با همفکری عربستان و کویت، یک حرکت دیپلماتیک جدید را جهت همراه نمودن الجزایر، اقناع سوریه، گرد هم آوردن سران جبهه پایداری و کسب اجماع آنها، برای بازگرداندن آرامش و ثبات به جنوب لبنان آغاز کند [39]. آنچه همراه نمودن الجزایر را با این حرکت ضروری می‌ساخت، نقش محلل‌گونه هواری بومدین رئیس‌جمهور وقت آن کشور در میان اعضاء جبهه پایداری بود. بومدین که در دیدار مورخ 18 ژوئن خود با امام صدر آشکارا تحت تاثیر منطق آن بزرگوار قرار گرفته بود، مصرانه پیشنهاد نمود تا برنامه ملاقات با معمر قذافی نیز در فهرست دیدارهای این حرکت دیپلماتیک گنجانده شود [40]. امام صدر حتی اگر در آن مقطع نیز قصد رفتن به لیبی را نداشت، به سبب اصرار بومدین، و به منظور نشان دادن هرچه بیشتر حسن نیت خود، در همان جلسه با پیشنهاد وی موافقت نمود [41]. بلافاصله یکی از معاونان بومدین ماموریت یافت تا ضمن تماس با معاونان قذافی، مقدمات دعوت رسمی دولت لیبی از امام صدر را جهت سفر به آن کشور فراهم آورد [42]. مقامات لیبی بدون درنگ از پیشنهاد بومدین استقبال کردند. پس از بازگشت امام صدر به لبنان، تماس‌های شبه‌روزانه کاردار لیبی در بیروت با دفتر امام صدر آغاز گردید تا موعدی جهت تسلیم رسمی دعوت‌نامه دیدار آن بزرگوار از لیبی تعیین گردد [43].
    روزنامه معروف اسپانیایی الپائیس، طی روزهای 7، 12، 19 و 21 سپتامبر 1980، روایت مفصلی را در باره ربوده شدن امام صدر منتشر نمود که برخی قطعات آن، نه تنها با حوادث جنوب لبنان، که با شواهد و قرائنی که دو دهه بعد کشف شدند، انطباق خوبی داشت [44]. بر اساس این روایت، با قطعی شدن سفر امام صدر به لیبی، یک گروه کاری، که علاوه بر مصطفی خروبی رئیس وقت سرویس امنیتی رژیم قذافی، برخی مسئولان سوری و فلسطینی نیز در آن عضویت داشتند، جهت طراحی سفر و عملیات حذف آن بزرگوار تشکیل گردید [45]. در نیمه دوم ماه ژوئیه یک افسر فرانسوی الاصل گروه فلسطینی الصاعقه که دلاپورت نام داشت، از لیبی به فرانسه رفت تا جزئیات عملیات را با دیگر اعضاء گروه نهایی کند [46]. الصاعقه نه تنها نزدیک‌ترین گروه فلسطینی به سوریه بشمار می‌رفت، بلکه پس از جنگ داخلی لبنان بارها از رهبر آن زهیر محسن نقل شده بود: «لبنان یا جای موسی صدر است یا جای ما» [47]! در دیدار 20 ژوئیه دلاپورت با یک دیپلمات سوری در روستای فرانسوی آنتس در نزدیکی ژنو، برنامه عملیات مفصلا بررسی گردید [48]. مقارن همین ایام نماینده ساواک در سوریه با ارسال تلگرافی روسای خود در تهران را مطلع نمود، که بنابر اظهارات برخی مقامات دمشق، امام صدر حداکثر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانه حذف خواهد شد [49]. خبر این توطئه در حالی آسمان ماه ژوئیه لیبی، سوریه، فلسطینی‌ها و ایران شاهنشاهی را در می‌نوردید، که بنابر خاطرات ابوایاذ رئیس سابق دوایر امنیتی جنبش الفتح و ساف، آشتی دسامبر پیشین قذافی و عرفات نیز در همان ماه، با وساطت الجزایر «قطعی» گردید [50].
    کاردار لیبی در بیروت روز 28 ژوئیه با امام صدر دیدار و پس از ابلاغ دعوت رسمی دولت متبوع خود به آن بزرگوار، روزهای 19 یا 21 اوت را جهت آغاز سفر پیشنهاد نمود [51]. امام صدر ضمن قبول این دعوت، تعیین تاریخ آغاز سفر را به روزهای بعد موکول کردند [52]. آن بزرگوار در هفته دوم اوت، یعنی سه هفته پس از آخرین دیدار با حافظ اسد، در یک گفتگوی تلفنی، با اشاره به عداوت قذافی و نیز اصرار بومدین، نظر شهید صدر را در باره سفر خود به لیبی جویا شدند. امام صدر طی این گفتگو در باره نظر حافظ اسد اظهار داشتند: «نظر او را نیز جویا شدم؛ رای خاصی نداشت» [53]! کاردار لیبی در بیروت طی هفته‌های دوم و سوم اوت که امام صدر در فرانسه اقامت داشت، بارها با دفتر آن بزرگوار تماش گرفت تا تاریخ دقیق سفر را قطعی کند [54]. در همین حال برخی دوستان مشترک امام صدر و یاسر عرفات نیز نقل کردند که ابوعمار، چند بار آن بزرگوار را جهت تعجیل در سفر به لیبی ترغیب کرده بود [55]. در تاریخ 20 اوت از سوی دفتر امام صدر به کاردار لیبی اطلاع داده شد، که آن بزرگوار مایل است برنامه دیدار از طرابلس، روز جمعه 25 اوت آغاز، و به سبب اضطرار معظم‌له در سفر به فرانسه و بازگشت سریع به لبنان، پیش از اول سپتامبر خاتمه یابد [56]. آیت‌الله شمس‌الدین در تاریخ 23 اوت از امام صدر خواست تا به سبب تراکم برنامه‌ها و در پیش بودن عید سعید فطر، سفر به لیبی را لغو کند. امام صدر در پاسخ وعده داد تا قبل از حلول عید به لبنان بازگردد [57]. سفارت لیبی در بیروت، روز پنج‌شنبه 24 اوت، ویزاهای امام صدر، شیخ محمد یعقوب و استاد عباس بدرالدین را صادر و طی نامه شماره 4/3/430 مورخ همان روز به شرکت هواپیمایی الشرق الاوسط، چند صندلی برای میهمانان خود در بخش مسافران درجه یک رزرو کرد [58]. امام صدر به اتفاق دو همراه خود عصر روز جمعه 25 اوت فرودگاه بیروت را به مقصد طرابلس پایتخت لیبی ترک نمود [59].
    شاهدان ایرانی و لبنانی متعددی طی سال‌های اخیر شهادت داده‌اند، که در اولین روزهای عزیمت امام صدر به لیبی، یعنی چند روز پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، از یک مبارز ایرانی عراقی مقیم بیروت به نام محمد صالح حسینی نقل شده است که امام صدر از این سفر باز نخواهد گشت [60]. حسینی از اعضاء فعال محفل همان چند  مبارز ایرانی بود که برخی مراجع بزرگوار تقلید ایران، ربوده شدن امام صدر توسط قذافی را حاصل تفتین آنها دانسته بودند. برخی اعضاء این محفل چنان با گروه فلسطینی الفتح نزدیک بودند، که در اردوگاه صبرا و در تشکیلات بکلی امنیتی عرفات و ابوایاذ اتاق داشتند [61]! در خصوص نزدیکی آنها با رژیم قذافی نیز همین بس، که خبر پیروزی انقلاب اسلامی ایران را شب 22 بهمن سال 1357 در خانه قذافی از شخص وی دریافت داشتند [62]! برخی روایات آشکار حاکی از آنند که بعضی اعضاء این محفل، روز شنبه 26 اوت، با یکی از مسئولان امنیتی لیبی که سرگرد صالح ابوشریده خوانده شد، در هتل بیروت اینترناسیونال دیدار و در آخرین ساعات روز یک‌شنبه 27 اوت، به لیبی عزیمت کردند [63]. آخرین باری که امام صدر و دو همراه ایشان در هتل محل اقامت خود (الشاطئ) رویت شدند، حدود ساعت یک و ربع بعد از ظهر پنج‌شنبه 31 اوت بود؛ اسعد المقدم مدیر روزنامه لبنانی السفیر، امام صدر و عباس بدرالدین را در حالی مشاهده کرده بود، که بدون چمدان در حال خروج از هتل بودند، تا توسط اتومبیل‌های تشریفات به دیدار یک مقام عالی‌رتبه لیبیایی (ظاهرا قذافی) برده شوند [64].
پس از عملیات
    بر اساس روایت الپائیس، دلاپورت بلافاصله پس از اجرای عملیات راهی شهر نیس فرانسه شد تا رئیس خود زهیر محسن را از موفقیت آن مطمئن سازد [65]. وی که بعد از آن با ماموریتی جدید عازم الجزایر شده بود، اندکی پس از ورود، بازداشت، محاکمه و به اتهام جاسوسی و توطئه علیه امنیت ملی به حبس ابد محکوم گردید [66]. هواری بومدین رئیس جمهور فقید الجزایر، که از همان ابتدا خود را مسئول اخلاقی سفر امام صدر به لیبی می‌دانست و در جریان دومین کنفرانس سران جبهه پایداری در سپتامبر 1978 بسیار مغموم ظاهر شده بود [67]، دو ماه پس از وقوع آن فاجعه ناگهان به حال کما رفت و پس از گذشت سه ماه نهایتا در 27 دسامبر آن سال درگذشت [68]. اگرچه نتایج آزمایش‌ها هرگز اعلام نشد، اما برخی مطبوعات اروپا از قول بعضی پزشکان معالج او نقل کردند که احتمالا دارویی به وی تزریق شده بود، که تدریجا ضعف را بر انسان غالب می‌کند، قوای مغزی را از کار می‌اندازد، او را در حالت کما قرار می‌دهد و نهایتا مرگ را موجب می‌شود [69]. زهیر محسن رهبر گروه الصاعقه در ژوئیه سال 1979 در فرانسه به قتل رسید؛ اگرچه سوریه و گروه‌های فلسطینی بلافاصله اسرائیل را مسئول ترور وی معرفی کردند، اما ببرخی تحلیل‌گران از همان ابتدا انگشت اتهام را به سوی سوریه گرفتند [70]. حسینی نیز که شدیدا دچار انفعال گشته و تا مدتها نزد مسئولان حرکت امل ابراز تاثر می‌کرد [71]، دو سال بعد در بیروت به قتل رسید. اگرچه خانواده وی و اعضاء آن محفل ایرانی حزب بعث عراق را عامل ترور معرفی کردند، اما هرگز دلیل محکمه پسندی بر این مدعی ارائه نشد [72].
    چند ماه پس از ربوده شدن امام صدر، عبدالحلیم خدام وزیر خارجه وقت سوریه در برخی محافل شیعی مدعی گردید که آن بزرگوار را از پذیرش دعوت قذافی برحذر داشته بود [73]. اگرچه بعضی متحدان شیعی سوریه نظیر نبیه بری رئیس پارلمان لبنان به سادگی از این ادعاء استقبال کردند [74]، اما مشاوران ارشد و نزدیکان امام صدر، هرگز خبر دریافت یک هشدار امنیتی مهم را از آن عزیز نقل نکردند! چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن بزرگوار، که حتی از مشورت با شهید صدر نیز غافل نشده بود، آن را با مشاوران ارشد خود در میان نگذاشته باشد؟ شهید چمران صدها سخنرانی، مصاحبه، یادداشت و نامه از خود بر جای گذاشته است که طی آنها، تمامی مکنونات قلبی خود در باره چگونگی ربوده شدن امام صدر را فاش ساخته است. چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما محرم راز و مسئول اصلی حفظ امنیت آن بزرگوار، تا آخرین لحظه حیات از آن بی‌خبر مانده باشد [75 و 76]؟ چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما جانشین ایشان مرحوم آیت‌الله شمس‌الدین، در توجیه پیشنهاد خود مبنی بر لغو سفر آن عزیز به لیبی، به آن استناد نجسته باشد؟  چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن عالم ربانی و با اخلاق، همسفران خود و نیز آقای صادق طباطبایی را که در آخرین لحظه از همراهی ایشان بازماندند، از این خطر مهم بی‌خبر نگه داشته باشد [77]؟ و بالاخره آنکه اگر سوری‌ها واقعا بر امنیت امام صدر در لیبی بیمناک بوده‌اند، چرا در طول یک هفته اقامت آن بزرگوار در هتل الشاطئ، کمترین اقدامی جهت تامین سلامت ایشان به عمل نیاوردند؟
جمع‌بندی
    تصویر حاصله از کنار هم چیدن مجموعه روایات آشکار، غیر آشکار و شواهد و قرائن فوق‌الذکر، ضمن تایید استنباط کلی مراجع بزرگوار ایران، عراق و لبنان، در باره ابعاد منطقه‌ای فضای پشت صحنه عملیات ربودن امام صدر چنین می‌نمایاند:
    • رژیم قذافی عامل مستقیم اجرای این عملیات، و البته مانند همه مزدوران، صرفا «عامل» آن بوده است.
    • عملیات مزبور ماه‌ها قبل از اجرا، توسط برخی سازمان‌های امنیتی چپ منطقه طراحی شده بود.
    • برخی گروه‌های فلسطینی و بعضی محافل قدرت در سوریه، از همدستان قذافی در این عملیات هستند.
    • بحران جنوب لبنان بستر مناسبی بود تا رئوس این مثلث چپگرا، بی یا با تحریک بزرگترها، برای انجام این عملیات انگیزه یابند.
    • طراحان عملیات آن را صدها کیلومتر دورتر از لبنان با محوریت رژیم قذافی اجرا کردند، تا از هرگونه سوءظنی در امان باشند.
    • برخی مبارزان منسوب به انقلاب اسلامی که با گروه‌های فلسطینی و لیبی ارتباط داشتند، در مظان همدستی با قذافی قرار دارند.
    • برخی قدرت‌های راست منطقه نظیر حکومت شاه، از تکوین توطئه علیه امام صدر آگاه و با سکوت خود به آن چراغ سبز دادند.
    • همدستان قذافی با حدف برخی آگاهان، که ممکن بود در آینده اسراری را برملا کنند، حاشیه امنیتی عملیات را تامین کردند.
    اگرچه تصویر ارائه شده وضعیت امام صدر را پس از اجرای عملیات نمایان نمی‌سازد، اما نفس عاملیت رژیم قذافی که زندانهای طویل‌المدت از روش‌های جاری آن است [78]، و نیز شهادت برخی راویان روایت الپائیس مبنی بر دیدار با آن بزرگوار و شیخ محمد یعقوب در پایگاه نظامی لیبیایی زارزاتین (Zarzatin) در مارس 1980، امید به حیات آن عزیز را غیر قابل انکار می‌سازد..
    بدیهی است که جمع‌بندی فوق، راهکارها و دغدغه‌های جدیدی را فراروی آینده روند پیگیری قرار می‌دهد: 1. مصلحت هم‌دستان قذافی اقتضاء می‌کند که در برابر تلاش‌های خانواده محترم و دوستداران امام صدر، وی را حمایت کنند. چه قذافی هرگز ننگ رسوایی را نخواهد پذیرفت، مگر آنکه هم‌دستان خود را نیز در تحمل آن سهیم سازد. بنابراین هرگونه افشاء هم‌دستان قذافی، به منزله تضعیف عقبه و نهایتا خود او خواهد بود. 2. پیگیری موثر مساله امام صدر از لبنان، تا زمانیکه سوریه بر مقدرات آن کشور حاکم است، امری غیر ممکن خواهد بود. 3. اطلاعاتی که منابع رسمی سوری و فلسطینی در باره سرنوشت امام صدر بدست دهند، به اندازه ‌قیمت آن، از حقیقیت فاصله دارد. 4. نه تنها احزاب چپ لبنانی که علیه امام صدر با گروه‌های فلسطینی و لیبی همسنگر بودند، بلکه برخی متحدان شیعی سوریه نیز که کرسی ریاست خود را وامدار سکوت در برابر آن کشور هستند، کشف حقایق را برنخواهند تافت؛ 5. اگرچه جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که می‌تواند در پیگیری موثر مساله امام صدر نقش‌آفرین باشد، اما هرگونه غفلت آن از کارشکنی عناصر مظنون ایرانی و همچنین سایر همدستان منطقه‌ای قذافی، این امید را نقش بر آب خواهد ساخت. شاید با توجه به دغدغه اخیر است که آیت‌الله صافی گلپایگانی، در دیدار آبان 1382 خود با خانواده محترم امام صدر دردمندانه اظهار داشتند: «آقای صدر حقیقتا خیلی مظلوم هستند ... عکس‌العملی که باید نشان داده می شد، متاسفانه هیچ وقت نشان داده نشد. اشخاصی بودند که نگذاشتند ...» [79].
سخن آخر
    در خرداد 1378، اسفند 1380 و اردیبهشت 1383، نخبگان کشور به ترتیب در دانشگاه‌های مفید، تهران و شهید بهشتی گرد هم آمدند، تا ضمن تجلیل از شخصیت استثنایی امام صدر، پیگیری قاطع مساله ایشان توسط نهادهای مسئول را خواستار شوند. در بهمن 1382، جمع کثیری از مراجع، علما و مدرسین حوزه‌های علمیه، نمایندگان ولی فقیه در استان‌ها، روسای دانشگاه‌ها و نیز شخصیت‌های سیاسی، حقوقی و فرهنگی کشور، طی نامه‌ای به رئیس‌جمهور، عدم پیگیری موثر مساله امام صدر توسط نهادهای مسئول را مورد انتقاد قرار دادتد. در آخرین جلسه علنی سال 1383 مجلس هفتم نیز 152 نماینده غیرتمند، با امضاء یک سند، عدم پیگیری موثر مساله امام صدر توسط نهادهای مسئول را مورد انتقاد قرار دادند. امروز که هیچ مقامی در کشور نمی‌تواند ادعا کند، که این خواسته ملی را با گوش‌های خود نشنیده است، و در شرایطی‌که افکار عمومی، حتی در پایان سال پاسخ‌گویی، جز قصور، اهمال و مسئولیت‌گریزی، پاسخی از نهادهای مسئول دریافت نکرده است، و در حالی‌که عقبه‌ای به بزرگی لااقل سازمان‌های امنیتی فعال منطقه، راه فرار را بر رژیم قذافی هموار می‌سازد، جا دارد که کمیته محترم «پیگیری مساله امام صدر» در مجلس هفتم، با تشکیل یک هیئت تحقیق و تفحص، پاسخ سوال‌های زیر را کشف و به مراجع قانونی زیربط گزارش کند: چه اسبابی قصور 27 ساله ایران در پیگیری موثر مساله امام صدر را رقم زده است؟ کدام مقامات مسئولیت این قصور را بر عهده دارند؟ آیا می‌توان آسوده خاطر بود که همدستان منطقه‌ای قذافی، در این قصور بی‌تاثیر بوده‌اند؟
    و بالاخره آنکه امام موسی صدر در باره دومین رسالت حضرت زینب (س) پس از شهادت امام حسین (ع) تحلیل زیبایی دارد که اگر آن نیز با چشم بصیرت مورد توجه قرار گیرد، در ساماندهی روند پیگیری مساله آن عزیز موثر تواند بود: «وقتی حضرت زینب (س) همراه دیگر بانوان کربلا کنار پیکر بی‌جان امام حسین (ع) قرار گرفت، عضو سالمی از آن باقی نمانده بود. بدن از سر جدا و زیر انبوهی از نیزه‌ها، شمشیرها و سنگ‌ها پنهان شده بود. حضرت زینب (س) پیکر امام را از زیر انبوه سلاح‌ها بیرون کشید، آن را بر دستان خود گرفت و از خداوند خواست تا این قربانی را از وی بپذیرد! برخورد حضرت زینب (س) با سالار شهیدان کربلا، تکلیف دیگر بانوان را با شهیدان آنها روشن ساخت. حضرت زینب (س) با رفتار خود به آنان آموخت که اکنون نه وقت نمایاندن ضعف، که زمان به نمایش گذاشتن صلابت، شجاعت و اعلان این نکته به جهانیان است که ما در حالی به این معرکه قدم گذاشتیم، که نیک می‌دانستیم چه پیش خواهد آمد؛ خود اینگونه خواستیم، خود این مسیر را پیمودیم و خود این سرنوشت را برگزیدیم؛ اکنون نیز نه تنها از خدا می‌طلبیم تا این شهدا را از ما بپذیرد، بلکه اگر شهیدان بیشتری نیز نیاز باشند، با تمام وجود تقدیم خواهیم کرد« [80]. حضرت زینب (س) در حالی با این صلابت و شجاعت از کوفه تا شام به دفاع از کلمه حق پرداخت، که بازماندگان کربلا و پیشاپیش آنان امام سجاد (ع) در اسارت و خطر بودند. تجربه ناموفق 27 سال پیگیری مساله امام صدر کافی است تا اصحاب این فرزند برومند امام حسین (ع) را متقاعد سازد، که برای دفاع از کلمه حق، لاجرم باید مانند خود آن بزرگوار، راه قهرمانان کربلا، یعنی صلابت، شجاعت و صد البته فداکاری را در پیش گیرند؛ و لو بلغ ما بلغ!
    والسلام [81].
 پی نوشتها در پایگاه فرهنگی روایت صدر موجودند.





برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

اسرار ربوده شدن امام صدر : 1- همدستان منطقه‌ای قذافی پایگاه فرهنگی روایت صدر

بر اساس این روایت، با قطعی شدن سفر امام صدر به لیبی، یک گروه کاری، که علاوه بر مصطفی خروبی رئیس وقت سرویس امنیتی رژیم قذافی، برخی مسئولان سوری و فلسطینی نیز در آن عضویت داشتند، جهت طراحی سفر و عملیات حذف آن بزرگوار تشکیل گردید [45] ... مقارن همین ایام نماینده ساواک در سوریه با ارسال تلگرافی روسای خود در تهران را مطلع نمود، که بنابر اظهارات برخی مقامات دمشق، امام صدر حداکثر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانه حذف خواهد شد [49]. خبر این توطئه در

سخن اول
    امام موسی صدر در باره اولین رسالت حضرت زینب (س) پس از شهادت امام حسین (ع) تحلیل جالبی دارد، که اگر با چشم بصیرت مورد توجه قرار گیرد، در گشودن گره معمای سرنوشت خود آن عزیز موثر تواند بود: «چرا نگذاشتند امام حسین (ع) به کوفه وارد شود؟ برای اینکه می‌خواستند آن بزرگوار را خارج از کوفه به قتل برسانند! امام حسین (ع) را توسط حر و افرادش در صحرا متوقف و به نقطه‌ای هدایت کردند، که از کوفه و همه شهرها فاصله داشت! چرا؟ برای اینکه آن بزرگوار را چنان به قتل برسانند که احدی اطلاع پیدا نکند! برنامه از این قرار بود؛ اینگونه همه مردان را به قتل رساندند و حتی در باره علی ابن الحسین (ع) گفتند: «او را نیز بکشید تا کسی از اهل بیت زنده نماند»! تصور آنها این بود که طوفا‌ن شن اجساد را چنان در دل صحرا پنهان خواهد ساخت، که اثری از آنها باقی نخواهد ماند! بعد هم می‌خواستند برای مردم چنین جا اندازند که مشتی خوارج را در صحرا به قتل رسانده‌اند؛ چه خوارج به عنوان نماد فتنه و ناامنی چنان در انظار مردم منفور بودند، که اگر مساله به نام آنها جا می‌افتاد، کار تمام بود! بنابراین دور ساختن امام حسین (ع) از شهرها، پنهان‌کاری و تبلیغات دروغ، رئوس اصلی برنامه‌ای بود که برای قتل و بستن پرونده آن بزرگوار طراحی شده بود. اما چه کسی بساط این توطئه را برچید؟ حضرت زینب (س)! چگونه؟ اینگونه که آن بزرگوار، در کوفه، شام، شهرهای میانه راه و در همه جا، اخبار واقعه کربلا را کلمه به کلمه، برای مردم افشاء و بازگو نمود» [1].
    در اردیبهشت سال 1369 بود که از سوی گروه معارف اسلامی شبکه دو سیما خدمت آیت‌الله موسوی اردبیلی رسیدیم تا در باره امام موسی صدر با ایشان مصاحبه کنیم. آن بزرگوار در بخشی از سخنان خود که شهریور همان سال از شبکه مزبور پخش شد، ضمن تاکید بر عاملیت مستقیم قذافی در ربودن امام صدر اظهار داشتند: «به نظر من تمام تشکیلات مخفی دنیا دست  به دست هم دادند تا ایشان را به این نحو ناپدید کردند» [2]. در بهمن سال 1376 به اتفاق استادان علی اکبر رنجبر کرمانی و عبدالرحیم اباذری به حضور یکی دیگر از مراجع بزرگوار تقلید رسیدیم تا در باره امام صدر مصاحبه‌ کنیم. اگرچه اغلب بخش‌های این مصاحبه یک سال بعد در شماره 16 فصل‌نامه «مفید» به چاپ رسید، اما یک بخش‌ آن به صلاح‌دید سردبیر محترم حذف گردید. حضرت آیت‌الله در بخش حذف شده با رد ادعای مخالفین ایرانی امام صدر مبنی بر عدم همراهی آن بزرگوار با انقلاب اسلامی ایران تصریح کرده بودند: «من بعضی از ‌اینهایی را که اسم بردید، در گرفتاری آقا موسی شریک می‌دانم! حالا نپرسید چرا! من معتقدم که برای آقا موسی هر اتفاقی رخ داده است، به دست قذافی بوده است، اما به تفتین بعضی از‌ اینها» [3]! سال‌ها بعد، آیات‌‌الله سید محمد حسین فضل‌الله [4] و سید محمد باقر حکیم [5] نیز در دیدارهایی که با برخی عزیزان خانواده و موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام صدر داشتند [6]، ضمن تاکید بر عاملیت مستقیم قذافی، وقوع این فاجعه و مبهم باقی ماندن آن تا امروز را حاصل همکاری سازمان‌های جاسوسی بزرگ  منطقه و جهان دانستند [7].

 ریشه‌ها و زمینه‌ها
    فاجعه ربوده شدن امام صدر نیز مانند هر واقعه تاریخی دیگر، حلقه‌ای از زنجیره حوادث برخی تحولات سیاسی معاصر آن است. طی 27 سال گذشته ده‌ها روایت آشکار و غیر آشکار در باره چگونگی ربوده شدن آن بزرگوار نقل شده‌ است که برخی قطعات آنها به حقیقت نزدیک و مابقی از آن دور بوده‌اند [8]. در کنار این روایت‌ها ده‌ها شاهد و قرینه نیز بدست آمده است که اگر نه بر چگونگی وقوع فاجعه، اما بر برخی حوادث مرتبط با آن دلالت داشتند. کشف حقایق این فاجعه و لااقل ارزیابی صحت و سقم روایات نقل شده، مستلزم شناسایی، تطبیق و تحلیل دقیق حوادث مرتبط با آن است. نقش تعیین کننده امام صدر در معادلات حاکم بر تحولات جنوب لبنان، انقلاب اسلامی ایران و نهضت فرهنگی تشیع در جهان، پی‌گیری حوادث مرتبط با این فاجعه را از این سه منظر ضروری ساخته است. یادداشت حاضر بر آن است تا از منظر بحران جنوب لبنان، با کنار هم چیدن برخی قطعات روایات آشکار، غیر آشکار و بعضی شواهد و قرائنی که نگارنده طی سالیان اخیر بدست آورده است، تصویر شفاف‌تری از همکاری برخی دستگاه‌های امنیتی منطقه با قذافی در ربودن امام صدر را ترسیم کند. تصویر یادشده نه تنها ابعاد منطقه‌ای فضای پشت صحنه این فاجعه را با وضوح بیشتری نمایان می‌سازد، بلکه در مورد راهکارها و دغدغه‌هایی که فرا روی آینده روند پیگیری قرار دارد، به طور جدی هشدار می‌دهد. ابعاد ایرانی و جهانی فضای پشت صحنه عملیات ربوده شدن امام صدر، طی یادداشت‌های آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بحران جنوب لبنان
    مهمترین دغدغه امام صدر پس از پایان یافتن جنگ دوساله لبنان در اجلاس اکتبر سال 1976 سران عرب، مراقبت از هویت تاریخی، فرهنگی، امنیت و تمامیت منطقه شیعه‌نشین جنوب آن کشور بود. جنوب لبنان تنها منطقه آن کشور بود که پس از کنفرانس ریاض، به دلیل عدم حضور دولت مرکزی و نیز غیاب نیروهای بازدارنده عرب، وضعیتی ناآرام و ناپایدار داشت. سبب این ناآرامی‌ و ناپایداری آن بود که گروه‌های فلسطینی، که هر کدام به برخی کشورهای عربی وابسته بودند، در سایه خلاء قدرت موجود، کنترل منطقه را به دست گرفته بودند. چه اولا نفس سیطره گروه‌های فلسطینی بر جنوب لبنان، آن منطقه را در برابر تشدید اختلافات کشورهای عربی آسیب‌پذیر کرده بود [9]. ثانیا گروه‌های فلسطینی نه تنها با سوءرفتار، ظلم و تعدی مستقیم در حق ساکنین، عرصه زندگی را بر آنها تنگ کرده بودند [10]، بلکه با گلوله‌‌باران پیوسته شمال اسرائیل، روستاهای شیعه‌نشین جنوب را در معرض بمباران روزانه صهیونیست‌ها قرار داده بودند [11]. برخی گروه‌های فلسطینی چپگرا و هم‌پیمان لیبی در پی آن بودند تا با گلوله‌باران شمال اسرائیل، نارضایتی خود از مذاکرات صلح ژنو را ابراز و مساله فلسطین را با این روش در افکار عمومی دنیای عرب و جهان به اصطلاح «احیاء» کنند [12]. برخی دیگر از گروه‌های فلسطینی در پی آن بودند تا با گلوله‌باران شمال اسرائیل، نارضایتی خویش از عدم حضور در مذاکرات ژنو را ابراز و خود را به عنوان نماینده واقعی مردم فلسطین و یکی از اطراف مذاکرت مزبور تحمیل کنند [13].
    نکته‌ای که نگرانی امام صدر از اقدامات و سیطره گروه‌های فلسطینی بر جنوب لبنان را مضاعف ساخته بود، حمایت تلویحی رژیم صهیونیستی از تشدید آن وضع بود. کشتی‌هایی که سلاح‌های سبک و سنگین گروه‌های فلسطینی را به لنگرگاه‌های خصوصی آنها در سواحل جنوب لبنان منتقل می‌کردند، اگرچه اجبارا از برابر دیدگان گشتی‌های جنگی اسرائیل عبور می‌کردند، اما یا با هیچ مانعی روبرو نمی‌شدند [14]، یا اگر هم برای بازرسی متوقف می‌گشتند، خیلی سریع اجازه عبور دریافت می‌داشتند [15]. به عبارت دیگر نه تنها گروه‌های فلسطینی مخالف و موافق یاسر عرفات، بلکه حتی رژیم صهیونیستی نیز در ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان منافعی را جست‌و‌جو می‌کرد. گسترش سیطره گروه‌های فلسطینی بر جنوب لبنان و تشدید گلوله باران شمال اسرائیل افکار عمومی دنیا و حتی ساکنین جنوب لبنان را آماده می‌ساخت تا حملات انتقامی رژیم صهیونیستی به آن منطقه را پذیرا شوند [16]. طبیعتا درک منافع اسرائیل از اشغال حنی کوتاه مدت آن منطقه نبوغ ویژه‌ای نمی‌خواست. رژیم صهیونیستی اولا می‌توانست نفس خروج از جنوب لبنان را بخشی از وجه‌المصالحه خود با اعراب و حتی آمریکا در مذاکرت ژنو قرار دهد [17]؛ ثانیا می‌توانست دولت لبنان را به ژنو بکشاند تا ضمن چانه‌زنی در باره جزئیات خروج، امتیازات مورد نظر را که آب‌های رودخانه لیطانی بخشی ار آن بود، بدست آورد [18]؛ ثالثا می‌توانست با استفاده از نارضایتی ساکنین جنوب لبنان از گروه‌های فلسطینی، در نقش ناجی مردم ظاهر شده و عادی‌سازی روابط خود با توده‌های عرب را از آن منطقه آغاز کند [19].
    کشورهای عربی درشرایطی که گروه‌های فلسطینی و رژیم صهیونیستی، همه روزه بر ابعاد ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان می‌افزودند، مواضعی متفاوت داشتند. اگر کشورهای معتدلی‌ چون عربستان سعودی بر توقف عملیات نظامی فلسطینی‌ها نظر داشتند، اعضاء جبهه پایداری یا مانند لیبی به تشدید آن دعوت می‌کردند، یا مانند سوریه عملا مهر سکوت بر لب نهادند. سوریه همزبان با دیگر اعضاء جبهه پایداری، بحران جنوب لبنان را بخشی از بحران کل خاورمیانه و حل آن را مستلزم حل آن بحران بزرگتر می‌دانست [20]. سوریه اگرچه بر تداوم آرامش و ثبات در بخش‌های مرکزی و خصوصا پایتخت لبنان تاکید فراوان داشت، اما آن را از تشدید ناآرامی و ناپایداری در جنوب لبنان متاثر نمی‌دانست. سوریه حتی اگر خود نیز در ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان سودی نداشت، لااقل مقرون به صرفه نمی‌دانست که به خاطر آن سرزمین، خاطره اختلافات سال 1976 خود با گروه‌های فلسطینی را تجدید کند [21]. بدون شک اولین نشست سران جبهه پایداری، که در 2 دسامبر 1977، یعنی در اوج تلاش‌های امام صدر جهت حل بحران جنوب لبنان تشکیل شد [22]، موضع آنها نسبت به این بحران را نشان می‌دهد. رهبران لیبی، سوریه، الجزایر، یمن جنوبی و گروه‌های فلسطینی، که در طرابلس گرد هم آمده بودند تا جبهه‌ای متحد علیه مصر تشکیل دهند، در باره تمام موضوعاتی که مهم می‌دانستند به گفتگو نشستند، جز بحران جنوب لبنان [23]! به عبارت دیگر جبهه پایداری دست گروه‌های فلسطینی را باز گذاشته بود تا جنوب لبنان را به آشوب بکشانند.
    نگاه امام صدر به بحران جنوب لبنان، با نگرش حاکم بر جبهه پایداری کاملا مغایر بود. امام صدر اگرچه میهمان‌نوازی اعراب، مردم و شیعیان لبنان از مردم مظلوم فلسطین را وظیفه می‌دانست، اما تلاش گروه‌های فلسطینی‌ جهت سیطره بر جنوب لبنان یا هر منطقه دیگر را انحراف از آرمان مقدس فلسطین تلقی می‌کرد [24]. امام صدر اگرچه عبور رزمندگان فلسطینی از مرزهای لبنان به داخل اراضی اشغالی را حق آنها می‌دانست، اما مانند همه سران عرب و مسئولان جمهوری اسلامی، موشک باران فلسطین اشغالی از داخل کشور متبوع خود را  مصلحت نمی‌دید [25]. هدف اول امام صدر پس از کنفرانس ریاض آن بود که پایگاه تاریخی تشیع در جنوب لبنان را از صحنه اختلافات کشورهای عربی و از عرصه بده و بستان‌های سیاسی آنها با اسرائیل دور نگاه دارد [26]. به باور آن بزرگوار، روا نبود که جنوب لبنان، به تنهایی، هزینه اختلافات کشورهای عربی و نزاع طولانی آنها با اسرائیل را متحمل شود [27]؛ به اعتقاد امام صدر، عدم حل بحران جنوب لبنان، به سبب انتشار بازیگران آن در سراسر لبنان، دیر یا زود مابقی نقاط آن کشور را مجددا در کام جنگ‌ داخلی فرو می‌کشید [28]. امام صدر جدایی بحران جنوب لبنان از بحران خاورمیانه را امکان‌پذیر می‌دانست، مشروط بر آنکه گروه‌های فلسطینی توافق‌نامه اشتوره را محترم شمرده و حاکمیت دولت مرکزی با استقرار ارتش در آن منطقه احیاء شود [29]. بدون شک جدی شدن خطر تقسیم جنوب و تشکیل دولتی فلسطینی در بخشی از آن، عزم امام صدر جهت اعاده حاکمیت دولت لبنان بر آن منطقه را بیش از پیش جزم نمود [30].





برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >