گفتگو با دکتر سید علی اصغر غروی / اسرار ربایش / پایگاه فرهنگی روایت صدر

یکی از بزرگانی که به اعتقاد شخص من، شدیدا می‌توانست حلقه رابط صدور انقلاب باشد، آقای صدر بود. البته وقتی من صحبت از صدور انقلاب می‌کنم، به قول مرحوم بازرگان منظورم این نیست که چیزی را در کوله پشتی بگذاریم و صادر کنیم؛ منظور من صدور فکر و اندیشه انقلاب است ... به نظر من یکی از کسانی که می‌توانست این پیام را در سطح کشورهای عربی و اسلامی‌منتشر کند، بی‌تردید آقای صدر بود. جایگاه و ارتباطات آقای صدر طوری بود که می‌توانست این کار را بکند و

                                                                
    اشاره: نگارنده این سطور طی یادداشتی که در جهارمین روز فروردین سال 1384 بر روی سایت بازتاب انتشار یافت [1]، با کنار هم چیدن ده‌ها شاهد و قرینه‌ که طی سالیان گرد آورده است، فرضیات جدیدی را در باره پشت صحنه عملیات ربودن امام موسی صدر توسط رژیم قذافی مطرح نمود، که تحولات پس از ترور رفیق حریری نخست‌وزیر اسبق لبنان، خصوصا اخراج عبدالحلیم خدام معاون حافظ اسد از حاکمیت سوریه، احتمال صحت و اهمیت آنها را دو چندان نمود:
    •رژیم قذافی اگرچه عامل مستقیم اجرای این عملیات، اما مانند همه مزدوران، صرفا «عامل» آن بوده است.
    •عملیات مزبور ماه‌ها قبل از اجرا، توسط برخی سازمان‌های امنیتی چپ منطقه طراحی شده بود.
    • برخی گروه‌های فلسطینی و بعضی محافل قدرت در سوریه، از همدستان قذافی در این عملیات هستند.
    •برخی عناصر منسوب به انقلاب که با گروه‌های فلسطینی و لیبی ارتباط داشتند، در مظان همدستی با قذافی قرار دارند.
    •همدستان قذافی با حدف برخی آگاهان که ممکن بود اسرار را برملا کنند، حاشیه امنیتی عملیات را تامین کردند.
    آنچه در زیر خواهد آمد، بخش‌هایی از گفتگوی نگارنده با آقای دکتر سید علی اصغر غروی در باره امام صدر است که در تابستان 1382 در منزل استاد در اصفهان انجام گرفت. گفتگو اگرچه با هدف ثبت خاطرات دوران لبنان گفتگو شونده از امام صدر آغاز شد، اما تحلیل عمیق، اطلاعات وسیع و دردمندی استاد چنان نگارنده را به وجد آورد، که به حکم «الکلام یجر الکلام»، به کند و کاو در پشت صحنه عملیات ربودن امام صدر و از جمله فرضیات فوق‌الذکر نیز کشانده شد. متن کامل گفتگو در صفحات 545 تا 580 از دفتر دوم کتاب «عزت شیعه» آورده شده است که اگر ان‌شاءالله خداوند توفیق و وزارت ارشاد عزیزمان رخصت دهد، چاپ اول آن طی هفته‌های آتی به علاقمندان «تاریخ شفاهی» امام صدر تقدیم خواهد شد. گفتگوی حاضر در این نازنین شب‌های قدر سال 1385 به انسان‌های آزاده و صاحبدلی تقدیم است، که به رغم گذشت 28 سال از آغاز سفر بی بازگشت امام صدر در شب‌های قدر رمضان سال 1357، آن بزرگوار را همچنان به یاد و سلامتی و بازگشتش را از خدای بزرگ مسئلت دارند.

عزیمت به لبنان
    ?استاد اگر امکان دارد، ابتدا قدری در باره خودتان صحبت بفرمایید؛ چه سالی و چگونه شد که به لبنان عزیمت کردید؟
    استاد: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. من دقیقا در آبان سال 1353 بود که همراه همسرم به لبنان رفتم. همانطور که می‌دانید، آن سال‌ها امکان مبارزه قانونی در ایران بسیار تنگ شده بود و دیگر عملا مجالی در داخل فراهم نبود؛ عده‌ای از اعضاء نهضت آزادی تحت عنوان «مجاهدین خلق» جدا شده و به مبارزات مسلحانه روی آورده بودند. خوب، ما به آن روش اعتقادی نداشتیم. از طرفی بعد از فارغ‌التحصیلی و پایان دوران سربازی، همچنین به دنبال دستگیری مرحوم دکتر شریعتی و بسته شدن حسینیه ارشاد، دیگر تقریبا هیچ کانونی برای مبارزه باقی نمانده بود. آقای طالقانی و آقای منتظری در زندان بودند و آقای خمینی در تبعید. جوانانی که می‌خواستند به مبارزه ادامه بدهند، به هر حال باید به کانونی ملحق می‌شدند. با مشورتهایی که با مرحوم مهندس بازرگان داشتم، و نیز با توجه به رشته مورد علاقه‌ام، هجرت به لبنان را انتخاب کردم. برای کسانی که می‌خواستند خارج از کشور ادامه تحصیل دهند، با توجه به زمینه کاری و رشته تحصیلی آنها، برخی جاها پیشنهاد می‌شد. بعضی به آمریکا می‌‌رفتند، برخی به آلمان یا انگلیس می‌رفتند، و البته بیشتر پاریس را انتخاب می‌کردند. به هر حال همه موظف بودند که تحصیل را ادامه دهند. هیچ کس حق نداشت صرفا کار سیاسی کند. من هم لبنان را انتخاب کردم. خوب به خاطر دارم که با نوشتن کلمه «لبنان» بر روی برگه گذرنامه، با مشکل مواجه شدم؛ یعنی برای مدتی نزدیک هفت ماه گذرنامه من و خانم را معطل کردند؛ اما نهایتا با کمک یک پارتی گذرنامه‌ را گرفتیم و مستقیما به بیروت رفتیم. چون قبلا از دانشگاه آمریکایی بیروت پذیرش گرفته بودم، یک سره به آنجا رفتم و خودم را معرفی کردم. اوایل سال 1975، یعنی حدودا چهار ماه پس از ورود به لبنان بود که موفق شدم دکتر چمران را پیدا کنم ...
    ? چطور با این همه تاخیر؟
    استاد: تاخیر در یافتن دکتر چمران به سبب شرایط سخت تعقیب و گریزی بود که آن ایام بر لبنان حاکم بود. طول می‌کشید تا بتوان جلب اطمینان و کسب خبر کرد. هم ارتباط تلفنی و هم نامه‌نگاری با ایران، مشکلات خاص خود را داشت. چون نامه‌هایی که به ایران می‌رفت، اگر به مهر بیروت یا لبنان ممهور بود، حتما باز و خوانده می‌شد. دکتر چمران نمی‌توانست بلافاصله به تهران نامه بنویسد و در مورد من تحقیق و پرس و جو کند. ما خود باید خودمان را معرفی می‌کردیم. از این نوع مشکلات فراوان بودند. هرکس از ایران می‌آمد، ناچار بود با پیغامی بیاید تا بتواند جلب اعتماد کند. پیغامی که من به همراه داشتم، مبلغ هفتاد هزار تومان وجه نقد بود که مهندس مهدی چمران برای دکتر فرستاده بود. منتها مشکل آنجا بود که مهندس متاسفانه نتوانسته بود به دکتر اطلاع دهد که چنین پولی را برای او فرستاده است. برای این‌که اطلاع‌رسانی باید حتما از طریق مسافر می‌بود و نه از راه تلفن زدن و نامه نگاری؛ به هر حال خیلی شرایط سختی بود. اما بالاخره با پیدا کردن واسطه‌ها و از راه‌هایی که آنجا معمول بود، توانستم مرحوم چمران را ملاقات کنم.
    ? بنابراین آغاز ارتباط شما با امام صدر و دکتر چمران تقریبا با شروع جنگ داخلی لبنان همراه بوده است؟
    استاد: تقریبا! برای این‌که طولی نکشید که جنگ داخلی لبنان شروع شد. تا آنجایی که به یاد دارم، در سوم فروردین 1354 که معادل مارس 1975 بود، ترور ملک فیصل را داشتیم. من تصور می‌کنم که ترور ملک فیصل، شاید نقطه شروعی بود برای آغاز جنگ داخلی لبنان؛ برای این‌که او، خصوصا بعد از جنگ 1973 که عربها ظاهرا پیروز شده بودند، در خاورمیانه و لبنان نقش مهمی داشت. همانطور که اطلاع دارید، پس از جنگ 1973 بود که مذاکرات کیلومتر 101 قاهره با هدایت کیسینجر وزیر خارجه یهودی آمریکا آغاز گردید. ظاهرا نمی‌خواستند که ملک فیصل، در جریان این مذاکرات، که نهایتا به پیش‌نویس قرارداد صلح کمپ دیوید منتهی گردید، حضور داشته باشد. به دلیل آنکه پس از عبد‌الناصر، ملک فیصل تنها رهبر عرب بود که می‌توانست قضایا را جمع و جور کند. به هر حال حدود یکی دو هفته پس از ترور فیصل بود که حادثه عین‌الرمانه در بیروت پیش آمد. اتوبوسی که حامل ده‌ها جوان فلسطینی‌ بود، در منطقه عین‌الرمانه مورد هجوم مسیحی‌های افراطی و فالانژ‌های لبنان قرار گرفت و تعداد زیادی کشته شدند. این آغاز رسمی جنگ داخلی لبنان بود. طبیعتا با آغاز جنگ، همه ارتباطات، از جمله ارتباط ما با امام موسی صدر و دکتر چمران دشوار گردید. یادم هست که آقای صدر آن ایام عملیات ساختمانی بیمارستان «الزهراء» را آغاز کرده بودند. این بیمارستان در یک منطقه خالی از سکنه به نام «الجناح» یا «جناح بیروت»، در نزدیکی سفارت ایران قرار داشت. ساختمان آن بیمارستان پاتوق جلسات ما با دکتر چمران بود. برای این‌که چمران تمایلی نداشت که به بیروت و خصوصا به محله‌ای که من در آن سکونت داشتم، وارد شود ...
    ? چرا؟
    استاد: به علت این‌که منزل من در منطقه اعیان نشین بیروت به نام روشه قرار داشت. روشه منطقه‌ای بود که تمامی سفرا، دیپلمات‌ها و از جمله کارمندان سفارت ایران در آن زندگی می‌کردند. طبیعتا چمران که چهره شناخته شده‌ای بود، ملاحظاتی داشت؛ به همین جهت اغلب دیدارهای ما در بیمارستان الزهراء بود. البته در برخی شرایط سخت و بحرانی که خود آقای صدر هم می‌آمدند، در مقر مجلس اعلای اسلامی شیعه و یا در مدرسه عاملیه جمع می‌شدیم.

جریان روشنفکری دینی
    ? استاد اگر موافق باشید، ابتدا اندکی به مبانی اعتقادی و خصوصا نگاه امام صدر به مباحث روشنفکری دینی بپردازیم. با توجه به این‌که رشته تحصیلی و حوزه پژوهشی و کاری شما فلسفه است، قطعا طی سالهای اقامت در لبنان، بحثهای زیادی را در این خصوص با آن بزرگوار داشته‌اید؟
    استاد: اتفاقا موضوعی که من نیز بیشتر مایل هستم به آن بپردازم، همین نگاه اعتقادی آقای صدر به مسائل است؛ برای این‌که این همان چیزی است که به باور من، ایشان را از هم‌لباسی‌ها و هم‌مسلک‌هایشان متمایز ساخته بود. بقیه موضوعات را قطعا دیگران گفته‌اند و من از آنها می‌گذرم ...
    ? بفرمایید ...
    استاد: ببینید! برداشت‌های مختلفی از دین وجود دارد. خیلی‌ها مهمترین نقش دین را آن می‌دانند که مبنای مغفرت، شفاعت، غفران و این نوع مسائل است؛ آنها می‌گویند که بشر خطاکار و گناهکار است و خداوند پیامبران را به این سبب فرستاده است تا راه بخشیدن گناهان را به انسان نشان دهند. به هر حال این یک نوع نگرش به دین است که تا امروز نیز نگرش غالب بوده است. نگرش دیگر این است که دین نقش رساندن انسان به تعالی، سعادت و کمال را بر عهده دارد. این نگرش در واقع همان مبنای تفکر روشنفکری دینی است؛ روشنفکران دینی اعتقاد دارند که یک انسان دیندار باید از این منظر به دین نگاه کند. بحث‌هایی که من شخصا با آقای صدر داشتم، بیشتر از این نوع بود. مسائل سیاسی در حاشیه این مباحث قرار داشت.
گفتگوی ادیان
    ? در میان مباحثی که امروز در حوزه تفکر روشنفکری دینی ایران مطرح است، کدام موضوعات از دغدغه‌های فکری امام صدر بشمار می‌آمدند؟
    استاد: یکی از مسائلی که پیرامون آن زیاد با آقای صدر بحث کردم، گفتگوی میان ادیان و رابطه اسلام و مسیحیت بود. از ایشان سوال می‌کردم که شما چرا به کلیسا می‌روید و برای مسیحیان سخنرانی می‌کنید؟ می‌گفتم که شما وقتی چنان مورد اتهام قرار گرفته‌اید، که حتی گفته می‌شود با مسیحی‌ها و کتائب هستید و شیعیان را رها کرده‌اید، چرا این رویه را ادامه می‌دهید؟ خوب یادم هست که ایشان دقیقا این آیه را تلاوت می‌کردند: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم ان لا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله». ایشان می‌گفتند: «ما شیعیان نه تنها به اهل سنت، که به مسیحیان نیز باید نزدیک شویم، تا بتوانیم اسلام را به عنوان دینی جهانی، انسانی، بشردوست، و نه جنگ طلب، به دنیا معرفی کنیم». ایشان می‌گفتند که آنچه تاکنون توسط مستشرقین در باره اسلام نوشته شده است، اگرچه تحقیق‌های بسیار خوبی را هم شامل می‌شود، اما عمدتا القاء‌کننده این معناست که اسلام دو مرحله دارد: مرحله ضعف اسلام و حضور پیامبر (ص) در مکه، که تبلیغات به شکل زیرزمینی انجام می‌گرفت؛ و مرحله قدرت اسلام و حضور پیامبر (ص) در مدینه، که وقتی قدرت را بدست گرفتند، با زور شمشیر دین را پیش بردند. آقای صدر می‌گفتند: «این ما هستیم که ما باید به مردم و دنیا نشان دهیم، که این سخن باطل است و اسلام اساسا دین خشونت نیست». ایشان می‌گفتند که اگر کلیسا از من دعوت کند و من نروم، چنین تعبیر خواهد شد که من با مسیحیت مخالف هستم؛ این درحالی است که خداوند متعال در قرآن تصریح کرده است که «لانفرق بین احد من رسله». آقای صدر می‌گفتند: «آنچه در زمان صدر اسلام در حضور نجاشی برای مسلمانها اتفاق افتاد، برای ما تجربه گرانبهایی است. همین‌که مسلمانان بخش‌هایی از سوره مریم را تلاوت کردند، نجاشی چنان تحت تاثیر دین اسلام قرار گرفت، که آنان را پناه داد و اسباب نجات آنها فراهم آمد. چرا ما امروز از آن تجربه ارزنده استفاده نکنیم و آن شیوه تبلیغی را در پیش نگیریم؟ در حالی‌که زیباترین حقایق پیرامون حضرت مریم و رسالت حضرت عیسی (ع) را اساسا قرآن مطرح کرده است و آنقدری که قرآن در وصف این بزرگواران مطلب دارد، خود آیین مسیحیت ندارد». ایشان می‌گفتند که چرا ما نباید لااقل این بخش از قرآن را به مسیحیان معرفی کنیم؟
احیاء اسلام
    ? دیگر پیرامون کدام مباحث حوزه تفکر روشنفکری دینی با امام صدر به گفتگو می‌نشستید؟
    استاد: الآن خدمتتان عرض می‌کنم. البته سعی من بر آن است تا در این گفتگو، مبانی اعتقادی آقای صدر را بیشتر در شکل کلان آن برای شما به تصویر بکشانم. من فکر می‌کنم که یکی از کارهایی که حتما، تا هر زمان که شده، باید انجام شود، کشف انگیزه‌های واقعی ربوده شدن آقای صدر است. به نظر من ربودن آقای صدر حاصل دو نگرانی عمده بود: نگرانی از گسترش مبارزات ایدئولوژیک آقای صدر در لبنان و نگرانی از پیوند مبارزه ایشان با انقلاب اسلامی ایران ...
    ? خیلی مشتاق هستیم که تحلیل شما را بشنویم ...
    استاد: ببینید! آقای صدر در پی احیاء اسلام به عنوان تفکری بود که بتواند، آزادی، عدالت و حکومت را برای جوامع بشری به ارمغان بیاورد. تا آنجایی که من خود شاهد بودم، به جز گروه اخوان المسلمین، که البته آنها تفکرات خیلی بنیادگرایانه‌ای داشتند و به هیچ وجه نمی‌توانستند با تفکر روشنفکری دینی ما هماهنگ باشند، هیچ گروه مبارزی در کشورهای اسلامی ‌نبود که بخواهد تحت عنوان دین، مردم را جمع و مبارزه کند. طبیعتا در یک چنین وضعیتی، حضور آقای صدر در لبنان اهمیت می‌یابد؛ آنهم لبنانی که کانون تبادلات فکری و فرهنگی جهان اسلام و اصلا همه دنیا بود. وضعیت لبنان طوری بود که شاید مسایل آمریکا و اروپا در آنجا خیلی زودتر فاش می‌شد تا در خود امریکا  و اروپا! قطعا اگر کسی بخواهد در چنین کشوری چنان ایده‌هایی را مطرح کند، حساسیت زیادی برخواهد انگیخت و مخالفان فراوانی خواهد یافت ...
    ? ببخشید استاد؛ چه کسانی مخالفت می‌کردند؟
    استاد: رهبران عرب تماما مخالف هستند؛ برای این‌که وقتی ما به سازمانهای فلسطینی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که هر گروه نوکر یک رهبر عرب یا یک کشور خارجی است؛ به عبارت دیگر فضای سیاسی جهان عرب اجازه نمی‌دهد که فلسطینی‌ها مستقل باشند. مثلا نیروهای مارکسیست فلسطینی، مثل نایف حواتمه، احمد جبرئیل و جرج حبش، نه تنها از مسکو دستور می‌گیرند، بلکه حتی به مبانی اصولی تفکر مارکسیسم نیز بی‌توجه هستند؛ اینها تنها نگاه می‌کنند که مسکو چه می‌گوید؛ ضمنا با آن دسته از کشورهای عربی نیز که تمایل چپ دارند، مثل لیبی، الجزایر و تا حدودی مصر زمان عبدالناصر، مرتبط هستند. خوب طبیعتا هم مسکو، هم رهبران عرب و هم این افراد، با ظهور یک ایدئولوژی‌ که بتواند جوانها را جذب کند، مخالف هستند؛ بنابراین با آقای صدر و با دکتر چمران مخالف می‌شوند. چرا؟ برای این‌که بخش اعظم مردم لبنان که شیعه هستند، دور آقای صدر جمع می‌شوند و یک مبارزه ایدئولوژیک را شروع می‌کنند. این است که اهمیت دارد. زیرا مبارزه غیر ایدئولوژیک راه به جایی نمی‌برد؛ همانطور که امروز مشاهده می‌کنیم، سازمانهای فلسطینی به رغم مبارزات طولانی و حتی مسلحانه‌‌شان، تقریبا در نقطه صفر قرار دارند؛ یعنی این کاری که الآن دارند انجام می‌دهند، چهل سال پیش، آنهم با امتیازات بیشتر، می‌توانستند انجام دهند؛ چهل سال پیش نه تنها می‌توانستند بنشینند با اسرائیلی‌ها مذاکره کنند، بلکه اسرائیلی‌ها آن موقع خیلی بهتر می‌پذیرفتند؛ یعنی از موضع ضعف فعلی نبود که هر چه اسراییلی‌ها بخواهند، اینها بپذیرند! دلیل ضعف فلسطینی‌ها آن بود که مبارزه ایدئولوژیک نمی‌کردند. یکی از خصوصیات مبارزه ایدئولوژیک آن است که ابتدا یک هماهنگی فکری و اعتقادی بین مبارزان ایجاد می‌کند؛ به گونه‌ای که همه کارها بر اساس آن اعتقاد صورت می‌گیرد. می‌خواهم بگویم که وقتی قرار است گروهی بر اساس مبانی اعتقادی خود عمل کند، جوانان را جذب نماید و در عین حال خود را مستقل نگاه دارد، نه تنها رهبران عرب، بلکه حتی نظامهای بزرگ و مسلط دنیا هم مثل اروپا و آمریکا، مخالف می‌شوند. همانطور که می‌دانید، آقای صدر در اوایل جنگ داخلی لبنان با انگیزه پایان دادن به آن در مسجد مدرسه عاملیه بیروت تحصن کردند. خوب به خاطر دارم که ایشان در جریان آن تحصن تاکید داشتند که یکی از اهداف این جنگ، خود ما شیعیان هستیم؛ ایشان می‌گفتند که: «دو هدف بطور همزمان در لبنان دنبال می‌شود: مهار چند جانبه فلسطینی‌ها و جلوگیری از احیاء مجدد تشیع به عنوان مکتبی مبارز و ظلم‌ستیز»؛ ایشان می‌گفتند که اگر روزی قوانین لبنان تغییر کند و رئیس‌جمهور با رای آزاد مردم انتخاب شود، شیعیان با اکثریتی که دارند، حرف اول را خواهند زد. ایشان می‌گفتند: «دشمن نمی‌خواهد در لبنان پایگاهی ایجاد شود، که با اتصال به پایگاه‌های مشابه در مصر، الجزایر، عراق و ...، اسباب نزدیکی هرچه بیشتر جهان تشیع و دنیای اهل سنت، و توافق آنها بر تفکری دینی را فراهم آورد، که می‌تواند یک نظام حکومتی درست کند. دقیقا به خاطر دارم که آقای صدر تعبیر «حکومت» را داشت ...





برچسب ها : امام موسی صدر  ,