سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

روابط عمومی کانون فرهنگی یاران صدر:  سایت موسسه ی فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر شماره ی اول درس گفتار اندیشه و عمل را منتشر کرد.
در بخشی از این درس گفتار که به همت عبدالله نصری است، می خوانیم: “امام موسی صدر یکی از نخستین کسانی است که بر مسئله گفتگوی ادیان تا کید میکند و این موضوع جایگاه خاصی برای وی داشت. اینکه ایشان چگونه این گفتگو را مطرح می کند نیز اهمیت دارد. صرف اینکه سمینارهایی برای گفتگوی ادیان برگزار شود با اینکه کسی التزام عملی به گفتگوی ادیان داشته باشد، متفاوت است. امام موسی صدر نه تنها با مسیحیان ارتباط خوبی برقرار میکند، بلکه در بسیاری از مراسم آنان شرکت میجوید.
برای دریافت فایل pdf اینجا کلیک کنید.درس گفتار اندیشه و عمل یک






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

موسسه امام صدر، 1390/7/17

افسر ارشد اداره گذرنامه لیبی: خروج امام موسی صدر از لیبی ساختگی بوده است
عبدالرحمن غویله، افسر سابق اداره گذرنامه لیبی، که پیش از این در پاسخ به قاضی تحقیق ایتالیایی مدعی شده بود که گذرنامه امام موسی صدر و دو همراهش را دریافت کرده و مهر زده و آنان از لیبی خارج شده‌اند، روز گذشته در مصاحبه با شبکه تلویزیونی الجزیره این اظهارات خود را تکذیب کرد.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، پس از طرح ادعای لیبی مبنی بر خروج امام صدر و دو همراهش از لیبی و ورود به ایتالیا، دستگاه قضایی ایتالیا تحقیقاتی انجام داد و ادعای ورود آنان به خاک ایتالیا را تکذیب کرد. در پی این حکم قضایی، معمر قذافی برای سرپوش نهادن بر حکم صادره و انحراف روند پیگیری پرونده با اعمال فشار بر تعدادی از عوامل دولتی اقدام به دست و پا کردن تعدادی شاهد ساختگی کرد که عبدالرحمن غویله از جمله آنان بود.

محمد غویله چنین ادعا کرد که گذرنامه‌های سه مسافر لبنانی مذکور را از فردی به نام احمد الحطاب دریافت کرده و بر آنها مهر خروج زده است. و در پی آن، دادگاه لبنان، نام عبدالرحمن غویله را به عنوان یکی از همدستان قذافی در ربودن امام موسی صدر ذکر کرد و حکم جلب آنان را صادر کرد.

اما روز گذشته عبدالرحمن غویله در برنامه «دیدار امروز» شبکه تلویزیونی الجزیره ضمن تکذیب اظهارات پیشین خود، گفت: «هم اکنون که ترسی از دولت لیبی ندارم برای آشکار شدن حقیقت این مطالب را به شبکه الجزیره می‌گویم و هیچ کس مرا مجبور نکرده است این مطالب را بگویم و هم‌اکنون با قاطعیت می‌گویم که من، نه گذرنامه امام موسی صدر را مهر کردم و نه دیدیم که وی از لیبی خارج شود و امیدوارم این مطالب به کشف حقیقت منجر شود.»

مت
ن کامل مصاحبه غویله با شبکه الجزیره که واحد مرکزی خبر آن را منتشر کرده است به این شرح است:

عبدالرحمان غویله افسر پیشین در اداره گذرنامه لیبی و از شاهدان مهم در قضیه ربودن امام موسی صدر در لیبی در سال 1978، در مصاحبه‌ای اختصاصی در برنامه «دیدار امروز» شبکه الجزیره تأکید کرد امام موسی صدر لیبی را ترک نکرده بلکه خروج وی از لیبی ساختگی بوده است.

عبدالرحمان غویله افزود دولت قذافی امام موسی صدر را ربود و او را پنهان کرد و با این حال هنگامی که من افسر گذرنامه بودم یک فرمانده ارتش لیبی به من مراجعه کرد و به من گفت تو کار گذرنامه امام موسی صدر را انجام داده و آن را مهر کرده‌ای. من گفتم نه من چنین گذرنامه‌ای را ندیده‌ام اما او با تأکید گفت تو باید بپذیری که این کار را انجام داده‌ای و چون فرد بی‌رحمی بود من مقاومت نکردم و از روی ترس گفتم هر چه شما بگویید.

من با پدرم مشورت کردم و گفتم از من خواسته‌اند که شهادت بدهم و بگویم که کار گذرنامه امام موسی صدر را انجام داده‌ام، همسرم وقتی شنید گریه کرد و با این حال آنها از من خواستند هر چه می‌گویند انجام بدهم و خود من نیز بسیار نگران بودم به گونه‌ای که شب نتوانستم بخوابم.

روز سه شنبه سر کار رفتم مدیر دفتر آمد و گفت باید به پایگاه افسران پلیس برویم، وقتی رفتیم فرمانده‌ام از من خواست به اداره اطلاعات لیبی بروم جایی که یونس بالجاسم مدیر آن بود. یونس بالجاسم پس از آنکه مرا به خوبی تحویل گرفت‌، با احترام فراوان از من خواست بگویم که امام موسی صدر لیبی را ترک کرده است. او گفت با اینکه ما در جنوب لبنان برای امام موسی صدر مدرسه و بیمارستان ساختیم و به او کمک کردیم اما او به ما روی خوش نشان نداد؛ زیرا می‌خواست در یک برنامه رسمی سمت راست معمر قذافی بنشیند تا نشان دهد نزد قذافی جایگاه ویژه‌ای دارد اما قذافی نپذیرفته است و به همین علت امام موسی صدر ناراحت شده و با خودرویی به فرودگاه رفته است هر چند ما دنبال او رفتیم و به او گفتیم شما شخصیت محترمی هستید که به کشور ما سفر کرده‌اید و صحیح نیست این طور لیبی را ترک کنید، بدون نگهبان و بدون اجرای مراسم اما موسی صدر نپذیرفت و رفت.

یونس بالقاسم این جریان را به همین صورت برای من دیکته کرد تا متأسفانه به دروغ شهادت دهم. او گفت بگو که گذرنامه موسی صدر را احمد حطاب به تو داده و تو آن را مهر کرده‌ای و موسی صدر لیبی را ترک کرده است در حالی که من اصلاً شخصی به نام احمد حطاب را نمی‌شناختم . قرار شد احمد طرحونی همکار من نیز که همراه من بود، نیز شهادت دهد که امام موسی صدر را کنار پلکان و در هواپیما دیده است. در حالی که من اصلاً گذرنامه امام موسی صدر را مهر نکردم.

همچنین قرار شد در یک جلسه تحقیق همین مطلب را به فردی به نام محمد الکیال که در این باره تحقیق می‌کرد بگویم و من عین همین حکایت را گفتم که گذرنامه امام موسی صدر را مهر کرده‌ام . محمد الکیال تصویر گذرنامه امام موسی صدر را به من نشان داد و گفت این گذرنامه‌ای است که تو مهر کرده‌ای و این نشان می‌دهد که قطعاً اصل گذرنامه امام موسی صدر نزد آنان بود. احمد طرحونی نیز در جلسه تحقیق حضور یافت و همان مطالب را تکرار کرد. من البته به علت ترس درباره این موضوع به کسی چیزی نگفتم.

البته من پس از مدتی می‌خواستم به حج بروم ولی یونس الجاسم به من اجازه نداد زیرا در همان زمان یک قاضی ایتالیایی به لیبی آمده بود تا در این باره از من تحقیق کند. با این حال پس از آنکه برای رفتن به حج اصرار فراوان کردم، به من اجازه داد و گفت پس از بازگشت همان مطالب را به قاضی ایتالیایی بگو و من در حج از خدا خواستم مجبور نشوم دوباره شهادت دروغ بدهم و خدا دعای مرا اجابت کرد و من از اداره پلیس استعفا کردم و پیش قاضی ایتالیایی نرفتم. من البته شش سال در بوسلیم زندانی بودم از سال 1989 تا 1995 و نمی دانم چرا مرا زندانی کردند زیرا به هیچ سازمان یا گروهی وابسته نبودم.
سال2000 در ماه آوریل مأموران امنیتی به خانه پدرم آمدند و از برادرم سراغ مرا گرفتند و من از ترس فرار کردم زیرا زندان را دیده بودم و می‌خواستند دوباره مرا زندانی کنند، البته نمی‌دانستم آیا با قضیه امام موسی صدر در ارتباط است یا خیر، با این حال پس از سه چهار روز رفتم پیش یک قاضی به اسم یوسف صوف و او از من درباره امام موسی صدر سؤال کرد و من وانمود کردم که اطلاعات زیادی در این باره ندارم و آن را فراموش کرده‌ام، البته در اتاق دیگری برخی مأموران اطلاعاتی بودند و من اطلاعاتم را به آنان دادم. به نظر می‌رسید اینکه دوباره مرا احضار کرده‌اند به مسئله لبنان، ایران و لیبی ربط داشت و می‌خواستند به راه حلی در این باره برسند و به همین علت از من خواستند دوباره شهادت بدهم.

من در سال 2007 یکباره اسم خود را در اینترنت دیدم که دادگاه لبنان مرا احضار کرده است و گویی من از طرفداران قذافی هستم در حالی که به هیچ وجه با قذافی موافق نبودم وگر نه مرا زندانی نمی‌کردند. من از مردم عادی شنیدم که شخصی به نام محمد راحبی لباس امام موسی صدر را پوشیده و از لیبی به ایتالیا رفته است و با این حال این مطلب را از منابع رسمی نشنیده‌ام.

من ممنوع السفر بودم و به لبنان یا کشور دیگری نمی‌توانستم بروم، البته دولت لیبی برای حفظ جان من این کار را انجام نداد بلکه می‌ترسید در دادگاه لبنان مطلبی بگویم که به زیان دولت لیبی باشد و با محکومیت جهانی مواجه شود. با این حال هم اکنون که ترسی از دولت لیبی ندارم، برای آشکار شدن حقیقت این مطالب را به شبکه الجزیره می‌گویم و هیچ کس مرا مجبور نکرده است این مطالب را بگویم و هم اکنون با قاطعیت می‌گویم که من، نه گذرنامه امام موسی صدر را مهر کردم و نه دیدم که وی از لیبی خارج شود و امیدوارم این مطالب به کشف حقیقت منجر شود.






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

چهار سوال از جلال‌الدین فارسی در باره چگونگی اختفاء امام صدر / اسرار ربایش / پایگاه فرهنگی روایت صدر

آیا آقای فارسی واقعا بر این باور است که کمال جنبلاط توسط سوری‌ها به قتل رسیده است؟ [جریان رفیق حریری هم امروز در لبنان همین را می‌گوید!] آیا آقای فارسی معتقد است که ربایندگان امام صدر، با قاتلان کمال جنبلاط همپیمان هستند؟ آیا آقای فارسی واقعا اعتقاد دارد که در ربودن امام صدر، سوری‌ها با لیبیایی‌ها همکاری داشته‌اند؟ ... آقای فارسی اطلاعات خود را از کجا اخذ کرده است؟ ایشان چگونه از برنامه‌های امام صدر در لیبی مطلع گردید؟

                                          
سخن اول [1]
    آقای جلال‌الدین فارسی در مصاحبه اخیر خود با روزنامه جام‌جم مطالبی را در باره امام موسی صدر مطرح نمود [2] ، که جز تکرار بدفهمی‌های گذشته، تازه‌أی در بر نداشت. حملات سه دهه گذشته آقای فارسی به امام صدر هرگز از دو مقوله فراتر نرفته است: خط مشی آن بزرگوار در قبال مسائل لبنان، و خط مشی ایشان در قبال انقلاب اسلامی‌ایران. انتظار آن بود که آقای فارسی، پس از سال‌ها تاکید آقایان سید حسن نصرالله و سید عباس موسوی و دیگر رهبران مقاومت اسلامی بر ضرورت پایبندی شیعیان لبنان به خط مشی امام صدر [3] ، لااقل از سماجت بر اختلاف این عزیزان با آن بزرگوار دست بردارد. اما ایشان همچنان که در مقوله دوم، شهادت بزرگان دیروز و امروز ایران [4] را به کلی نادیده گرفت، در مقوله اول نیز دست رد بر سینه بزرگان دیروز و امروز مقاومت لبنان زد. گویی تمامی‌حقیقت نزد ایشان است و اهل منزل را از آن نصیبی نیست. شاید به واسطه امثال این هنجارهاست که شهید بهشتی (ره) در اولین روزهای پس از انقلاب، بر دو خصلت «خودمحوری» و «خود بزرگ بینی» آقای فارسی انگشت تاکید نهاد [5] ؛ و چه بسا به سبب غلبه اینگونه خصلت‌هاست که در تمامی‌سال‌های پس از انقلاب،‌ عملا دست همکاری هیچ گروهی به سوی ایشان دراز نگشت. البته هدف این یادداشت والاتر از آن است که دیدگاه‌های آقای فارسی را به نقد کشاند. آنچه این یاداشت در پی آن است، بازخوانی «استنباطات» دیروز و امروز آقای فارسی از چگونگی ربوده شدن امام صدر است، که نتایج آن در قالب چهار سوال مقدماتی زیر ارائه شده است.
1- آیا سوریه در ربودن امام صدر با لیبی همکاری داشته است؟
    آقای فارسی در صفحه 396 از کتاب «زوایای تاریک» [6] در باره زمینه‌های ربودن امام صدر چنین عنوان کرده است:
    «در پیش آمدن این فاجعه دو سیاست دخالت داشتند: … مقاصد دولت سوریه و سیاست دولت لیبی در لبنان. اگر در مقاصد دولت سوریه در ابتدای جنگ داخلی اندک ابهامی ‌برای ناظران وجود داشته است،‌ اینک آن مقاصد به روشنی روز است. موانعی که بر سر راه این سیاست در طرف مسلمانان وجود داشت،‌ یکی الفتح بود و دیگری نهضت ملی لبنان، که در راس آن کمال جنبلاط بود،‌ و سومی ‌هر شخصیت مستقل و متنفذ مردمی ‌که می‌توانست مقاومتی در برابر سوریه نشان بدهد. آنچه سوریه تا فاجعه ناپدید شدن آقای صدر و پس از آن در مورد مانع اول یعنی الفتح کرده است، معلوم است. کشته شدن کمال جنبلاط، که هم رهبر نهضت ملی بود و هم بر طایفه دروز ریاست سیاسی داشت،‌ مانعی را از پیش پای سیاست سوریه بر می‌داشت یا لااقل به نفع آن تمام می‌شد. در طایفه شیعه تنها کسی که می‌توانست یک تنه زعامت کند،‌ آقای صدر بود … بر اثر حذف ایشان، ‌اینک «امل» مثل مومی‌در مشت سوریه است … بر اثر این سیاست و در این اوضاع، آقای صدر در آخرین روزهای زندگی سیاسی در مسجد کوچکی در بیروت اظهار داشت: «در صحنه سیاسی یکه و تنها مانده ایم»!‌ سخن غریبانه و مظلومانه‌اش سیاست سوریه را نسبت به زعیم طایفه شیعه و رجال دلسوز آن با لحن مؤدبانه‌أی افشاء می‌کرد».
    آیا چنان که از جملات فوق بر می‌آید، آقای فارسی واقعا بر این باور است که کمال جنبلاط توسط سوری‌ها به قتل رسیده است [جریان رفیق حریری هم امروز در لبنان همین را می‌گوید!]؟ آیا آقای فارسی معتقد است که ربایندگان امام صدر، با قاتلان کمال جنبلاط همپیمان هستند؟ آیا آقای فارسی واقعا اعتقاد دارد که در ربودن امام صدر، سوری‌ها با لیبیایی‌ها همکاری داشته‌اند؟
2- آیا فلسطینی‌ها در ربودن امام صدر با لیبی همکاری داشته‌اند؟
    آقای فارسی در صفحه 395 از کتاب «زوایای تاریک» در باره نقش فلسطینی‌ها در ربودن امام صدر چنین عنوان کرده است:
    «در ساعات اولیه پخش خبر، این شایعه قوت گرفت که مفقود شدن آقای صدر، کار فلسطینی‌ها است … عرفات که متوجه عمق توطئه شده بود، چاره‌أی می‌جست. از نخستین کسانی که او را برای سفر به طرابلس و پیگیری قضیه آقای صدر برانگیختند، بنده و شهید محمد صالح حسینی بودیم. سفر یاسر عرفات به لیبی و گفتگو با مقامات آن دولت نتیجه‌أی جز این نبخشید که انگشت اتهام از فلسطینی‌ها برداشته و متوجه دولت لیبی گشت».
    اما همین آقای فارسیِ هم‌پیمان الفتح و فلسطینی‌ها، در گفتگوی خود با روزنامه جام‌جم در مورد عاملان قتل محمد صالح حسینی چنین تصریح کرده است:
    «شهید محمد صالح حسینی در آغاز دفاع مقدس به ایران کمک می‌کرد. سازمان امنیت عراق با توافق عرفات محمد صالح حسینی را ترور کرد و اتهام این ترور را هم به طرفداران آقای صدر زدند که بعدها معلوم شد چراغ سبز الفتح بوده است که او را در بیروت به شهادت برسانند» [7]
    آقای فارسی وقتی در روز ربوده شدن امام صدر به برائت فلسطینی‌ها رای می‌داد، قاعدتا حتی تصور مشارکت دو سال بعد یاسر عرفات در قتل محمد صالح حسینی را به مخیله خویش راه نمی‌داد. چه شده است که قداست انقلابی رهبر فلسطینی‌ها، امروز تا حد مشارکت در قتل محمد صالح حسینی، نزد آقای فارسی فرو ریخته است؟ آیا آقای فارسی به اطلاعات جدیدی دست یافته است؟ اگر چنین است، آیا در سایه اطلاعات جدید، آقای فارسی هنوز هم بر عدم مشارکت عناصر فلسطینی طرفدار عرفات در ربودن امام صدر تاکید دارد؟ در مورد عناصر فلسطینی همپیمان سوریه چطور؟ آیا آقای فارسی هنوز اعتقاد دارد که نه فلسطینی‌های طرفدار عرفات، و نه فلسطینی‌های همپیمان سوریه، هیچکدام حتی در حد نمایاندن چراغ سبز،‌ در عملیات ربودن امام صدر مشارکت نداشته‌اند؟
3- محمد صالح حسینی به چه دلیل ترور شد؟
    افراد بسیار مؤثرتری از آقای محمد صالح حسینی درلبنان وجود داشتند، که طی دوران دفاع مقدس از ایران حمایت کردند، اما هرگز توسط سازمان امنیت عراق ترور نشدند!‌ چرا رهبران امل، حزب‌الله، مجلس اعلای اسلامی‌ شیعه و دیگر چهره‌های فعال مخالف رژیم صدام، که محمد صالح حسینی در قیاس با آنها جایگاه مهمی‌ نداشت، توسط سازمان امنیت عراق ترور نشدند؟ آیا این احتمال وجود ندارد که محمد صالح حسینی توسط کسانی غیر از عراقی‌ها به قتل رسیده باشد؟ آیا این احتمال وجود ندارد که محمد صالح حسینی توسط یا به دستور همان کسانی به قتل رسیده باشد، که کمال جنبلاط را از میان برداشتند، یا عملیات ربایش امام صدر را به انجام رساندند؟ آیا نمی‌توان میان قتل محمد صالح حسینی،‌ و قتل امثال سید حسن شیرازی و زهیر محسن، که تقریبا در یک برهه زمانی به قوع پیوستند، پیوند برقرار نمود؟ نظر آقای فارسی در مورد این فرضیه چیست که محمد صالح حسینی به این دلیل به قتل رسید،‌ که در خصوص ربوده شدن امام صدر اطلاعاتی داشته است، که آمران و عاملان ربودن آن بزرگوار از افشای آنها نگران بوده‌اند؟
4- آقای فارسی چگونه از برنامه‌های امام صدر در لیبی مطلع شد؟
    آقای فارسی در صفحات 397 تا 398 از کتاب «زوایای تاریک» در باره برنامه‌های امام صدر در لیبی عنوان کرده است:
    1) «چند تن از علما که همگی مخالف بعضی سیاست‌های سرهنگ قذافی هستند، به دیدن آقای صدر می‌آیند. بحث از وضع اسلام در لیبی می‌رود و از فشاری که دولت بر علما می‌آورد. خط قومگرایی افراطی یا عربیت افراطی، تمایلات مارکسیستی در اقتصاد، و پاره‌ای بدعت‌ها در قانونگذاری و امثال آن».
    2) «ایشان ناگهان تصمیم می‌گیرد برای امور فوری و ضروری، ‌طرابلس را به مقصد رم ترک گوید».
    3) «ترک طرابلس، آنهم در شبی که فردایش جشن سالگرد انقلاب لیبی است،‌ معناص خاص خود را دارد. مسئولان لیبیایی از این حرکت یکه خوردند و اصرار می‌ورزند که ایشان و همراهان سفرشان را یک روز به تاخیر انداخته بعد از جشن بروند. آقای صدر نمی‌پذیرد».
    4) «وقتی آقای صدر و شیخ محمد یعقوب و روزنامه‌نگار لبنانی همراهشان با گذرنامه‌های مهر خورده و بلیط‌های هواپیما و چمدان‌ها از سالن فرودگاه خارج شدند، آنان را سوار اتومبیلی کردند، تا با طی حدود یک کیلومتر راه در بیابانی که پشت فرودگاه و طبعا در شب تاریک است، به پای پلکان هواپیما ببرند. این اتومبیل اختصاصی که قاعدتا باید متعلق به اداره تشریفات یا اداره دیگری باشد، آنان را به پای پلکان هواپیما نبرده و به نقطه نامعلومی‌انتقال داده است».
    اینکه در دیدار علمای لیبی با امام صدر چه مباحثی مطرح گردید، اینکه آیا امام صدر واقعا تصمیم داشتند به رم عزیمت کنند (!)، اینکه مقامات لیبیایی اصرار داشتند سفر امام به تاخیر افتد و ایشان نپذیرفتند، و مهمتر از همه اینکه آیا امام صدر واقعا در شبانگاه روز 31 اوت سال 1978 در فرودگاه بین‌المللی طرابلس حاضر بودند (!)، جملگی سؤالاتی هستند که هیچ‌ یک از هم‌سفران لبنانی و غیر لبنانی امام صدر در لیبی، که یک هفته تمام با آن بزرگوار بودند و ایشان را برای آخرین بار در ساعت 13 روز 31 اوت در حال خروج از هتل «الشاطئ» مشاهده کردند، یا هرگز بدان‌ها پاسخ ندادند،‌ یا پاسخ‌هایی مغایر «استنباطات» آقای فارسی به آنها ارائه کردند [8]. به راستی آقای فارسی اطلاعات خود را از کجا اخذ کرده است؟ ایشان چگونه از برنامه‌های امام صدر در لیبی مطلع گردید؟
سخن آخر
    آقای جلال‌الدین فارسی کسی است که بنابر گفته خود، پنج ماه پس از ربوده شدن امام صدر توسط رژیم لیبی، در شامگاه روز 21 بهمن 1357، در خانه روستایی معمر قذافی میهمان وی بوده است و خبر پیروزی انقلاب اسلامی‌ ایران را به هنگام صرف شام از وی دریافت داشته است [9]. آقای جلال‌ فارسی کسی است که بنابر گفته خود، چنان به گروه یاسر عرفات نزدیک بوده است، که مسئولیت «استفاده از امکانات الفتح برای کمک به انقلاب اسلامی‌ ایران» را بر عهده داشته است [10]. کسی که این‌چنین از سوی عاملان ربایش امام صدر محرم قلمداد می‌شده است، قطعا بیش از مختصری که ابراز کرده است، در خصوص سرنوشت آن بزرگوار اطلاعات، یا لااقل توان جمع‌آوری اطلاعات دارد؛ موقعیتی که بدون شک محمد صالح حسینی نیز از آن برخوردار بوده است. کسانی که به پیگیری سرنوشت امام صدر علاقمند هستند، طبیعتا باید تمامی‌امکانات، فرصت‌ها و سرنخ‌های موجود را مورد توجه قرار دهند، و وجود آقای فارسی در همین راستاست که همسنگ منصور قدر، ارزش می‌یابد. نگارنده این سطور بر این باور است که اگر هر یک از سؤالات چهارگانه فوق پاسخی صحیح بیابد، پنجره‌ای جدید فرا روی صحنه ربوده شدن امام صدر گشوده خواهد شد. اینجاست که مسئولیت قوای سه‌گانه کشور، خصوصا دولت محترم و در کنار آنها ارباب جرائد، بیش از همیشه رخ می‌نمایاند.
و السلام.

پی‌نوشت‌ها
    [1]. خبرگزاری گویا، 1381.
    [2]. ر.ک. به (
http://www.jamejamdaily.net/shownews2.asp?n=22849&t).
    [3]. ر.ک. به سایت‌ حجت‌الاسلام سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان بر روی شبکه جهانی اینترنت (
http://www.nasrallah.net)
    [4]. ر.ک. به: «یادنامه امام موسی صدر، ویژه نامه شماره 5 فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر»، سید هادی خسروشاهی، 1375؛ شماره ویژه فصلنامه "نامه مفید"، شماره 16، زمستان 1377.
    [5]. ر.ک. به کتاب «اولین رئیس جمهور؛‌ پنج گفتگو در باره اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران، دی ماه 1358» محمد جواد مظفر، انتشارات کویر، 1378، صفحات 158 و 166.
    [6]. کتاب «زاوایای تاریک»، جلال‌الدین فارسی، مؤسسه چاپ و انتشارات حدیث، 1373.
    [7]. ر.ک. به پی‌نوشت شماره (1).
    [8]. به عنوان مثال ر.ک. به جلد نهم موسوعه «مسیرة الامام السید موسی الصدر» تحت عنوان «یومیات و وثایق 1978»، حرکت امل، 2000، صفحات 300 الی 318.
    [9]. ر.ک. به کتاب «زوایای تاریک»، ص 447.
    [10]. ر.ک. به کتاب «زوایای تاریک»، ص 446






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

چه کسانی از ربوده شدن امام صدر سود بردند؟/ اسرار ربایش / پایگاه فرهنگی روایت صدر

 
پنجم – برخی جریانات و عناصر افراطی، خودسر و فعال در انقلاب اسلامی ایران، که امام صدر را به ناحق مزاحم و بلکه رقیب امام راحل و جانشینان ایشان و نیز اعتدال و میانه‌روی آن بزرگوار را مانع پیشرفت انقلاب در هر دو مقطع قبل و بعد از پیروزی آن می‌دانستند. اینها استقلال رأی و عدم وابستگی امام صدر به بیرونی حضرت امام را بر نمی‌تافتند و خط مشی آن بزرگوار را مغایر خط مشی مراد خویش می‌پنداشتند. اینها اعتدال و میانه‌روی امام صدر را سازشکار

                                                       
    دوست خوب و همشهری خوش‌قلمم آقای فرید مدرسی تکلیف کرده است تا به طور مکتوب این سؤال را پاسخ گویم: «از ربوده شدن امام صدر، چه کسانی سود بردند»؟ آنچه در پی می‌آید، چکیده همه آن چیزی است که تا این لحظه، شامگاه دو شنبه مورخ 28/5/87، از مجموعه شواهد و قرائن موجود، استنباط و البته در تنگنای زمان قلمی کرده‌ام. اگرچه رژیم معمر قذافی عامل اصلی و مستقیم ربودن امام صدر در بعد از ظهر روز 31 اوت سال 1978 در شهر طرابلس پایتخت کشور لیبی است، اما به نظر نگارنده پنج گروه بیش از دیگران، از این خوش‌خدمتی آن رژیم سود جستند:
    اول – برخی قدرت‌های جهانی شرق و غرب، که تبیین اسلام به زبان روز، طرح آن در قالب یک ایدئولوژی رهایی‌بخش، عدالت‌گستر، ظلم‌ستیز و در یک کلام گسترش آن در دنیای امروز را بر نمی‌تافتند. امام صدر در خط مقدم عالمانی بود که با همه وجود باور داشتند، اسلام اگر به درستی فهم و تبیین شود، حتی امروز و در قرن بیست و یکم، ظرفیت و توانمندی بهسازی و اداره جوامع بشری را دارا می‌باشد. همه تلاش امام صدر در لبنان آن بود که با ارائه الگویی عملی، منطق و هنر اسلام در درمان فقر، محرومیت، تبعیض، بی‌عدالتی، قیام علیه ظلم و نیز برپایی یک جامعه متکثر مبتنی بر گفتگو، همزیستی و صلح میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف را به نمایش بگذارد. موفقیت چشم‌گیر امام صدر در به صحنه کشاندن اسلام، تأثیر اخلاقی عمیق و معنویت زیبایی که حتی در میان غیر شیعیان و بلکه غیر مسلمانان لبنان بر جای گزارده بود و لذا گرایش غیر قابل وصف جوانان، تحصیل‌کردگان و فرهیختگان آن کشور به ایشان، قدرت‌های جهانی را حساس و هوشیار ساخته بود. گزارش‌های پی در پی سفارت آمریکا در بیروت از فعالیت امام صدر، که از نیمه اول دهه شصت میلادی، یعنی حتی سال‌ها پیش از تأسیس حرکت امل، حرکت‌المحرومین و حتی مجلس اعلای اسلامی شیعه به واشنگتن مخابره می‌شد [1]، شاهد صدقی بر این مدعاست. همچنین مجله لبنانی الشراع چند سال پیش گزارشی منتشر کرد که مسئول سال 1978 ایستگاه سازمان سیا در اروپا، همزمان با ربودن امام صدر توسط رژیم قذافی در لیبی، از شهر رُم بر انجام عملیات نظارت داشته و بلافاصله پس از اتمام آن، گزارشی مبسوط از مراحل مختلف آن را برای سازمان متبوع خود ارسال کرده است [2]. حذف زود هنگام امام صدر در لبنان و نیز ترورهای متعاقب اقران ایشان نظیر شهید صدر در عراق و شهیدان مطهری، بهشتی، مفتح و باهنر در ایران، زمینه‌ساز ظهور و یکه‌تازی جریانات و شخصیت‌هایی شد که خواسته یا ناخواسته، چهره‌ای خشن، خردستیز، مخالف کرامت‌های انسانی و در یک کلام مخدوش، از اسلام و تشیع را به تصویر کشیدند. نگارنده این سطور اعتقاد دارد که آنچه تاکنون در باره ترور‌های سیاسی فوق‌الذکر منتشر گردیده، حداکثر بخشی کوچک از تمام حقیقت است و نه تنها کشف حقایق هر یک از این پرونده‌ها، قطعا به کشف حقایق دیگر پرونده‌ها کمک خواهد کرد، بلکه اگر چنین نشود، چتر امنیتی فرا روی انقلاب همچنان سوراخ سوراخ باقی خواهد ماند!
    دوم – رژیم صهیونیستی، که امام صدر را به درستی مؤسس مقاومت و جامعه مقاوم لبنان، بزرگترین حامی سازمان مقاومت فلسطین در آن کشور، بزرگترین مانع امضاء پیمان صلح اسرائیل با لبنان و نیز بزرگترین مانع معامله اعراب، اسرائیل و آمریکا سر توطین آوارگان فلسطینی در جنوب آن کشور می‌دانست. این شیعیان لبنان بودند که تحت پرچم مقاومت لبنان، نیروهای اسرائیلی و ارتش سعد حداد را طی نبردهای جانانه اواخر سال 1976 و اوایل سال 1977، از شهرهای بنت‌جبیل، طیبه و تپه‌های رب‌الثلاثین به عقب راندند [3]. این شیعیان لبنان بودند که در اواسط سال 1978، به رغم آنکه رزمندگان فلسطینی همگی سلاح خود را بر زمین گذاشتند و عقب نشستند، شجاعانه عملیات مقاومت علیه ارتش متجاوز صهیونیستی را در میانه دشمن سامان دادند [4]. سعد حداد همان وقت در گفتگویی با تلویزیون رژیم صهیونیستی تصریح کرده بود: «ما تنها یک مشکل داریم و آن جوانان امام موسی صدر هستند! با اینکه پولی ندارند و فقیر هستند؛ با اینکه ماشینی ندارند و پیاده به جبهه می‌آیند؛ با اینکه کفش مناسبی ندارند و در برف‌های زمستان به مشکل بر می‌خورند؛ با وجود همه اینها اصرار دارند که با ما بجنگند! اگر ما نیز با اینها کاری نداشته باشیم، آنها با ما کار دارند» [5]! ده‌ها سند ساواک دلالت بر آن دارد که رژیم صهیونیستی درست همانطور که امروز در پی حذف سید حسن نصرالله است، سال‌ها در پی حذف امام صدر از صحنه سیاست لبنان بوده است [6]. با این حال در میان ده‌ها اطلاعات آشکاری که در باره چگونگی ربوده شدن امام صدر انتشار یافته است، حتی یک مورد از نقش رژیم صهیونیستی سخنی به میان نیامده است! با ربوده شدن امام صدر، آتش جنگ داخلی لبنان که توسط خود آن بزرگوار خاموش شده بود، بار دیگر شعله‌ور شد و این بار ده سال تمام آن کشور را در کام خود کشید. با ربوده شدن امام صدر و در نتیجه آماده شدن عرصه برای بروز مشکلات فراوان و از جمله یکه‌تازی‌های برخی عناصر تندرو وابسته به انقلاب اسلامی ایران، طائفه متحد و منسجم شیعه گرفتار اختلاف، چند دستگی و متأسفانه در اواخر دهه هشتاد میلادی برادرکشی گردید. این دو مصیبت فرآیند آزادسازی سرزمین چنوب لبنان را که از سال 1982 به اشغال رژیم صهیونیستی در آمده بود، تا سال 2000 به تأخیر انداخت. نبود امام صدر باعث گردید تا «مقاومت لبنان» که بواسطه پر رنگ شدن برخی تنگ‌نظری‌ها و نیز غفلت از برخی ظرافت‌های مورد نظر آن بزرگوار به «مقاومت اسلامی لبنان» تغییر نام یافته بود، تدریجا حامیان پیشین خود را در میان نخبگان اهل سنت و مسیحی لبنان از دست دهد، متعاقب آن به روابط غیر بهداشتی با ایران و سوریه متهم شود؛ و بالأخره امروز در تله حاقدان و توطئه شوم و قطعا اسرائیلی «خلع سلاح» گرفتار آید.
    سوم – برخی محافل قدرت در سوریه، که نگران تأثیرپذیری حافظ اسد از امام صدر و کنترل سیاست‌های ایرانی، لبنانی و فلسطینی سوریه توسط آن بزرگوار بودند. این امام صدر بود که سال‌ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رابطه آن با سوریه را برقرار و دمشق را به محل امنی برای فعالیت مبارزان ایرانی بدل کرد [7]. این امام صدر بود که در اوایل سال 1976 میلادی حافظ اسد را جهت مداخله نظامی در جنگ داخلی لبنان متقاعد و سایه سقوط نظامی قطعی را از افق جبهه مسلمانان دور ساخت [8]. این امام صدر بود که با پادرمیانی‌های مکرر میان حافظ اسد و یاسر عرفات در اواسط سال 1976، سوریه را از کشتار و سرکوبی فلسطینی‌ها در لبنان بر حذر داشت [8]. این امام صدر بود که با حل اختلافات حافظ اسد و انور سادات، اجماعی عربی جهت پایان دادن به جنگ داخلی دو ساله لبنان برقرار و زمینه برپایی دو اجلاس موفق اکتبر سال 1976 سران عرب در ریاض و قاهره را فراهم کرد [9]. بی‌شک زلزله ترور رفیق حریری در لبنان که پس‌لرزه‌هایی چون جدایی عبدالحلیم خدام از بشار اسد و خودکشی ژنرال غازی کنعان را در پی داشت، شکاف‌های قدیمی موجود در حاکمیت سوریه را آشکار و رؤیت برخی واقعیت‌های پنهان را ممکن ساخت. بر اساس اسناد ساواک، مقامات سوریه بی آنکه به خود امام صدر هشدار دهند، دو ماه پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، نماینده ساواک در دمشق را حتی با تعیین ظرف زمان، از برنامه قریب‌الوقوع حذف ایشان مطلع کرده بودند [10]. عبدالحلیم خدام وزیر خارجه وقت سوریه پس از ربوده شدن امام صدر توسط رژیم قذافی در لیبی مدعی شد که آن بزرگوار را پیش از عزیمت به لیبی از انجام این سفر بر حذر داشته بود [11]. این در حالی است که نه تنها هیچ‌یک از نزدیکان امام صدر دریافت چنین هشدار امنیتی توسط آن عزیز از مقامات سوریه را هرگز تأیید نکردند، بلکه ایشان خود در مکالمه‌ای تلفنی با شهید صدر از مشورت با حافظ اسد و عدم مخالفت نامبرده با انجام این سفر خبر داده بود [12]! خروج امام صدر از صحنه سیاست باعث شد تا نه تنها حافظ اسد و سیاست‌های لبنانی و فلسطینی سوریه از حوزه تأثیر آن بزرگوار خارج شود، بلکه ارکان طائفه شیعه لبنان، شامل مجلس اعلای اسلامی شیعه، حرکت امل و حتی حزب‌الله را به مدت قریب سه دهه زیر سایه سنگین سوری‌ها قرار داد. این سخن دردمندانه نبیه بری رئیس حرکت امل و پارلمان لبنان به اندازه کافی گویاست که حتی در پیگیری مسأله امام صدر، از سقفی که سوری‌ها تعیین کرده‌اند، نمی‌تواند عبور کند [13]!
    چهارم – احزاب، گروه‌ها و شخصیت‌های چپ لبنانی و فلسطینی، که اعتدال و میانه‌روی امام صدر را مانع تحقق برنامه‌های خود و نفس وجود آن بزرگوار را سبب اصلی رویگردانی جوانان از شعارهای خویش ارزیابی می کردند [14]. جریان چپ لبنانی و فلسطینی خواهان ادامه جنگ داخلی لبنان بود، در حالی‌که امام صدر آن را فتنه‌ای اسرائیلی و توقف آن را لازمه ممانعت از تقسیم آن کشور می‌دانست؛ جریان چپ لبنانی و فلسطینی شعار فتح بندر مسیحی‌نشین جونیه در شمال بیروت پیش از آزادسازی فلسطین را سر می‌داد [15]، در حالی‌که امام صدر فلسطینی‌ها را از هرگونه دخالت در امور داخلی لبنان بر حذر می‌داشت؛ جریان چپ لبنانی و فلسطینی کشتن سربازان سوری در لبنان را از کشتن سربازان اسرائیلی واجب‌تر می‌دانست [16]، در حالی‌که امام صدر حل اختلافات میان سازمان مقاومت فلسطینی و سوریه را از اهم واجبات دینی و ملی خویش بر می‌شمرد. جریان چپ لبنانی و فلسطینی موشک‌باران شمال فلسطین اشغالی از روستاهای جنوب لبنان را اقدامی انقلابی و قهرمانانه تلقی می‌کرد، در حالی‌که امام صدر آن را پاس دادن توپ به اسرائیل و خیانتی در حق لبنان و آرمان فلسطین می‌دانست [17]. ابوایاذ، ابوصالح، ماجد ابوشراره و ابوموسی در جنبش الفتح، جرج حبش، نایف حواتمه، احمد جبرئیل، زهیر محسن، ابوالعباس و ابونضال در دیگر گروه‌های فلسطینی و بالأخره کمال جنبلاط و جرج هاوی از جبهه ملی لبنان، چهره‌های شاخص این جریان بودند. احزاب چپ لبنانی و خصوصا فلسطینی تنها طی سال 1976بارها به امام صدر در لبنان سوءقصد کردند که تماما نافرجام ماند [18]: محل اقامت امام صدر در طبقه فوقانی ساختمان مجلس اعلای اسلامی شیعه در حازمیه را با آرپی‌چی هدف قرار دادند؛ به محل اقامت بعدی ایشان در خیابان وردان بیروت تعرض و محافظان آن را خلع سلاح کردند؛ محل اقامت بعدی ایشان در منطقه عرمون بیروت را به هدف خمپاره‌اندازهای فالانژیست‌ها بدل ساختند؛ محل اقامت بعدی ایشان در هتل آلویت بعلبک را با آرپی‌چی مورد اصابت قرار دادند و نهایتا بالگرد حامل ایشان در راه عزیمت به سوریه را با 86 عدد گلوله ضد هوایی نشانه گرفتند. روزنامه السفیر سخنگوی شاخص‌ترین نشریه این جریان در لبنان بود. طلال سلمان سردبیر این روزنامه دو روز پس از ورود امام صدر به لیبی در رأس هیئتی از روزنامه‌نگاران همفکر خود راهی آن کشور شد، پیش از امام صدر با قذافی دیدار کرد و روز پس از ربوده شدن امام صدر به لبنان بازگشت [19]! همه اعضاء هیئت به جز طلال سلمان (!) توسط سازمان امنیت لبنان مورد بازجویی قرار گرفتند [20]. برگه‌های بازجویی حاوی ابهامات و تناقضات قابل توجه بود [21] و اعضاء هیئت حتی امروز از رو در رویی با خانواده محترم امام صدر گریزان هستند [22]!
    پنجم – برخی جریانات و عناصر افراطی، خودسر و فعال در انقلاب اسلامی ایران، که امام صدر را به ناحق مزاحم و بلکه رقیب امام راحل و جانشینان ایشان [23] و نیز اعتدال و میانه‌روی آن بزرگوار را مانع پیشرفت انقلاب در هر دو مقطع قبل و بعد از پیروزی انقلاب می‌دانستند. اینها استقلال رأی و عدم وابستگی امام صدر به بیرونی حضرت امام را بر نمی‌تافتند و خط مشی آن بزرگوار را مغایر خط مشی مراد خویش می‌پنداشتند [24]. اینها اعتدال و میانه‌روی امام صدر را سازشکاری تلقی می‌کردند و روابط گرم آن بزرگوار با سران عرب و دولت‌های غرب را بر نمی‌تافتند [25]. اینها مخالفت قاطع امام صدر با موشک‌باران شمال فلسطین اشغالی از اراضی جنوب لبنان را عدم همراهی آن بزرگوار با آرمان فلسطین تفسیر می‌کردند [26] و همچنین عدم طرح شعار برپایی حکومت اسلامی در لبنان را نشانه مخالفت ایشان با اندیشه ولایت فقیه بر می‌شمردند [27]. افراطی‌ترین و خودسرترین این افراد در لبنان و سوریه بودند، بخشی در ایران و تعداد اندکی نیز در بیرونی حضرت امام در نجف. چهره‌های شاخص این افراد در لبنان را جلال‌الدین فارسی، محمد منتظری و محمد صالح حسینی تشکیل می‌دادند. این سه تن کسانی بودند که صمیمانه‌ترین روابط دوستی را با شخص معمر قذافی برپا کرده بودند؛ چنان‌که اولی در شب 22 بهمن سال 57 میهمان قذافی در لیبی بود [28] و دومی میزبان عبدالسلام جلود در اولین سفر وی به ایران [29]! برخی همرزمان نزدیک محمد منتظری از وی
نقل کرده‌اندکه شخص او یک سال پیش از ربوده شدن امام صدر توسط رژیم قذافی، آن بزرگوار را به ترور در خارج از لبنان تهدید کرده بود [30]. همچنین از حسنین هیکل، عقل منفصل جمال عبدالناصر، نقل شده است که وقتی چند ماه بعد از پیروزی انقلاب به دیدار معمر قذافی رفته بود تا با شرح جایگاه امام صدر وی را به آزادسازی آن بزرگوار متقاعد سازد، قذافی با عصبانیت روی میز کوبیده و پاسخ داده بود: «چرا این مسأله را به من می‌گویید؟ بروید و با جلال‌الدین فارسی صحبت کنید» [31]! برخی مراجع عظام امروز ایران [32] و نیز بعضی رهبران کنونی امل و حزب‌الله [33]، این افراد را مشوقان اصلی قذافی در ربودن امام صدر دانسته‌اند. حذف امام صدر از صحنه سیاست و نیز شهادت بزرگانی چون مطهری، بهشتی، مفتح و باهنر باعث گردید تا همانطور که جریانات و عناصر افراطی و خودسر راغب بودند، رادیکالیسم و تندروی جایگزین اعتدال و میانه‌روی شود. در عرصه دیپلماسی، رابطه با مجموعه‌های ماجراجو و بدنامی چون رژیم قذافی و گروه‌های فلسطینی احمد جبرئیل و سرهنگ ابوموسی اولویت خاصی یافت و ابرهای شوم بی‌اعتمادی و سوءظن حتی تا امروز بر مناسبات ایران با کشورهای مهم دو جهان عرب و غرب سایه افکنده است [34]. به تعبیر آیت‌الله سید محمد باقر حکیم، امام صدر اساسا برای این ربوده شد که روابط انقلاب با جهان عرب و دنیای غرب را تنظیم نکند [35]! در عرصه داخلی نیز گروه‌های رقیب بی‌رحمانه به جان هم افتادند و نزاع خسته‌کننده و متأسفانه بی‌پایان روحانیون و غیر روحانیون، چپ و راست، سنتی و مدرن و بالأخره اصلاح‌طلب و اصول‌گرا چنان اصول اخلاقی و به تبع آن مصلحت و آسایش مردم را در نظر مسئولان مغفول و بی‌مقدار ساخت، که امروز و سی سال پس از پیروزی انقلاب، در زمستان بحران گاز داریم، در تابستان بحران برق و ...






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      


سید صادق موسوی و مسأله امام صدر، پس از گذشت سه دهه! / اسرار ربایش / پایگاه فرهنگی روایت صدر

... محمد منتظری این مطلب را خودش به من گفت. گفت من توسط بعضی از تجار و اینها مبلغ یک میلیون لیره آن وقت را به عنوان کمک برای آقای صدر جور کردم؛ برای اینکه ایشان بفهمد که ما پول هم داریم. این از یک طرف. از طرف دیگر بعضی‌ها، البته حالا از باب «اذکروا موتاکم بالخیر» اینها درست نیست که گفته شود؛ ولی اینها حرف‌های خود محمد منتظری است. گفت آمدیم و به ایشان گفتیم که ببینید! اگر این کار را نکنید، فردا که می‌خواهید بروید به اروپا، بچه‌ها آنجا ترتیب شما را خواهند داد [12]. یعنی هم آن یک میلیون را

                                                                                         
اشاره
  
  حجت‌الاسلام سید صادق موسوی یکی از مبارزین قدیمی ایرانی مقیم لبنان است که از سال‌های آغازین دهه پنجاه شمسی تا کنون در آن کشور اقامت دارد. وی نوه مرحوم آیت‌الله العظمی سید عبدالله شیرازی امام جمعه فقید مشهد است، پیش از پیروزی انقلاب از اعضاء فعال گروه محمد منتظری، جلال‌الدین فارسی، محمد صالح حسینی، علی جنتی و محمد غرضی در سوریه و لبنان به شمار می‌رفت و هم اکنون در کشورهای اخیر به فعالیت‌های علمی و فرهنگی اشتغال دارد. طی سالیان گذشته دو بار با آقای موسوی دیدار کرده بودم. بار اول در سال‌های پایانی دهه شصت شمسی در معیت دوست ارجمند آقای دکتر محمد رضا بهشتی در تهران بود و بار دوم حدود یک دهه بعد در معیت پژوهشگران محترم آقایان غلامرضا کرباسچی و سید مصطفی مطبعه‌چی در قم. هر دو بار سخنان آقای موسوی را در باره رابطه مبارزین ایرانی مقیم لبنان با امام صدر شنیدنی و در مواردی تکان‌دهنده یافتم و لذا از آن پس مدت‌ها مترصد فرصتی بودم تا به تفصیل با وی در این خصوص به گفتگو بنشینم. تا اینکه خرداد سال 1387 فرا رسید و در پی سفر آقای موسوی به ایران، به برکت زحمات و هماهنگی برادر بزرگوار آقای سید مصطفی مطبعه‌چی، فرصت مورد نظر فراهم گردید. هدف اصلی گفتگو نه تکمیل تاریخ شفاهی امام صدر، که مهم‌تر از آن، واکاوی هرچه بیشتر پشت صحنه عملیات «ربودن آن بزرگوار»، نسبت برخی مبارزین مظنون ایرانی با آن و بالأخره آسیب‌شناسی بحران پیگیری این مسأله بود. آنچه در پی می‌آید، حاصل این گفتگوست که در قالب طرح پژوهشی «روایت صدر» انجام شده است. پیش از تقدیم گفتگو تذکر چند نکته ضروری می‌نماید:
    اول / موسوی اگرچه بر خلاف برخی همسنگرانش کینه امام صدر را هیچ‌گاه در دل نداشت، اما به هر حال از منتقدان آن بزرگوار بود و لذا سخنانش آمیخته با کنایه و انتقاد. نگارنده به تأسی از سیره امام صدر، که هرگز مجال را برای بیان انتقادات منتقدان تنگ نکرد، همه سخنان گفتگوشونده را بی کم و کاست و بدون کم‌ترین ویراستاری ادبی منعکس کرده است. مضاف بر آنکه به دلایل آشکار، حذف هر یک از کنایه‌ها و انتقادات را نیز جفای به امام صدر می‌دانسته است و نه خدمت به آن بزرگوار. لذا آنچه در پی می‌آید، متن کامل گفتگوست و نه گزیده‌هایی از آن.
    دوم / نگارنده اگرچه در پاره‌ای موارد کنایه‌ها و انتقادات آقای موسوی را به اختصار پاسخ داده است، اما در بسیاری موارد، هم به احترام گفتگوشونده و هم به سبب ضرورت حفظ فضای صمیمی جلسه، با سکوت از کنار آنها گذر کرده است. چه همانطور که پیشتر اشاره شد، هدف گفتگو نه متقاعد ساختن گفتگو شونده، که تنها شنیدن و ضبط و ثبت خاطرات وی به منظور یافتن قطعات جدیدی از پازل پشت صحنه عملیات ربودن امام صدر بود. با این حال اندک مواردی که برخی توضیحات به جهت تاریخی ضرورت داشته است، در قالب پی‌نوشت‌ها به اختصار آورده شده است.
    سوم / شهید چمران در بخش‌ پایانی وصیت‌نامه خود خطاب به امام صدر با زیبایی هرچه تمام‌تر آورده است: «... می‌دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می‌کنی. انسان‌ها را دوست می‌داری. به همه بی‌دریغ محبت می‌کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سؤاستفاده می‌کنند. حتی تو را به تمسخر می‌گیرند و به خیال خود تو را گول می‌زنند ... تو اینها را می‌دانی، ولی در روش خود کوچک‌ترین تغییری نمی‌دهی ... زیرا مقام تو بزرگ‌تر از آن است که تحت‌تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می‌تابی و همچون باران بر چمن و شوره‌زار می‌باری و تحت‌تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی‌گیری ... درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولان‌گاهش عظمت آسمان‌ها و اسماء مقدس خداست ...». گفتگوی حاضر بی‌شک مشحون از خاطراتی است که این سخن نغز آن شهید بزرگوار را مستند می‌سازد.

متن گفتگو
    ? جناب آقای موسوی! همانطور که اطلاع دارید، ما طی سالیان گذشته با قریب یک صد و پنجاه تن از نزدیکان، دوستان، آشنایان و بعضا حتی منتقدان امام موسی صدر به گفتگو نشستیم و در باره اندیشه، سیره، زندگی و سرنوشت یا «مسأله» آن بزرگوار از آنان سؤال کردیم. این مطالعات میدانی همه در قالب طرح پژوهشی «روایت صدر» صورت گرفته که به تدریج در حال تدقیق و تکمیل است. دفاتر اول و دوم مجموعه «عزت شیعه» که به ترتیب در سال‌های 1377 و 1386 انتشار یافتند، از تولیدات همین طرح پژوهشی هستند که بخشی از تاریخ شفاهی امام صدر را در بر دارند. حضرتعالی از انقلابیون ایرانی مقیم لبنان هستید که همزمان با دومین دهه حضور امام صدر در آن کشور، در کنار امثال آقایان جلال‌الدین فارسی، محمد منتظری، علی جنتی و محمد غرضی و البته در صف هواداران امام خمینی علیه رژیم شاه مبارزه می‌کردید. چند سال پیش در معیت بعضی دوستان از جمله آقایان غلامرضا کرباسچی و سید مصطفی مطبعه‌چی در همین شهر قم خدمتتان رسیدیم و برخی خاطراتتان از امام صدر را به اجمال جویا شدیم. امشب سفرتان به ایران و حضورتان در قم را غنیمت شمردیم تا مجددا مصدع  اوقات شویم و مباحث دیدار پیشین را تکمیل سازیم.
    موسوی: بسم‌الله الرحمن الرحیم. ببینید؛ موضوع «لبنان» موضوعی است که مسیری دارد با یک آغازی و یک پایانی. کسی که می‌خواهد موضوع لبنان را بررسی کند، اگر این مسیر را از آغاز تا پایان آن در نظر نگیرد، به هیچ‌کجا نخواهد رسید. در نتیجه اکثر افرادی که با مسأله لبنان برخورد می‌کنند، مِثل «و لا تقربوا الصلاة» با آن برخورد می‌کنند. یعنی تکه «و انتم سکاری» را بر می‌دارند و بعد نتیجه می‌گیرند که «نماز خواندن دستور الهی نیست»! ببینید؛ ساحل شرقی مدیترانه، برای کشورهای استعمارگر همواره به عنوان یک نقطه اتصال مطرح بوده است. یعنی آنها وقتی خواستند در جهان اسلام رخنه کنند، آنهم بعد از اسپانیا، آمدند و این ساحل را گرفتند. خُب، در اینجا چه کسانی بودند؟ این منطقه از خاورمیانه تقسیم شده بود بین فرانسوی‌ها از یک طرف و انکلیسی‌ها از یک طرف. یعنی نصف آن دست انگلیسی‌ها بود که از فلسطین بود تا همین منطقه غزه و اینها؛ و یک قسمت آن هم دست فرانسوی‌ها بود که از مرز لبنان [و فلسطین] بود تا لاذقیه و سوریه. در نتیجه اینها اینجا را تقسیم کرده بودند که یک قسمتش مال من باشد و یک قسمتش هم مال تو. حالا؛ انگلیسی‌ها فلسطین را تحویل یهودی‌ها دادند. فرانسوی‌ها هم لبنان را تحویل مارونی‌ها دادند. چون به هر حال باید از آنجا می‌آمدند بیرون؛ و وقتی می‌خواستند بیرون بیایند، باید به چه کسی تحویل می‌دادند؟ ...
    ? و این مسائل در زمان مرحوم آیت‌الله سید عبدالحسین شرف‌الدین اتفاق افتاد؟
    موسوی: بله. به هر حال فرانسه لبنان را می‌بایست به نزدیک‌ترین نیرویی بدهد، که می‌تواند متحد آن باشد. نمی‌دانم آیا این کسانی که با آنها گفتگو کردید، این را به شما گفتند که یکی از مهمترین خصوصیات مارونی‌ها همین است که هر سال، به نیت فرانسه، مراسم نیایش و نماز و به اصطلاح خودشان صلاة دارند؟ صلاة علنیة فرنسا! آنهم در کجا؟ در بَکَرکی! به امامت آقای صُفَیِّر، یعنی پاتریارک و کاردینال مارونی‌ها! خُب، این یعنی چه؟ یعنی این‌که ارتباط آنها با فرانسه بار قداست به خود گرفته است! ...
    ? تقدس پیدا کرده است ...
    موسوی: بله، تقدس پیدا کرده است. خُب؛ این مال چی است؟ از کجا شروع شده است؟ شما خودتان می‌دانید که اگر ما در ایران بخواهیم یک چیزی را در نماز و در دعایمان وارد کنیم، چقدر قدرت و زور می‌خواهد! الآن ما با صدام جنگیدیم و با آمریکا هم جنگیدیم. اما کسی توانست در قنوت خود بگوید، الهم العن صدام؟ آن‌هم به طور رسمی؟ نتوانستیم! در مورد آمریکا هم یک چنین جرأتی را نداریم! این‌که شما یک موضوعی را بیاورید و در نمازهایتان وارد کنید و شکل نماز و نیایش به آن بدهید، این خیلی مسأله است و اصلا شوخی نیست. خُب؟
    ? بله ...
    موسوی: درست به همان میزان که مارونی‌ها خود را به جهت روحی و اعتقادی با فرانسوی‌ها مرتبط می‌دانند و در نتیجه فرانسوی‌ها هم آنان را حافظ منافع خود در منطقه می‌دانند، اسرائیلی‌ها هم اول با انگلیسی‌ها و بعد نیز با آمریکایی‌ها در ارتباط بودند. در نتیجه اگر شما از اینجا بررسی مسائل لبنان را شروع نکنید، به هیچ نتیجه‌ای نخواهید رسید. چطور می‌شود که وقتی پارلمان لبنان، که ساخته و پرداخته خود مسیحیان و فرانسوی‌ها بود، نماینده خود آقای شیخ محمد الجِسر را که آدم علیه‌السلامی هم نبود، به ریاست‌جمهوری انتخاب می‌کند، نماینده فرانسه در لبنان می‌آید و مجلس را منحل می‌کند؟ شما ببینید که چقدر مسأله باید برای اینها مهم باشد، که حتی وقتی دست‌پرورده‌های خودشان، یک مسلمانی را که نه خیلی [شبیه به] امام خمینی بود و نه هیچی، به ریاست‌جمهوری انتخاب می‌کنند، خودشان می‌آیند و پارلمان را منحل می‌کنند و کسی دیگر را می‌گذارند! کسی که می‌خواهد مسائل لبنان را بررسی کند، حالا هر کس می‌خواهد باشد، اگر از این نقطه شروع نکند، همه تحلیل‌هایش در باره مسائل لبنان از نوع «لا تقربوا الصلاة» خواهد بود و به هیچ نتیجه‌ای نخواهد رسید.
    ? درست است. یعنی به هر حال در تحلیل مسائل لبنان، لاجرم باید مسیحیت و به خصوص مارونی‌ها و ارتباط تنگاتنگ آنها با فرانسه و اصلا کل دنیای غرب و نیز همسایگی این کشور با اسرائیل را در نظر گرفت ...
    موسوی: بله؛ و این نکته را هم باید توجه کنید که این ساحل میان دو ابرقدرت اشغالگر آن زمان که فرانسه و انگلیس بودند، تقسیم شده بود ...
    ? و حالا در این وسط شیعیان هم وجود دارند ...
    موسوی: حالا؛ شیعه در آن وقت رقم آنچنانی نبود. علت‌های این وضعیت هم مختلف است ...
    ? که آنها را می‌دانیم ...
    موسوی: بله. حالا، وقتی شیعه آمد و خواست رقمی بشود، اگر ما بیاییم و باز بریده بریده بخواهیم به مسائل نگاه کنیم، خواهیم دید که هر کسی آمده و گفته است که من پرچم‌دار شیعه هستم! از احمد الاسعد گرفته تا رشید بیضون گرفته تا کامل الاسعد گرفته تا آقای صدر گرفته تا نبیه بری گرفته تا شمس‌الدین گرفته تا فضل‌الله گرفته و تا نصرالله! هر کسی آمده و گفته که من پرچم‌دار شیعه هستم و هر کسی هم در مقطع خودش پهلوانی‌هایی را کرده است. من نمی‌دانم که این کسانی که با آنها گفتگو کردید، آیا به شما گفته‌اند که این آقای رشید بیضون ...
پ.ن: ادامه این گفتگو را در سایت پایگاه فرهنگی روایت صدر بخوانید.






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >