سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

سایت تابناک، 1391/3/30

نام «مصطفی چمران» بیش از آنکه احترام برانگیز باشد، افتخارآفرین است؛ افتخار برای ملتی که هیچ گاه در برابر بیگانه سر خم نکرد و در برابر ترس و تسلیم زمامدارانش، همواره فریاد عصیان سر داد.

به گزارش خبرنگار «تابناک»، چمران مرد تصمیم‌های بزرگ و تاریخ ساز بود؛ مردی که آرمانش رستگاری انسان و آگاهی بشریت بود. رهایی از گمراهی و رستن از غفلت و رخوت در جای جای افکار و رفتار و گفتار او جاری است.

چمران دانش آموز ممتاز دبیرستان البرز که بود. به همان اندازه به انسان عشق می‌ورزید که در «برکلی آمریکا» در کسوت یک دانشجوی ممتاز.

چمران فریاد اعتراض به ظلم را از شانزدهم آذر 1332 و شهادت سه دانشجوی انقلابی دانشگاه تهران تا هشتاد کیلومتر پیاده روی اعتراض آمیز علیه حکومت ستم‌شاهی پهلوی از بالتیمور تا مرکز اسلامی واشنگتن کشانید.



چمران خوشی روزگار در آمریکا را وانهاد و به خطرناک‌ترین و سخت‌ترین منطقه رفت: لبنان؛ و همه دریافتند که دانشجوی برگزیده دانشگاه برکلی در رشته الکترونیک و فیزیک پلاسما درد انسان دارد.
چمران مظلومیت‌ها را می‌دید و سلاح به دست گرفت؛ مردی که به زیبایی و لطافت طبع مشهور بود، ناگهان محور یک مبارزه شد. مبارزه با متجاوزی که به سرزمین‌های اسلامی طمع کرده بود و در رأس آنها بیت‌المقدس.

و این گونه «مصطفی» از میان زندگی مرفه یک محقق در نیوجرسی و ماندن در کنار مبارزان مسلمان مصر و سپس لبنان یکی را برگزید. راهی سخت با آینده‌ای مبهم؛ راهی که خود آن را این گونه توصیف می‌کرد:
آنچه مهم است، این حقیقت روشن است که ما در هر قدم و عملی جز رضای خدا و جهاد فی سبیل الله غرضی و هدفی نداشتیم و از هیچ احدی جز خدای بزرگ انتظار کمک و پاداشی نداریم.

چمران به لبنان آمد و چهره نورانی و شخصیت صمیمی امام موسی صدر همه رنج‌ها را برای او آسان کرد:
چند روزی است به شدت به کار در مدرسه جبل عامل پرداخته ام. از ساعت 5 صبح تا 8 شب بدون ناهار و استراحت می‌دوم و سرکشی می‌کنم.

او پدر بچه‌های جنوب لبنان شد و سنگ صبور آنها. کلمه به کلمه دردهایشان را می‌شنید و قطره قطره آب می‌شد.



او در لبنان ماند و در کنار امام موسی صدر حرکت امل اسلامی را تأسیس کرد:
سازماندهی این حرکت نیز با این حقیر بود. مردم احزاب را رها می‌کردند و به این سازمان می‌پیوستند. سازمانی مکتبی بر اساس ایدئولوژی اسلامی بر اساس خط علی و حسین ـ علیهم السلام. نخستین بند میثاق حرکت ایمان به خداست. تا کسی خدا را درست نفهمد و ایمان نیاورد نمی‌تواند به حرکت وارد شود.

مدرسه جبل عامل پایگاه مقاومت شد و سنگری برای دفاع از فلسطین و لبنان. او در لبنان ماند. رنج کشید و درد دید اما صبوری کرد و رنج‌هایش را با برادرش امام موسی صدر در میان می‌گذاشت و آن دو سنگ صبور هم بودند تا شهریور 1357 و ربوده شدن «صدر» توسط قذافی. چمران تنها شده بود و هیچ کس نبود تا با او درد دل کند. از سوی دیگر، انقلاب اسلامی 1357 به رهبری امام خمینی (ره ) نیز به پیروزی رسیده و او پس از بیست سال به ایران بازگشت. 28 بهمن 1357.
به خدمت امام رفت. امام از او خواست که در ایران بماند. پس ماند. لبنانی‌هایی که با مصطفی آمده بودند، اصرار داشتند به لبنان بازگردد؛ اما او نپذیرفت.

او پس از آن لحظه‌‌ای آرامش نداشت. از آموزش نیروهای جوان انقلابی در کاخ سعدآباد تا معاونت نخست وزیری؛ از وزارت دفاع دولت موقت تا حضور در پاوه و کردستان و آذربایجان و سرکوب ضد انقلاب. از نمایندگی امام در شورای عالی دفاع تا نمایندگی مردم تهران در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی و نهایتا حضور در جبهه‌های جنوب همواره نگاهش معطوف اشاره‌های امام بود. می‌گفت: من امام را تنها نمی‌گذارم.

«دکتر» با شماری از نیروهای رزمنده با آیت‌الله خامنه‌ای ـ مقام معظم رهبری که در آن زمان نماینده امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع بود ـ راهی اهواز شد و در شهری که در حال سقوط بود، ستاد جنگ‌های نامنظم را راه‌اندازی کرد و هر شب دشمن را به ضربه ای می نواختند.




مصطفی عاشق بود. عاشق خدا. عاشق رسیدن. او سعادت و خوشبختی را در مرگ سرخ می‌دید که در آخرین نوشته‌ش چند ساعت پیش از شهادت این گونه واگویه‌اش کرد:

ای حیات با تو وداع می‌کنم با همه زیبایی‌هایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوه‌ها و آسما‌ن‌ها و دریاها و صحراها، با همه وجود وداع می‌کنم.



با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می‌روم و از همه چیز چشم می‌پوشم.
... ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید. شما سال‌های دراز به من خدمت کرده‌اید، از شما می‌خواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه خود را به بهترین وجه ادا کنید.
ای پاهای من سریع و توانا باشید.
ای دست‌های من قوی ودقیق باشید.
ای چشمان من تیزبین و هشیار باشید.
ای قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن. ای نفس، مرا ضعیف و ذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش.

به شما قول می‌دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته کننده و این لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید؛ آرامشی ابدی. دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد.

دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود.
اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.

خدایا! وجودم اشک شده، همه وجودم از اشک می‌جوشد. می‌لرزد. می‌سوزد و خاکستر می‌شود. اشک شده‌ام و دیگر هیچ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم و از وجود اشکم غنچه‌ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان و فداکاری از آن سرچشمه بگیرد.
خدایا تو را شکر می‌کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راه‌ها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است، می‌توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدایی رسید.

مصطفی اجر سالها جهاد و ایمان خویش را در روستای دهلاویه از خدا گرفت.
ظهر روز 31 خرداد 1360 صفیر خمپاره‌ای بشارت بهشتش داد و ترکشی سرخ و آتشین او را به باغ سبز خدا رسانید. او پس از سالها رنج و درد و مجاهدت و اخلاص آرام گرفت.
امام خمینی ( ره ) در سوگ چمران این گونه نوشت:
چمران عزیز، با عقیده پاک، خالص، غیروابسته به دستجات و گروه‌های سیاسی و به آن ختم کرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در آن راه به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و به سرافرازی شهید شد و به حق رسید.


***

مصطفی با همه مهربانی و معرفت و تعهدش. با تمام ایمان و انسان‌دوستی و همتش و با اخلاص و تواضع و پرهیزگاری‌اش نیاز امروز ماست.
براستی آیا از درس‌های چمران بزرگ آن گونه که باید بهره برده‌ایم؟








برچسب ها : امام موسی صدر  , دکتر مصطفی چمران  ,

      

سایت جهان نیوز، 1391/3/31

به گزارش جهان سید محمد میر معینی، در سالگرد شهید بزرگوار مصطفی چمران دلنوشته ای را در اختیار فارس قرار داد که به خوانندگان محترم ارائه می شود.

متن این دلنوشته به شرح زیر است:

و ... اکنون 31 سال است که آن مرد ناآرام در زیر خاک آرام گرفته است. همسران بزرگ، کسانی هستند که بعد از خدا مردان بزرگ را می‌شناسند و همسر چمران از زمره آن زنان است. او از اولین آشنایی‌ها چگونه می‌گوید...

چشم رفت روی تقویم و آرام برگه‌ها را ورق می‌زدم. دیدم 12 نقاشی دارد برای 12 ماه که همه‌شان زیبایند اما اسم و امضای چمران پای فقط یکی از 12 نقاشی بود. نقاشی با زمینه کاملا سیاه و وسط این سیاهی ظلمت‌گونه، شمعی کوچکی می‌سوخت که نورش در وسط این سیاهی کوچک می‌نمود و زیر او با عربی شاعرانه‌ای نوشته بود: من ممکن است این تاریکی را از بین نبرم، ولی با همین روشنایی کوچک فرق ظلمت و نور، حق و باطل را نشان می‌دهم.

و زندگی چمران گونه این ادعا بود که می‌توان تحصیل کرده بود، می‌توان مدرن هم فکر کرد و دنیای مدرن را هم دید و در رشته‌های مدرن هم تحصیل کرد و ...

با حق و باطل هم کار داشت و حق را گزید. می‌توان در تمام سیاهی شب یلدا گفت که نور چیست. حتی اگر شعاع آن به اندازه نور یک شمع باشد؛ آنهم در تخیل مردی به بزرگی چمران و تنهایی او.

غاده می‌گوید: «مصطفی به من گفت: از کدامیک از 12 نقاشی خوشت می‌آید؟ گفتم: شمع. مصطفی گفت: شمع؟ چرا شمع؟ غاده گریه کرد و اشک ریخت و گفت: نمی‌دانم، این شمع، این نور انگار در وجود من است. مصطفی گفت: فکر نمی‌کردم یک دختر لبنانی بتواند شمع و نور را به این خوبی درک کند.

چمران برای من که زنش بودم هر روز یک زاویه از وجودش و روحش می‌شد و اصلا مرامش این بود که خودش را قدم به قدم آشکار می‌کرد. اولین روزی هم که امام موسی صدر مرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دید، گفت: شما می‌دانید با چه کسی ازدواج کرده‌اید؟ شما با مرد خیلی بزرگی ازدواج کرده‌اید. خدا بزرگترین چیز را در عالم به شما داده، باید قدرش را بدانی. من از حرف امام موسی صدر تعجب کردم. گفتم: من قدرش را می دانم و شروع کردم از اخلاق مصطفی گفتن. آقای صدر حرف مرا قطع کرد و یک جمله به من گفت: این خلق و خوی مصطفی که شما می‌بینی تراوش باطن اوست و نشستن حقیقت سیر و سلوک در کانون دلش؛ و معاشرت و رفت و آمد مصطفی با ما و دیگران، تنازل از مقام اوست به صورت و به اعتبار.

امام موسی صدر خیلی افسوس می‌خورد که کسانی که اطراف او هستند، او را درک نمی‌کنند. من آن وقت نفهمیدم امام موسی صدر چه می‌گوید، اما اتفاقاتی افتاد که مصطفی را برای من آشکارتر کرد. مثلا یادم هست که اسراییل به جنوب لبنان حمله کرده بود و مدرسه جبل عامل، که در واقع پایگاه مصطفی بود و مردم آن جنوب را ترک کرده بودند و جوان‌های سازمان امل عصبانی بودند و می‌گفتند ما نمی‌توانیم و قدرت نداریم با اسراییل بجنگیم و برای ما جز مرگ چیزی نیست.

مصطفی می‌گفت من به کسی نمی‌گویم اینجا بماند. هر کس می‌خواهد برود و خودش را نجات دهد. من جز تکیه به خدا و رضایت و تقدیر او اینجا نمانده‌ام تا بتوانم می‌جنگم ولی کسی را مجبور نمی کنم اینجا بماند.

اما همین مصطفی را روزی کنار پنجره در مدرسه جبل عامل که ما آنجا بودیم دیدم که به پنجره تکیه داده و بیرون و غروب آفتاب را تماشا می‌کند و خورشید در حال فرو رفتن را، و می‌دیدم گریه مصطفی را توام با اشک فراوان و نه آهسته که بلند پرسیدم مصطفی چه شده؟ گفت نگاه کن چه زیباست! و آن طرف توپ‌ها و انفجارهای پیاپی. گفتم مصطفی چه می‌گویی چه زیباست! گفت: -با همان سکینه- اینطور که شما جلال می‌بینی سعی در همین جلال، جمال هم ببینی. این همه اتفاق، شهید، حادثه و ... عین رحمت است از خدا برای آنها که قلبشان متوجه خدا بشود. بعضی از دردها کثیف است اما دردهایی که برای خداست خیلی زیباست.

برای من این عجیب بود که مصطفی در حالیکه در وسط بمباران خم بر ابرویش نمی‌آید، در مقابل این زیبایی (غروب آفتاب) که از خدا می‌دید، چگونه اشک می‌ریخت و در وسط مرگ متوجه لطافت و قدرت خدا و زیبایی غروب آفتاب و در نوشته‌هایش هست «من به مرگ حمله می‌کنم تا او را در آغوش بگیریم و او از من فرار کند.»

شب آخر با مصطفی عجیب بود. نمی‌دانم آن شب چی بود. صبح که می‌خواست برود مثل همیشه لباس و اسلحه او را آماده کردم و آب سرد برایش گذاشتم. صبح زود هنوز هوا روشن نشده بود. کلید برق را زدم. چراغ اتاق روشن و یکدفعه خاموش شد؛ انگار سوخت.

من فکر کردم مصطفی رفت و دیگر هرگز برنگشت و همین طور هم شد و آن روز مصطفی رفت و دیگر هرگز برنگشت و به تعبیر بلند امام خمینی (ره) سردار پرافتخار اسلام به لقاء‌اله پیوست.

و اکنون 32 سال از آن روزگار می‌گذرد و نگارنده در فکر و حیرت این گفت‌وگو! به او گفتم از کدام یک از 12 نقاشی خوشت می‌آید. گفت: شمع. مصطفی گفت: شمع؟! چرا شمع؟ من گریه کردم و اشک ریختم. گفتم نمی‌دانم، این شمع! این نور انگار در وجود من است. مصطفی گفت: فکر نمی‌کردم یک دختر لبنانی بتواند شمع و نور را به این خوبی درک کند.

مصطفی الان زیر همین آسمان اما دور از هر کس که او را نمی‌تافت، در زیر نور کوچکی از چراغ‌های بهشت زهرا (س) آرمیده است و تمام چراغ‌های اتوبان شهید چمران یک ذره از وجود آن مرد ناآرام پر از آرامش را درک نمی‌کند، ولی نور آن شمع هنوز به تمامی سیاهی اتوبان گرمی بخشیده است.






برچسب ها : امام موسی صدر  , دکتر مصطفی چمران  ,

      

 

معاون عربی و آفریقای وزارت خارجه کشورمان در خصوص اخبار ضد و نقیض درباره سرنوشت امام موسی صدر گفت: تاکنون هیچ ادله ای که در مقابل مستندات موجود باشد و شهادت ایشان و همراهان را تایید کند از سوی مقامات لیبی جدید ارائه نشده است.به گزارش خبرگزاری مهر، حسین امیرعبداللهیان در خصوص سرنوشت امام موسی صدر تاکید کرد: جمهوری اسلامی ایران سرنوشت امام موسی صدر و همراهان را با جدیت پیگیری می کند.معاون عربی و آفریقای وزارت خارجه کشورمان اظهار داشت: تاکنون هیچ ادله ای که در مقابل مستندات موجود باشد و شهادت ایشان و همراهان را تایید نماید از سوی مقامات لیبی جدید ارائه نشده است.وی ادامه داد: تلاش های مشترک حکومت لیبی ، لبنان و جمهوری اسلامی ایران برای نیل به تعیین سرنوشت قطعی امام موسی صدر و همراهان ایشان ادامه دارد و آرزوی همه ما یافتن اخباری خوش مبنی بر بازگشت امام موسی صدر و همراهان است.






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

خبرگزاری مهر، 1391/3/28

مهندس مهدی فیروزان داماد امام موسی صدر در گفتگو با خبرگزاری مهر ادعای پزشک سودانی مبنی بر کشف جسد امام موسی صدر را تکذیب کرد و به تشریح دلایل شایعه پراکنی در این رابطه پرداخت.
به گزارش خبرگزاری مهر، "جمال یوسف" سرگروه یک تیم پزشکی بین المللی متشکل از پزشکان قانونی فعال در لیبی اخیرا در گفتگو با روزنامه نیمه رسمی "الرای العام" چاپ سودان مدعی شد که جسد امام موسی صدر در لیبی کشف شده است.
خبرنگار مهر برای پیگیری صحت و سقم این خبر گفتگویی را با مهندس مهدی فیروزان انجام داد که متن آن به شرح زیر است:

آقای فیروزان ادعای کشف جسد امام موسی صدر و اظهارات جمال یوسف را تایید می کنید؟

بنده از 3 منظر این خبر را شدیدا تکذیب می کنم اول اینکه در شرایطی که کمیته مشترکی در سطح عالی میان دولت لبنان و شورای انتقالی لیبی تشکیل شده و در حال پیگیری سرنوشت امام موسی صدر است و در این رابطه تمامی مسائل را به طور جزئی بررسی می کند و اطلاعات و مدارک را جمع آوری می کند بنابراین ارائه چنین خبری از سوی کشوری دیگر به غیر از لبنان و لیبی اعتبار ندارد.

مسئله دوم اینکه از منظر اطلاعات موجود، تمامی داده های اطلاعاتی که تاکنون جمع آوری شده دال بر زنده بودن امام موسی صدر بوده است به عبارتی بهتر دولت انتقالی لیبی تاکنون هراطلاعاتی که منتشر کرده مبنی بر زنده بودن امام موسی صدر بوده است.

نکته سوم اینکه اگر خبر منتشر شده در روزنامه الرای العام را از نظر علمی و عقلی کارشناسی و بررسی کنیم می بینیم که اصالت منبع خبر درآن وجود ندارد. وقتی این خبر را با مجموعه اخباری که طی 33 سال گذشته وجود داشته، مورد کارشناسی قرار دهیم و نیز تناقضی که در درون چنین خبری وجود دارد همگی نشان می دهد که این خبر بی پایه و اساس است.

علت انتشار اخبار کذب و شایعات اینچنینی پیرامون سرنوشت امام موسی صدر را در چه می دانید؟

به نظر من وقتی یکی از طرفین کمیته مشترک لبنان و لیبی برای تعیین سرنوشت امام موسی صدر سستی بکند و یا جدیت لازم برای پیگیری این مسئله را نداشته باشد خلا خبری ایجاد می شود که زمینه رابرای شایعه پراکنی فراهم می کند.

خانواده امام موسی صدر از دولت انتقالی لیبی می خواهد که همچون گذشته جدیت لازم برای تعیین سرنوشت امام موسی صدر را داشته باشد همانطور که "مصطفی عبدالجلیل" رئیس شورای انتقالی لیبی از نخستین روزهای تشکیل این شورا متعهد شدند مسئله امام موسی صدر را پیگیری کنند.

از نظر خانواده امام موسی صدر بهترین راه نجات امام موسی صدر چیست؟

فعالیت مشترک - تاکید می کنم مشترک و هماهنگ - بیشتر اطلاعاتی و عملیاتی کمیته مشترک لبنانی - لیبیایی در سرزمین پهناور لیبی بهترین راه یافتن محل زندان امام موسی صدر است.

مصاحبه: سمیه خمارباقی








برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

سایت امام صدر نیوز به مناسبت تقارن هشتاد و چهارمین سال‌روز تولد امام موسی صدر با میلاد امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بخش‌هایی از سخنرانى امام موسى صدر، در سال 1349 در شهر کاشان به خوانندگان تقدیم کرده است که در پی می آید.

ای علی دوست، ‌ای کسی که برای خاطر علی بر سر می‌زنی، به سوگ می‌نشینی، ‌ای کسی که برای علی جمع می‌شوی و چراغ روشن می‌کنی، ‌ای کسی که برای علی اشک می‌ریزی، ‌ای کسی که با شنیدن منقبت علی دل‌ات شاد می‌شود، بشنو و بترس و بلرز از این حرف. علی را اگر امروز دنیا بخواهد بشناسد چطور می‌شناسد؟ دو راه دارد که دنیای امروز علی را بشناسد. یک راه از تاریخ می‌رود و کتاب‌ها را می‌بیند و علی را از راه تاریخ می‌شناسد. یک راه دیگر هم امروز برای شناختن علی هست. اگر آمدند و گفتند علی را چطور می‌شود شناخت، می‌گویند می‌رویم از پیروان‌اش می‌شناسیم. فرض کنیم یک نفر می‌خواهد علی را بشناسد. می‌خواهد پیروان علی، مأمومین علی، دنباله‌روهای علی، شیعیان علی را بشناسد، تا علی را بشناسد. چه می‌بیند؟ آیا علم را می‌بیند؟ آیا تقوا می‌بیند؟ آیا علاقه به یتیمی که در علی بود می‌بیند؟ آیا خدمت به مردم می‌بیند که در علی می‌دید؟ آیا شجاعت و صراحتی می‌بیند که در علی می‌دید؟ بهوش باش، چگونه می‌خواهی علی را بشناسی…؟ … چرا سفیه باشیم؟ چرا بی سواد باشیم؟ درست است ما ننگ علی باشیم؟…
حضرت صادق مى‌گوید. شخصى از حضرت صادق‏ (ع) مى ‏پرسد که ما نام شما را بر اولاد خود مى‏‌گذاریم، آیا این به کمک ما مى ‏آید. حضرت مى‏ فرماید: بله و هَل الدّین الَّا الحُبُّ آیا دین جز دوستى چیزى هست؟ بعد براى اینکه اشتباه نشود مى ‏گوید: قُل اِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللّه فَاتّبِعُونى یُحبِبکُمُ اللّه. 31: 3) کسى که خدا را دوست دارد پیر و پیغمبر خداست. بنابراین، ایمان على و کمال ایمانش موجب مى ‏شود که جزو دین شود و پیامبرص بفرماید: لا اَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجراً اِلَّا المَوَدَةَ فِى القُربى. (23: 42) آن ایمانش است. على چون ایمان کامل است، واکنشهاى متفاوتى در مقابل دنیا دارد. ‌گاه به نظر مى ‏رسد که براى دنیا حرص مى‏ زند و دنبال خلافت مى‏ رود. گاهى هم مى ‏گوید اى دنیا غُرّى غَیرى. برو دور شو، من طلاقت دادم. براى چه؟ براى اینکه على‏ (ع) دنیا را فقط براى اقامه حق و ابطال باطل مى ‏خواهد. اگر در دنیا حقى اجرا نشود یا از باطلى جلوگیرى نشود، به درد على‏ع نمى‏ خورد. پس دنیا را براى خدا مى‏خواهد.

علی شجاعت‌اش براى خداست و به امر خداست و به اتکاى خداست و ترسش در مقابل خداست. از فقر نمى‏ ترسد. اعتماد به خدا دارد. کریم است. امساکش هم براى این است که نمى‏ خواهد مال مسلمان را بگیرد و به برادرش بدهد. طلب دنیایش براى اقامه حق و ابطال باطل است. وقتى هم که این هدف حاصل نشود، همه‏ چیز دنیا را‌‌‌‌ رها مى ‏کند. در این راه به ابوذر مى‏ گوید: یا اَباذَرَ لا یُؤنِسَنَّکَ الَّا الحَقّ وَ لا یُوحِشَنَّکَ اِلَّا الباطِلُ. به همین دلیل در تمام زندگى على‏ (ع) یک هماهنگى کامل دیده مى ‏شود: وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّه لَوَجَدُوا فیهِ اِختِلافاً کَثیراً (82: 4) على‏ (ع) با ایمانش بازى نمى ‏کرد. در بازارش همانى بود که در خانه، در خانه‌اش همانى بود که در جنگ و در جنگ اش همانى بود که در مسجد مشاهده مى‏شد. یک ذات بود. این‌جا و آن‌جا نمى‌شناخت. در تمام دنیاى خدا، على‏ (ع) ولىّ خدا بود. در همه جا در مقابل خویش و بیگانه یکنواخت بود. قضیه‌ی عقیل را خواندیم. ملاحظه فرمودید که برای‌اش برادر و خویش و بیگانه فرقى نمى‏کند. آن‌جا که رضاى خداست، همه چیز هست؛ و آن‌جا که نیست، هیچ چیز نیست. در روز مرگ اش و روز خلافت اش، حرف‌هایش یکى است.

خطبه‌ی على در روز خلافت‌اش، آن روز که دنیا با تمام زیبایی‌های‌اش به على رو مى ‏کند، مانند روزى است که مى ‏خواهد بمیرد. براى این‌که دنیا براى او رسالت است، امانت است، دنیا براى على‏ (ع) وسیله کار است. در حال غضب و آرامش هم یکنواخت است.

ما مى‏ گوییم على‏ (ع) امام ماست. امام یعنى چه؟ امام یعنى پیشوا. نماز جماعت خوانده ‏اید. نماز جماعت که مى ‏خوانند، امام وقتى که مى ‏گوید: اللّه اکبر، مأموم هم مى ‏گوید: اللّه اکبر. رکوع که مى ‏کند، مأمومین رکوع مى ‏کنند. یعنى پیروى کردن. ولایت ما از على‏ (ع) هم به همین معناست.
خوب، على امام ماست. على‏ (ع) چگونه بود؟ اینکه گفتیم قطره‏اى از مظهر شخصیت على‏ (ع) بود که به زبان بنده در این مکان مقدس جارى شد. آیا تاکنون امام را دیده‏اید که در قیام باشد و مأمومین او در حال سجود؟ و یا امام در سجود باشد و مأمومین ایستاده باشند؟ آیا مى ‏گویى این آقا امام این‌ها ست، مى‏ گویى یا نمى‏ گویى؟ البته نمى ‏گویى. این مسخره است. باید بررسى کنیم که ما چگونه مأمومین این امام ایم؟ على‏ (ع) شجاع؛ ما ترسو! على‏ (ع) کریم؛ ما بخیل! على‏ (ع) خوش‏ اخلاق؛ ما بد اخلاق! على توانا؛ ما ترسو و طماع! على‏ (ع) صادق و الى آخر.

معناى امامت چیست؟ على‏ (ع)، ‌‌همان طور که گفتیم، سرّ کمال‌اش ایمان اش است. راهى است که براى ما هم باز است. این راهى است که على رفت. بفرمایید شما هم بروید. على صد درجه‏‌اش را رفت و آن شد، تو یک درجه‏‌اش را برو و یک صدم على بشو. راه باز است. براى همه. باز نیست؟ ما کمال على را در ایمان‌اش مى ‏دانیم. با ایمان به خدا و ازدیاد این ایمان، مى ‏توانیم راه على را برویم. اما ما چه کرده ‏ایم؟ ما که شیعه على هستیم و باید از او پیروى کنیم، چه کرده‏‌ایم؟ بعضی‌هایمان، نمى‌گویم همه‌ی ‏مان، صادقانه پیروى نکرده ‏ایم. خوب، حالا که نکردیم چه از دست‌مان رفته است؟ عزت و شرافت و هدایت و نجابتى که باید براى شیعه‌ی على‏ (ع) باشد، مهجور مانده است. حرفى ندارم؛ ولى مصیبت کجاست؟ اى على‏ دوست! اى کسى که براى خاطر على‏ (ع) بر سر مى ‏زنى! به سوگ مى‏ نشینى! اى کسى که براى على جمع مى ‏شوى و چراغ روشن مى ‏کنى! اى کسى که براى على اشک مى ‏ریزى! اى کسى که با شنیدن منقبت على‏ (ع) دل‌ات شاد مى‏شود! بشنو و بترس و بلرز از این حرف!

على‏ (ع) را اگر امروز دنیا بخواهد بشناسد چطور مى ‏شناسد؟ دو راه دارد که دنیاى امروز على‏ (ع) را بشناسد. یک راه از تاریخ مى‏ رود و کتاب‌ها را مى‏بیند و على‏ (ع) را از راه تاریخ مى‏شناسد. یک راه دیگر هم امروز براى شناختن على‏ (ع) هست. اگر آمدند و گفتند على‏ (ع) را چطور مى‏شود شناخت، مى‏گویند مى‏رویم از پیروان‌اش مى‏شناسیم. فرض کنیم یک نفر مى‏خواهد على‏ (ع) را بشناسد. مى ‏خواهد پیروان على‏ (ع)، مأمومین على‏ (ع)، دنباله ‏روهاى على‏ (ع)، شیعیان على‏ (ع) را بشناسد؛ تا على را بشناسد. چه مى‏بیند؟ آیا علم مى بیند؟ آیا تقوا مى‏بیند؟ آیا علاقه به یتیمى که در على‏ (ع) بود مى‏بیند؟ آیا خدمت به مردم مى‏ بیند که در على‏ (ع) مى‏دید؟ آیا شجاعت و صراحتى مى‏بیند که در على‏ (ع) مى‏دید؟ بهوش باش، چگونه مى‏خواهى على را بشناسانى!

یکی از دوستان ما می‌گفت: علی سه تا مصیبت داشت؛ مصیبت اول مصیبت‌اش در شخص خود اش؛ کسانی حق او را غصب کردند، او را اذیت کردند؛ کشتند او را. این مصیبت چند سال طول کشید؟ 30 سال؛ 40 سال؛ 50 سال . مصیبت دوم: مصیبت اش در اولاد اش؛ امت با اولاد علی بد رفتار کردند؛ کشتند؛ فراراندند؛ اسیر کردند؛ هر کار خواستند، کردند؛ اما این هم چند سال طول کشید؟
ولی…
درست است ما ننگ دامن علی شویم امروز؟
درست است ما بی‌سواد باشیم؟
درست است ما کثیف باشیم؟
درست است ما بداخلاق باشیم؟
درست است ما در معامله غش داشته باشیم؟
درست است ما در معامله باطل بگوییم؟
درست است جامعه‌ی ما از همه‌ی جامعه‌های دنیا عقب‌تر باشد؟






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      
   1   2   3   4   5   >>   >