سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

هر کجا هستی نوروز 89 بر تو مبارک

اینجا بوی گلهای بهاری

و صدای آواز پرندگان

و آسمان آبی با ابرهای سرگردان

و مهتاب تقره فام با ستاره های چشمک زن

همه چیز هست

آنجا اما چه چیز هست جز غربت،اسارات...و خدا؟

تا به امروز فکر می کردم تو یوسف مایی

که برادران به چاهش افکندند

اما شاید تو یعقوب مایی

و ما یوسف تو

و کی می رسد زمان بازگشت ما به دامان پر محبتت

و کی می رسد زمان«قالوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین»

و می آید روزی که از چاه غفلت و ظلم آشکار خود ساخته بیرون آییم؟

...

راستی چند نوروز است که نیستی؟

و هیچ فکر نکردی

که ما میان پریشانی این قرن

برای خوردن یک سیب

چقدر تنها ماندیم

  

امام من ، هر کجا هستی نوروز 89 بر تو مبارک!

 

نوشته ی خاطره

با تشکر از همه ی بچه های یاران صدر و تبریک سال نو به آنها

 

جهت دیدن کارت پستال اینجا کلیک کنید

طراحی کارت از هویزه

 






برچسب ها : امام موسی صدر  , یاران صدر  , سلام موسی  , امید  , دل نوشت  ,

      

این روزا خیلی به زندانیا فکر میکنم.به این که آیا واقعا ما بلد نیستیم بهتر از این از سرمایه هامون استفاده کنیم؟آیا فشار عظیم روحی ناشی از مشکلات زندان،به زندانیا فرصت فکر کردن میده؟آیا زندانیا داخل زندان هم میتونند مثل بیرون از زندان فکر کنند؟آیا اونا میتونند علی رغم فشاری که برای تواب سازی اونا وجود داره،هم چنان عنان تفکرشونو به دست خودشون بگیرند؟آیا برای اونا که اکثرا درد جامعه دارند،دوری از همین اجتماع بدترین شکنجه نیست؟آیا اونا در فضای بی خبری چه می کنند؟...

امام موسی صدر یکی از بهترین مصادیق زندانیانیه که درد اجتماع دارند و بیش از سه دهه ست که این سرمایه ی عظیم در فضای کاذب زندان اسیره.خبرهایی هست که میگه امام توی این مدت طولانی در حالی که بسیار پیر شده،کتابهای زیادی تالیف کرده.شک ندارم اگه در زندانهای قذافی قلم و کاغذی در اختیارش گذاشته باشند جز این نمیشه اتفاق بیفته.اما مطمئن نیستم که این کتابها بهترین تالیفات امام باشه.منظورم اینه که نظریات امام گرچه همگی عالی هستند،اما حضور در بین مردم و برخورد نزدیک با مشکلاتشونه که به اونا جنبه ی خاصی بخشیده.و حالا که بیش از سه دهه از آخرین حضورش میون مردم میگذره...

راستی امام من ، چه قدر از این که ظالمانه حق حضور در جامعه و اندیشه ورزی رو ازت گرفتند،رنجور شدی؟

چه قدر دلت برای یتیمی ما سوخت؟ چه قدر برای رفع نادانی و تکاسل ما دعا کردی؟

راستی امام من،امیدوارم در زندانهای قذافی هم خبری جز بی خبری نباشه.با تمام وجودم دعا میکنم در تمام این سالها باد به گوشت نرسونده باشه که چمرانت پرپر شد،دوستانت یکی بعد از دیگری فدای تنگ نظری و حسادت شدند.نشنیده باشی که یارانت سالها در انتظار دیدن روی ماهت سپری کردند و آرزو به دل رفتند.نشنیده باشی خبر فوت اقوام و دوستانت رو.خبر فوت عزیزترین دوستانت رو.امیدوارم از این لیست بلند یک نام هم به گوشت نرسیده باشه.لیستی که پیر و جوون نداره.از امام خمینی و احمد خمینی و صادق قطب زاده و چمرانت هستند تا آیت الله العظمی طباطبایی و دکتر شهیدی و...

امیدوارم پیش خودت تصور نکرده باشی که قاعدتا تا حالا پدر بزرگ شدی و نخواسته باشی صورتشونو مجسم کنی.امیدوارم سعی نکرده باشی با گذشت هر ثانیه،تغییر چهره ی عزیزانتو تجسم کنی.

امیدوارم در تمام این سالها سراغی از روابط ایران و لیبی نگرفته باشی.حداقل امیدوارم توی این سالها انقدر از دیپلماسی ایران مایوس شده باشی که حوصله ی شنیدن خبر این سفر آخری رو نداشته باشی.اصلا امیدوارم هیچی راجع به ایران نشنیده باشی.

چه ظلم بزرگیه که درهای اجتماع روی کسی که درد جامعه داره بسته بشه.چه ظلم بزرگتریه به جامعه ای که چنین فرزندانی رو ازش میگیرند.چه بد دردیه ، درد جامعه ای که هنوز توی شناخت فرزندان دلسوزش مشکل داره.

........................................................................................

امام من،من اینا رو نوشتم.اما مطمئنم توی یه گوشه ای از این دنیا دستهای تو برای رستگاری ما به دعا بلنده...






برچسب ها : سلام موسی  , امید  , دل نوشت  ,

      

ارغوان

به همه دوستانم توصیه می کنم حداقل یک بار با " ارغوان " سایه همراه شوند ...


ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگست امروز؟
آفتابی است هوا؟
یا گرفته است هنوز؟

من درین گوشه که از دنیا بیرون است،
آسمانی به سرم نیست،
از بهاران خبرم نیست،
آنچه میبینم دیوار است.
آه، این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را بر میگرداند.
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می‌ماند.
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی است.
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانی است.


هرچه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است.
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است.

اندر این گوشه خاموش فراموش شده،
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده،
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می‌انگیزد:
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو میریزد.

ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می‌افزاید

ارغوان
پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی برین دره غم می‌گذرند؟

ارغوان
خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغه می‌آغازند،
جام گلرنگ مرا
بر سر دست بگیر،
به تماشاگه پرواز ببر.
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند.

ارغوان
بیرق گلگون بهار
تو بر افراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش.

تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان،
شاخه همخون جدا مانده من.
امیر هوشنگ ابتهاج (ه ا سایه فروردین 1363)






برچسب ها : شعرهایی برای خواندن  ,

      

دیدگاه دین چنین است که زن خود خویشتنِ مرد است و این دو، یک موجودند. زن و مرد به هم کمک می‌کنند و در زاد و زهِ فرزندان و بقا و شکل‌گیری جامعه، شریک هم‌اند.

الکلمات القصار، ص 152

                                                                                                                                                                       از وبلاگ جام حکمت





برچسب ها : امام موسی صدر  , حرف هایی برای شنیدن  ,

      

تحکیم خانواده، که مسئولیت آن به زنان سپرده شده است، خدمت اجتماعی بزرگی است. خدمت به مرد نیست بلکه خدمت به جامعه است.

 

                                                                                                                                                      الکلمات القصار، ص ???

                                                                                                                                                        از وبلاگ جام حکمت

 






برچسب ها : امام موسی صدر  , حرف هایی برای شنیدن  ,

      
   1   2   3      >