پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

نمایشگاه امسال هم تمام شد. غرفه­داری برای امام موسی صدر امسال هم به آخر رسید. آخرین روز نمایشگاه برای ما که در ردیف­های آخر بودیم دیرتر شروع شد. چون از جمعه اعلام کردند که آقای احمدی نژاد برای بازدید می­آید. به هر غرفه یک کارت ورود دادند که ساعت ? صبح آنجا باشد. از راهروی ?? به بعد را برای بازدید بستند. اما حدود ساعت ده که ما رسیدیم، هنوز برای بازدید نیامده بود. یکی از دوستان موسسه داخل رفت، اما کسی سمت غرفه موسسه نیامد! نماینده مسئولین نمایشگاه آمدند و از معطلی چند ساعته عذرخواهی کردند. بعد از آن، کسی آمد و گفت آقای احمدی­نژاد باید حتما این غرفه می­آمد یا کسی را برای عذرخواهی بابت نیامدن می­فرستاد. گفتیم: نه آمد، نه کسی را فرستاد. نیازی هم به این کارها نیست. امام موسی صدر را  اینکارها نه بزرگ می­کند نه کوچک، او همانی است که باید باشد.

روز آخر خلوت­تر بود. چند نفری برای عوض کردن سی دی و عکس هایشان آمدند. متقاضیان دریافت فایل­های بلوتوث تا روز آخر زیاد بودند. این چند روز چند نفری برای گرفتن عکس­هایی از امام آمدند. قرار شد بعد از نمایشگاه به موسسه مراجعه کنند. یک نفر گفت عکسی از امام دارد که زیرش جمله­ امام درباره اسرائیل نوشته شده. فهمیدم اولین پوستری که برای روز قدس سال ?? چاپ کردیم را می­گوید. مردی درباره عقاید و فعالیت­های امام سوال کرد. معلوم شد حرف­هایی از مخالفات سرسخت امام موسی صدر شنیده است. آقای فرخیان پیشنهاد کرد غیر از خواندن و شنیدن حرف­های موافقان و مخالفان، نظرات خود امام را بخواند و خودش قضاوت کند.

دختر جوانی، عضو موسسه فرهنگی شمس الشموس اتفاقی غرفه را پیدا کرد. آنقدر خوشحال شده بود که نمی­دانست چه بگوید. فقط گفت لطف خدا بود که امروز اینجا را پیدا کنم. همین آشنایی­ها آدم را امیدوار می­کند. دیدن هر علاقمند به امام صدر روحیه بخش است.

بعدازظهر، سهیل محمودی، شاعر، به همراه پسرش به غرفه آمدند. جلوی غرفه ایستاد و مدت­ها صحبت کرد. خودش و پسرش بسیار به امام صدر علاقه دارند. خاطره سیمین دانشور از امام صدر و حسادت نیما یوشیج به برخورد دانشور با امام را تعریف کرد. بعد صحبت او با دوستانی که جلوی غرفه بودند، به مسائل مذهبی کشید و از تفکر روشن و متفاوت امام صدر گفتند. پوریا، پسرش خیلی اظهار علاقه کرد برای همکاری در فعالیت­های مربوط به امام. آنقدر پدرش را نگه داشت تا همه فایل­ها را برایش بلوتوث کنیم.

ساعت­های آخر اکثر غرفه­ها مشغول جمع کردن کتاب­هایشان شدند. ما هم برخی وسایل را جمع کردیم اما حتی وقتی ساعت بازدید تمام شده بود، باز هم کسی می­آمد و کتابی می­خرید. سعی کردیم هیچ علاقمندی دست خالی از غرفه نرود.

روز آخر کسی دلش نمی­آمد از غرفه برود. همه دوستان می­خواستند این ساعت­های آخر را هم در غرفه باشند. می­دانستیم از فردا دلمان برای این هیاهو تنگ می­شود.

من دلم برای بودن با دوستان موسسه، در هوای گرم و دم کرده نمایشگاه تنگ می­شود. دلم برای دیدن چهره­های تک تک مردمی که از جلوی غرفه رد می­شوند تنگ می­شود. دلم برای شنیدن سوال­های مختلفشان، از موافق و مخالف تنگ می­شود….. و بیشتر از همه دلم برای تو تنگ است ماه من، امام من.

ده سال از روزی که برای اولین بار کتابی­هایی درباره تو دیدم می­گذرد. آن روز، آنقدر پول نداشتم که هر دو کتاب را بگیرم و به خریدن کتاب ارزان­تر اکتفا کردم. هرگز فکر نمی­کردم روزی برسد که من هم سهمی و جایی داشته باشم در غرفه­ای که مزین به نام توست. برای من، همین افتخار بس که مرا به نام دوستدار تو بشناسند. به نگاهت قسم، ایمان دارم که می­آیی. برای آمدنت زندگی می­کنیم.

دیدار بعدی، انشالله نمایشگاه قرآن.






برچسب ها : امام موسی صدر  , نمایشگاه  ,

      

صبح یکی از غرفه داران روبرو آمد و گفت: ببخشید سوالی دارم. برایم جالب است شما در این چند روز همیشه اینجا هستید و با حرارت صحبت می­کنید. ما که می­آییم، پول می­گیریم. اما غرفه شما فرق دارد. میخواستم علتش را بدانم.
لبخند زدم و گفتم: من فقط بخاطر علاقه به امام اینجا هستم. گفت: چرا از بین اینهمه آدم، سراغ این آمدید؟ گفتم: خب فکر و روش ایشان را بیشتر پسندیدم. تشکر کرد و به غرفه­اش رفت. هرچند می­دانم هنوز آن علامت تعجب در ذهنش هست که علت این اشتیاق و شور در این غرفه کوچک چیست؟

بعد از او یکی از غرفه داران نمایشگاه قرآن دوسال قبل با دوستش آمد. جالب بود که مرا شناخت. ایستاد و درباره نقش برخی ایرانیان در ربودن امام سوال کرد. خیلی مفصل برایش توضیح دادم. از عملکرد برخی شخصیت­های معروف سوال کرد. گفتم: فقط در حد حرف بوده است. مرد میانسالی آمد و گفت: این همه شخصیت بزرگ و مهم داریم.  چرا شما کسی را که حرف­هایش برای سی سال قبل است تبلیغ می­کنید؟ یکی از دوستان برایش توضیح داد که چرا هنوز از امام صدر می­گوییم.

کس دیگری به یکی از عکس­های امام ایراد گرفت که چرا حالت گرفتن کاغد و دست­ها شبیه صلیب است. یکی از دوستان موسسه گفت: البته امام زیر صلیب هم عکس دارد. اما اینکه در این عکس عمدا این حالت اتفاق افتاده یا نه، نمی­دانیم.

امروز یک مهمان ویژه ناخوانده داشتیم؛ محمد فیروزان، نوه نوجوان امام موسی صدر مهمان که نه، چند ساعتی همراه ما بود. محمد را از همایش اسفندماه مشهد می­شناسم. مدتی که در غرفه بود همه کار کرد؛ از فروختن کتاب و جواب دادن به سوالات تا فرستادن فایل­های بلوتوث. جالب اینجا بود که یکی از مراجعه کنندگان که مرد جوانی بود، بدون اینکه اسمش را بداند، او را شناخت. شاید از قد بلندش که درست مثل پدربزرگش است.

محمد را که می­بینم یاد امام می­افتم و سعی می­کنم آن قامت بلند را با لباس روحانی، با لبخندی همیشگی و دستانی که مانند هنرمندان همیشه زیبا به هم رسیده است، در ذهنم تجسم کنم و فکر کنم معاصران امام چطور می­توانستند چنین کسی را ببینند و تصور می­کنم روزی را که سید موسی صدر بیاید و ببیند این پسر رشید نوه اوست؛ پسر دخترش.

محمد هم مثل بقیه صدر هایی که دیده­ام محجوب است و آرام حرف می­زند. شاید هم صدای آرام او وقتی که از سرنوشت پدربزرگش سوال می­کردند، علت دیگری دارد. هرچه بود، حضورش برای ما شیرین بود. امیدواریم بیشتر ببینیمش.

امروز آقای فرخیان پیام تشکر و خسته نباشید آقای صدر را که از لبنان برای بچه­های حاضر در غرفه فرستاده بود، رساند: ممنون آقای صدر عزیز. امیدواریم روزی شما مهمان غرفه شوید.

بعدازظهر مهندس مهدی فیروزان، خواهرزاده و داماد امام موسی صدر به غرفه آمد. از همان ابتدای ورود، چند دختر جوان به غرفه آمدند و درباره اقدامات انجام شده درباره پیگیری سرنوشت امام سوال­های زیادی پرسیدند.  مهندس فیروزان هم به دقت و با حوصله همه اتفافات و اقدامات را توضیح داد و از اقدامات خانواده و دولت ایران گفت.

روزهای آخر سوال­ها دریاره پیگیری سرنوشت صریح­تر شده. جواب­های ما هم! با این شرایط، غرفه دادن مسئولان و غرفه گرفتن ما از سال بعد، سخت تر به نظر می­رسد. از دوستان سال قبل که در نمایشگاه دیدیم شان و فرم پر کردند، امروز هم چند نفری آمدند. جالب اینجا بود که یکی از مراجعه­کنندگان از حدود سه سال قبل با اسم ما آشنا شده بود. آن هم بخاطر مراسم شصتمین سال اشغال فلسطین که یاران صدر بخاطر پخش زنده تلویزیونی مراسم پوستر امام را آنجا پخش کردند.

فردا، آخرین روز نمایشگاه است و آخرین روز غرفه­داری و دیدن دوستداران امام موسی صدر: اگر هنوز نیامده­اید، فردا بیایید. دوست داریم همه یاران امام موسی صدر را ببینیم.

پ.ن.1:نوشته‏ی مهدیه پالیزبان،منتشر شده در سایت یاران صدر

پ.ن.2:حضور مهندس فیروزان در جمع علاقه‏مندان به امام موسی صدر

پ.ن.3:گزارش تصویری از غرفه‏ی امام موسی صدر در نمایشگاه بین‏المللی کتاب تهران (8)






برچسب ها : امام موسی صدر  , نمایشگاه  ,

      

سایت یاران صدر، 1389/2/23

مهدیه پالیزبان

این روزها تازه غرفه‌داری معنا پیدا می‌کند! دوستداران امام موسی صدر دوباره و چند باره می‌آیند. همین غرفه کوچک 9 متری در گوشه‌ای نمایشگاه مایه امید بسیاری است. قبل از ظهر آمد و گفت در آلبوم عکس پدرش چند عکس از امام صدر با پدرش در هتلی در عربستان دارد. کارت مؤسسه را گرفت تا عکس‌ها را بیاورد. این یکی دو روز ناشران و توزیع کنندگان محصولات فرهنگی از شهرهای مختلف آمده‌اند و اظهار علاقه و آمادگی کرده‌اند برای توزیع آثار مؤسسه امروز دوباره چند نفر سراغ کتاب‌های نای و نی و ادیان در خدمت انسان را گرفتند.
با وجود سروصدای بسیار زیاد ساخت و ساز مصلی که امروز به اوج رسیده بود، سعی می‌کنیم مراجعه‌کنندگان همچنان صدای امام را بشنوند. امسال هم مثل سال قبل استقبال زیاد مردم باعث سی‌دی گفتارهایی از امام موسی صدر تمام شود. امیدواریم تا فردا دوباره به دستمان برسد. قاب عکس‌های امام هم امروز برای چند همین بار تمام شد. از کتاب‌های دکتر کمالیان بخوبی استقبال شده است. درخواست ارسال فایل‌های بلوتوث آنقدر زیاد است که اکثر اوقات از همه فناوری موجود در غرفه و از نوت بوک تا گوشی‌های شخصی‌مان برای ارسال استفاده می‌کنیم.
امروز ظهر دکتر کاظم صدر، سرزده به غرفه آمد. دکتر صدر برای من همیشه با خاطره اولین ملاقات به ذهن می‌آید: وقتی که برای اولین بار صحبت‌هایش را از نزدیک می‌شنیدم و او با علاقه و اشتیاقی بی‌پایان از عمویش، امام موسی صدر می‌گفت: برق چشمان دکتر دکتر وقتی خاطرات عموجان را تعریف می‌کرد، هرگز از خاطرم نمی‌رود. برادرزاده امام برای دیدن غرفه و خسته نباشد گفتن به ما آمده بود از وضعیت غرفه، استقبال مردم، مخاطبان و... سوال کرد. سراغ یاران صدر را گرفت و برایشان آرزوی موفقیت کرد.
بعد از ظهر خانم صدر به غرفه آمد. چند نفر از دوستان مجازی هم امروز آمدند. آقای مخبر امروز دوباره به دیدن غرفه امام آمد و با خانم صدر صحبت کرد. مردم وقتی خانم صدر را می‌شناسند مشتاق صحبت هستند و درخواست‌های مختلفی دارند: از سوال پرسیدن درباره امام، تا عکس و امضا گرفتن. خانم صدر با اینکه بعضی از این کارها برایش راحت نیست، اما همه درخواست‌ها را قبول می‌کند.
زوج جوانی از شیراز آمده بودند و زن جوان عکس با خانم صدر انداخت تا برای دوستانشان ببرند. جانبازی جلوی غرفه آمد که با لهجه غلیظ عربی و به سختی حرف می‌زد. انگار مشکل تنفسی هم داشت. عکس امام را که دید ایستاد،
آرزو می‌کرد امام موسی صدر و احمد متوسلیان با هم آزاد شوند. خانم صدر را که شناخت، تقاضا کرد چند کلمه‌ای عربی با او صحبت کند. خانم صدر سراغ مرد رفت و مدتها با او صحبت کرد.
مرد دیگری به غرفه آمد و گفت مادرش با خاندان امام نسبتی دارد و چند هفته قبل از ربودن امام، او را در آلمان دیده است.
پسر جوانی آمد و سراغ گروهی را گرفت که درباره امام کار کنند. گفت: من دنبال اسلام موسی صدر هستم نه اسلام دیگران.
سرنوشت امام سوال همه است. و جالب اینجاست که باور نمی‌کنند جز خانواده، کسی پیگیر سرنوشت او و آزادی او نیست. باوز نمی‌کنند ایران، بی‌تفاوت از کنار مردی چون امام آزادی بگذرد.
به هر کس که می‌گویم ایران به جای پیگیری سرنوشت امام قراردادهای اقتصادی، با لیبی امضا می‌کند، چشمانشان از تعجب گرد می‌شود، سکوت می‌کنند و سری به تأسف تکان می‌دهند.
نمایشگاه به روزهای آخر نزدیک می‌شود. همچنان در انتظار دوستان هستیم.


پ.ن.1:بازدید دکتر سید کاظم صدر از غرفه‏ی امام موسی صدر در نمایشگاه‏کتاب تهران






برچسب ها : امام موسی صدر  , نمایشگاه  ,

      

 
 
 

کتاب "نای و نی " از مجموعه " در قلمرو اندیشه امام موسی صدر " ، صفحه 251 تا 278 ، ترجمه شادروان علی حجتی کرمانی

مقدمه امام موسى صدر بر کتاب فاطمه زهراس وتر فى غِمد، نوشته استاد سلیمان کتانى.امام صدر در این مقدمه به بررسی شخصیت فاطمه زهرا (ع) پرداخته است.

-------------------------------------------------------

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

1. فاطمه زهراس

«خداوند از خشم فاطمه خشمگین و به سبب خشنودى او خشنود مى‏شود؛ فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده، آن کس که با او دوستى ورزد با من دوستى ورزیده است؛ فاطمه قلب و روح من است؛ فاطمه بانوى زنان دو جهان است.» این شهادتها و نظایر آن در کتابهاى حدیث و سیره به تواتر از پیامبرص نقل شده است، پیامبرى که از روى هوى سخن نمى‏گوید و تحت تأثیر روابط نسَبى و سبَبى قرار نمى‏گیرد، و در راه خدا از سرزنش نکوهش‏گران باکى ندارد. این گفتارها از پیامبر اسلام است که با دعوت او عجین شده و براى مردم به مثابه الگو و نمونه‏اى در آمده است. تپشهاى قلب او و نگاههایش و دست سودن و گامهاى تلاشگرانه و پرتوهاى اندیشه‏اش، قول، فعل و تقریر او، تماماً تعالیم دینى و احکام خدا را مى‏نمایاند؛ چونان چراغهاى هدایت و راههاى نجات است. آنچه از جانب رسول خدا بر سینه فاطمه زهراس نقش بسته، به مرور زمان و تکامل جوامع و نیز با نگاه به مبدأ اساسى در اسلام، در این سخن پیامبر به فاطمه، که فرمود «اى فاطمه براى آخرت خود بکوش که من نمى‏توانم در پیشگاه خداوند براى تو کارى بکنم.» درخشندگى بیشترى به خود مى‏گیرد.

فاطمه زهرا س در واقع نمونه زنى است که خدا مى‏خواهد و پاره‏اى است از اسلام مجسم در وجود محمدص ؛ زندگى‏اش براى مسلمان و انسان مؤمن در هر زمان و مکانى به‏منزله الگویى چهره مى‏نماید.به راستى شناخت فاطمه‏س شناخت بخشى از کتاب رسالت الهى است و پژوهش و تحقیق در حیات حضرتش به مثابه تلاشى گسترده براى فهم اسلام و ذخیره‏اى ارزشمند براى انسان معاصر به حساب مى‏آید.



2. با نویسنده

با این احساس بود که در صومعه استاد بزرگوار و ادیب عالى مقام، سلیمان کتانى، در قریه بسکنتا بر دامنه کوه صنین مى‏نشستم و به او که کتاب عزیزش موسوم به فاطمة الزهراس وتر فى غمد را مى‏خواند، گوش فرامى‏دادم. من در حالى به او گوش مى‏سپردم که در برابرم صفحاتى شکوهمند نمایان مى‏شد، صفحاتى که از زیبایىِ ذوق و عظمت هنر آن استاد عالى‏مقام پرده برمى‏داشت. من دست در دست او ساعاتى در دنیاى وسیع و درخشان فاطمه‏س سیر کردم. احساس والایى و سرافرازى مى‏نمودم و از لذت دیده و دیدار بهره‏مند مى‏شدم و با عقل و قلبم، در برابر این میراث بزرگ و شورانگیز، احساس سربلندى مى‏کردم. بهره عمر من همین ساعات بود؛ ساعاتى که در مقابل جمال الهى فاطمه‏س که بر اندیشه و قلب این مرد انعکاس یافته بود، قرار داشتم.

به مقدمه کتاب او بازگشتم و به کلماتش گوش سپردم که مى‏خواند: «درباره فاطمه زهراس خواهم نوشت و به قدر امکان از استعمال حرف جر یعنى حرف عن، که در کتب سیره بسیار به کار مى‏رود، و نیز از نقل سلسله راویان خوددارى خواهم کرد. قلمى که میان انگشتان من جاى گرفته، بیشتر وظیفه خود مى‏داند که رنگارنگى یک غنچه را ترسیم کند و از بوى خوش آن به جنبش درآید، تا آنکه به بررسى مواد و ترکیبات شیمیایىِ آن بپردازد. »

از او پرسیدم آیا این دیدگاه خود را درباره فاطمه تنها ویژه کسانى کرده‏اى که فاطمه را مى‏شناخته‏اند و از طریق مطالعه کتب سیره به زندگى آن حضرت واقف شده‏اند؟ اگر چنین است بدین ترتیب کسانى را که مى‏خواسته‏اند از زندگى او اطلاعى به دست آورند، محروم کرده‏اى. چرا راه رسیدن به چشمه خورشید و منبع حیات را ترسیم نکرده‏اى تا جامعه ما، که این کتاب را مى‏خواند، بتواند مرد و زنى فاطمه‏وار پرورش دهد و تربیت کند؟ به او گفتم این صفحات درخشان به زودى ارواح سرگردان مردم را به شگفتى وامى‏دارد و آنها را به خود جذب مى‏کند، ارواحى که از بحثها و نظریه‏ها و تجربه‏هایى که زن را به صورت بزرگ‏ترین مشکل جوامع گذشته و حال ترسیم کرده‏اند به تنگ آمده‏اند. این شگفتى و شیفتگى، هر دو، منجر به جستجو و مطالعه درباره مواد و عناصرى مى‏شود که این تابلوهاى زیبا را پدید آورده است و سرانجام به خانه‏هایى راه مى‏گشاید که خداوند اجازه داده نام متعالش در آنها بلند شود.

پژوهشگران و کارشناسان، تمدن جدید را «تمدن برهنگى » مى‏نامند و این خود از خطیر بودن چالش دیدگاهها درباره زن و نیز از خطاهاى بزرگى که تمدن جدید درباره زن روا داشته پرده برمى‏دارد. نظریاتِ نویسندگان و دانشمندان علم روان‏شناسى، و ماده‏گرایى، که در همه پدیده‏ها و خصوصاً در تعریف زن در دنیاى جدید رواج یافته، آینده را تیره ساخته و زن را در تمایلات غریزى غرق کرده است، راه صواب را تباه نموده و سردرگمى او را فراهم آورده و جنبه انسانى زن را زیر قدمهاى تجارب قدیم و جدید متلاشى ساخته است.

ما امروز بیش از هر وقت دیگر به تحلیل خلاصه‏اى از زندگى فاطمه زهراس احساس نیاز و احتیاج مى‏کنیم، تا آن را مقتداى خویش سازیم و در راه صلاح و اصلاح خود از فیض زندگى او بهره‏مند شویم. همه این سخنان را به نویسنده کتاب اظهار داشتم. او در پاسخ، با صدایى مطمئن و با درکى از عمق رسالت خود، گفت: من پرداختن به این کار را بر عهده تو گذاشتم، تا در مقدمه کتاب بدان بپردازى و این وظیفه را به آخر رسانى، تا بدین وسیله کتاب کامل شود و به آن سطحى که باید، برسد.

من دشواریهاى بزرگى در تحقق این هدف والا پیشاروى خود احساس کردم. از این رو گفته ستودنى امام شرف‏الدین را که به هنگام نوشتن تقریظى بر کتاب الامام على صوت العدالة الانسانیة خطاب به مؤلف دانشمندش فرموده بود که «قلمت را به من امانت ده تا با آن تقریظى بر کتاب تو بنگارم » براى ایشان نقل کردم. البته این سخن کسى بود که کتابها و نوشته‏هایش قلمرو کتاب و پژوهش و نگارش را روشن ساخته بود و اینک من، با قلم قاصر و با بضاعت اندکم، کجا به او توانم رسید و چه خواهم کرد.

با وجود این، در این تلاش متواضعانه از فاطمه زهراس استمداد مى‏جویم و سعى مى‏کنم به اندازه توان خود این وظیفه را به انجام رسانم و از خداوند براى خود و خوانندگان عزیز توفیق اظهار نظر صائب و راه‏یابى صحیح خواستارم.

پ.ن: ادامه ی این مطلب را در این جا بخوانید.






برچسب ها : امام موسی صدر  , اسلام قرآنی آن گونه که سید موسی صدر می فهمد  ,

      

امروز مهمانان زیادی به غرفه آمدند و رفتند. قرار بود حجت الاسلام اباذری-نویسنده کتاب امید محرومان- بعدازظهر مهمان غرفه باشد. اما قبل از آن احسان شریعتی و پوران شریعت رضوی –فرزند و همسر دکتر شریعتی- به غرفه آمدند. خانم صدر برای میزبانی آنان زودتر آمد. خانم صدرعاملی- همسر دکتر طباطبایی- که روز یکشنبه مهمان غرفه بود، امروز هم آمد. خانواده شریعتی بعد از گذشت سی و سه سال از درگذشت دکتر، هنوز قدردان حمایت و محبت امام موسی صدر نسبت به خودشان هستند. همسر دکتر شریعتی هنوز امام را آقا موسی خطاب می کند. فرزندان امام و دکتر که دور هم می نشینند، خاطرات روزهای نوجوانی و جوانی را مرور می کنند؛ روزهایی که ساکن فرانسه بودندو تنها همزبان یکدیگر. بعد صحبت ها می رسد به درگذشت ناگهانی دکتر شریعتی و حوادث بعد از آن؛ نماز امام موسی صدر بر پیکر دکتر و برپایی تنها مراسم ترحیم برای او در چهلمین روز. روزهایی که خانواده دکتر، مهمان خانه سید موسی صدر بودند. به خاطر این حمایت، امام صدر آماج شدیدترین حملات و انتقادها قرار گرفت. اما امروز فرزندان شریعتی هنوز طعم شیرین محبت امام صدر را به یاد دارند. هنوز چشمان شان با شنیدن اسم امام و دیدن عکس او می درخشد. در این دو سال، غرفه موسسه محل آمد و رفت فرزندان شریعتی است. از مهمانان خواستیم یکی از قاب های امام را به یادگار امضا کنند. همه برای آزادی امام نوشتند.

همان زمانی که مهمان داشتیم، پسر جوانی آمد، چند دقیقه ای ایستاد و گفت: به نظر من امام شهید شده است چرا که مرگ طبیعی برای این آدم ها کم است. گفتم: ولی ما امیدواریم همچنان زنده باشند.
آقای اباذری چند دقیقه ای زودتر از ساعت ? به غرفه آمد. جالب بود که تا امروز اعضای موسسه با او آشنا نشده بودند. با این حال در جریان نامه نخبگان به رئیس جمهور در سال ?? برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر بسیار کمک کرده بود. جوانی از نویسنده کتاب امید محرومان درباره اندیشه و سیره امام سوال کرد، اباذری با حوصله و مفصل به او جواب داد.
هر وقت خانم صدر در غرفه باشند بسیاری از افراد به سراغشان می آیند و پیشنهادات متفاوتی مطرح می کنند. هر روز عده ای از ارتباط ما با امام سوال می کنند. نمی دانم باور می کنند حضور ما فقط به خاطر علاقه به امام مان است یا ایت کارها امروز قابل باور نیست.

پ.ن.1:نوشته ی مهدیه پالیزبان منتشر شده در سایت یاران صدر و موسسه ی امام صدر

پ.ن.2:گویا روز جمعه مدیر وبلاگ چراغ قوه به غرفه تشریف آورده بودند که متاسفانه سعادت زیارتشون رو نداشتم. امیدوارم این بازدید براشون مفید بوده باشه.

پ.ن.3:گزارش تصویری از غرفه‏ی امام موسی صدر در نمایشگاه کتاب تهران (7)

پ.ن.4:بازدید خانواده‏ی مرحوم دکتر علی شریعتی از غرفه‏امام موسی صدر در نمایشگاه کتاب

پ.ن.5:حضور نویسنده‏ی «امام موسی صدر؛امید محرومان» در غرفه‏ی امام موسی صدر در نمایشگاه کتاب






برچسب ها : امام موسی صدر  , نمایشگاه  ,

      
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >