پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

اسلام, در وجوب صیانت از نفس و حفظ زندگی انسانها, راه تأکید و مبالغه در پیش گرفته است, تا آنجه که مرگ ناشی از بی‌توجهی به فقرا و مستمندان را گناهی نابخشودنی می داند و اهمال‌گران را تهدید می‌کند.

«اسلام و کرامت انسان»، نای و نی، ص 76

پ.ن.1: منتشر شده در وبلاگ جام حکمت
پ.ن.2:روشنفکران مذهبی و روحانیت زمان‌شناس معاصر






برچسب ها : امام موسی صدر  , حرف هایی برای شنیدن  , اسلام قرآنی آن گونه که سید موسی صدر می فهمد  ,

      

پنج شنبه،13 خراداد به مناسبت 82 سالگی امام موسی صدر در 14 خرداد سال 1389 ،یاران صدر مراسم کوچکی تدارک دیدند. اسمش تولد بود ولی خود شخص حاضر نبود. همین امر باعث می شد یاران هر لحظه آرزو کنند که ای کاش سال بعد این مراسم رو در حضور خود امام برگزار کنند...
وقتی با مهدیه پالیزبان قرار پنج شنبه رو هماهنگ می کردم برام مهم نبود که بار اولمه که "تنهایی" جایی میرم که بلد نیستم. مهم نبود که اون روز هیچ کس خونه نیست تا احیانا کمکم کنه. مهم نبود که ناهار نخوردم. مهم نبود که کلاس دارم... تنها چیزی که اهمیت داشت این بود که بالاخره بعد از سالها انتظار فرصتی دست داده تا خودم باشم. فارغ از قید منفعت اندیشی و آینده نگری...
گویا قبل از انقلاب حوالی میدون شوش خیابانی بوده به اسم صدرالاشراف که بعد از انقلاب _ در زمان شهرداری مهندس توسلی_ به پیشنهاد یکی از اهالی محل به اسم امام موسی صدر تغییر می کنه...
راستش اولش اصلا خوشم نیومد که اسم امام رو روی همچین خیابونی گذاشتن. ولی بعد که با واکنش مردم روبرو شدم. مطمئن شدم که برای مراسم ما هیچ جایی بهتر از اونجا نبود. البته حق امام موسی صدر بیشتر از اینهاست...
شرایط اون خیابون و اهالیش مدام این نکته رو به من یادآوری می‏کرد که امام موسی صدر تنها یک مجتهد شیعه نبود. تفاوتش با سایر مجتهدین نقش بی‏بدیل اجتماعی‏ش بود...
من هنوز با بچه ها خیلی راحت نیستم. به خاطر همین متوجه می شم که این رودربایستی روی روابطم تاثیر میذاره. آخه وقتی مثلا آقای فرخیان میاد باهام خداحافظی کنه می گم با اجازه تون(!) شما خودتون تا انتهای ماجرا رو بخونید. ولی خب از یه طرف هم به نفع خود یارانه. چون تجربه ثابت کرده من وقتی با یکی خیلی صمیمی بشم کلافه ش میکنم!
پ.ن.1:مهدیه پالیزبان خیلی کامل و خوب ماجرای این مراسم رو نوشته.
پ.ن.2:جشن تولد مجازی امام موسی صدر
پ.ن.3:گزارش تصویری/حضور یاران صدر در خیابان امام موسی صدر
پ.ن.4:بالاخره شماره ی خرداد ماه ماهنامه ی مهرنامه هم اومد. توی این شما فرید مدرسی پرونده ی ویژه ی 82 سالگی امام موسی صدر رو کار کرده و با سید حسین شرف الدین و سید لوئی شرف الدین هم مصاحبه داره.هنوز نتونستم بخونمش. ولی به نظر میاد بیشتر فعالیت های امام رو در لبنان بررسی کرده.
پ.ن.5:از بین همه‏ی عکس‏ها این عکس رو خیلی دوست دارم. حس می‏کنم نگاه این سه پسربچه مستقیما به امامه. این سه تا بیشتر از همه چیز توی اون روز منو یاد امام انداختند.

پ.ن.6:چشمان منتظر مادر/دل‏نوشته‏ی اختصاصی ملیحه صدر برای یاران صدر
پ.ن.7:دیدار جمعی از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت با خانواده‏ی امام موسی صدر
پ.ن.8: 82 سال از حیات موسی می‏گذرد.
پ.ن.9:تا نسیم فاصله‏ای نیست.
پ.ن.10:امام موسی صدر در لبنان
پ.ن.11:ای امام آزادی میلادت خجسته
پ.ن.12:پیگیری خوب پرونده‏ی امام موسی صدر در دوران حیات امام خمینی
پ.ن.13:یادنامه‏ی امام موسی صدر
پ.ن.14:سید علی مکی/نماینده‏ی نایب رئیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان: تا زمانی که امام موسی صدر را بازنگردانیم،آرام نخواهیم گرفت.
پ.ن.15:
ویژه‏نامه‏ی هشتاد و دو سالگی امام موسی صدر در مجله‏ی مهرنامه
پ.ن.16:
سالروز تولد امام موسی صدر در فضای مجازی

پ.ن.17:اصلاح اشتباهی تاریخی در سالروز ولادت امام موسی صدر






برچسب ها : امام موسی صدر  , یاران صدر  ,

      

باید از محشر گذشت
لجنزاری که من دیدم سزای سخره‏هاست
گوهر روشن‏دل از کان جهانی دیگرست

عذر می خواهم پری...
                             عذر می‏خواهم پری...
من نمی‏گنجم در آن چشمان تنگ،
با دل من آسمان‏ها نیز تنگی می‏کنند
روی جنگل‏ها نمی‏آیم فرود
شاخه زلفی گو نباش
آب دریاها کفاف تشنه‏ی این درد نیست

بره‏هایت می‏دونند
جوی باریک عزیزم راه خود گیر و برو...


یک شب مهتابی از این تنگنای بر فراز کوهها پرمی‏زنم
می‏گذارم می‏روم
ناله‏ی خود می‏برم
دردسر کم می کنم...


چشم‏هایی خیره می‏پاید مرا
غرش تمساح می‏آید به گوش
کبر فرعونی و سحر سامریست
دست موسی و محمد با منست
می‏روی،وعده آنجا که با هم روز و شب را آشتیست


صبح چندان دور نیست

شهریار

پ.ن.1:سالی که برای اولین بار کنکور می‏دادم، مصادف بود با پخش سریال های عالی از صداوسیما.من سریال‏های شهریار و روزگار قریب رو خیلی دوست داشتم. و هیچ کدوم از قسمت‏ها _ به علاوه‏ی تکرارها_شونو از دست ندادم.

پ.ن.2:به نظرم اردشیر رستمی توی این نقش فوق‏العاده ظاهر شده بود. شاید هم من دلم می‏خواست فوق‏العاده ببینمش.
پ.ن.3:عاشق لهجه‏ی آذری و تکیه‏کلام «ببخشید» لاله و «توت منی» قاسم و روح ادبی و سنتی فیلم بودم.

پ.ن.4:بعد از این سریال بود که یکی از طرفداران پروپاقرص پیام دهکردی شدم.

پ.ن.5:پارسال که داشتم مجله‏های قدیمی پدرم رو ورق می‏زدم. به مجله‏های کیان رسیدم._خدا رو شکر توقیف این یکی رو درک نکردم_ خیلی جالب بود. اردشیر رستمی در کنار مانا و توکا نیستانی کارتونیست‏های مجله بودند.






برچسب ها : شعرهایی برای خواندن  , فیلم هایی برای تماشا  ,

      

روابط عمومی یاران صدر – رخساره خورشید، مجموعه برنامه هایی است که برای بزرگداشت هشتاد و دومین سالگرد ولادت امام موسی صدر(حفظه الله) برگزار می شود.

برای سهیم شدن در این بزرگداشت می توانید از  محصولات طراحی شده در وبلاگ یا سایت خود استفاده کنید.

عکس برای پروفایل :

      

 

لوگوی برای وبلاگ و سایت :

 جهت استفاده از لوگو کد زیر را به طور کامل کپی کرده و در قالب وبلاگ خود در تگ body پیست کنید

 <div style=”z-index:1000; position:absolute; right:0px; top:0px; border-width:0px;”> <img src=”http://sites.google.com/site/mahdijahangir/home/m.png” width=”180? height=”180? border=”0? usemap=”#imammusa_sadr”> <map name=”imammusa_sadr”> <area shape=”poly” alt=”Imam Musa Sadr Logo” coords=”1,1,169,1,169,169? href=”http://www.yaranesadr.ir” target=”_blank”> </map> </div>

این پست تکمیل می شود. منتظر اخبار بعدی باشید.

پ.ن: منتشر شده در سایت یاران صدر






برچسب ها : یاران صدر  , مولتی مدیا  ,

      

p.s. I love you

پی نوشت: من دوستت دارم.

بعد از دیدن بعضی از فیلم ها حسرت می خوری که چرا 2 تا 3 ساعت از وقتت رو برای تماشای همچین فیلم هایی تلف می کنی. ولی تماشای بعضی از فیلم ها تمام روزت رو میگیره. نه به خاطر این که طولانیه. به خاطر این که ان قدر درگیرت می کنه که ساعت ها بعد از تموم شدنش هم نمی تونی از فکرش بیای بیرون. تازه اگه زیادی باهاش همذات پنداری کنی که می تونی مدتها صحنه هایی رو که سازندگان فیلم نساختند تجسم کنی.بعضی وقث ها این همذات پنداری هنر فیلم ساز نیست. بلکه علی رغم تمام دلایل منطقی شما از دیدن فیلم صرف نظر نمی کنید و خیلی هم ازش تاثیر میگیرید. البته من منتقد فیلم یا روانشناس نیستم. قصدم از بیان این مطالب چیز دیگه ایه.

صادقانه من از اون آدمایی هستم که همه جور فیلمی نگاه می کنم. عاشقانه ی آبکی هندی و ملودرام های وطنی و افسانه به سبک کره ای و تخیلی ساخت هالیوود هم نداره. درهم همه رو می بینم. البته این وسط نود شبی های رسانه ی ملی رو به هیچ وجه نمی تونم ببینم. به خصوص از نوع کارهای جناب سیروس مقدم.دوباره انحراف. ببخشید این حرفها رو قرار نیست اینجا بگم.

الغرض. امروز یه فیلم خیلی قشنگ دیدم. ما توی ایران یا یه ژانری رو کلا نداریم یا اگه داریم ان قدر فیلم ها ضعیفند که واقعا مخاطب ایرانی نمی دونه ژانر چیه. پس من هم نمی دونم ژانر این فیلم چی یا چیا بود.

نتونستم ابتدای فیلم رو ببینم به خاطر همین خیلی آزاد ازش هر چی دلم خواست برداشت کردم. اسم فیلم " پی نوشت: من دوستت دارم" بود. با بازی هیلاری سوانک و جرارد باتلر.نمی دونم کدوم عامل باعث شد این فیلم این همه برام تاثیرگذار باشه. بازی خوب بازیگران و دیالوگ های بکر و ساخت روان فیلم یا خواست من برای همراه شدن با فیلمی نصفه نیمه. شاید هم هر دو. البته برای مخاطبان ایرانی که معمولا از چیستی فاکتورهای دسته ی اول خبر ندارند احتمالا هر فیلمی می تونه اونا رو داشته باشه.

خیلی خوب یادمه که سالی که اول دبیرستان بودم یکی از دغدغه های مهم زندگی جواب دادن به این سوال بود که چه طوری بعضیا می تونند خودشونو راضی کنند دوباره ازدواج کنند؟ اون موقع ها فکر می کردم همین که بدونیم یکی یه زمانی دوستمون داشته برای ادامه ی زندگی کافیه.

بعدها که بزرگتر شدم و تصویر روشنتری از عشق به دست آوردم به این نتیجه رسیدم که زندگی هر عاشقی بعد از معشوقش بی هدف میگذره ولی اون عاشق هیچ وقت نمی تونه دوباره عاشق کس دیگه ای بشه. بعد از یه مدت کوتاه با خودم گفتم خب لااقل زنها این طوریند. دور و برم هم کم نبودند زنهایی که بعد از فوت همسرشون ازدواج نکرده بودند و مردهایی که سراغ سومین همسر بودند.

من به این جمله عمیقا اعتقاد دارم که هر کس دنیا رو از نگاه خودش می بینه. شاید قبلا متوجه نبودم ولی با هر جوابی که به این سوالم دادم خودمو بارها جای تک تک این افراد گذاشتم.

اعتقادات مذهبی و فرهنگ غالب جامعه رو هم که کنار بذاریم اکثرمون فکر می کنیم توی این کره ی خاکی فقط یکی هست که ما رو درک می کنه میتونه خوشبختی رو برامون معنی کنه و واقعا لیاقتمونو داره... شاید این نوع نگاه ما رو توی روابطمون محدود کنه.شاید این محدودیت ازدواج باشه.

حالا اگه بالاخره همسر لایقت رو پیدا کردی و در کمال ناباوری همسرت توی سن 35 سالگی _ همین جا بگم منظور من فقط فوت همسر در جوانیه._فوت کرد تکلیف چیه؟ می تونی بگی خیلی راحت زندگیمو می کنم؟ می تونی بهش فکر نکنی؟ واقعا فکر می کنی خاطراتتون برای ادامه ی زندگی کافیه؟ فکر می کنی با خاطره میشه زندگی کرد؟

همون طور که گفتم من اول فیلمو از دست دادم و به جایی رسیدم که یه زن و شوهر جوون داشتند دعوا می کردند. از هر حرفشون یه اختلاف میومد بیرون. از بچه دار شدن و فضای خونه و تاثیر کار خانم بر روی اعصابش و طرز حرف زدن آقا با مادر زن همگی موضوعهای خوبی برای دعوا بودند...دعوا بالا گرفت و مرد از خونه رفت. ولی برگشت و به همسرش قول داد مثل پدرش تنهاش نمیذاره.

توی فصل بعدی فیلم مراسم ختم مرد بود... یه مراسم ختم متفاوت. مرد معتقد بوده برای بزرگداشت مردگان باید بهشون اثبات کنیم که خوب زندگی میکنیم.دقیقا یادم نمیاد علت مرگش چی بود. ولی میدونم مدتی مریض بوده و همه میدونستند زنده نمیمونه. فیلم سرشار از لحظات تاثیرگذار یادآوری خاطرات توسط زنه. یه ماه این طوری میگذره. تا این زن متوجه میشه شوهرش نواری رو برای تولد بهش هدیه میده. توی اون نوار توضیح میده که دیگه کافیه باید به خودش برسه و از این به بعد منتظر نامه هاش باشه. جری(مرد) از این به بعد با این نامه ها همسرش رو کنترل می کنه.اولش انجام این کارها برای همسرش خوشاینده چون حس می کنه جری هنوز هست ولی بعد از یه مدت همین بودن جری و یادآوری خاطرات گذشته و باور این این که دیگه تکرار نمیشند بیشتر اذیتش می کنه. از طرفی جریان زندگی دیگران_ازدواج و بچه دار شدن دوستانش و جر و بحث های زن و شوهرها_ زن رو غمگین و متوجه فرصت های از دست رفته میکنه....

زن نامه ای دریافت می کنه که متوجه میشه جری برای اون و دوستانش یه مسافرت به ایرلند_ زادگاه جری_ تدارک دیده. با این سافرت زن خاطرات اولین دیدارها رو به یاد میاره و این که در سن نوزده سالگی تصمیم گرفت با جری ازدواج کنه. به نظر من قشنگ ترین فصل فیلم همین جاست. دیالوگها رو دقیق به خاطر ندارم. ولی برداشتم این بود که اونا اون موقع تصمیم گرفتند به دنیایی که تا اون لحظه توش زندگی می کردند خاتمه بدند و وارد دنیای تازه ای بشند. دختر و پسری که خانواده و زندگی خوبی داشتند خودشونو راضی می کنند زندگیشونو عوض کنند. به نظرم جری با این نامه به یاد همسرش آورد تصمیم به ازدواج مجدد با تصمیم به ازدواج برای بار اول فرقی نداره. در هر دو صورت اون قلبشو برای ورود یه غریبه باز میکنه.و سعی می کنه تمام زندگیشو عوض کنه...

توی آخرین نامه جری میگه وقت زیادی نداره چون همسرش رفته بستنی بخره و زود برمی گرده ولی حس می کنه این آخرین نامه ست. ازش تشکر می کنه که افتخار همسرش بودنو بهش داده و اونو طوری ساخته که دوستش داشته باشه._ دیالوگهای این فیلم خیلی بکر و تاثیرگذار بودند._ تاکید میکنه که اون فقط فصلی از زندگی همسرش بوده ولی همسرش زندگی اونو تشکیل داده. ازش می خواد که دوباره عاشق بشه و فراموش نکنه که اون برای همیشه دوستش خواهد داشت...

 میدونم که ضعفم توی تعریف داستان فیلم و همین حافظه ی بدم خیلی اذیتتون کرد. من نمی خوام حکم صادر کنم که کدوم کار خوبه یا کدوم بده. فقط می خوام یه ذره فکر کنیم و بعضی از فیلما رو نگاه کنیم!

پ.ن.1:شاید این پست یه ذره عجیب بود. ولی وقتی سیاسی نوشتن من بچه فسقلی منطقیه این مطلب هم نباید عجیب باشه.

پ.ن.2:امروز یادم اومد که اسم همسر جری هالی بود.

پ.ن.3:دیشب یه فیلم قشنگ دیگه از جرارد باتلر دیدم!

پ.ن.4:دوقلوهای داییم به دنیا اومدند و یکیشون دیروز زیباترین صحنه ی زندگی رو از نظر مادرم رقم زد. طفلکی بچه نمی تونست چیزی رو دفع کنه به خاطر همین هنوز نمی تونه چیزی بخوره و چند روز پیش هم عملش کردند. پریشب مادرم دوباره رفته بود بیمارستان و شب تا صبح بیدار مونده بود. وقتی اومد خونه بهم مژده داد که چشمت روشن پسرداییت شکمش کار کرده!!!

مامان به پرستار گفته بوده هیچ وقت فکر نمی کردم از دیدن مدفوع یه بچه ان قدر خوشحال بشم!

پ.ن.5:اندر احوالات نکاح






برچسب ها : چنین گفت فهیمه  , امید  , دل نوشت  , فیلم هایی برای تماشا  ,

      
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >