امروز داستانهای جالبی شنیدیم. اولین اتفاق جالب را خانمی تعریف کرد که آمد جلوی غرفه و گفت شناختی از امام ندارد و کتاب خواست. امید محرومان را گرفت برای خواندن. گفت من اسم امام را در کتاب دا شنیدم. ماجرا برایم جالب شد؛ گفت در کتاب دا نویسنده میگوید در خانه بچگیاش عکس امام موسی صدر همیشه روی دیوار بود و پدرش حساسیت خاصی روی آن داشت. جالب اینجاست که این کتاب را بسیاری خواندهاند اما تا امروز کسی این نکته را ندیده بود. خیلی تشکر کردم بابت نکتهای که گفت. به نظرم خوبست بعدا با خانم زهرا حسینی، راوی کتاب صحبتی بکنیم.
برنامه حضور مهمانان غرفه امروز آماده شد و در غرفه زدیم. فردا دکتر طباطبایی مهمان غرفه است و حتما روز شلوغی خواهد بود. این چند روز بیشتر افراد سراغ کتابی و حرفی از خود امام هستند تا مطلبی درباره اش. متاسفانه نبودن کتابهای نای و نی و ادیان در خدمت انسان کارمان را خیلی سخت کرده است. الان غیر از کتاب رهیافتهای اقتصادی مجموعه پرتوها و تفسیر قرآن امام هست. از الان دعا میکنیم سال بعد این دو کتاب چاپ شده باشند! سی دی گفتارها، مثل سال قبل خواهان زیادی دارد. شنیدن صدای خود امام، آنهم فارسی برای همه جذاب و شیرین است. امسال هم افراد زیادی فرم عضویت موسسه را پر میکنند. آنهایی هم که سال قبل عضو شدهاند میآیند سوال میکنند که چرا فقط از یک همایش با خبر شدهاند. میگویم: همان یک برنامه در تهران برگزار شد. قرار بود امسال برنامههایی برگزار شود که هر کدام به دلیلی لغو شد.
بعدازظهر، سارا شریعتی خیلی ناگهانی به غرفه آمد. به عادت سال قبل که غرفه هایمان در یک راهرو بودند، آمده بود سراغ خانم صدر، یا به قول خودش حورا خانم، را بگیرد. همانجا صحبت کردیم تا روزی را از قبل تعیین کنند برای حضور در غرفه. فرزندان دکتر شریعتی به غرفه امام موسبی صدر که میآیند، برمیگردند به خاطرات کودکی؛ به روزهایی که پدر نبود، اما امام بود. لحن صدایشان و برق نگاهشان تغییر میکند وقتی به یاد آقا موسایی میافتند که میزبانشان بود بعد از دست دادن پدر.
سارا شریعتی چند دقیقهای که در غرفه نشست از امام و خاطرات آن روزها گفت. روبرویش عکس صدرالدین صدر، فرزند امام در همایش سال 81 دانشگاه تهران بود. عکس را که دید، نشناخت. وقتی اسم «صدری» را شنید، کاملا هیجان زده شد. گفت: اصلا فکر نمی کردم صدری باشد. دوباره برگشت به خاطرات آن روزها و سرنوشت دو خانواده. نگاهش بین عکس فرزند امام و خود امام که روی بنر غرفه کار شده میچرخید. آخر سر گفت: همه بچههای امام زیبا هستند، اما هیچکدام برق نگاه امام را ندارند. نگاه او چیز دیگری بود.
این حرفها، با این احساس، ناخودآگاه آدم را میبرد به 33 سال پیش؛ زمانیکه امام موسی پناه خانوادهای شد که آن روزها کمتر کسی حتی بهشان تسلیت گفته بود. بچههایی که امروز هرکدام برای خود جایگاهی دارند، اما در غرفه امام، همان حس 33 سال پیش برایشان جریان دارد.
نوشته ی مهدیه پالیزبان منتشر شده در سایت یاران صدر
پ.ن.1:خوش به حال مهدیه هر روز توی غرفه ست!
پ.ن.2:انشاءالله امروز عازم نمایشگاهم.
پ.ن.3:این کامنت رو برای این مطلب ارسال کردم:
مهدیه ی عزیزم سلام
ان شائالله امروز انتظار من به پایان می رسه و می تونم شما رو دوباره زیارت کنم! برای این دیدار خیلی هیجان زدم!……
داستان آقا موسای بعد از پدر رو زیاد خوندم.برام جالبه چه طور خیلی از کسانی که برای شریعتی سینه چاک می کنند خبری از بانی مراسم تدفینش و پناه خانواده ش ندارند؟_با عرض شرمندگی خود من هم مدتی از این دسته بودم._…
عالیه که امروز دکتر طباطبایی تشریف میارند.نمی دونم چرا این وسط “من” هول شدم؟…
کتاب دا رو نخوندم.ولی از میزان شهرتش اطلاع دارم.حق با توست.نکته ی جالبیه…..
همه ی فرزندان امام زیبا هستند.من صدای خانم حورا صدر رو نشنیدم.ولی لحن صدای آقای صدرالدین و خانم رباب صدر هم مثل خود امام متینه. البته این طور که من با این خانواده آشنا شدم، آقای صدرالدین شبیه ترین عضو خانواده به امام از نظر چهره هستند…
در ضمن دل هر کی که نای و نی و ادیان در خدمت انسان نداره دلش بسوزه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پ.ن.4: 11584 روز از ربودن امام صدر در لیبی می گذرد!
پ.ن.5:سعید ابوطالب: جای شکرش باقیست.
پ.ن.6:بازدید موسی اسوار از غرفهی امام موسی صدر
پ.ن.7:غلامحسین موسوی: خاطراتم از امام موسی صدر را به زودی بازگو میکنم.
پ.ن.8:دکتر سید محمد صادق طباطبایی در جمع دوستداران امام موسی صدر
پ.ن.9:مسئول دفتر جنبش امل در تهران: سرنوشت امام موسی صدر بغضیست در گلوی ما.
پ.ن.10:حضور پژوهشگر ایتالیایی در غرفهی امام موسی صدر در نمایشگاه کتاب
پ.ن.12:دکتر طباطبایی در غرفهی امام صدر
پ.ن.13:گزارش تصویری از غرفهی امام موسی صدر در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران (2)
پ.ن.14:گزارش تصریری از غرفهی امام موسی صدر در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران (3)
برچسب ها : امام موسی صدر , نمایشگاه ,