غرفه هنوز در حال تکمیل است، هرچند هنوز شکل دلخواهمان نشده. قرار است تا فردا برنامه حضور مهمانان اعلام شود. امروز همچنان از روش­ های سنتی ارتباطات برای اطلاع رسانی برنامه ­های غرفه استفاده می­کردیم! البته سیستم بلوتوث غرفه فعال شد: لطفا بلوتوث خود را روشن کنید!

روز دوم کمی شبیه نمایشگاه کتاب بود! باتوجه به جای غرفه موسسه، تعداد بازدیدکننده زیاد بود. آدم های زیادی آمدند و رفتند. خانم صدر هم آمدند و چندساعتی در کنارشان بودیم. همین­که در غرفه هستند و مردم فرزند امام موسی صدر را می­ بینند، وجود امام برایشان ملموس تر می­ شود. اگر کسی از پیگیری­ های انجام شده از ایشان سوال کند، با همان نجابت خانوادگی جواب می ­دهند، اما امثال من با صراحت از کم­کاری ها می­ گوییم. از اینکه انگار توافق نانوشته­ ای وجود دارد برای پیگیری نکردن سرنوشت امام صدر.

روی یکی از پوسترهای موسسه که امروز تمام شد! نوشته بود «رهبر ایرانی شیعیان لبنان». صبح جوانی به این عبارت اعتراض کرد و گفت: مهم نیست امام اهل کجاست. مهم این است که ایشان یه متفکر بود. گفتم: بله. اما مهم است بدانیم هموطنمان بوده. بخصوص از آن جهت که بدانیم پیگیری سرنوشتشان وظیفه دولت ایران بوده است که انجام نشده!

چهره­ های آشنا، از غرفه داران موسسه روایت فتح، که سال قبل همسایه هم بودیم، تا بازدیدکنندگان و دوستان سال قبل امروز زیاد به غرفه آمدند. همین آشنایی­ های کوچک که از برکت وجود امام صدر ایجاد شده شیرین است و امیدبخش. نمایشگاه فرصت خوبی است برای یادآوری اینکه ما تنها نیستیم. هرچند هنوز بسیاری نمی­ دانند امام که بوده است، اما علاقمند و یار صدر هم کم نیست. خیلی از کسانی که از جلوی غرفه رد شدند، حتی کتابی هم نخریدند، درباره سرنوشت امام سوال کردند. برای هیچکس این سرنوشت قابل هضم نیست، چطور برای سیاستمداران اینقدر عادی است، جای سوال دارد.

امروز بسیاری سراغ آثار جدیدی از امام را گرفتند. چند نفری دنبال نرم افزار تصویری یا مجموعه عکسی از امام بودند؛ چیزهایی که کمبودش به­شدت احساس می ­شود. در این شرایط، دی وی دی روایت فتح هم که سال قبل در دقیقه نود به نمایشگاه رسید اشکال فنی دارد و موسسه نتوانست آن را در غرفه ارائه کند!

سال قبل حبیبه جعفریان یکی از مهمانان غرفه بود. امروز چند نفر سراغ کتابی را گرفتند که قرار است او درباره امام بنویسد. این اطلاع و پیگیری برایم جالب بود. یکی دو نفر حتی می­ دانستند قرار بوده کتاب فروردین تمام شود. وقتی سراغ کتاب را گرفتند، همانجا تیتر گزارش امروز را پیدا کردم تا حبیبه جعفریان مطمئن شود عده­ای منتظر روایت او از امام موسی هستند: خانم جعرفیان لطفا زودتر کتاب را تمام کنید.

بعدازظهر آقایی به غرفه آمد که خودش را مسئول میز لبنان در وزارت امور خارجه معرفی کرد. همانطور که داشت کتابی را ورق می­زد، با خنده گفت: تا ما می­ آییم با لیبی ارتباط برقرار کنیم، اعتراض شما بلند می­ شود. لبخند زدم و گفتم: پس اعتراض ­ها به گوش شما می­ رسد؟ گفت: البته! گفتم: خوب است این اعتراض ­ها می ­رسد و هر روز ارتباط بیشتر می­ شود! خندید و گفت: آخرین نامه خانواده خیلی خوب بود. پرسیدم: غیر از اعتراض خانواده، اعتراض بقیه علاقمندان هم به شما می ­رسد؟ گفت: بله. این پیگیری شما خیلی جالب است. گفتم: پس ما همچنان به کارمان ادامه می­دهیم. آرزوی موفقیت کرد، کتابی خرید و رفت.

یکی از نکته­ های جالب امروز این بود که اکثر بازدیدکنندگان غرفه سراغ اندیشه امام را می­ گرفتند و کتاب­ ها و صحبت­ های خودش را می­ خواستند. بین اینهمه فکر و حرف و نظر، اندیشه امام دارد کم کم جای خودش را پیدا می­ کند.

امروز در غرفه میزبان یک دوست عزیز بودم؛ دوستی نادیده، ولی آشنا. آقای محمد حسن مخبر، از علاقمندان امام موسی صدر و دکتر بهشتی که از دوستان فضای مجازی است، اولین دوست فیسبوکی بود که به غرفه آمد و بسیار خوشحالم کرد. اینکه حضور فیزیکی کسی به اندازه حضور مجازیش، و حتی بیشتر، انرژی بخش باشد، بسیار مغتنم است. امیدواریم هم ایشان و هم سایر دوستان مجازی را بیشتر ببینیم.

فردا جمعه است، خودمان را برای یک روز شلوغ، پر از سوال و صحبت آماده کرده­ ایم.

 

نوشته‏ی مهدیه پالیزبان

پ.ن: این مهدیه جان عزیز من جواب‏ها رو توی آستینش داره. واقعا به همت و پشتکارش باید درود فرستاد.






برچسب ها : امام موسی صدر  , نمایشگاه  ,