پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

انگیزه‌های عملیات
    با افزایش تلاش امام صدر جهت نجات جنوب لبنان از آشوب‌طلبی گروه‌های فلسطینی، نه تنها آنها و رژیم قذافی حملات تبلیغاتی خود علیه آن بزرگوار را شدت بخشیدند [31]، بلکه سوریه نیز جبهه‌ای از هوای سرد را بر آسمان روابط خود با ایشان مستقر نمود. امام صدر اگرچه دوست و متحد حافظ اسد به شمار می‌رفت، اما از سوریه انتظار داشت که به جنوب لبنان نگاه مسئولانه‌تری داشته باشد و از تاثیر خود بر سازمان آزادیبخش فلسطین، لیبی و حتی شوروی، جهت اجرای مرحله سوم قرارداد اشتوره و بازگرداندن حاکمیت دولت لبنان بر آن منطقه استفاده کند [32]. امام صدر طی هشت ماه  اول سال 1978، تنها 8 بار از سوریه و 2 بار با حافظ اسد دیدار داشت؛ در حالیکه تعداد این دیدارها در همان مقطع سال 1977، به ترتیب 13 و 6 بار بود [33]. امام صدر در آخرین سال حضور خود تنها هر 6 ماه یک بار با حافظ اسد ملاقات داشت؛ در حالیکه تعداد این ملاقات‌ها در سال قبل از آن حداقل ماهی یک بار بود [34]. امام صدر وقتی حمله گسترده سال 1978 اسرائیل به جنوب لبنان انجام گرفت، اگرچه سفر خود به آفریقا را نیمه تمام گزارد و برای حل بحران جنوب حتی از اردن و عربستان نیز دیدن نمود، اما دیدار با مقامات سوریه را تا حدود سه ماه به تاخیر انداخت [35]. امام صدر نه تنها در دیدار صریح مورخ 4/2/1978 خود با مسئولان حزب بعث سوریه، مواضع دمشق در قبال جنوب لبنان را مورد انتقاد قرار داده بود [36]، بلکه در مصاحبه مورخ 31/5/1978 با مطبوعات لبنان تصریح کرده بود که کماکان تلاش می‌کند تا دیدگاه‌های خود و سوریه را به یکدیگر نزدیک سازد [37].
    مقابله امام صدر با نگاه جبهه پایداری به بحران جنوب لبنان، قطعا بستر مناسبی بود تا برخی اعضاء آن، که بعضا پیشتر در ترور آن بزرگوار ناکام مانده بودند [38]، با انگیزه شخصی یا به تحریک دیگران، اندیشه حذف ایشان را با جدیت در سر بپرورانند. گروه‌‌های فلسطینی و رژیم قذافی، اگر می‌خواستند سلطه خود بر جنوب لبنان را تثبیت کنند، ناچار بودند که امام صدر را از صحنه سیاسی خارج سازند. چه سیطره آنها بر جنوب مستلزم آن بود تا نه تنها طائفه شیعه، که طوائف دیگر، گروه‌های سیاسی و دولت لبنان، مقابل آنها قرار نگیرند. زعامت یک تنه امام صدر بر طائفه شیعه، مقبولیت ایشان در میان طوائف دیگر و تاثیر ایشان بر گروه‌های سیاسی و دولت لبنان، مانع از آن بود تا این خواب شوم تعبیر شود. حاکمان دمشق نیز حتی اگر برای بحران جنوب لبنان اولویت خاصی قائل نبودند، با مشاهده مواضع امام صدر بار دیگر این پیام را دریافتند، که شیعیان لبنان تا وقتی آن بزرگوار حضور دارد، حتی در برابر هم‌پیمانی چون سوریه، استقلال خود را از دست نخواهند داد. طبیعتا این پیام، برای دولتی که بنا داشت دهه‌های متمادی هیمنه سیاسی، نظامی و امنیتی خود را بر فرار لبنان بگستراند، معنای خاص خود را داشت، که امروز پس از گذشت 27 سال برای همگان آشکار شده است. و بالاخره آنکه قدرتهای بزرگی که به تعبیر امام خمینی برای 50 سال آینده خاورمیانه، ایران، لبنان، اسلام و تشیع برنامه می‌ریزند، با بحران جنوب لبنان فرصتی مناسب یافتند، تا اطراف مقابل امام صدر را برای گرفتار ساختن آن بزرگوار تحریک و اجیر کنند.
طراحی عملیات
    طراحی عملیات حذف امام صدر از صحنه سیاسی خاورمیانه، از نیمه دوم ژوئن سال 1978، یعنی دو ماه قبل از وقوع این فاجعه آغاز گردید. واقعیت‌های خاورمیانه، حوادث لبنان، تجربه موفق کنفرانس ریاض و صد البته فداکاری امام صدر، آن بزرگوار را برآن داشته بود تا با همفکری عربستان و کویت، یک حرکت دیپلماتیک جدید را جهت همراه نمودن الجزایر، اقناع سوریه، گرد هم آوردن سران جبهه پایداری و کسب اجماع آنها، برای بازگرداندن آرامش و ثبات به جنوب لبنان آغاز کند [39]. آنچه همراه نمودن الجزایر را با این حرکت ضروری می‌ساخت، نقش محلل‌گونه هواری بومدین رئیس‌جمهور وقت آن کشور در میان اعضاء جبهه پایداری بود. بومدین که در دیدار مورخ 18 ژوئن خود با امام صدر آشکارا تحت تاثیر منطق آن بزرگوار قرار گرفته بود، مصرانه پیشنهاد نمود تا برنامه ملاقات با معمر قذافی نیز در فهرست دیدارهای این حرکت دیپلماتیک گنجانده شود [40]. امام صدر حتی اگر در آن مقطع نیز قصد رفتن به لیبی را نداشت، به سبب اصرار بومدین، و به منظور نشان دادن هرچه بیشتر حسن نیت خود، در همان جلسه با پیشنهاد وی موافقت نمود [41]. بلافاصله یکی از معاونان بومدین ماموریت یافت تا ضمن تماس با معاونان قذافی، مقدمات دعوت رسمی دولت لیبی از امام صدر را جهت سفر به آن کشور فراهم آورد [42]. مقامات لیبی بدون درنگ از پیشنهاد بومدین استقبال کردند. پس از بازگشت امام صدر به لبنان، تماس‌های شبه‌روزانه کاردار لیبی در بیروت با دفتر امام صدر آغاز گردید تا موعدی جهت تسلیم رسمی دعوت‌نامه دیدار آن بزرگوار از لیبی تعیین گردد [43].
    روزنامه معروف اسپانیایی الپائیس، طی روزهای 7، 12، 19 و 21 سپتامبر 1980، روایت مفصلی را در باره ربوده شدن امام صدر منتشر نمود که برخی قطعات آن، نه تنها با حوادث جنوب لبنان، که با شواهد و قرائنی که دو دهه بعد کشف شدند، انطباق خوبی داشت [44]. بر اساس این روایت، با قطعی شدن سفر امام صدر به لیبی، یک گروه کاری، که علاوه بر مصطفی خروبی رئیس وقت سرویس امنیتی رژیم قذافی، برخی مسئولان سوری و فلسطینی نیز در آن عضویت داشتند، جهت طراحی سفر و عملیات حذف آن بزرگوار تشکیل گردید [45]. در نیمه دوم ماه ژوئیه یک افسر فرانسوی الاصل گروه فلسطینی الصاعقه که دلاپورت نام داشت، از لیبی به فرانسه رفت تا جزئیات عملیات را با دیگر اعضاء گروه نهایی کند [46]. الصاعقه نه تنها نزدیک‌ترین گروه فلسطینی به سوریه بشمار می‌رفت، بلکه پس از جنگ داخلی لبنان بارها از رهبر آن زهیر محسن نقل شده بود: «لبنان یا جای موسی صدر است یا جای ما» [47]! در دیدار 20 ژوئیه دلاپورت با یک دیپلمات سوری در روستای فرانسوی آنتس در نزدیکی ژنو، برنامه عملیات مفصلا بررسی گردید [48]. مقارن همین ایام نماینده ساواک در سوریه با ارسال تلگرافی روسای خود در تهران را مطلع نمود، که بنابر اظهارات برخی مقامات دمشق، امام صدر حداکثر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانه حذف خواهد شد [49]. خبر این توطئه در حالی آسمان ماه ژوئیه لیبی، سوریه، فلسطینی‌ها و ایران شاهنشاهی را در می‌نوردید، که بنابر خاطرات ابوایاذ رئیس سابق دوایر امنیتی جنبش الفتح و ساف، آشتی دسامبر پیشین قذافی و عرفات نیز در همان ماه، با وساطت الجزایر «قطعی» گردید [50].
    کاردار لیبی در بیروت روز 28 ژوئیه با امام صدر دیدار و پس از ابلاغ دعوت رسمی دولت متبوع خود به آن بزرگوار، روزهای 19 یا 21 اوت را جهت آغاز سفر پیشنهاد نمود [51]. امام صدر ضمن قبول این دعوت، تعیین تاریخ آغاز سفر را به روزهای بعد موکول کردند [52]. آن بزرگوار در هفته دوم اوت، یعنی سه هفته پس از آخرین دیدار با حافظ اسد، در یک گفتگوی تلفنی، با اشاره به عداوت قذافی و نیز اصرار بومدین، نظر شهید صدر را در باره سفر خود به لیبی جویا شدند. امام صدر طی این گفتگو در باره نظر حافظ اسد اظهار داشتند: «نظر او را نیز جویا شدم؛ رای خاصی نداشت» [53]! کاردار لیبی در بیروت طی هفته‌های دوم و سوم اوت که امام صدر در فرانسه اقامت داشت، بارها با دفتر آن بزرگوار تماش گرفت تا تاریخ دقیق سفر را قطعی کند [54]. در همین حال برخی دوستان مشترک امام صدر و یاسر عرفات نیز نقل کردند که ابوعمار، چند بار آن بزرگوار را جهت تعجیل در سفر به لیبی ترغیب کرده بود [55]. در تاریخ 20 اوت از سوی دفتر امام صدر به کاردار لیبی اطلاع داده شد، که آن بزرگوار مایل است برنامه دیدار از طرابلس، روز جمعه 25 اوت آغاز، و به سبب اضطرار معظم‌له در سفر به فرانسه و بازگشت سریع به لبنان، پیش از اول سپتامبر خاتمه یابد [56]. آیت‌الله شمس‌الدین در تاریخ 23 اوت از امام صدر خواست تا به سبب تراکم برنامه‌ها و در پیش بودن عید سعید فطر، سفر به لیبی را لغو کند. امام صدر در پاسخ وعده داد تا قبل از حلول عید به لبنان بازگردد [57]. سفارت لیبی در بیروت، روز پنج‌شنبه 24 اوت، ویزاهای امام صدر، شیخ محمد یعقوب و استاد عباس بدرالدین را صادر و طی نامه شماره 4/3/430 مورخ همان روز به شرکت هواپیمایی الشرق الاوسط، چند صندلی برای میهمانان خود در بخش مسافران درجه یک رزرو کرد [58]. امام صدر به اتفاق دو همراه خود عصر روز جمعه 25 اوت فرودگاه بیروت را به مقصد طرابلس پایتخت لیبی ترک نمود [59].
    شاهدان ایرانی و لبنانی متعددی طی سال‌های اخیر شهادت داده‌اند، که در اولین روزهای عزیمت امام صدر به لیبی، یعنی چند روز پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، از یک مبارز ایرانی عراقی مقیم بیروت به نام محمد صالح حسینی نقل شده است که امام صدر از این سفر باز نخواهد گشت [60]. حسینی از اعضاء فعال محفل همان چند  مبارز ایرانی بود که برخی مراجع بزرگوار تقلید ایران، ربوده شدن امام صدر توسط قذافی را حاصل تفتین آنها دانسته بودند. برخی اعضاء این محفل چنان با گروه فلسطینی الفتح نزدیک بودند، که در اردوگاه صبرا و در تشکیلات بکلی امنیتی عرفات و ابوایاذ اتاق داشتند [61]! در خصوص نزدیکی آنها با رژیم قذافی نیز همین بس، که خبر پیروزی انقلاب اسلامی ایران را شب 22 بهمن سال 1357 در خانه قذافی از شخص وی دریافت داشتند [62]! برخی روایات آشکار حاکی از آنند که بعضی اعضاء این محفل، روز شنبه 26 اوت، با یکی از مسئولان امنیتی لیبی که سرگرد صالح ابوشریده خوانده شد، در هتل بیروت اینترناسیونال دیدار و در آخرین ساعات روز یک‌شنبه 27 اوت، به لیبی عزیمت کردند [63]. آخرین باری که امام صدر و دو همراه ایشان در هتل محل اقامت خود (الشاطئ) رویت شدند، حدود ساعت یک و ربع بعد از ظهر پنج‌شنبه 31 اوت بود؛ اسعد المقدم مدیر روزنامه لبنانی السفیر، امام صدر و عباس بدرالدین را در حالی مشاهده کرده بود، که بدون چمدان در حال خروج از هتل بودند، تا توسط اتومبیل‌های تشریفات به دیدار یک مقام عالی‌رتبه لیبیایی (ظاهرا قذافی) برده شوند [64].
پس از عملیات
    بر اساس روایت الپائیس، دلاپورت بلافاصله پس از اجرای عملیات راهی شهر نیس فرانسه شد تا رئیس خود زهیر محسن را از موفقیت آن مطمئن سازد [65]. وی که بعد از آن با ماموریتی جدید عازم الجزایر شده بود، اندکی پس از ورود، بازداشت، محاکمه و به اتهام جاسوسی و توطئه علیه امنیت ملی به حبس ابد محکوم گردید [66]. هواری بومدین رئیس جمهور فقید الجزایر، که از همان ابتدا خود را مسئول اخلاقی سفر امام صدر به لیبی می‌دانست و در جریان دومین کنفرانس سران جبهه پایداری در سپتامبر 1978 بسیار مغموم ظاهر شده بود [67]، دو ماه پس از وقوع آن فاجعه ناگهان به حال کما رفت و پس از گذشت سه ماه نهایتا در 27 دسامبر آن سال درگذشت [68]. اگرچه نتایج آزمایش‌ها هرگز اعلام نشد، اما برخی مطبوعات اروپا از قول بعضی پزشکان معالج او نقل کردند که احتمالا دارویی به وی تزریق شده بود، که تدریجا ضعف را بر انسان غالب می‌کند، قوای مغزی را از کار می‌اندازد، او را در حالت کما قرار می‌دهد و نهایتا مرگ را موجب می‌شود [69]. زهیر محسن رهبر گروه الصاعقه در ژوئیه سال 1979 در فرانسه به قتل رسید؛ اگرچه سوریه و گروه‌های فلسطینی بلافاصله اسرائیل را مسئول ترور وی معرفی کردند، اما ببرخی تحلیل‌گران از همان ابتدا انگشت اتهام را به سوی سوریه گرفتند [70]. حسینی نیز که شدیدا دچار انفعال گشته و تا مدتها نزد مسئولان حرکت امل ابراز تاثر می‌کرد [71]، دو سال بعد در بیروت به قتل رسید. اگرچه خانواده وی و اعضاء آن محفل ایرانی حزب بعث عراق را عامل ترور معرفی کردند، اما هرگز دلیل محکمه پسندی بر این مدعی ارائه نشد [72].
    چند ماه پس از ربوده شدن امام صدر، عبدالحلیم خدام وزیر خارجه وقت سوریه در برخی محافل شیعی مدعی گردید که آن بزرگوار را از پذیرش دعوت قذافی برحذر داشته بود [73]. اگرچه بعضی متحدان شیعی سوریه نظیر نبیه بری رئیس پارلمان لبنان به سادگی از این ادعاء استقبال کردند [74]، اما مشاوران ارشد و نزدیکان امام صدر، هرگز خبر دریافت یک هشدار امنیتی مهم را از آن عزیز نقل نکردند! چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن بزرگوار، که حتی از مشورت با شهید صدر نیز غافل نشده بود، آن را با مشاوران ارشد خود در میان نگذاشته باشد؟ شهید چمران صدها سخنرانی، مصاحبه، یادداشت و نامه از خود بر جای گذاشته است که طی آنها، تمامی مکنونات قلبی خود در باره چگونگی ربوده شدن امام صدر را فاش ساخته است. چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما محرم راز و مسئول اصلی حفظ امنیت آن بزرگوار، تا آخرین لحظه حیات از آن بی‌خبر مانده باشد [75 و 76]؟ چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما جانشین ایشان مرحوم آیت‌الله شمس‌الدین، در توجیه پیشنهاد خود مبنی بر لغو سفر آن عزیز به لیبی، به آن استناد نجسته باشد؟  چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن عالم ربانی و با اخلاق، همسفران خود و نیز آقای صادق طباطبایی را که در آخرین لحظه از همراهی ایشان بازماندند، از این خطر مهم بی‌خبر نگه داشته باشد [77]؟ و بالاخره آنکه اگر سوری‌ها واقعا بر امنیت امام صدر در لیبی بیمناک بوده‌اند، چرا در طول یک هفته اقامت آن بزرگوار در هتل الشاطئ، کمترین اقدامی جهت تامین سلامت ایشان به عمل نیاوردند؟
جمع‌بندی
    تصویر حاصله از کنار هم چیدن مجموعه روایات آشکار، غیر آشکار و شواهد و قرائن فوق‌الذکر، ضمن تایید استنباط کلی مراجع بزرگوار ایران، عراق و لبنان، در باره ابعاد منطقه‌ای فضای پشت صحنه عملیات ربودن امام صدر چنین می‌نمایاند:
    • رژیم قذافی عامل مستقیم اجرای این عملیات، و البته مانند همه مزدوران، صرفا «عامل» آن بوده است.
    • عملیات مزبور ماه‌ها قبل از اجرا، توسط برخی سازمان‌های امنیتی چپ منطقه طراحی شده بود.
    • برخی گروه‌های فلسطینی و بعضی محافل قدرت در سوریه، از همدستان قذافی در این عملیات هستند.
    • بحران جنوب لبنان بستر مناسبی بود تا رئوس این مثلث چپگرا، بی یا با تحریک بزرگترها، برای انجام این عملیات انگیزه یابند.
    • طراحان عملیات آن را صدها کیلومتر دورتر از لبنان با محوریت رژیم قذافی اجرا کردند، تا از هرگونه سوءظنی در امان باشند.
    • برخی مبارزان منسوب به انقلاب اسلامی که با گروه‌های فلسطینی و لیبی ارتباط داشتند، در مظان همدستی با قذافی قرار دارند.
    • برخی قدرت‌های راست منطقه نظیر حکومت شاه، از تکوین توطئه علیه امام صدر آگاه و با سکوت خود به آن چراغ سبز دادند.
    • همدستان قذافی با حدف برخی آگاهان، که ممکن بود در آینده اسراری را برملا کنند، حاشیه امنیتی عملیات را تامین کردند.
    اگرچه تصویر ارائه شده وضعیت امام صدر را پس از اجرای عملیات نمایان نمی‌سازد، اما نفس عاملیت رژیم قذافی که زندانهای طویل‌المدت از روش‌های جاری آن است [78]، و نیز شهادت برخی راویان روایت الپائیس مبنی بر دیدار با آن بزرگوار و شیخ محمد یعقوب در پایگاه نظامی لیبیایی زارزاتین (Zarzatin) در مارس 1980، امید به حیات آن عزیز را غیر قابل انکار می‌سازد..
    بدیهی است که جمع‌بندی فوق، راهکارها و دغدغه‌های جدیدی را فراروی آینده روند پیگیری قرار می‌دهد: 1. مصلحت هم‌دستان قذافی اقتضاء می‌کند که در برابر تلاش‌های خانواده محترم و دوستداران امام صدر، وی را حمایت کنند. چه قذافی هرگز ننگ رسوایی را نخواهد پذیرفت، مگر آنکه هم‌دستان خود را نیز در تحمل آن سهیم سازد. بنابراین هرگونه افشاء هم‌دستان قذافی، به منزله تضعیف عقبه و نهایتا خود او خواهد بود. 2. پیگیری موثر مساله امام صدر از لبنان، تا زمانیکه سوریه بر مقدرات آن کشور حاکم است، امری غیر ممکن خواهد بود. 3. اطلاعاتی که منابع رسمی سوری و فلسطینی در باره سرنوشت امام صدر بدست دهند، به اندازه ‌قیمت آن، از حقیقیت فاصله دارد. 4. نه تنها احزاب چپ لبنانی که علیه امام صدر با گروه‌های فلسطینی و لیبی همسنگر بودند، بلکه برخی متحدان شیعی سوریه نیز که کرسی ریاست خود را وامدار سکوت در برابر آن کشور هستند، کشف حقایق را برنخواهند تافت؛ 5. اگرچه جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که می‌تواند در پیگیری موثر مساله امام صدر نقش‌آفرین باشد، اما هرگونه غفلت آن از کارشکنی عناصر مظنون ایرانی و همچنین سایر همدستان منطقه‌ای قذافی، این امید را نقش بر آب خواهد ساخت. شاید با توجه به دغدغه اخیر است که آیت‌الله صافی گلپایگانی، در دیدار آبان 1382 خود با خانواده محترم امام صدر دردمندانه اظهار داشتند: «آقای صدر حقیقتا خیلی مظلوم هستند ... عکس‌العملی که باید نشان داده می شد، متاسفانه هیچ وقت نشان داده نشد. اشخاصی بودند که نگذاشتند ...» [79].
سخن آخر
    در خرداد 1378، اسفند 1380 و اردیبهشت 1383، نخبگان کشور به ترتیب در دانشگاه‌های مفید، تهران و شهید بهشتی گرد هم آمدند، تا ضمن تجلیل از شخصیت استثنایی امام صدر، پیگیری قاطع مساله ایشان توسط نهادهای مسئول را خواستار شوند. در بهمن 1382، جمع کثیری از مراجع، علما و مدرسین حوزه‌های علمیه، نمایندگان ولی فقیه در استان‌ها، روسای دانشگاه‌ها و نیز شخصیت‌های سیاسی، حقوقی و فرهنگی کشور، طی نامه‌ای به رئیس‌جمهور، عدم پیگیری موثر مساله امام صدر توسط نهادهای مسئول را مورد انتقاد قرار دادتد. در آخرین جلسه علنی سال 1383 مجلس هفتم نیز 152 نماینده غیرتمند، با امضاء یک سند، عدم پیگیری موثر مساله امام صدر توسط نهادهای مسئول را مورد انتقاد قرار دادند. امروز که هیچ مقامی در کشور نمی‌تواند ادعا کند، که این خواسته ملی را با گوش‌های خود نشنیده است، و در شرایطی‌که افکار عمومی، حتی در پایان سال پاسخ‌گویی، جز قصور، اهمال و مسئولیت‌گریزی، پاسخی از نهادهای مسئول دریافت نکرده است، و در حالی‌که عقبه‌ای به بزرگی لااقل سازمان‌های امنیتی فعال منطقه، راه فرار را بر رژیم قذافی هموار می‌سازد، جا دارد که کمیته محترم «پیگیری مساله امام صدر» در مجلس هفتم، با تشکیل یک هیئت تحقیق و تفحص، پاسخ سوال‌های زیر را کشف و به مراجع قانونی زیربط گزارش کند: چه اسبابی قصور 27 ساله ایران در پیگیری موثر مساله امام صدر را رقم زده است؟ کدام مقامات مسئولیت این قصور را بر عهده دارند؟ آیا می‌توان آسوده خاطر بود که همدستان منطقه‌ای قذافی، در این قصور بی‌تاثیر بوده‌اند؟
    و بالاخره آنکه امام موسی صدر در باره دومین رسالت حضرت زینب (س) پس از شهادت امام حسین (ع) تحلیل زیبایی دارد که اگر آن نیز با چشم بصیرت مورد توجه قرار گیرد، در ساماندهی روند پیگیری مساله آن عزیز موثر تواند بود: «وقتی حضرت زینب (س) همراه دیگر بانوان کربلا کنار پیکر بی‌جان امام حسین (ع) قرار گرفت، عضو سالمی از آن باقی نمانده بود. بدن از سر جدا و زیر انبوهی از نیزه‌ها، شمشیرها و سنگ‌ها پنهان شده بود. حضرت زینب (س) پیکر امام را از زیر انبوه سلاح‌ها بیرون کشید، آن را بر دستان خود گرفت و از خداوند خواست تا این قربانی را از وی بپذیرد! برخورد حضرت زینب (س) با سالار شهیدان کربلا، تکلیف دیگر بانوان را با شهیدان آنها روشن ساخت. حضرت زینب (س) با رفتار خود به آنان آموخت که اکنون نه وقت نمایاندن ضعف، که زمان به نمایش گذاشتن صلابت، شجاعت و اعلان این نکته به جهانیان است که ما در حالی به این معرکه قدم گذاشتیم، که نیک می‌دانستیم چه پیش خواهد آمد؛ خود اینگونه خواستیم، خود این مسیر را پیمودیم و خود این سرنوشت را برگزیدیم؛ اکنون نیز نه تنها از خدا می‌طلبیم تا این شهدا را از ما بپذیرد، بلکه اگر شهیدان بیشتری نیز نیاز باشند، با تمام وجود تقدیم خواهیم کرد« [80]. حضرت زینب (س) در حالی با این صلابت و شجاعت از کوفه تا شام به دفاع از کلمه حق پرداخت، که بازماندگان کربلا و پیشاپیش آنان امام سجاد (ع) در اسارت و خطر بودند. تجربه ناموفق 27 سال پیگیری مساله امام صدر کافی است تا اصحاب این فرزند برومند امام حسین (ع) را متقاعد سازد، که برای دفاع از کلمه حق، لاجرم باید مانند خود آن بزرگوار، راه قهرمانان کربلا، یعنی صلابت، شجاعت و صد البته فداکاری را در پیش گیرند؛ و لو بلغ ما بلغ!
    والسلام [81].
 پی نوشتها در پایگاه فرهنگی روایت صدر موجودند.





برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

اسرار ربوده شدن امام صدر : 1- همدستان منطقه‌ای قذافی پایگاه فرهنگی روایت صدر

بر اساس این روایت، با قطعی شدن سفر امام صدر به لیبی، یک گروه کاری، که علاوه بر مصطفی خروبی رئیس وقت سرویس امنیتی رژیم قذافی، برخی مسئولان سوری و فلسطینی نیز در آن عضویت داشتند، جهت طراحی سفر و عملیات حذف آن بزرگوار تشکیل گردید [45] ... مقارن همین ایام نماینده ساواک در سوریه با ارسال تلگرافی روسای خود در تهران را مطلع نمود، که بنابر اظهارات برخی مقامات دمشق، امام صدر حداکثر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانه حذف خواهد شد [49]. خبر این توطئه در

سخن اول
    امام موسی صدر در باره اولین رسالت حضرت زینب (س) پس از شهادت امام حسین (ع) تحلیل جالبی دارد، که اگر با چشم بصیرت مورد توجه قرار گیرد، در گشودن گره معمای سرنوشت خود آن عزیز موثر تواند بود: «چرا نگذاشتند امام حسین (ع) به کوفه وارد شود؟ برای اینکه می‌خواستند آن بزرگوار را خارج از کوفه به قتل برسانند! امام حسین (ع) را توسط حر و افرادش در صحرا متوقف و به نقطه‌ای هدایت کردند، که از کوفه و همه شهرها فاصله داشت! چرا؟ برای اینکه آن بزرگوار را چنان به قتل برسانند که احدی اطلاع پیدا نکند! برنامه از این قرار بود؛ اینگونه همه مردان را به قتل رساندند و حتی در باره علی ابن الحسین (ع) گفتند: «او را نیز بکشید تا کسی از اهل بیت زنده نماند»! تصور آنها این بود که طوفا‌ن شن اجساد را چنان در دل صحرا پنهان خواهد ساخت، که اثری از آنها باقی نخواهد ماند! بعد هم می‌خواستند برای مردم چنین جا اندازند که مشتی خوارج را در صحرا به قتل رسانده‌اند؛ چه خوارج به عنوان نماد فتنه و ناامنی چنان در انظار مردم منفور بودند، که اگر مساله به نام آنها جا می‌افتاد، کار تمام بود! بنابراین دور ساختن امام حسین (ع) از شهرها، پنهان‌کاری و تبلیغات دروغ، رئوس اصلی برنامه‌ای بود که برای قتل و بستن پرونده آن بزرگوار طراحی شده بود. اما چه کسی بساط این توطئه را برچید؟ حضرت زینب (س)! چگونه؟ اینگونه که آن بزرگوار، در کوفه، شام، شهرهای میانه راه و در همه جا، اخبار واقعه کربلا را کلمه به کلمه، برای مردم افشاء و بازگو نمود» [1].
    در اردیبهشت سال 1369 بود که از سوی گروه معارف اسلامی شبکه دو سیما خدمت آیت‌الله موسوی اردبیلی رسیدیم تا در باره امام موسی صدر با ایشان مصاحبه کنیم. آن بزرگوار در بخشی از سخنان خود که شهریور همان سال از شبکه مزبور پخش شد، ضمن تاکید بر عاملیت مستقیم قذافی در ربودن امام صدر اظهار داشتند: «به نظر من تمام تشکیلات مخفی دنیا دست  به دست هم دادند تا ایشان را به این نحو ناپدید کردند» [2]. در بهمن سال 1376 به اتفاق استادان علی اکبر رنجبر کرمانی و عبدالرحیم اباذری به حضور یکی دیگر از مراجع بزرگوار تقلید رسیدیم تا در باره امام صدر مصاحبه‌ کنیم. اگرچه اغلب بخش‌های این مصاحبه یک سال بعد در شماره 16 فصل‌نامه «مفید» به چاپ رسید، اما یک بخش‌ آن به صلاح‌دید سردبیر محترم حذف گردید. حضرت آیت‌الله در بخش حذف شده با رد ادعای مخالفین ایرانی امام صدر مبنی بر عدم همراهی آن بزرگوار با انقلاب اسلامی ایران تصریح کرده بودند: «من بعضی از ‌اینهایی را که اسم بردید، در گرفتاری آقا موسی شریک می‌دانم! حالا نپرسید چرا! من معتقدم که برای آقا موسی هر اتفاقی رخ داده است، به دست قذافی بوده است، اما به تفتین بعضی از‌ اینها» [3]! سال‌ها بعد، آیات‌‌الله سید محمد حسین فضل‌الله [4] و سید محمد باقر حکیم [5] نیز در دیدارهایی که با برخی عزیزان خانواده و موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام صدر داشتند [6]، ضمن تاکید بر عاملیت مستقیم قذافی، وقوع این فاجعه و مبهم باقی ماندن آن تا امروز را حاصل همکاری سازمان‌های جاسوسی بزرگ  منطقه و جهان دانستند [7].

 ریشه‌ها و زمینه‌ها
    فاجعه ربوده شدن امام صدر نیز مانند هر واقعه تاریخی دیگر، حلقه‌ای از زنجیره حوادث برخی تحولات سیاسی معاصر آن است. طی 27 سال گذشته ده‌ها روایت آشکار و غیر آشکار در باره چگونگی ربوده شدن آن بزرگوار نقل شده‌ است که برخی قطعات آنها به حقیقت نزدیک و مابقی از آن دور بوده‌اند [8]. در کنار این روایت‌ها ده‌ها شاهد و قرینه نیز بدست آمده است که اگر نه بر چگونگی وقوع فاجعه، اما بر برخی حوادث مرتبط با آن دلالت داشتند. کشف حقایق این فاجعه و لااقل ارزیابی صحت و سقم روایات نقل شده، مستلزم شناسایی، تطبیق و تحلیل دقیق حوادث مرتبط با آن است. نقش تعیین کننده امام صدر در معادلات حاکم بر تحولات جنوب لبنان، انقلاب اسلامی ایران و نهضت فرهنگی تشیع در جهان، پی‌گیری حوادث مرتبط با این فاجعه را از این سه منظر ضروری ساخته است. یادداشت حاضر بر آن است تا از منظر بحران جنوب لبنان، با کنار هم چیدن برخی قطعات روایات آشکار، غیر آشکار و بعضی شواهد و قرائنی که نگارنده طی سالیان اخیر بدست آورده است، تصویر شفاف‌تری از همکاری برخی دستگاه‌های امنیتی منطقه با قذافی در ربودن امام صدر را ترسیم کند. تصویر یادشده نه تنها ابعاد منطقه‌ای فضای پشت صحنه این فاجعه را با وضوح بیشتری نمایان می‌سازد، بلکه در مورد راهکارها و دغدغه‌هایی که فرا روی آینده روند پیگیری قرار دارد، به طور جدی هشدار می‌دهد. ابعاد ایرانی و جهانی فضای پشت صحنه عملیات ربوده شدن امام صدر، طی یادداشت‌های آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بحران جنوب لبنان
    مهمترین دغدغه امام صدر پس از پایان یافتن جنگ دوساله لبنان در اجلاس اکتبر سال 1976 سران عرب، مراقبت از هویت تاریخی، فرهنگی، امنیت و تمامیت منطقه شیعه‌نشین جنوب آن کشور بود. جنوب لبنان تنها منطقه آن کشور بود که پس از کنفرانس ریاض، به دلیل عدم حضور دولت مرکزی و نیز غیاب نیروهای بازدارنده عرب، وضعیتی ناآرام و ناپایدار داشت. سبب این ناآرامی‌ و ناپایداری آن بود که گروه‌های فلسطینی، که هر کدام به برخی کشورهای عربی وابسته بودند، در سایه خلاء قدرت موجود، کنترل منطقه را به دست گرفته بودند. چه اولا نفس سیطره گروه‌های فلسطینی بر جنوب لبنان، آن منطقه را در برابر تشدید اختلافات کشورهای عربی آسیب‌پذیر کرده بود [9]. ثانیا گروه‌های فلسطینی نه تنها با سوءرفتار، ظلم و تعدی مستقیم در حق ساکنین، عرصه زندگی را بر آنها تنگ کرده بودند [10]، بلکه با گلوله‌‌باران پیوسته شمال اسرائیل، روستاهای شیعه‌نشین جنوب را در معرض بمباران روزانه صهیونیست‌ها قرار داده بودند [11]. برخی گروه‌های فلسطینی چپگرا و هم‌پیمان لیبی در پی آن بودند تا با گلوله‌باران شمال اسرائیل، نارضایتی خود از مذاکرات صلح ژنو را ابراز و مساله فلسطین را با این روش در افکار عمومی دنیای عرب و جهان به اصطلاح «احیاء» کنند [12]. برخی دیگر از گروه‌های فلسطینی در پی آن بودند تا با گلوله‌باران شمال اسرائیل، نارضایتی خویش از عدم حضور در مذاکرات ژنو را ابراز و خود را به عنوان نماینده واقعی مردم فلسطین و یکی از اطراف مذاکرت مزبور تحمیل کنند [13].
    نکته‌ای که نگرانی امام صدر از اقدامات و سیطره گروه‌های فلسطینی بر جنوب لبنان را مضاعف ساخته بود، حمایت تلویحی رژیم صهیونیستی از تشدید آن وضع بود. کشتی‌هایی که سلاح‌های سبک و سنگین گروه‌های فلسطینی را به لنگرگاه‌های خصوصی آنها در سواحل جنوب لبنان منتقل می‌کردند، اگرچه اجبارا از برابر دیدگان گشتی‌های جنگی اسرائیل عبور می‌کردند، اما یا با هیچ مانعی روبرو نمی‌شدند [14]، یا اگر هم برای بازرسی متوقف می‌گشتند، خیلی سریع اجازه عبور دریافت می‌داشتند [15]. به عبارت دیگر نه تنها گروه‌های فلسطینی مخالف و موافق یاسر عرفات، بلکه حتی رژیم صهیونیستی نیز در ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان منافعی را جست‌و‌جو می‌کرد. گسترش سیطره گروه‌های فلسطینی بر جنوب لبنان و تشدید گلوله باران شمال اسرائیل افکار عمومی دنیا و حتی ساکنین جنوب لبنان را آماده می‌ساخت تا حملات انتقامی رژیم صهیونیستی به آن منطقه را پذیرا شوند [16]. طبیعتا درک منافع اسرائیل از اشغال حنی کوتاه مدت آن منطقه نبوغ ویژه‌ای نمی‌خواست. رژیم صهیونیستی اولا می‌توانست نفس خروج از جنوب لبنان را بخشی از وجه‌المصالحه خود با اعراب و حتی آمریکا در مذاکرت ژنو قرار دهد [17]؛ ثانیا می‌توانست دولت لبنان را به ژنو بکشاند تا ضمن چانه‌زنی در باره جزئیات خروج، امتیازات مورد نظر را که آب‌های رودخانه لیطانی بخشی ار آن بود، بدست آورد [18]؛ ثالثا می‌توانست با استفاده از نارضایتی ساکنین جنوب لبنان از گروه‌های فلسطینی، در نقش ناجی مردم ظاهر شده و عادی‌سازی روابط خود با توده‌های عرب را از آن منطقه آغاز کند [19].
    کشورهای عربی درشرایطی که گروه‌های فلسطینی و رژیم صهیونیستی، همه روزه بر ابعاد ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان می‌افزودند، مواضعی متفاوت داشتند. اگر کشورهای معتدلی‌ چون عربستان سعودی بر توقف عملیات نظامی فلسطینی‌ها نظر داشتند، اعضاء جبهه پایداری یا مانند لیبی به تشدید آن دعوت می‌کردند، یا مانند سوریه عملا مهر سکوت بر لب نهادند. سوریه همزبان با دیگر اعضاء جبهه پایداری، بحران جنوب لبنان را بخشی از بحران کل خاورمیانه و حل آن را مستلزم حل آن بحران بزرگتر می‌دانست [20]. سوریه اگرچه بر تداوم آرامش و ثبات در بخش‌های مرکزی و خصوصا پایتخت لبنان تاکید فراوان داشت، اما آن را از تشدید ناآرامی و ناپایداری در جنوب لبنان متاثر نمی‌دانست. سوریه حتی اگر خود نیز در ناآرامی و ناپایداری جنوب لبنان سودی نداشت، لااقل مقرون به صرفه نمی‌دانست که به خاطر آن سرزمین، خاطره اختلافات سال 1976 خود با گروه‌های فلسطینی را تجدید کند [21]. بدون شک اولین نشست سران جبهه پایداری، که در 2 دسامبر 1977، یعنی در اوج تلاش‌های امام صدر جهت حل بحران جنوب لبنان تشکیل شد [22]، موضع آنها نسبت به این بحران را نشان می‌دهد. رهبران لیبی، سوریه، الجزایر، یمن جنوبی و گروه‌های فلسطینی، که در طرابلس گرد هم آمده بودند تا جبهه‌ای متحد علیه مصر تشکیل دهند، در باره تمام موضوعاتی که مهم می‌دانستند به گفتگو نشستند، جز بحران جنوب لبنان [23]! به عبارت دیگر جبهه پایداری دست گروه‌های فلسطینی را باز گذاشته بود تا جنوب لبنان را به آشوب بکشانند.
    نگاه امام صدر به بحران جنوب لبنان، با نگرش حاکم بر جبهه پایداری کاملا مغایر بود. امام صدر اگرچه میهمان‌نوازی اعراب، مردم و شیعیان لبنان از مردم مظلوم فلسطین را وظیفه می‌دانست، اما تلاش گروه‌های فلسطینی‌ جهت سیطره بر جنوب لبنان یا هر منطقه دیگر را انحراف از آرمان مقدس فلسطین تلقی می‌کرد [24]. امام صدر اگرچه عبور رزمندگان فلسطینی از مرزهای لبنان به داخل اراضی اشغالی را حق آنها می‌دانست، اما مانند همه سران عرب و مسئولان جمهوری اسلامی، موشک باران فلسطین اشغالی از داخل کشور متبوع خود را  مصلحت نمی‌دید [25]. هدف اول امام صدر پس از کنفرانس ریاض آن بود که پایگاه تاریخی تشیع در جنوب لبنان را از صحنه اختلافات کشورهای عربی و از عرصه بده و بستان‌های سیاسی آنها با اسرائیل دور نگاه دارد [26]. به باور آن بزرگوار، روا نبود که جنوب لبنان، به تنهایی، هزینه اختلافات کشورهای عربی و نزاع طولانی آنها با اسرائیل را متحمل شود [27]؛ به اعتقاد امام صدر، عدم حل بحران جنوب لبنان، به سبب انتشار بازیگران آن در سراسر لبنان، دیر یا زود مابقی نقاط آن کشور را مجددا در کام جنگ‌ داخلی فرو می‌کشید [28]. امام صدر جدایی بحران جنوب لبنان از بحران خاورمیانه را امکان‌پذیر می‌دانست، مشروط بر آنکه گروه‌های فلسطینی توافق‌نامه اشتوره را محترم شمرده و حاکمیت دولت مرکزی با استقرار ارتش در آن منطقه احیاء شود [29]. بدون شک جدی شدن خطر تقسیم جنوب و تشکیل دولتی فلسطینی در بخشی از آن، عزم امام صدر جهت اعاده حاکمیت دولت لبنان بر آن منطقه را بیش از پیش جزم نمود [30].





برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

چند خبر امیدبخش دیگر
    سؤال:
اگر باز خبرهایی به یاد دارید که بر حیات امام صدر دلالت دارد، ممنون می‌شویم که بیان کنید؟
    جواب: خاطره دیگری دارم که به دیدار پاییز سال 1380 هیئت‌های مدیره دو مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام صدر در ایران و لبنان با آقای سید حسن نصرالله مربوط است ...
    سؤال: در آن جلسه چه کسانی حضور داشتند؟
    جواب: آقایان سید صدرالدین صدر و مهدی فیروزان حضور داشتند؛ اگر اشتباه نکنم، آقای سید حمید صدر - آقازاده کوچک‌تر امام صدر - هم گویا حضور داشتند ...
    سؤال:
آیا خود شما هم حضور داشتید؟
    جواب: بله؛ و من خود این جریان را از آقای سید حسن نصرالله شنیدم. ایشان تعریف کردند که چند هفته پیش‌تر از آن ایمیلی را از یک شهروند عرب دریافت کرده‌اند. فردی که ایمیل را ارسال کرده بود، تبعه یکی از کشورهای همسایه لیبی بود ...
    سؤال:
چه کشوری؟
    جواب: الآن نمی‌خواهم اسم ببرم. طرف در نامه خود به آقای سید حسن نصرالله تصریح کرده بود که سال‌ها یکی از عناصر تیم حفاظت از امام صدر بوده است. گفته بود که اطلاعات و خاطرات زیادی از سال‌های اسارت امام صدر در لیبی دارد و اگر آقای سید حسن نصرالله امنیت وی و خانواده‌اش را تضمین کند، به لبنان نقل مکان خواهد کرد و همه اطلاعات خود را در اختیار آن بزرگوار قرار خواهد داد ...
    سؤال: پاسخ آقای سید حسن نصرالله چه بود؟
    جواب: همین را از ایشان سؤال کردم. گفتند دستور دادم برادران در مورد هویت این فرد تحقیقات بیشتری به عمل آورند. برای اینکه تأمین امنیت افراد در شرایط کنونی لبنان کار بسیار مشکلی است و من اگر چنین کاری را متعهد شوم، حتما باید بدان عمل کنم. بنابراین تنها زمانی چنین مسئولیتی را متقبل می‌شوم، که اطمینان حاصل کنم طرف راست می‌گوید و اطلاعاتش قابل اطمینان است.
    سؤال:
دیگر چه خبرهایی را دال بر حیات امام صدر شنیدید؟
    جواب: همان‌طور که گفتم، تعداد این خبرها زیاد و بازگو کردن حتی بخش کوچکی از آنها از حوصله این جلسه خارج است. باز به خاطر دارم که آقای ابویاسر - نماینده حرکت امل در ایران - سه چهار سال پیش شبی در منزل آقای فیروزان برای ما تعریف کردند که مدتی پیش‌تر از آن، دو رزمنده فلسطینی، که مزدور رژیم قذافی بودند و ظاهراً مدت‌ها مسئولیت حفاظت از امام صدر را در لیبی بر عهده داشتند، در آلمان با یک تاجر ایرانی تماس گرفته بودند تا به واسطه وی با مسئولان سفارت ایران در آن کشور دیدار کنند. یکی از این دو فلسطینی از قدیم با آن تاجر ایرانی دوست بود و می‌دانست که وی با مسئولان جمهوری اسلامی و از جمله با مسئولان وقت سفارت رابطه نزدیک دارد. این دو تن ظاهرا از لیبی فرار کرده بودند و وقتی نیز با آن تاجر ایرانی صحبت می‌کردند، بسیار مضطرب و نگران بودند. به هر حال تلفنی به وی اطلاع داده بودند که در باره امام صدر اطلاعات ذی‌قیمتی دارند و می‌خواهند از طریق وی آنها را به مقامات کشورمان انتقال دهند. در همان تماس تلفنی اشاره کرده بودند که تحت تعقیب و در معرض خطر قرار دارند و به همین جهت مایل هستند تا هر جه زودتر این ملاقات صورت گیرد. قرار گذاشته می‌شود که آن تاجر ایرانی صبحِ روز بعد آن دو فلسطینی را در هتل‌شان ملاقات و از همان‌جا جلسه دیدار با مسئولان سفارت را هماهنگ کند. وقتی صبح روز بعد تاجر ایرانی به محل ملاقات می‌رود، می‌بیند جمعیت زیادی جلوی هتل جمع شده است. دوست فلسطینی وی دقایقی پیش‌تر از طبقات بالای هتل سقوط کرده و در جا کشته شده بود و از رزمنده دوم فلسطینی نیز هیچ اثری نبود! ...
ضعف اطلاعاتی ایران در مسأله امام صدر
    سؤال:
شما دستاوردهای پیگیری اطلاعاتی مسأله امام صدر توسط نهادهای مسئول کشور را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
    جواب: حقیقت آن است که من به رغم همه احترامی که برای دستگاه‌های اطلاعاتی کشور قائلم، اما در مسأله امام صدر نمی‌توانم به آنها نمره قبولی دهم ...
    سؤال:
چرا؟
    جواب: ببینید! تجربه هشت سال دفاع مقدس این را دیگر به ما آموخته است که تحقق هر پیروزی کوچک و بزرگ مستلزم آن است که یک سری عملیات دقیق اطلاعاتی و شناسایی پیش‌تر انجام گیرد. اول از همه باید صورت مسأله، منطقه، عِدّه و عُدّه دشمن، تجهیزات و برنامه‌های او را شناخت و تازه پس از آن است که می‌توان عملیات اصلی را طراحی، برنامه‌ریزی و نهایتاً اجرا کرد. این یک اصل کلی است و هیچ فرقی هم ندارد که ماهیت عملیات اصلی نظامی باشد، امنیتی باشد یا حتی سیاسی.
    سؤال:
این که جزو بدیهیات است! ...
    جواب: دقیقاً! اما همین اصل بدیهی متأسفانه در مسأله امام صدر مورد غفلت واقع شد. بیایید همین
مصاحبه‌های اخیرجناب آقای مصباحی مقدم – مسئول محترم کمیته پیگیری مسأله امام صدر در مجلس هشتم - را کالبدشکافی کنیم. روح حاکم بر سخنان ایشان یأس نسبت به حیات امام صدر است. اما وقتی در مستندات و دلایل ایشان دقیق می‌شویم، با کمال تعجب در می‌یابیم که اصلاً مستندات و دلایل محکمه‌پسندی وجود ندارد! مأخذ همه حرف‌ها، یا گزارش‌های جعلی و ساختگی خود لیبیایی‌ها است که به قول آقای مصباحی مقدم، سرتاسر متناقض است! یا سخنان ناامید کننده و برداشت‌های منفی برخی شخصیت‌های محترم لبنانی است که آنطور که خود در دیدارهای سالیان گذشته با ما تصریح کردند، مبتنی بر اطلاعات اخذ شده از دستگاه امنیتی سوریه است! آنهم کدام سوریه؟ سوریه‌ای که به استناد قرائن و شواهد فراوان از جمله اسناد ساواک، برخی محافل قدرتمند آن خود در توطئه ربودن امام صدر دست داشتند! خُب، انصافاً در کجای دنیا عملیات پیگیری سرنوشت یک انسان ربوده شده را صرفاً بر اساس اطلاعات ساختگی و اخذ شده از ربایندگان طراحی می‌کنند؟! من از پیگیران محترم مسأله امام صدر که قطعاً در اخلاصشان هیچ تردیدی نیست سؤال می‌کنم: آیا اتکاء به اطلاعات طراحان و عاملان ربایش امام صدر، اقدامی منطقی و حرفه‌ای است؟ آیا در کنار این‌همه سناریوهای جعلی و دروغ، ما خود پس از گذشت سه دهه نباید هیچ حرفی برای زدن داشته باشیم؟ واقعاً چرا به این نقطه رسیدیم؟ چرا پس از گذشت سه دهه دست جمهوری اسلامی ایران در مسأله امام صدر این‌ اندازه خالی است؟ به نظر من تنها و تنها به یک دلیل؛ آن هم این است که دستگاه‌های اطلاعاتی کشور طی سه دهه گذشته هرگز این پرونده صد در صد امنیتی را مدیریت نکردند. همانطور که گفتم، نه در زمان آیت‌الله ری‌شهری، نه در زمان آقای فلاحیان، نه حتی در زمان آقای یونسی و نه امروز، پیگیری این پرونده هرگز توسط وزارت اطلاعات جدی گرفته نشد. از همان ابتدا عرصه را خالی و مدیریت پرونده را عملاً به ربایندگان واگذار کردیم. خُب، بدیهی است که وقتی ذهنیت پیگیران مسأله امام صدر در ایران بر اساس اطلاعات و داده‌های ساخته و پردازش شده توسط رباینگان شکل گرفته باشد، حاصل پیگیری این عزیزان نیز جز تأمین نظر همان ربایندگان نخواهد بود! ...
راهکارهای پیگیری اطلاعاتی
    سؤال: شما چه راه‌هایی را برای پیگیری اطلاعاتی مسأله امام صدر متصور هستید؟
    جواب: راه‌های متعددی وجود دارد. ساده‌ترین راه، پیگیری صحت و سقم خبرهای آشکار و غیر آشکار دریافتی است. نفس این کار حتی اگر در مواردی نیز به نتیجه نرسد، دنیایی از اطلاعات مفید و قابل استفاده به همراه خواهد داشت. راه ساده دیگر، مبادله اطلاعات با کشورهای مطلع است ...
    سؤال:
آیا از نظر شما به جز لیبی کشورهای دیگری نیز هستند که در باره سرنوشت امام صدر اطلاعات دارند؟
    جواب: قطعاً. شما مطمئن باشید که آمریکایی‌ها، حتی اگر دولت آقای کارتر در اصل ماجرا نقشی ایفا نکرده باشد که البته این را بعید می‌دانم، اما بی‌شک سال‌هاست که از حقیقت ماجرا اطلاع دارند. شما مطمئن باشید که اسرائیلی‌ها، حتی اگر دولت مناهیم بگین در اصل ماجرا نقشی ایفا نکرده باشد که این را نیز بعید می‌دانم، اما بی‌شک سال‌هاست که از حقیقت ماجرا اطلاع دارند. مگر ممکن است که امروز خدای ناکرده برای آقای سید حسن نصرالله اتفاق مشابهی رخ دهد، اما آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها سال‌ها از جزئیات آن بی‌اطلاع بمانند؟! همچنین یقین داشته باشید که کشورهای عمده بلوک شرق، خصوصا شوروی و آلمان شرقی، از حقیقت ماجرا اطلاع داشتند. برای اینکه اصلاً راه‌اندازی، سازماندهی و آموزش تشکیلات امنیتی لیبی با این دو کشور بود. اطلاعات این دو کشور امروز در اختیار چه کسانی قرار دارد؟ روسیه و آلمان! خُب، ما که اکنون مدت‌هاست با آمریکایی‌ها، در خفا و عَلَن، در باره مسائل افغانستان، عراق و منطقه، گفتگو می‌کنیم؛ ما که اکنون سال‌هاست به واسطه آلمان، و در قالب مذاکرات غیر مستقیم حزب‌الله لبنان و اسرائیل در خصوص تبادل اسرا، با صهیونیست‌ها امکان تبادل اطلاعات داریم و چنین نیز می‌کنیم؛ همچنین ما که اکنون سال‌هاست با روسیه و آلمان روابط نزدیک اقتصادی، سیاسی و حتی امنیتی داریم؛ آیا نمی‌توانستیم و نمی‌توانیم از این فرصت‌های طلایی برای کسب اطلاعات در باره مسأله امام صدر استفاده کنیم؟! چرا وزرای خارجه پیشین و حال ما تنها موضوع «چهار دیپلمات ایرانی» را در دستور کار مذاکرات غیر مستقیم حزب‌الله و اسرائیل قرار دادند، اما در مورد مسأله امام صدر چنین نکردند؟! چرا در این آخرین مرحله تبادل اسرا میان حزب‌الله و اسرائیل که به آزادی سمیر قنطار و یارانش منجر شد، جریان تبادل اطلاعات میان ایران و اسرائیل تنها به دو موضوع «چهار دیپلمات ایرانی» و «ران آراد» محدود بود؟
    سؤال:
آیا این مسائل را با مقامات مسئول نیز در میان گذاشتید؟
    جواب: بله؛ در همان دیداری که اشاره کردم در پاییز سال 1380 با آقای سید حسن نصرالله داشتیم، من موضوع آلمان و اسرائیل را به ایشان پیشنهاد کردم ...
    سؤال:
واکنش ایشان چه بود؟
    جواب: گفتند پیشنهاد خوبی است. آن را در دفتر یادداشت خود ثبت کردند و بعد نیز گفتند که آن را با برادران شورای مرکزی حزب‌الله بررسی خواهند کرد ...
    سؤال: دیگر با چه کسانی این پیشنهادات را مطرح کردید؟
    جواب: با آقای سید محسن حکیم نیز در دیداری که دو ماه پس از شهادت آیت‌الله سید محمد باقر حکیم به اتفاق آقای سید صدرالدین صدر با ایشان داشتیم، موضوع آمریکایی‌ها را مطرح کردم ...
    سؤال:
واکنش ایشان چه بود؟
    جواب: ایشان هم گفتند که پیشنهاد خوبی است و پس از بازگشت به عراق آن را به آیت‌الله سید عبدالعزیز حکیم منتقل خواهند کرد. البته آقای سید محسن حکیم همان‌جا نکته جالبی را نیز مطرح کردند ...
    سؤال:
چه گفتند؟
    جواب: ایشان گفتند که ما اطلاع داریم که ایرانی‌ها همین الآن در ژنو با آمریکایی‌ها در باره مسائل عراق مذاکره دارند. چرا از مقامات ایران نمی‌خواهید تا در مذاکرات خود با آمریکا مسأله امام صدر را نیز مطرح و اطلاعات آمریکا را در این خصوص مطالبه کنند؟ ایشان گفتند که ایران در مذاکرات جاری با آمریکا دست بالا را دارد. چرا که آمریکا اگر بخواهد حتی با ما مجلس اعلای اسلامی عراق در باره مسائل کشورمان صحبت کند، به همراهی ایران احتیاج دارد. چرا ایران در مذاکره با آمریکا ضعیف برخورد و تنها مسأله منافقین را مطرح می‌کند؟! ...
    سؤال:
بله ...
دیپلماسی غلط «سؤال و انتظار»
    جواب:
روزنامه «وطن امروز» ان‌شاءالله قرار است روزنامه‌ای اصولگرا و ارزش‌مدار باشد. حال که دامنه صحبت به اینجا کشید، اجازه می‌خواهم که با اندکی صراحت بیشتر، کمی درد دل کنم ...
    سؤال:
بفرمایید ...
    جواب: حقیقت آن است که من در آلمان به دنیا آمده‌ام و ده سال اول زندگی را در آنجا گذراندم. خانواده پدری‌ام ایرانی (قمی) و خانواده مادری‌ام آلمانی هستند. وقتی کوچک بودم، قصه‌های پدرم در باره عدالت‌طلبی، مردانگی و شجاعت امام علی (ع) بود که من را شیفته آن حضرت، تشیع و اهل بیت (ع) گردانید. به همین جهت نیز همواره آرزو داشتم به ایران مهاجرت و در این کشور امام زمان (ع) زندگی کنیم. در ایران نیز که مستقر شدیم، خصوصا از همان بدو پیروزی انقلاب، این مواضع حق‌طلبانه، با صلابت و مخلصانه امثال امام راحل، شهید بهشتی، شهید چمران و آقایان طالقانی، خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی بود که علاقه و ارادت من را به تشیع، روحانیت و انقلاب، عمیق‌تر و ریشه‌دارتر کرد. درست مثل همه جوانان آن وقت کشور. خدا می‌داند که اکنون چند سالی است که هر بار روند پیگیری مسأله امام صدر در ایران را مرور می‌کنم، دلم آتش می‌گیرد! چنان شرمنده می‌شوم و چنان غوغایی در دلم برپا می‌شود، که حتی گاهی با خود می‌گویم دست زن وبچه‌هایم را بگیرم و ایران و انقلاب و مافی‌هایش را برای همیشه ترک و فراموش کنم! این برای من قابل تحمل نیست که ما به عنوان جمهوری اسلامی ایران، از سی سال پیش تا کنون کماکان منتظر هستیم تا رژیم قذافی حقیقت ماجرای امام صدر را فاش و به ما گزارش کند! این برای من قابل تحمل نیست که ما به عنوان جمهوری اسلامی ایران، سی سال تمام حتی حاضر نشدیم رژیم قذافی را در این ماجرا مقصر اعلان و عمل آن را محکوم کنیم. برای من بسیار سنگین است که بگویم، در تمام این سی سال موضع رسمی ما به عنوان جمهوری اسلامی ایران، مبتنی بر «سؤال و انتظار» بوده است و مسئولان وقت، از جمله آقای هاشمی رفسنجانی، بارها و بارها با صراحت بر آن تأکید کردند ...
    سؤال:
آیا الآن سخنان خاصی از آقای هاشمی را مد نظر دارید؟
    جواب: بله؛ من اتفاقاً امروز مصاحبه سال 1377 آقای هاشمی را با شماره (16) مجله «نامه مفید» همراه دارم. از روی صفحه (49) عیناً برایتان می‌خوانم. ایشان گفته‌اند: «ما بنا نداشتیم و اصلاً سیاستمان هم این نبود که کشور لیبی را متهم کنیم به اینکه او مسئول این کار است»! اندکی بعد نیز تصریح کرده‌اند: «ما فقط یک سوال مهم داشتیم و آن اینکه بالاخره ایشان به لیبی آمده است و از لیبی رفته است. می‌گفتیم شما باید به ما بگویید که ایشان الان کجاست. بالاخره یا زنده هست یا نیست»!
    سؤال:
آیا شما خود نیز در زمان انجام این مصاحبه حضور داشتید؟
    جواب: نخیر! من آن ایام پایم شکسته بود و از بخت بد در منزل‌مان در قم بستری بودم. به همین خاطر در جلسه مصاحبه شرکت نداشتم و آقایان فاضل میبدی و فیروزان به تنهایی مصاحبه را انجام دادند. البته خیلی دوست داشتم در آن جلسه حاضر می‌بودم تا سؤال‌های به زعم خودم اساسی‌تر و چالشی‌تر را با آقای هاشمی مطرح کنم. قسمت نبود. اما نوار مصاحبه را شخصاً گوش دادم و اصلاً خود آن را برای مجله «نامه مفید» پیاده کردم. به هر حال این سیاست «سؤال و انتظار» در خصوص مسأله امام صدر، سیاست ثابت کشور ما طی سه دهه گذشته بوده است و به رغم تغییر دولت‌ها و مجالس، هیچ‌گاه دست‌خوش تغییر نشده است. مسئولان مختلفی آمده‌اند و رفته‌اند و هر بار نام‌ها و حتی گرایش‌های سیاسی آنها تغییر یافته است؛ اما سیاست «سؤال و انتظار» نظام در قبال مسأله امام صدر همچنان دست‌نخورده باقی مانده است. هر کس آمده است، فارغ از اینکه چه گرایش سیاسی‌ای داشته است، در قبال مسأله امام صدر همین سیاست را دنبال کرده است!
    سؤال:
آیا غیر از آقای هاشمی مقام مسئول دیگری نیز چنین صراحتی داشته است؟
    جواب: بله؛ همین آقای سید محمد صدر - معاون محترم عربی وزارت امور خارجه در زمان آقای خاتمی – بارها در مصاحبه‌های دوران مسئولیت خود بر تداوم سیاست «سؤال و انتظار» دوران آقای هاشمی تأکید و به طور مثال تصریح کرده است، که مقامات ایران «منتظر هستند تا مقام‌های لیبی آخرین اطلاعات خود را در اختیار آنها قرار دهند» و «تا زمانی‌که این اطلاعات بدست ایران نرسد، [همچنان] منتظر خواهند ماند تا سرانجام این قضیه روشن شود»! برای من بسیار سنگین است که بگویم، در مسأله امام صدر، گفتار و کردار نظام ما هیچ‌گاه بر هم منطبق نبوده است. شما همین دیدار جالب اخیر مقام معظم رهبری را با آقایان رومانو پرودی، صادق المهدی و دیگر رهبران سیاسی پیشین جهان در نظر بگیرید. آقای خامنه‌ای در این دیدار رهبران سیاسی جهان را به درستی نصیحت می‌کنند که «ظلم و بی‌عدالتی را در هر جای جهان به طور مشخص و صریح محکوم کنند و کار مشکل تشخیص ظالم از غیر ظالم را با جدیت دنبال نمایند»! مقام رهبری ظلم و بی‌عدالتی را دسته‌بندی نکردند! از ظلم و بی‌عدالتی به شکل مطلق و آن هم در همه جای جهان یاد کردند! با این همه، آن بزرگوار در حالی مسئولان سیاسی گذشته، حال و آینده جهان را چنین نصیحت می‌کنند، که متأسفانه مسئولان سیاسی کشور خود ما سال‌هاست که در مسأله امام صدر با نهایت وضوح بر خلاف توصیه ایشان عمل کرده و می‌کنند. همانطور که گفتم، ما سی سال تمام است که در باره ظلم بزرگی که بر امام صدر رفته است، سکوت اختیار کرده‌ایم! اقدام نکردن، یعنی سکوت! ما سی سال تمام است که حتی از محکوم کردن خشک و خالی ربایندگان امام صدر نیز دریغ ورزیده‌ایم! چرا؟ چون همان‌طور که آقای هاشمی با صراحت تمام گفتند، ما هرگز «بنا نداشتیم و اصلاً سیاستمان هم این نبود که کشور لیبی را متهم کنیم به اینکه او مسئول این کار است» ...
نگرانی از آینده
    سؤال: آینده روند پیگیری مسأله امام صدر توسط دولت نهم و مجلس هشتم را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟
    جواب: والله با توجه به فضای منفی موجود، من هیچ امیدی به ایجاد گشایش در بحران پیگیری مسأله امام صدر توسط این عزیزان ندارم. کاش کسانی مثلا آقای دکتر علی مطهری، در کمیته پیگیری مسأله امام صدر در مجلس هشتم حضور داشتند و لااقل می‌توانستیم به اصول‌گرایی و پایمردی امثال ایشان دل ببندیم! من از مجموعه قرائن و شواهد موجود این‌طور می‌فهمم که اغلب مسئولان ذی‌ربط کشور، مسأله امام صدر را تحت تأثیر جنگ روانی رژیم قذافی، تمام شده تلقی می‌کنند. برخی از آنها به این بهانه هرگونه پیگیری را بیهوده می‌دانند و بعضی نیز متأسفانه به نام مصلحت‌اندیشی فراتر رفته و حتی دنبال آن هستند تا با مختومه اعلان کردن پرونده امام صدر، زمینه عادی‌سازی روابط رژیم قذافی با ایران و شیعیان لبنان را فراهم سازند. علائم این حرکت را در خارج از کشور نیز مشاهده می‌کنیم ...
    سؤال: آیا شما اعتقاد دارید که جریانی در سطح منطقه بر آن است تا مسأله امام صدر را مختومه کند؟
    جواب: همین‌طور است. من این نگرانی را دارم ...
    سؤال:
چرا؟
    جواب: پببینید! از واقعه قتل رفیق حریری به این طرف، نیروهای مخالف و موافق سوریه در لبنان آشکارا مقابل یکدیگر صف‌آرایی کردند. جبهه مخالف سوریه که همان گروه چهارده مارس است، از سوی آمریکا، فرانسه، عربستان سعودی و مصر حمایت شد. جبهه موافق سوریه نیز که عمدتاً شیعیان لبنان و خصوصاً حرکت امل و حزب‌الله هستند، از سوی خود سوریه و ایران حمایت شد. خُب؛ همه می‌دانند که سوری‌ها برای تقویت جبهه خود در جهان عرب و نیز به منظور ایجاد پراکندگی در میان گروه‌های جریان چهارده مارس، به هم‌سویی رژیم قذافی و خصوصاً نقش‌آفرینی مجدد آن در عرصه داخلی لبنان نیازمند است. طبیعتاً بازگشت رژیم قذافی به لبنان و بازیگری مجدد آن در عرصه داخلی آن کشور نیز امکان‌پذیر نیست، مگر آنکه مسأله امام صدر با رضایت شیعیان و خصوصاً حرکت امل و حزب‌الله حل و لذا برای همیشه مختومه گردد. به همین جهت این نگرانی به طور جدی وجود دارد که مسأله امام صدر قربانی یا وجه‌المصالحه بحران سیاسی لبنان و نیز بحران بزرگ‌تر خاورمیانه شود، درست همانطور که خود آن بزرگوار سی سال پیش قربانی همین بحران‌ها گردید ...
    سؤال:
راه برون‌رفت از وضعیت کنونی را چه می‌دانید؟
    جواب: همانطور که پیش‌تر در
مناسبتی دیگرنیز گفتم، تنها راه خروج از بحران کنونی را تحصن و اعتصاب غذای نامحدود خانواده محترم امام صدر در منزل پدری‌شان در قم می‌دانم. اعتصاب یا روزه‌ای سیاسی که اگر شروع شود، بی‌شک صدها و هزاران تن از دوست‌داران امام صدر نیز در اطراف و اکناف ایران، لبنان و عراق به آن خواهند پیوست و فضای وجدانی و معنوی ناشی از آن قطعا سرانجام مسئولان محترم کشورمان را با این ندای عدالت‌طلبی و حق‌طلبی هم‌دل و هم‌راه خواهد ساخت. این روشی است که امام صدر در آخرین لحظات برای خواباندن جنگ داخلی سال 1354 لبنان در پیش گرفت و نتیجه گرفت و اطمینان دارم که خانواده محترم آن بزرگوار نیز می‌تواند با تأسی به شیوه آن عزیز در این آخرین فرصت‌های باقی مانده نتیجه بگیرد ...
امید جدی به حیان امام صدر
    سؤال:
در آخر اگر سخن خاصی باقی مانده است، بفرمایید:
    جواب: یادم هست که یکی دو سال پیش حاج‌آقای ابوترابی – نائب رئیس محترم مجالس هفتم و هشتم - و استاد بزرگوارم جناب آقای دکتر محسن غفوری آشتیانی – مؤسس و رئیس سابق پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی و مهندسی زلزله – در راه بازگشت از مناطق زلزله‌زده استان لرستان به تهران، ساعتی را در شهر ما - قم - توقف داشتند. دکتر آشتیانی با من تماس گرفتند و چند دقیقه‌ای را تلفنی صحبت کردیم. حاج‌آقای ابوترابی بعداً از دکتر آشتیانی سؤال کرده بود که با کدام کمالیان صحبت کردید؟ کمالیانِ «امام موسی صدر» یا کمالیانِ «ژئوفیزیک»؟ از همان‌جا دامنه صحبتشان به مسأله امام صدر کشیده شد و آقای دکتر آشتیانی روز بعد چکیده آن را در پژوهشگاه برای من نقل کردند. از جمله آنکه حاج‌آقای ابوترابی ضمن سخنان خود چند بار با تعجب اظهار داشته بود: «من نمی‌دانم که چرا اینها [مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی و خانواده امام صدر] اینقدر بر حیات امام صدر اصرار دارند»! من مایل هستم که از اینجا و از طریق روزنامه اصول‌گرا و ارزشی شما «وطن امروز»، با تواضع و از موضع شاگردی کوچک در برابر استاد، به حاج‌آقای ابوترابی و همه عزیزانی که چون ایشان می‌اندیشند، متذکر شوم:
    اولاً، ما همواره بر «جدی بودن امید» به حیات امام صدر است که اصرار داشته‌ و داریم، و نه بر «حیات» ایشان؛
    ثانیاً، بر «جدی بودن امید» به حیات امام صدر اصرار داشته و داریم، چرا که قرائن و شواهد فراوان و نیز اطلاعات آشکار و غیر آشکار بسیار بر این امر دلالت دارد؛ به راستی کدام وجدان می‌پذیرد که انسانی را، چه رسد به امام صدر،  زنده زنده دفن کنیم؟!
    ثالثاً، امروز بیش از هر زمان دیگر بر «جدی بودن امید» به حیات امام صدر اصرار و تأکید داریم، چون فرضیه ضعیف «شهادت آن بزرگوار» بهانه و دستاویزی شده است تا با توسل به آن، برخی از پیگیری مسأله سرباز زنند و بعضی دیگر در داخل و خارج کشور بر آن شوند تا پرونده را مختومه و امام صدر را قربانی و وجه‌المصالحه بحران‌های لبنان و خاورمیانه سازند.
پ.ن: نقل از پایگاه فرهنگی روایت صدر






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

دلایل «امید جدی» به حیات امام صدر .../ قرائن حیات / پایگاه فرهنگی روایت صدر

بر «جدی بودن امید» به حیات امام صدر اصرار داشته و داریم، چرا که قرائن و شواهد فراوان و نیز اطلاعات آشکار و غیر آشکار بسیار بر این امر دلالت دارد؛ به راستی کدام وجدان می‌پذیرد که انسانی را، چه رسد به امام صدر، زنده زنده دفن کنیم؟! ... بر «جدی بودن امید» به حیات امام صدر اصرار و تأکید داریم، چون فرضیه ضعیف «شهادت آن بزرگوار» بهانه و دستاویزی شده است تا با توسل به آن، برخی از پیگیری مسأله سرباز زنند و بعضی دیگر در داخل و خارج کشور بر آن شوند تا پرونده را مختومه و امام صدر را قربانی و

                
    اشاره: آنچه در پی می‌آید، متن کامل گفتگوی روزنامه نوپای «وطن‌امروز» با این‌جانب است که پس از بازبینی نهایی، در تاریخ جمعه مورخ 10/8/87 و بواسطه دوست ارجمند جناب آقای محمدرضا کائینی، برای آن جریده ارسال گردید. بخش‌هایی که از زیر تیغ برنده ممیزی این روزنامه مدعی« اصول‌گرایی» جان سالم به در برده است، در شماره روز پنج‌شنبه مورخ 7/9/87 منتشر گردید. متأسفم که در این روزگار ما هر جا ادعای «اصول‌گرایی» و «ارزش‌مداری» بلندتر باشد، مرتبه «امانت‌داری»، «سعه‌صدر» و در یک کلام «اخلاق سیاسی»، غالبا به همان اندازه نازل‌تر است ...
           
خبر عیسی عبدالمجید منصور

    سؤال: اخیرا در خبرها آمده بود که یکی از رهبران معارض دولت لیبی از حیات امام صدر و از زندانی بودن ایشان در یکی از شهرهای آن کشور سخن گفته است. تفصیل ماجرا چیست؟
    جواب: محتوای خبر همین است که شما مطرح کردید. یکی از رهبران معارض لیبیایی به نام «عیسی عبدالمجید منصور» مدعی شده است که امام صدر و همراهانشان زنده و در جایی در شهر سِبها واقع در جنوب لیبی زندانی هستند. البته این آقا الآن این خبر را منتشر نکرده است. مصاحبه ایشان در روز چهارم ژانویه سال میلادی جاری (2008) انجام شده است و این متأسفانه ما هستیم که پس از حدود ده ماه تأخیر از آن مطلع شدیم.
    سؤال:
چرا با این همه تأخیر؟
    جواب: والله این سؤال را باید از مسئولان کنونی پیگیری مسأله امام صدر در دولت نهم و مجلس هشتم پرسید! حتماً می‌دانید که همین خبر را نیز «اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان فارسی زبان در اروپا» و خانواده محترم امام صدر بودند که صید و در رسانه‌های خبری داخل کشور منتشر کردند. والا همانطور که آقای قشقاوی سخنگوی محترم وزارت امور خارجه در مصاحبه مطبوعاتی هفتگی اخیر خود (دو‌شنبه مورخ 29/7/87) تصریح کردند، وزارت امور خارجه حتی پس از انتشار گسترده خبر در رسانه‌های داخل و خارج کشور، هنوز «چیزی در این مورد نشنیده است»! ...
    سؤال:
صحت و سقم این خبر چگونه است؟
    جواب: نمی‌دانم. مثل خیلی خبرهای دیگر که از صحت و سقم آن بی‌اطلاع هستیم. قاعدتاً این وزارت اطلاعات است که باید در این خصوص پاسخ‌گو باشد. به هر حال یکی از معارضان لیبیایی خبری را دال بر حیات امام صدر منتشر کرده است. اسم و رسم این آقا شناخته شده است و حتی شماره تلفن و ایمیل وی نیز اعلان شده است. آقایان قاعدتاً باید پیگیری و صحت و سقم خبر را تحقیق کنند. کاش خبرنگاران در مصاحبه‌هایی که هر چند وقت یک بار با وزیر محترم اطلاعات یا سخنگوی دولت دارند، این سؤال را با ایشان در میان می‌نهادند ...
    سؤال:
آیا خانواده امام صدر در باره صحت و سقم این خبر تحقیق کرده است؟
    جواب: نمی‌دانم. البته تا جایی که اطلاع دارم، آنها در طول سه دهه گذشته اینقدر خبرهای امیدوار کننده از منابع مختلف خارجی دریافت کرده‌اند، که مسأله حیات امام صدر همواره برایشان محرز و عادی بوده است ...
برخی خبرهای امیدبخش پیشین
    سؤال: پس باز هم خبرهای امید بخشی که بر حیات امام صدر دلالت دارد، وجود دارد؟
    جواب: بله، و تعدادشان هم کم نیست.
    سؤال:
خوشحال می‌شویم که بعضی از این خبرها را برای ما بازگو کنید:
    جواب: به عنوان مثال یک خبرنگار غربی به نام پیتر سِرُوا چند سال پس از ربوده شدن امام صدر به نقل از برخی مقامات لیبیایی که معمولاً اطلاعات محرمانه نفتی را از آنها دریافت می‌کرده است، اعلان کرد که امام صدر زنده و در شهر کُفرا واقع در جنوب شرقی لیبی زندانی است ...
    سؤال: مقامات لیبیایی مورد اشاره این خبرنگار چه کسانی بودند؟
    جواب: این آقا هویت منابع خود را فاش نکرد و البته واضح است که هرگز نیز چنین نخواهد کرد. اما همان زمان این را نیز گفت که تا کنون هر خبری از منابع لیبیایی خود دریافت داشته، بی استثناء دُرست از کار در آمده است ...
    سؤال: برخی در ایران معتقد هستند که آخر معقول نیست که دولتی انسانی را برباید و سی سال تمام وی را دور از انظار دیگران در زندان زنده نگاه دارد! آنها می‌گویند اگر امام صدر طی این سی سال زنده بود، به هر حال خبری از ایشان به بیرون زندان درز می‌کرد و مسأله رسوا و بر ملا می‌شد؟
    جواب: طبیعتاً رفتار معقول را ار انسا‌های معقول می‌توان انتظار داشت!  اجازه دهید سؤال شما را با خبری پاسخ دهیم که شنیدنش شهید بزرگوار آیت‌الله سید محمد باقر حکیم را مُنقلب کرد. بنیاد خیریه معمر قذافی با ابتکار فرزندش سیف‌الاسلام در سپتامبر سال 2000 به طور ناگهانی تعداد 117زندانی لیبیایی و غیر لیبیایی را از زندان‌های آن رژیم آزاد کرد که بین 18 تا 31 سال در زندان بودند. وجوه مشترک همه این زندانیان آن بود که اولاً سیاسی بودند؛ ثانیاً مدت زندان‌شان طویل المدت بود و ثالثاً، هر گاه بستگان‌شان برای پیگیری وضعیت آنها به دوایر حکومتی رژیم قذافی مراجعه می‌کردند، پاسخ منفی دریافت می‌کردند. به این معنی که رژیم قذافی وجود آنها را در زندان به کلی انکار و از وضعیت و حتی موقعیت آنها به شکل مطلق ابراز بی‌اطلاعی می‌کرد. این 117 نفر سالیان سال مفقود‌الاثر محسوب شدند و حتی بسیاری از بستگان و دوستانشان با مرور زمان از حیات آنها قطع امید کرده بودند. اما اراده خداوند چنین تعلق گرفت و آنها یک مرتبه آزاد شدند. این ماجرا نشان داد که زندان‌های طویل‌المدت و بی‌خبری‌های چندین دهه از زندانیان سیاسی، در لیبی یک روش جاری است و این‌طور نیست که رژیم قذافی همه مخالفان خود را به قتل برساند ...
    سؤال:
واکنش آیت‌الله حکیم در برابر شنیدن این خبر چه بود؟
    جواب: ایشان خیلی تحت‌تأثیر قرار گرفتند. چنان که بارها اشک شوق در چشمانشان حلقه زد و تا پایان دیدار و حتی وقتی ما را بدرقه می‌کردند، چندین بار تذکر دادند که با هر یک از مقامات کشور که دیدار کردیم، حتماً این خبر را بازگو کنیم. ایشان تأکید داشتند که شنیدن این خبر در درمان روحیه یأس و ناامیدی مقامات کشور نسبت به حیات امام صدر مؤثر خواهد بود.
    سؤال:
آیا شما این خبر را به مسئولان کشور منتقل کردید؟
    جواب: ما این خبر را همان زمان بر روی سایت اطلاع‌رسانی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام صدر قرار دادیم و برای خبرگزاری‌ها، سایت‌های خبری و مطبوعات نیز ارسال کردیم.
    سؤال:
از واکنش مسئولان و دیگر شخصیت‌ها در برابر این خبر چه خاطره‌ای دارید؟
    جواب: یادم هست در دیداری که در پاییز سال 1380 به اتفاق آقای سید صدرالدین صدر با آیت‌الله سید محمد حسین فضل‌الله در بیروت داشتیم، این خبر را بازگو کردیم. می‌دانید که آقای فضل‌الله همواره از طرفداران نظریه شهادت امام صدر شمرده می‌شده و حتی این جمله ایشان معروف است که «امام صدر ربوده نشد تا زنده بماند»! ایشان نیز وقتی این خبر را شنیدند، بسیار تعجب کردند؛ لحظاتی در فکر فرو رفتند و سپس تصریح کردند: «همین خبرهاست که نمی‌گذارد امیدهایمان به طور کامل قطع شود». بعد هم به آقای صدر تأکید کردند: «بیت و دفتر من متعلق به شماست؛ هر کاری که تشخیص می‌دهید در راه پیگیری مسأله امام صدر از دست من بر می‌آید، فوراً خبر کنید تا بلافاصله اقدام کنم» ...
    سؤال:
دیگر چه خبرهایی را طی سالیان اخیر در خصوص حیات امام صدر دریافت کردید؟
    جواب: از این خبرها زیاد است. همانطور که احتمالاً شنیدید، برخی از همان زندانیان سیاسی که سال 2000 از زندان‌های رژیم قذافی آزاد شدند، به نقل از بعضی زندان‌بانان خود تصریح کردند که امام صدر زنده است و در سلولی انفرادی نگه داشته می‌‌شده و قبل از ماه رمضان همان سال از زندان ابوسلیم شهر طرابلس به نقطه دیگری انتقال یافته است ...
    سؤال:
این خبر را چگونه دریافت کردید؟
    جواب:  بعضی سایت‌های اینترنتی معارض رژیم قذافی، از جمله سایت «جبهه نجات ملی لیبی»، این اخبار را به نقل از زندانیان آزاد شده منتشر کردند. سایت‌های مزبور همگی هم آدرس دارند، و هم هویت مدیرانشان کاملاً مشخص است. همانطور که اشاره کردم، دستگاه‌های اطلاعاتی کشور اگر بخواهند در باره صحت و سقم این اخبار تحقیق کنند، سرنخ‌های خیلی خوبی در اختیار دارند ...
    سؤال:
آیا خانواده امام صدر در باره صحت و سقم خبرهایی که طی سالیان اخیر دریافت کرده است، تحقیق نیز کرده است؟
    جواب: تا جایی که اطلاع دارم، خانواده محترم امام صدر طی این سه دهه برخی موارد را دنبال و حتی نمایندگانی را به آفریقا، اروپا و دیگر کشورها اعزام کرد؛ برخی را نیز طبیعتاً دنبال نکرده است! علت هم کاملاً روشن است. مسأله امام صدر و اخبار مرتبط با حیات و وضعیت ایشان یک موضوع بسیار پیچیده و صد در صد امنیتی است. امکانات و مقدورات یک خانواده، آن هم خانواده‌ای که مانند خود امام صدر به هیچ کجا وابسته نیست، در این حوزه بسیار اندک و محدود است. تحقیق در باره صحت و سقم این‌گونه اخبار تنها در وسعِ دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی است. به طور مشخص این وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران است که می‌بایست و باید این سرنخ‌ها را دنبال و صحت و سقم آنها را تحقیق کند. برای اینکه اولاً امام صدر شهروند ایرانی است. ثانیاً در این دنیای بزرگ و پیچیده سازمان‌های امنیتی و اطلاعاتی، مسلماً این تنها وزارت اطلاعات ما است که می‌تواند مورد اعتماد و ثقه باشد ...
تجزیه و تحلیل خبرها
    سؤال:
آیا هیچ‌گاه بر آن شده‌اید تا مجموعه خبرهای مثبت و منفی دریافت شده را کنار هم بگذارید و آنها را تجزیه و تحلیل کنید؟
    جواب: بله؛ ما یک بار در حدود سال‌های 1368 و 1369، کلیه اطلاعات آشکار را، یعنی اطلاعاتی که تا آن موقع در باره چگونگی اختفاء امام صدر در مطبوعات و رسانه‌های خبری دنیا منتشر شده بود، گردآوری و از جنبه‌های مختلف با نگاهی آماری تجزیه و تحلیل کردیم ...
    سؤال:
چند خبر را بررسی کردید؟
    جواب: الآن دقیقاً حضور ذهن ندارم. این‌طور که در ذهنم باقی مانده است، بیش از چهل خبر و سناریو بود ...
    سؤال:
آیا کسی یا نهادی از شما خواسته بود که چنین کنید؟
    جواب: نخیر؛ من خود شخصاً به فکر افتادم که با همکاری بعضی دوستان این بررسی را انجام دهیم. برادر بزرگوار جناب آقای محمد علی مهتدی که آن موقع معاون مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه بودند، محبت کردند و صدها برگ کپی روزنامه‌های عربی را که به مسأله امام صدر اختصاص داشت، در اختیارم گذاشتند. همین آقای پیتر سِرُوا نیز کتابی نوشته بود به نام «ناپدید شدن اسرارآمیز امام موسی صدر» که همان ایام از آقای مهدی فیروزان - داماد محترم امام صدر - امانت گرفته بودم. نشستیم و چند هفته‌ای اسناد و مدارک را با دقت خواندیم و بر این اساس گزارشی تهیه کردیم ...
    سؤال:
نتایج مهمی که بدست آوردید، چه بود؟
    جواب: سه نتیجه اساسی از این بررسی‌ها بدست آمد:
    1- اول اینکه بیش از دو سوم سناریوهای طرح شده، مخالف فرضیه شهادت بودند؛
    2- دوم اینکه اغلب سناریوهای مؤید فرضیه شهادت، وقوع حادثه را به حداقل سه سال پس از ربوده شدن امام صدر نسبت داده بودند؛
    3- و سوم اینکه هر قدر زمان سپری می‌شد، از مؤیدان فرضیه شهادت کاسته و بر مؤیدان فرضیه حیات افزوده ‌شده بود.
    سؤال:
یعنی تقویت امید به حیات امام صدر ...؟
    جواب: دقیقاً. روح حاکم بر این سه نتیجه یک چیز بود: بر خلاف آن «اولین حدس»ی که به ذهن هر انسان خطور می‌کند و متأسفانه بسیاری بزرگان ما بر همان باقی ماندند، «امام صدر ربوده نشده بود تا بلافاصله به شهادت برسد» ...
    سؤال:
قاعدتاً کسی که سه سال پس از ربوده شدن زنده نگه داشته شده است، سال‌های دیگر نیز می‌تواند زنده نگاه داشته شود!
    جواب: آفرین. و این خیلی نکته مهمی است. شبیه این جمله را از شهید چمران نیز دیدم که عده‌ای نقل کرده‌اند. امام صدری که سه سال تمام به دور از انظار دیگران و به رغم آن همه فشار بر رژیم قذافی، در زندان نگاه داشته شده بود، سالیان خیلی بیشتر نیز می‌توانست در زندان نگاه داشته شود؛ خصوصاً که در سالیان بعد دیگر عملاً فشاری نیز بر رژیم قذافی وجود نداشت! برای اینکه لبنان مجدداً درگیر جنگ با اسرائیل و همچنین جنگ‌های داخلی شده بود و در ایران نیز مسأله امام صدر لااقل برای سال‌ها فراموش گردید ...
    سؤال:
آیا شما نتایح این بررسی را به مقامات مسئول کشور منتقل کردید؟
    جواب: بله؛ آن موقع چهار نسخه از این گزارش پرینت گرفته شد. اولین نسخه را همان وقت به آقای سید صدرالدین صدر دادم. ایشان آن زمان معاون امور بین‌الملل جمعیت هلال احمر بود. یک نسخه را خود شخصاً در محل حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی خدمت آیت‌الله تسخیری دادم تا به مقام معظم رهبری برسانند. تصورم این بود که آقای تسخیری به سبب علاقه و دِینی که به شهید بزرگوار آیت‌الله سید محمد باقر صدر دارند، در باره سرنوشت امام صدر نیز قاعدتاً دلسوز خواهند بود ...
    سؤال:
پاسخ آیت‌الله تسخیری چه بود؟
    جواب: آقای تسخیری گفتند که من همین امشب که آقا را می‌بینم، گزارش شما را به ایشان تحویل خواهم داد ...
    سؤال:
آیا برای مسئولان دیگر نیز گزارش را فرستادید؟
    جواب: بله؛ دو نسخه دیگر را نیز دوست ارجمندم جناب آقای دکتر محمد رضا بهشتی به آقایان هاشمی رفسنجانی و فلاحیان، رئیس‌جمهور و وزیر اطالاعات وقت تحویل دادند ...
    سؤال:
واکنش آقای هاشمی چه بود؟
    جواب: آقای هاشمی در دیدارشان با آقای دکتر بهشتی گفته بودند که هشتاد درصد احتمال شهادت می‌دهند و بیست درصد احتمال حیات! آقای بهشتی هم پاسخ داده بودند که بیست درصد احتمال حیات خیلی قابل توجه است. آیا نمی‌خواهید یک اقدام جدی کنید؟ آقای هاشمی گفته بودند که گزارش را مطالعه و آقای فلاحیان را مأمور خواهند کرد تا مسأله امام صدر را پیگیری کند. حدود یک ماه بعد بود که آقای بهشتی نامه‌ای را به من نشان دادند که از طرف آقای دکتر میر محمدی - رئیس دفتر وقت رئیس جمهور و نماینده سابق قم در مجلس شورای اسلامی - ارسال شده بود. آقای میر محمدی در نامه نوشته بود که رئیس‌جمهور گزارش را بررسی و در هامش آن وزارت اطلاعات را مأمور کردند تا مسأله را دنبال کند. در دست‌خط آقای هاشمی به آقای فلاحیان قید شده بود که در مسیر پیگیری مسأله امام صدر از تهیه‌کنندگان گزارش نیز استفاده شود ...
    سؤال:
آیا شما با آقای فلاحیان در این خصوص ملاقات کردید؟
    جواب: نه؛ من ملاقاتی نداشتم. اما آقای دکتر بهشتی محبت کرده و با ایشان نیز دیدار کرده بودند. اجمالاً همان صحبت‌های با آقای هاشمی تکرار شده بود. آقای فلاحیان اگرچه احتمال حیات امام صدر را منتفی ندانسته بودند، اما تصریح کرده بودند که وزارت اطلاعات سال‌هاست که پرونده امام صدر را بایگانی کرده است. طبیعتاً این اشاره‌ای بود به این واقعیت تلخ، که نه در زمان آیت‌الله ری‌شهری و نه در زمان آقای فلاحیان، کار اطلاعاتی درخور و ارزشمندی توسط آن مجموعه برای پیگیری مسأله امام صدر انجام نشده بود ...
    سؤال:
نتیجه این دیدارها چه شد؟
    جواب: قرار شد که وزارت اطلاعات روی این مسأله کار کند. یعنی لااقل برداشت من از حرف‌های آقای دکتر بهشتی چنین بود و بالأخره آقای هاشمی نیز دستوری را داده بودند ...
    سؤال:
آیا شما نیز در این رابطه با آنها همکاری کردید؟
    جواب: نخیر؛ فقط متعاقب دیدار آقای بهشتی با آقای فلاحیان، یک بار با من جلسه‌ای گذاشتند که در همان اتاقک‌های دم درب وزارت اطلاعات برپا شد. دو نفر از کارشناسان آن مجموعه که لااقل در حوزه مسأله امام صدر آدم‌های کم‌اطلاع و شاید هم بی‌انگیزه‌ای به نظر می‌رسیدند، چند سؤال مطرح کردند و من هم حرف‌هایی زدم و مسأله در همان حد تمام شد! ...
    سؤال:
آیا از سرانجام اقداماتی که قرار بود انجام شود، اطلاعی دارید؟
    جواب: از طرف وزارت اطلاعات دیگر تماسی گرفته نشد. البته اندکی بعد آقای بهشتی برای ادامه تحصیل عازم آلمان شدند و عملاً دیگر کسی نبود که موضوع را هر از چند گاه در سطوح بالا پی بگیرد. از طرفی ماجرای جنگ خلیج فارس نیز در ادامه همان ایام بود که پدید آمد و طبیعتاً آقایان را حسابی به خود مشغول کرد. برداشت من این است که نهایتاً کارِ جدی و مفیدی انجام نشد و مسأله احتمالاً شروع نشده، رها گردید. البته قرائن و شواهد نیز بعدها متأسفانه همین برداشت را تأیید کردند ...
    سؤال:
چطور؟ کدام قرائن و شواهد؟
    جواب: اجازه دهید بگذریم! اگر وزارت اطلاعات ما کار مؤثری انجام داده بود، لااقل اطلاعات مسئولان محترم پیگیر پرونده امام صدر، یعنی آقای ابطحی در دوران آقای خاتمی و نیز آقایان احمد موسوی، سعید ابوطالب و مصباحی مقدم در دوران آقای احمدی‌نژاد، بسیار بیش از آن بود که به این راحتی توسط لیبیایی‌ها مأیوس و سر کار گذاشته شوند ...
پ.ن: نقل از پایگاه فرهنگی روایت صدر






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

    
   آقای صدر به ساختمان متروکی که به طور مشترک توسط نزدیکان رئیس جمهور قذافی و سرگرد جلود حفاظت می شد، انتقال یافت. این مرجع دینی دو سال تمام را در این محل سپری نمود. محل اقامت یاد شده کاملا سری بوده است، و به جز خود قذافی، جلود، و نیز حسن اشکال، خلیفه حنیش (یکی دیگر از پسر خاله های قذافی) و احمد قذاف الدم، که همگی از مقامات بالای اطلاعات و امنیت لیبی هستند، دیگران از آن بی اطلاع بودند». ابوظهر در ادامه متذکر می شود که در نیمه دوم سال 1980، آقای صدر به محلی امن در منطقه باب العزیزیه منتقل گردید. این منطقه، پادگانی نظامی در خارج شهر طرابلس نامیده شده بود که به عنوان اقامتگاه، مورد استفاده قذافی قرار داشته است.

در تاریخ 15/3/1985، یعنی پس از گذشت هفت سال از اختفای امام صدر، مجله «البیادر السیاسی» که در بیت المقدس منتشر می شود، گزارش مفصلی را به نقل از مجله «الوطن العربی»، که توسط «ولید ابوظهر» تهیه شده بود، به دست چاپ سپرد. در این گزارش آمده است:

«الوطن العربی اخیرا به اطلاعات جدیدی دست یافته است، که با روایتی که اکنون رایج است، در همه کلیات و جزئیات آن تفاوت دارد. من، در راستای خطی که «الوطن العربی» دنبال می کند، و به سبب التزام و تعهدی که در حرفه روزنامه نگاری به اصل امانت داری داریم، وظیفه خود می دانم تا افکار عمومی جهان عرب را از آنچه گذشته است، آگاه سازم. البته می دانم که گشوده شدن مجدد پرونده صدر، موجبات زحمت و آزردگی گروههای متعددی را، که برادران لیبیایی اولین و برخی جناحهای ایرانی آخرین آنها نیستند، فراهم خواهد نمود. با این حال مجله اعتقاد دارد، که نباید گذاشت تا چالش صدر، نقطه سیاه و بدعتی را در تاریخ میهمان دوستی اعراب، که در طول تاریخ بدان شهره بودند، پدید آورد. از این رو من [یعنی ولید ابوظهر] بر آنم تا با تقدیم اطلاعات ذیل، صدای ضعیف خود را با فریادهای خویشاوندان و فرزندان صدر، عباس بدرالدین، محمد یعقوب و میلیونها برادر مسلمان همنوا سازم، و همگی از رئیس جمهور قذافی بخواهیم تا با حل این مشکل، بدین رسوایی بزرگ پایان دهد».
ولید ابوظهر سپس به منابع خبری خود پرداخته و چنین می نویسد:
«روایت جدید را از ملاقاتی شروع می کنیم که میان قذافی و میهمان عالی مقام وی، یعنی آقای صدر، روی داده است. هر چند این حق خوانندگان است که بخواهند، به منابعی که اطلاعاتم را از آنها اخذ کرده ام، اشاره کنم. اما به همین اندازه بسنده می کنم که اسامی فراوانی را در اختیار دارم، که اغلبشان لیبیایی، و بعضیشان از کارگزاران سیاسی و امنیتی نزدیک به قذافی هستند، و آنها نیز به نوبه خود حق دارند، تا با توجه به ملاحظات شغلی و امنیتی، نامشان محرمانه باقی بماند. تنها این نکته را بر گفته خویش می افزایم که اگر می توانستم از منابعی یاد کنم که بر روایت «الوطن العربی» مهر تایید گذاشته اند، اسامی دیپلماتها و مسئولین بزرگی را بر زبان می آوردم، که وزیر خارجه یکی از کشورهای عربی خلیج [فارس]، و نیز برخی رهبران سیاسی لبنان، از زمره آنان هستند».
ابوظهر در ادامه مطلب، آنچه را بر امام و دو همراه وی گذشته است، به ترتیب زیر بیان داشته است:
«در ملاقاتی که بین رئیس جمهور لیبی و میهمان عالی مقام اسلامی وی گذشت، هر دو روایت جدید و قدیم متفق القول هستند، که گفتگوی دو طرف به عدم تفاهم و مشاجره أی جدی بدل گردید، تا جایی که قذافی با خروج از حالت طبیعی به دستیاران خود اشاره نمود: «او را ببرید»! این میهمان عالی مقام بلافاصله بازداشت، و دو تن همراه وی، یعنی شیخ محمد یعقوب و خبرنگار عباس بدرالدین، سریعا به وی ملحق شدند. در بیرون اقامتگاه رئیس جمهور لیبی، ابتدا چشمان آنها بسته شد، و سپس با استفاده از خودرویی نظامی، به منطقه أی کویری و دوردست، که گفته می شود محل رشد و نمو قذافی می باشد، انتقال یافتند، تا به آقای حسن اشکال، که پسر خاله قذافی و مسئول امنیتی آن منطقه بوده است، تحویل داده شوند».
ابوظهر گزارش خود را چنین ادامه داده است:
«به نظر می رسد که پیش از رسیدن این رهبر بزرگ اسلامی و دو همراه وی، دستورات لازمه صادر و به حسن اشکال ابلاغ گشته بودند. چه آنها به محض رسیدن و تحویل شدن به این مسئول امنیتی، به میدان تیری در آن صحرا انتقال یافتند. در آنجا نوار از روی چشمان صدر برداشته شد، و در برابر دیدگان ناباورانه این رهبر بزرگ اسلامی، شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین، با چشمانی بسته به سیبلهای آتش طناب پیچ شدند، و در پی فرمانی که توسط اشکال صادر گشت، با آتش یک جوخه اعدام کوچک چهار نفره، تیرباران گردیدند».
ابوظهر دنباله این صحنه خونین را چنین گزارش کرده است:
هنگامی که اشکال آماده می شد تا دستورات لازمه را جهت اعدام صدر صادر کند، سرگرد عبدالسلام جلود به همراه تعدادی از محافظین و نزدیکان خود فرا رسید، و از مسئول امنیتی فوق الذکر خواست تا به دستور رئیس جمهور قذافی، عملیات اعدام را متوقف سازد. سربازانی که یعقوب و بدرالدین را اعدام کرده بودند، پس از باز کردن طنابها، اجساد را به داخل گودالی که لحظاتی پیش در همان نردیکی حفر نموده بودند، انتقال دادند. آنها سپس بازگشتند تا خون و آثار بر جای مانده را پاکسازی کنند. اما هنوز از ماموریت خود فارغ نشده بودند که آنچه پیش بینی نشده بود، اتفاق افتاد. آنان به دستور اشکال بازداشت شدند، و پس از بسته شدن چشمان و طناب پیچ شدن به همان سیبلهای آتش، توسط یک گروه چهار نفره جدید اعدام گردیدند».
ابوظهر آنچه را از این پس بر امام گذشته است، چنین بیان کرده است:
«آقای صدر به ساختمان متروکی که به طور مشترک توسط نزدیکان رئیس جمهور قذافی و سرگرد جلود حفاظت می شد، انتقال یافت. این مرجع دینی دو سال تمام را در این محل سپری نمود. محل اقامت یاد شده کاملا سری بوده است، و به جز خود قذافی، جلود، و نیز حسن اشکال، خلیفه حنیش (یکی دیگر از پسر خاله های قذافی) و احمد قذاف الدم، که همگی از مقامات بالای اطلاعات و امنیت لیبی هستند، دیگران از آن بی اطلاع بودند».
ابوظهر در ادامه متذکر می شود که در نیمه دوم سال 1980، آقای صدر به محلی امن در منطقه باب العزیزیه منتقل گردید. این منطقه، پادگانی نظامی در خارج شهر طرابلس نامیده شده بود که به عنوان اقامتگاه، مورد استفاده قذافی قرار داشته است.
پ.ن: نقل از پایگاه اینترنتی روایت صدر





برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >