سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

کتاب کتاب مسیره الامام السید موسی الصدر،جلد 6

مقاله میشال ابوجوده در روزنامه النهار درباره تحصن امام موسی صدر
مترجم: احمد ناظم

-------------------------------------------------------

 

درباره امام موسی صدر تنها میتوان گفت: «کاش با او بودیم تا به رستگاری آشکار دست مییافتیم.» ایشان به فداکاری ذاتی خود خَلَفی راستین برای اهل بیت است؛ خلفی که به سیره آنان یعنی بخشندگی و فداکاری و جان‌فشانی اقتدا کرده و در نتیجه همانند آنان شده است.
امام صدر با تحصن و روزه داری خود ثابت کرد که تنها با نیروی فداکاری میتوان بر قدرت طمع ورزی و جاه طلبی غلبه کرد. او خود را فدای همه ما میکند؛ خود را فدای تمام لبنان میکند. او اهمیت زمان را به ما گوشزد کرد و آن را همردیف خود زندگی قرار داد. همچنان که با تحصن و روزه داری خود باعث شد تا همگان بر اساس فشاری معنوی، که بزرگ‌تر از همه فشارهای کنونی است، فعالیت کنند، چرا که از کوههای لبنان پابرجاتر و در حدّ اراده همه لبنانیان است.
وقتی کشور در اثر بحران کنونی در تنگنایی بی‌سابقه قرار گرفت، امام با ایمان قوی و زلالی خود دریافت که برای برون رفت از این تنگنا راهی نیست جز ایجاد تنگنایی متضاد که همان روزه داری و تحصن است. و این موضعی است که مردم را بر گرد او جمع میکند و بر ضد دیگرانی که اوضاع را به بن بستی اساسی رسانده‌اند می شوراند «که آهن به آهن توان کرد نرم.»
امام با گفتن این سخن که: «لبنانیان بیش از دیگران مسئول این بحران هستند و اگر تصمیم به فداکاری بگیرند، بیش از دیگران توانایی حل آن و برون رفت از آن را خواهند داشت.» برای نخستین بار بحران را مسئله‌ای خاص لبنانیان اعلام کرد.
اهمیت موضع امام در این است که او روحانیت را به عنوان عامل فشار عملی وارد میدان کرد و نه فقط عامل فشار معنوی. تیزبینی امام و همدردی او با مردم، او را بر آن داشت که برای حل بحران هیچ راهی جز تحصن و روزه و نماز باقی نمانده است.
از این پس اگر راه حلی پیدا شود خواهند گفت که در اثر معنویت و ایمان امام بوده است و اگر راه حلی پیدا نشود، امام نخستین شهید در راه وطن خواهد بود. بر این اساس، پس از تحصن امام همه چیز در لبنان و در بحران لبنان وضعیتی متفاوت با وضعیت پیش از تحصن خواهد داشت.
دلبستگی مردم به امام و تمایل همه آنها به همراهی کردن او در تحصن سبب شد که بلافاصله بگویند: «تردیدی نیست که راه حل پیدا خواهد شد؛ زیرا مردم میدانند که اگر امام در تحصن باقی بماند و بحران همچنان حل نشود، شدت بحران به کجا خواهد رسید!»
مردم از آغاز بحران به دنبال کسی می گشتند که موقعیت خود و سهم خود و مصلحت خود را فدا کند. در این فضا امام صدر آمد و از جان خود گذشت تا به همه کسانی که هنوز چیز دیگری فدا نکرده اند بیاموزد که فداکردن هر چیزی که از آنان خواسته میشود، کم ارزشتر از فداکردن جان است. اهمیت فداکاری امام را آنگاه به تمامی درمی‌یابیم که توجه کنیم که او در راه مستمندان و محرومان و بلکه در راه همه لبنانیان، که اکنون حقیقتاً مستمند و محروم به شمار می آیند، فداکاری میکند.
از دیروز، امام صدر دیگر تنها امام محرومان نبوده است، بلکه امام همه لبنانیان است. دیروز تمام مردم لبنان به امام گرویدند. بلکه همه لبنانیان شیعه او شدند؛ شیعه فداکاریها و جانفشانیهای او. امام کاری کرد که همه لبنانیان و بلکه همه مردم جهان نسبت به موضع او حساس شوند و چه بسا به او بیش از خود بحران اهمیت دهند. بازتابهای تحصن در خارج از کشور همگی حاکی از تقدیر و تجلیل از امام است.
هر ساعتی که میگذشت و سخنان امام به گوش می رسید، قدرت فشار انسانی که او پدید آورده بود، بیشتر احساس میشد؛ تا بدانجا که همه عناصر درگیر بحران در اثر فشار تحصن از نو شروع به فعالیت کردند.
موضع گیری عاری از هر گونه خواسته و انگیزه شخصی که تنها رنگ فداکاری و جان‌فشانی داشته باشد، هم کسانی را که خواهان حل بحران باشند و هم کسانی را که انگیزه‌ای غیر آن داشته باشند، سخت در تنگنا قرار میدهد تا از خودخواهی و منافع شخصی خود دست بردارند.
تردیدی نیست که فداکاری امام موجی پدید خواهد آورد که همه عناصر مرتبط با بحران را متأثر می‌کند و آنان را به فداکاری در کنار او سوق میدهد و بلکه بر آن میدارد که از خواسته های خود فراتر روند و همچون امام با فداکاری و از خودگذشتگی حتی تا پای مرگ، با بحران مقابله کنند.
28/6/1975
میشال ابو جوده
از دیروز، امام صدر دیگر تنها امام محرومان نبوده است، بلکه امام همه لبنانیان است. دیروز تمام مردم لبنان به امام گرویدند. بلکه همه لبنانیان شیعه او شدند؛ شیعه فداکاریها و جانفشانیهای او. امام کاری کرد که همه لبنانیان و بلکه همه مردم جهان نسبت به موضع او حساس شوند و چه بسا به او بیش از خود بحران اهمیت دهند.
منبع: سایت موسسه ی فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

موسسه امام صدر، 1391/4/6

کمیته رسمی پیگیری قضیه ربودن امام موسی صدر و دو همراهش بیانیه‌ای صادر کرد.

این بیانیه در واکنش به سخنانی که از رئیس مجلس انتقالی لیبی جناب مصطفی عبدالجلیل نقل شده است و مطالبی که در رسانه‌ها مطرح است، صادر شد.

در این بیانیه آمده است:

1. این کمیته که کارش را با دقت بسیار و در تمام سطوح پی می‌گیرد، علی‌رغم اعتقاد به زنده بودن امام موسی صدر و دو همراهش، به درخواست مقامات لیبی پاسخ گفت و در عملیات نبش قبری جمعی حاضر شد و بخشی از پیکری را که گروه تحقیق لیبی معتقد بود شاید مربوط به امام باشد، تحویل گرفت.

همچنین وسایل و لباس‌هایی را که گفته می‌شد ممکن است متعلق به امام صدر باشد تحویل گرفت و درباره آن با همکاری خانواده تحقیقاتش را به پایان برد. نتیجه منفی بود؛ به این معنا که مشخص شد آن وسایل و لباس‌ها متعلق به امام موسی صدر نیست. بلافاصله نتایج به طور شفاهی به مسئولان لیبی اعلام و مقرر شد که گزارش رسمی در نخستین دیدار در لیبی در اختیار آنان قرار گیرد.

و اما درباره‌ی نمونه‌های بدن، طرف لیبیایی آن نمونه‌ها را برای انجام دادن تحقیقات مناسب به کشوری اروپایی فرستاد که خود انتخاب کرده بود و طرف لبنانی نیز فوراً با آن موافقت کرد. همچنین دو عضو تحقیق روادید ورود به این کشور اروپایی را دریافت کردند و به طرف لیبیایی با تلفن و با فاکس و با وسایل مختلف اعلام کردند که این دو عضو آمادگی حضور و همکاری کامل در این کشور را دارند؛ با علم به اینکه تحقیقات اولیه بر روی سن و قد آن پیکر نشان داده بود که آن پیکر متعلق به امام موسی صدر نیست.

2. به همین علت است که این کمیته از آن‌چه بر زبان عبدالجلیل جاری شد، شگفت زده شد. که نشان می‌داد برآمده از اطلاعات مغلوطی است که منشأ آن برخی از افراد پیگیر این مسئله در لیبی هستند. حقیقت این است که طرف لبنانی هیچ‌گاه نمونه‌ای از هیچ پیکری را دریافت نکرده است. و رئیس کمیته و وزیر امور خارجه لبنان دکتر عدنان منصور اخیراً بیش از یک بار، به وزیر امور خارجه لیبی عاشور بن خیال نامه نوشته است و آمادگی طرف لبنانی را برای برداشتن گام‌های مناسب اعلام کرده است، اما مع‌الاسف هیچ پاسخی به این نامه‌ها داده نشد.

3. از طرف لیبیایی می‌خواهیم که در سخنانش دقت کند و کارهایش را سازمان‌دهی و عملی کند که این مسئله با پاسخ‌های فوری و اقدامات قانونی مناسب و تکیه بر وسایل مناسبی همراه باشد که هماهنگ با شأن قضیه‌ای بزرگ همانند قضیه امام موسی صدر باشد.

4. برای نخستین بار نیست که در رسانه‌های جمعی این موضوع را مطرح کرده‌اند و این بر خلاف همه توافقات دو طرف است و ما بر این مسلمات زیر تأکید می‌کنیم:
اول- کار اصلی کمیته و هدف آن، آزادی امام موسی صدر و دو همراهش از محلی ناشناخته است که در آن نگهداری می‌شوند و این موضع در اولین دیدار کمیته در طرابلس، در اکتبر 2011 اعلام شد.

دوم- کمیته و خانواده امام، آمادگی کامل دارند تا هر گامی را برای روشن شدن حقیقت بردارند و تاکنون نیز چنین بوده است و این مسئله را مستندات رسمی ثابت می‌کند.

سوم- از طرف لیبیایی می‌خواهیم که به تحقیقات سرعت دهد و بازجویی بازداشت شدگان نظام سابق را با حضور نمایندة دستگاه قضایی لبنان انجام دهد و در رأس آنان سیف‌ الاسلام قذافی، که هیچ توجیهی برای تأخیر در بازجویی از او نمی‌توان یافت و این تأخیرها سؤالات بسیاری را به وجود آورده است.
با علم به این که طرف لبنانی به محققان لیبیایی اطلاعات مهمی از اشخاصی داده است که احتمال می‌دهد شریک در ربودن امام و یا مطلع باشند، مع‌الاسف تاکنون از اطلاعات آنها بهرة مناسب و کاملی گرفته نشده است.

چهارم- طرف لیبیایی علی‌رغم وعده‌های فراوان هنوز به طرف لبنانی اطلاعات اندک درخواستی از هویت اشخاصی معین را نداده است، افرادی که اکثرشان به خارج از لیبی فرار کرده‌اند، و طرف لیبیایی در عین حال همکاری لبنان را در پیگرد قانونی این افراد خواستار است.

پنجم- یادآوری می‌کنیم که مهم‌ترین قاعده در تحقیقات حفظ سری بودن آن است که هم اکنون رعایت نشده است، تا چه رسد به این‌که خبری منتشر شود که غلط باشد و از صحت و درستی و دقت به دور.

به طور خلاصه ما خواستار آنیم که به آنچه در گذشته بود و بارها از مسئولان لیبی و در رأس آنان جناب آقای مصطفی عبدالجلیل شنیده‌ایم، بازگردیم و آن اینکه قضیه امام موسی صدر و دو همراهش شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین- که تاکنون به خبری درباره آن دو نیز نرسیده‌ایم- قضیه‌ای ملی برای لیبی است و برای این کشور اولویت تمام را دارد. از برادران لیبیایی خواستار آنیم که به این روحیه بازگردند همچنان که در آغاز چنین بود.






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

کمیته لبنانی پیگیری قضیه ربوده شدن امام موسی صدر و دو همراهش در لیبی اعلام کرد پس از آْزمایش و بررسی های لازم معلوم شد که نمونه دی ان ای از جسد یافت شده در گور جمعی لیبی و لباس ها متعلق به امام موسی صدر نیستند.

به گزارش روزنامه الانتقاد لبنان، کمیته پیگیری قضیه ربوده شدن امام موسی صدر مؤسس جنبش امل لبنان و دو همراهش در بیانیه ای نسبت به اظهارات سید مصطفی عبدالجلیل رئیس شورای انتقالی لیبی و شایعات رسانه ای درباره یافت شدن لباس امام موسی صدر ابراز تعجب کرد.

در بیانیه آمده است کمیته پیگیری با وجود اینکه اصل را بر زنده بودن امام موسی و دو همراهش گرفته است اما با درخواست طرف لیبیایی موافقت کرد و در عملیات نبش قبر جمعی یافت شده در حضور یافت و از جسدی را که به اعتقاد محققان لیبی متعلق به امام موسی صدر است نمونه برداری کرد و بقایای لباس هایی را که گفته شده بود متعلق به امام موسی صدر است تحویل گرفت.

این کمیته افزود: پس از سوال و جواب از خانواده امام موسی صدر پرونده ای علمی تشکیل شد و معاینات و بررسی های لازم بر روی  لباس ها صورت گرفت اما نتیجه منفی بود و نشان می داد که متعلق به امام موسی صدر نیست.

در این بیانیه آمده است به محض دریافت نتایج بررسی ها آن را فورا به برادران مسئول در لیبی به طور شفایی ابلاغ کردیم و قرار شد که در اولین دیدار رسمی در لیبی این نتیجه به صورت کتبی به آنها ارائه شود.

نمونه جسد نیز از طرف لیبی و با موافقت طرف لبنانی برای بررسی روی آن به کشوری اروپایی انتقال داده شد و بررسی های اولیه نشان داده است که جسد با توجه به طول و اندازه و عمر آن متعلق به امام موسی صدر نیست.

کمیته پیگیری قضیه امام موسی صدر همچنین از طرف لیبیایی خواست یکی از مهم ترین اصول تحقیق یعنی محرمانه بودن آن را مراعات کرده و اظهاراتش را بدون سند به رسانه ها اعلام نکند.

در این بیانیه آمده است این برای اولین بار نیست که شایعات درباره قضیه امام موسی صدر از سوی مقامات لیبیایی به رسانه ها انتقال داده می شود.

رئیس شورای ملی انتقالی لیبی اواخر فروردین ماه گذشته برای نخستین بار اعلام کرد که امام موسی صدر در یک گور دسته جمعی در طرابلس مدفون است.

مصطفی عبدالجلیل اظهار داشت: اطلاعات موجود حاکی از آن است که جسد امام موسی صدر در یک گور دسته جمعی در طرابلس مدفون است.

مصطفی عبدالجلیل رئیس شورای ملی انتقالی لیبی نیز دو روز پیش در گفت وگو با شبکه تلویزیونی العربیه گفت که تحقیقات دستگاه قضایی این کشور در زمینه ربوده شدن امام موسی صدر موسس جنبش امل لبنان و شیخ محمد یعقوب و عباس بدر الدین دو همراه وی که در سال 1978 روی داده، به پایان رسیده است. – وی تاکید کرد که در جریان این تحقیقات برای بار اول جزئیات مهمی فاش شده است. – عبدالجلیل با اشاره به پایان تحقیقات از سوی طرف لیبیایی گفت که طرابلس منتظر اعلام نتیجه آزمایش DNA از سوی طرف لبنانی است که از یک جنازه که احتمال می رود متعلق به امام موسی صدر است، گرفته شده است.

امام موسی صدر و همراهانش در نهم شهریور 1357  که در سفری رسمی به دعوت معمر قذافی در لیبی حضور داشتند ناپدید شدند و از آن زمان تاکنون گزارش های متعددی درباره شهادت و حیات این شخصیت برجسته شیعیان و یکی از بنیانگذاران مقاومت علیه رژیم صهیونیستی مطرح شده است.

 

منبع: فارس






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

کتاب مسیره الامام موسی صدر، جلد 11

بخشی از سخنان امام موسی صدر، به مناسبت سوم شعبان، ولادت امام حسین(ع)
مترجم:احمد ناظم

-------------------------------------------------------

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلّت بفنائک، علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار، و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم، السلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

رسول خدا(ص) فرموده است: «إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة؛ حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.» کشتی نجات است، چون از اهل بیتی است که یکی از دو ثقلی است که پیامبر(ص) برای امت خود باقی گذاشته و فرموده است: «مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح، من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق؛ مَثَل اهل بیت من مانند کشتی نوح است؛ هر که سوار آن شود نجات می‏یابد و هر که از آن بازماند غرق می‏شود.» ولی در این میان امام حسین یک ویژگی خاص دارد. پیامبر راه هدایت را به راهی تاریک تشبیه می‏کند که نیاز به چراغ و نور دارد و آن چراع و نور، امام حسین است. معنای این سخن روشن است، ولی سعی می‏کنم در این روز فرخنده، که جسم و جان ما در این مکان بزرگ و در عین حال تنگ برای انبوه دوستداران مخلص امام حسین (علیه السلام) حضور یافته است و همگی سختی به درازا کشیدن جلسه و تنگی جا را تحمل می‏کنند تا در بزرگداشت این مناسبت مبارک شرکت داشته باشند، سعی می‏کنم از این فرصت برای تطبیق این سخن بر زندگی عادی ما استفاده کنم. برای آنکه بفهمیم چگونه حسین چراغ هدایت و عامل روشنایی راه است، مقدمه کوتاهی می‏گویم.

انسان طبیعتاً در عملکرد خود هر چه بیشتر پیش برود، بیشتر به آن خو می‏گیرد و آن عملکرد در او نهادینه می‏شود. وقتی انسان یک کار نیک یا زشت را برای نخستین بار انجام می‏دهد، چون هنوز به آن عادت نکرده و برخلاف عادت پیشین اوست، برای او سنگین و دشوار است، ولی همان کار در مرتبه دوم آسان‌تر و در مرتبه سوم آسان‌تر از قبل می‏شود و به همین ترتیب انسان به کار نیک یا زشت عادت می‏کند و آن کار جزئی از زندگی انسان می‏شود؛ به گونه‏ای که ترک آن برای او دشوار می‏شود. یک مثال ساده بزنم: ماشین وقتی از جایی مرتفع پایین می‏آید، هنگام شروع حرکت و در نخستین لحظات به آرامی حرکت می‏کند و متوقف کردن آن آسان است ولی هر چه بیشتر حرکت کند و جلوتر برود، سرعت و قدرت حرکت آن بیشتر می‏شود و نگه داشتن آن دشوارتر، تا جایی که سرعت ماشین به اندازه‏ای زیاد می‌شود که نگه داشتن آن ناممکن می‌شود و حتی اگر راننده در صدد متوقف کردن ماشین برآید، وضع بدتر می‏شود و خطر بیشتری او را تهدید می‏کند، شاید شما نیز این وضعیت را تجربه کرده باشید.

این مثال ساده و روشن، تصویری از چگونگی زندگی عادی ما ارائه می‏دهد. انسان هنگام انجام هر علمی ـ خیر یا شر ـ وقتی برای نخستین بار آن را انجام می‏دهد، آن را سخت و دشوار می‏بیند، ولی به تدریج برای او آسان می‏شود و جزئی از زندگی و عادات او می‏گردد. بسیاری از ما وقتی برای اولین بار سیگار می‏کشیم برایمان دشوار و ناخوشایند است و احساس تلخی می‏کنیم، ولی کم کم این موجود زیانبار و خطرناک جزئی جدایی نا‏پذیر از زندگی و عادت‏مان می‏شود. عادت کردن، امری طبیعی و ملموس در زندگی انسان است. یک مثال هندسی بزنم. وقتی فردی در یک خط مستقیم راه می‏رود، اگر اندکی حتی به اندازه یک قدم از این مسیر منحرف شود، مسلماً از مسیر خود منحرف می‏شود. در ابتدا تنها چند گام از راه راست دور می‏شود، ولی هر چه در مسیر منحرف جلوتر رود بیشتر از راه راست دور می‏شود. در ابتدای انحراف از مسیر، چند گام از راه راست دور می‏شود؟ فرض کنیم پس از یک ساعت یک کیلومتر، چهار کیلومتر، پنج کیلومتر یا بیست کیلومتر دور می‏شود، ولی اگر در مسیر نادرست ده ساعت یا یک روز راه برود مسافت بسیار زیادی از راه اصل منحرف می‏شود و در این صورت بازگشت او به راه درست بسیار دشوار خواهد بود.

این طبیعت در زندگی ماست و همه ما آن را درک کرده‏ایم. اینجاست که نقش هدایتگران، واعظان و اندرزدهندگان آشکار می‏شود. شاید بسیاری از ما وقتی برخی کارها و گناهان را مرتکب می‏شویم یا حق کوچکی را نادیده می‏گیریم، یا آن را انکار می‏کنیم، خود را گناهکار نمی‏بینیم. چرا؟ چون با خود می‏گوییم گناه من چیست؟ من تنها یک گناه کوچک انجام دادم، انسانی را از حق اندکی مثلاً به اندازه یک لیره محروم کردم، به فلان انسان با توهین یا ناسزای کوچکی ستم کردم. ولی وقتی این کارها تکرار شود و انسان به انجام آنها عادت کند، بسیار خطرناک می‏شود.

امروز من حق کوچکی را نادیده می‏گیرم، مثلاً به فردی یک لیره بدهکارم ولی آن را انکار می‏کنم، یا چند متر مربع از زمین‌های شخصی در زمین من است و من آن را انکار می‏کنم و می‏گویم این‌ها ساده و ناچیز است، ولی همین اشتباهات ساده و همین انحرافات جزئی پس از مدتی زمینه را برای انجام ستمی بزرگ‏تر فراهم می‏کند، مانند ماشین که هر چه در سراشیبی جلوتر رود، سرعت آن بیشتر می‏شود. من بار اول ده متر از زمین دیگری را غصب می‏کنم، بار دوم پانزده متر، بار سوم یک دونم(مقیاس مساحت) و همین طور ستم و عادت خود را بیشتر می‏کنم.

وقتی من مرتکب گناهی می‏شوم، به پیامدهای آن توجه ندارم و نمی‏بینم به کجا می‏انجامد، ولی راهنمای دانا و چراغ هدایت می‏تواند این پیامدها را ببیند و می‏داند انحرافی که امروز با یک گام یا ده متر یا یک ... آغاز می‏شود فردا به صدها و هزاران متر می‏انجامد. اینجاست که نقش رهبر و پیشوا و راهنما و چراغ هدایت آشکار می‏شود. ظلم و جرم و اشتباه نسبت به دیگران همیشه نسبت به دیگران همیشه با انجام یک عمل تحقق نمی‏یابد. تنها به این نیست که مال کسی را به زور بگیرم، مال دیگران را به ناحق بخورم، کسی را طرد کنم، به کسی توهین کنم یا شهادت ناحق بدهم. ستم کردن تنها به این نیست که چیزی را به کسی که شایسته آن نیست بدهیم، بلکه ستم کردن با سکوت در برابر پایمال شدن حق هم محقق می‏شود و همان گونه که شنیده‏اید: «کسی که از حق چشم‏پوشی کند و در برابر آن ساکت بماند، شیطانی لال است.»

کسی که در برابر ستمگر ساکت می‏ماند و به او اجازه جولان می‏دهد، در حقیقت به نوعی ظلم را تأیید و با آن سازش می‏کند و مظلوم را خوار می‏سازد. این دو نوع ستم کردن: ایجابی و سلبی در حیات ملت‌ها وجود دارند، هر چند آشکارا به چشم نیایند، ولی حوادثی هستند که این حقیقت را آشکار می‏کنند.

به حادثه کربلا و قیام امام حسین(ع) ـ این چراغ هدایت ـ برگردیم تا ببینیم چگونه امام حسین راه را روشن کرد تا مردم خودشان حقیقت را دریابند.

می‏دانید که امام حسین و فرزندان و برادران و یاران ایشان به شهادت رسیدند و اهل بیت امام به اسارت رفتند. در کربلا زشت‏ترین جنایت و بزرگ‏ترین خیانت رخ داد و شدید‏ترین ستمی که یک ستمگر می‏تواند انجام دهد، روا رفت. ستمی که در کربلا روا رفت با هیچ ستمی قابل مقایسه نیست ولی جای این سؤال هست که چه کسی این مشکل را پدید آورد؟ چه کسی ستم کرد؟

در این حادثه یک نفر فرمان داد که یزید بود، یک نفر امیر بود، یعنی «ابن زیاد» یکی لشکر را فرماندهی کرد و به کربلا آورد که عمر بن سعد بود، گروهی این فرمان را اجرا کردند و تیراندازی کردند و سنگ انداختند و مستقیماً در کشتن امام حسین علیه السلام دخالت کردند که «شمر» و یاران او سپاه حاضر در کربلا بود.

سؤال این است: اگر در میدان جنگ تنها ابن زیاد و یزید و عمربن سعد بودند، آیا امام حسین به آن شکل دردناک به شهادت می‏رسید؟ اگر سپاه دشمن بیست یا پنجاه نفر بودند، آیا می‏توانستند چنین جنایتی را مرتکب شوند؟ یقیناً نه. پس چگونه توانستند چنین جنایتی انجام دهند؟ به فرمانِ فرمان‏دهنده و اجرایِ اجراکننده و تأییدِ تأییدکننده و سکوتِ سکوت کننده. یعنی می‏توانیم بگوییم آن امت همگی با قول و فعل و سکوت و خوشنودی و سکوت و فرمانبری خود بر کشتن امام حسین علیه السلام اجماع کردند. همگی در پدید آمدن واقعه کربلا اتفاق نظر داشتند، جز اندکی از آنان.
این حقیقت چه زمانی برای مردم آشکار شد؟ پس از رخ دادن آن واقعه.

در آن زمان کوفه از بزرگ‌ترین پایتخت‏های جهان اسلام بود. جمعیت کوفه چند نفر بود؟ صدها هزار نفر. هر یک از آنان باید با خود فکر می‏کرد که اگر او ساکت نمی‏ماند و به یاری حسین(ع) می‏شتافت، حسین(ع) کشته نمی‏شد؛ زیرا یک مجموعه، مرکب از افراد است و همان گونه که در یک شب سی‏ نفر به سپاه امام حسین علیه السلام پیوستند، اگر هزار نفر، چهار هزار نفر، پنج هزار نفر جمع می‏شدند و به امام حسین علیه السلام می‏پیوستند، این فاجعه پیش نمی‏آمد.

بنابراین خون امام حسین علیه السلام در واقع بلندگویی بود که در برابر مردم قرار داده شد و آنان را به مسئولیت و نتیجه کارهایشان آگاه کرد، که امروز شما سکوت می‏کنید یا درهمی می‏گیرید، یا در خانه می‏نشینید یا فرزند خود را از ترس کشته شدن از خیابان به خانه بازمی‏گردانید، ولی پیامد این کارها چیست؟

پیامد این کارها در نهایت کشته شدن امام حسین علیه السلام است. امام حسین علیه السلام کشته شد، ولی کشته شدن او به یکباره و ناگهانی اتفاق نیفتاد، بلکه نتیجه سلسله حوادثی بود که پس از رسول خدا و با روی کار آمدن معاویه آغاز گردید، و به شهادت حسین بن علی علیهما السلام انجامید. انحرافی که ابتدا پدید آمد و جزئی بود: سکوت یا ترس یا گرفتن دینار و درهم، گرفتن ده یا پانزده لیره یا چند متر زمین! جنایت این گونه آغاز شد و کم‏کم سرعت گرفت و بزرگ شد و تا به آنجا رسید که به کشته شدن پسر دختر رسول خدا، آن هم به شکلی فجیع و دردناک انجامید و هیچ کس دم برنیاورد! همه ساکت بودند.

بنابراین حسین علیه السلام از حقیقت پرده برداشت. یعنی به مردم گفت: ای کسی که به اندازه سر سوزنی به مردم ستم می‏کنی! تو در مسیری حرکت می‏کنی که در نهایت به ستم کردن به زندگی و آبرو و دین همه مردم می‏انجامد. ای کسی که یک قدم از مسیر حق منحرف شده‏ای! به جایی خواهی رسید که به کشتن پسر دختر پیامبر راضی خواهی شد و یا در آن شرکت خواهی کرد. ای کسی که به آنچه دربرابر تو رخ می‏دهد، بی‏اعتنایی و نسبت به حقی که در برابر تو پایمال می‏شود ساکت می‏مانی! در آینده به آبرو و جان مردم تجاوز می‏شود و ریختن خون دیگران جایز شمرده می‏شود و تو یا به آن خوشنودی یا در آن نقش داری یا در برابر آن ساکت می‏مانی. هیچ تفاوتی میان آنها وجود ندارد و هیچ راه میانه‏ای در کار نیست. یا باید در راه هدایت حرکت کنی یا در راه‏های گمراهی و چه بسیاند راه‏های گمراهی.

کسی که در مجلس امام حسین شرکت می‏کند در یک لحظه فکر کند ـ و بسیاری از ما با خود فکر کرده‏ایم ـ که کاش ما با امام حسین بودیم تا به رستگاری عظیم می‏رسیدیم. بسیاری از ما می‏گوییم اگر ما در کربلا بودیم، بی‏گمان حسین را یاری می‏کردیم، آیا معنای حضور شما در این مراسم به این معنا نیست که اگر ما در کربلا بودیم حسین را یاری می‏کردیم؟ ولی بین خود و خدای خود اگر خواستید درباره کسانی که امام حسین علیه السلام را در کربلا کشتند داوری کنید، باید به شرایط عینی حاکم بر آن جماعت که آنان را به این وضع کشاند، توجه کنید. گناه آن امت در کشتن امام حسین علیه السلام تنها در این نبود که برخی از آنان به کربلا رفتند و تیر انداختند و شمشیر زدند و سنگ پرتاب کردند و یا در کشتن امام مشارکت کردند. نه، تنها این افراد گناهکار و مسئول نبودند، بلکه مادری که در کوفه یا در مسیر کوفه تا کربلا وقتی فهمید حسین علیه السلام قیام کرده است، فرزند خود را به خانه برد تا در فتنه نیفتند، آن مادر باید بداند که فتنه خواهد رسید و او نیز در کشتن حسین علیه السلام است. باید برحذر باشیم!

این حقیقت هنوز روشن نیست. چگونه ممکن است امام حسین علیه السلام کشته شود؟ شما الآن به راحتی تمام می‏گویید: اگر در عصر امام حسین علیه السلام بودیم، از او دفاع می‏کردیم و نمی‏گذاشتیم او را بکشند. چرا مردم زمان امام حسین علیه السلام با خود چنین نگفتند؟ آیا بر آنان واجب نبود جلوی کشتن امام حسین علیه السلام را بگیرند؟

یاران اندک امام که پیش از ایشان به میدان جنگ رفتند همه می‏دانستند که کشته می‏شوند، بالاخره امام حسین علیه السلام در برابر دشمن تنها خواهد شد. همه این را می‏دانستند، ولی چرا برای رفتن به میدان از یکدیگر پیشی می‏گرفتند؟ به چه دلیل؟ اینها تنها یک آرزو داشتند که شهادت امام حسین علیه السلام پنج دقیقه عقب بیفتد. یعنی با تمام وجود و زندگی خود پنج دقیقه از زندگی امام حسین علیه السلام را نجات می‏دادند، چرا؟ چون فکر می‏کردند شاید کشته شدن آنها در آن دلهای سیاه و بی‏رحم تأثیر گذارد و برخی از آنان از گمراهی دست بردارند و حسین پیروز میدان شود! آنها این گونه فکر می‏کردند، و یا به گونه‏ای دیگر. در هر حال هر یک از آنان نقش خود را در این مسیر ایفا کرد.

وقتی ما به این صحنه، به این چراغ فروزانی که حسین در برابر امت خود در آن عصر و در همه عصرها برافروخت می‏نگریم، این حقیقت را درمی‏یابیم که حق چه کوچک باشد و چه بزرگ، حق است و ستم چه کم باشد و چه زیاد، ستم است. راه کج و منحرف از ابتدا تا انتها در انحراف است و همه در یک امتداد هستند. حق کوچک بزرگ می‏شود و گسترش می‏ِیابد و سیلی زدن به صورت یک یتیم به کشتن حسین علیه السلام می‏انجامد. گرفتن اندکی از مال حرام به آنجا می‏انجامد که ابن سعد برای گرفتن حکومت ری حاضر می‏شود حسین علیه السلام را بکشد. بی‏حرمتی به یک زن محترم با زبان یا نگاه به بی‏حرمتی به حریم اهل بیت و اسیر کردن زنان منجر می‏شود.

بنابراین ای برادران! این حقیقت روشن می‏شود که انسان وقتی شروع به انحراف می‏کند، بازگشت و اصلاح او در روز اول آسان‏تر از روز دوم است و در روز دوم آسان‏تر از روز سوم و به همین ترتیب.






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

روزنامه اطلاعات، 1391/4/7

دکتر محمدرضا بهشتی


‏ـ در سفری پر خاطره از آلمان با اتومبیل به لبنان سفر کردیم. وقتی از مرز شمال لبنان وارد کشور شدیم، در اولین محلی که توقف کردیم و مرحوم شهید بهشتی با لباس روحانی از اتومبیل پیاده شدند، بلافاصله از سوی مردم محل با این سؤال از روی علاقه روبرو شدیم که شما میهمان آقای صدر هستید؟ این در حالی بود که آن ایام، سالهای نخست حرکت و محبوبیت ایشان در لبنان بود و این ماجرا هم در شمال لبنان اتفاق افتاد که غالب جمعیتش از برادران اهل سنت بودند.

ـ در بیروت با مرحوم شهید بهشتی به بانک یا شاید یکی از ادارات دولتی مراجعه کردیم. خانمی که پشت گیشه ایستاده بود و پاسخگوی ارباب رجوع بود و به لحاظ ظاهر و پوشش هیچ نشانه‌ای از پایبندی خاصی به مذهب نداشت، با دیدن مرحوم شهید بهشتی در کسوت روحانیت با احساس پرشوری گفت: «من هم شیعه هستم.» این برخورد از آن جهت مهم بود که در آن ایام شیعه به‌رغم جمعیتش، محرومترین بخش جامعة لبنان به‌شمار می‌رفت و انتساب به آن چندان مایة تشخص اجتماعی نبود. در اینجا هم به خوبی آثار تلاش پر زحمت امام موسی صدر برای ایجاد اعتماد به نفس در شیعة لبنان و مقبولیت و وجاهتی که نوع برخورد روشن‌اندیشانه و منصفانة ایشان توانسته بود در جامعة لبنان نسبت به شیعه ایجاد کند، آشکار بود.

ـ امام صدر در ایامی که ما در آلمان اقامت داشتیم، تماسهای تلفنی منظمی با مرحوم شهید بهشتی داشتند و به دلیل نسبت خانوادگی که هم با ایشان و هم با مرحومة مادر ما داشتند، اگر به منزل زنگ می‌زدند، اول احوالپرسی مبسوطی به قول خودشان با «دخترعمو» می‌کردند تا بعداً با شهید بهشتی به گفتگو بپردازند.

ـ در سفری که در تابستان سال 57، پیش از پیروزی انقلاب به آلمان داشتیم و طی آن مرحوم شهیدبهشتی به بسیاری از انجمن‌های اسلامی دانشجویی در کشورهای اروپا و نیز در آمریکا سر زدند، در شهر بوخوم که محل سکونت آقای دکتر صادق طباطبایی بود، با آقای صدر که به آلمان آمده بودند، چند دیدار طولانی داشتند و تبادل‌نظر می‌کردند. با توجه به اینکه ما در هتل اقامت داشتیم و ایشان در منزل آقای طباطبایی، یکی دو قرار پیاده‌روی هم گذاشتند و از این فرصت برای تبادل‌نظر استفاده کردند. این دیدارها شاید دو هفته قبل از ماجرای ناپدید شدن ایشان در سفر لیبی بود.

ـ در سال 1363، یعنی سه سال پس از شهادت مرحوم شهید آیت‌الله بهشتی، روزی یکی از دوستان ایرانی مشترک ایشان و امام موسی صدر به تهران آمدند و نامه‌ای از امام موسی صدر خطاب به مرحوم شهید بهشتی را به بنده دادند که سرنوشت عجیبی داشت؛ چون وقتی به دست ما رسید که نه فرستندة آن دیگر در اختیار بود و نه گیرنده‌اش در قید حیات. در این نامه آقای صدر مرحوم بهشتی را «دوست عزیز و عقل منفصل» خطاب کرده بود و درد دل‌هایی از اوضاع لبنان داشت. نسخه‌ای از این نامه را به یکی از دوستان که روی زندگینامه و آثار امام موسی صدر کار می‌کردند، دادم.

ـ مرحوم شهید آیت‌الله بهشتی معمولاً‌ در تابستانها ده روز تا دو هفته‌ای را به همراه خانواده به مشهد می‌رفتند. ما منزلی را کرایه می‌کردیم و شبها دو ساعتی مانده به نماز صبح مرحوم شهید بهشتی پیاده به حرم می‌رفتند. من هم تقریباً‌ هر شب با ایشان همراه می‌شدم و از این فرصت پیاده‌روی برای گفتگو استفاده می‌کردیم. خاطرم هست که در ایام ورود نیروهای ارتش سوریه به لبنان که به دعوت امام موسی صدر برای پایان دادن به غائلة جنگهای گروههای فلسطینی و لبنانی صورت گرفته بود، دو اردوگاه فلسطینی‌ها به شدت آسیب دیده بود و افرادی کشته شده بودند. من گفتم: «این ماجرا برای آقای صدر بد شد، چون بالاخره به پای ایشان هم نوشته می‌شد؛ مخصوصاً از جانب افراد تندرویی که با ایشان مخالفتهای نهان و آشکاری در لبنان و ایران داشتند.» مرحوم بهشتی مقداری توضیح دادند که اوضاع در چه حال است. من گفتم: «با این حال خوب است ایشان بیایند و بگویند در این زمینه چنین پیش‌بینی‌ای را نمی‌کردند و اشتباه شده است.» مرحوم بهشتی به من دیگر چیزی نگفتند، چند روز بعد که می‌خواستیم به تهران برگردیم، مرحومه مادرم گفته بودند چیزی را بخرم و یادم نیست چرا دو بار خریداری شده بود. مادر از من خواستند که چون عازم سفریم، بروم و آن را پس بدهم. من هم از پس دادن چیزی که خریده بودم، هیچ‌وقت خوشم نمی‌آمد، گفتم: «حاضرم از پول خودم آن را بپردازم، ولی جنس خریداری شده را پس ندهم و نگاه ملامت‌آمیز مغازه‌دار را تحمل نکنم.» در همین اثنا نگاهم به مرحوم شهید بهشتی افتاد که لبخند می‌زدند، ولی هیچ نمی‌گفتند. پرسیدم: «چرا لبخند می‌زنید؟» گفتند: یادت هست چند شب پیش راجع به حوادث لبنان با هم حرف می‌زدیم و تو گفتی خوب است امام موسی صدر با همة این احوال از مردم عذرخواهی کند که اشتباه شده است. حالا هر وقت توانستی این را پس بدهی، انتظار آن را داشته باش که ایشان هم بتواند چنین کاری را در لبنان بکند. این حرف ایشان چنان در من اثر کرد که بلافاصله رفتم و جنس خریداری شده را پس دادم. بعد به منزل آمدم و به شوخی گفتم من که موفق شدم، حالا به ایشان خبر دهید که بسم‌الله...‏

نامه امام صدر به دکتر بهشتی

بسم‌الله الرحمن الرحیم/ برادر عزیز و عقل منفصل و مکمل وجود و دورِِ نزدیک و دوست ارجمند، حضرت بهشتی دام عزه. مدتی است که گفت و شنود با تو رو نداد. به علاوه صدها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین‌هایل، در پیش داشتیم. سعی کردم یکی دو بار گزارش کوتاه و بلندی تقدیم کنم.

با پاره‌ای از دوستان هم اینجا صحبت شد و حال ابعاد توطئه روشن و روشن‌تر می‌گردد و عواقب سیاستهای جهانی، منطقه را برای تحولات عظیم آینده آماده می‌کند. با وضوح بیشتر صدق نظریات ما، رویتهای ما، نصیحت‌های ما، صدق فداکاریهای ما، خطرناکتر بودن روش کمونیست‌ها، جنبلاط‌ها و همکاران عربهای لیبی و عراق که مقاومت را در معرض خطرهای جهانی قرار دادند، ثابت می‌گردد. مقاومت در چند دهه اخیر وضع داخلی خود را تا حدودی تصفیه کرده است. فتح، محور ابوصالح، ابوموسی و حتی ابوایاد را کنار زده است. از طرف دیگر، روابط بهتر و همکاری بیشتری، تا حد اعلام مشترک و همکاری همه‌جانبه در جنوب لبنان با جوانان ما می‌کنند. هر چند زخمهای گذشته فوق‌العاده عمیق بود ولی سعی می‌کنند، به خصوص ابوعمار [یاسر عرفات] و ابوجهاد، با ملاطفت و تدابیر دیگری جبران کنند. امیدوارم باز هم بتوانیم دل شکسته و مرغ پریده مردم جنوب را ـ که ثمره ده سال فداکاری و صبر و سکوت را که به برکت حقه‌بازان چپ و خودخواهان جنبلاط صفت، دست از مقاومت کشیدند ـ از نو رام کرده و آرام نماییم و باز هم به حمایت از مقاومت موفق شویم.

خوب راستی برادر کتابها، بحثها و نوشته‌ها، تجربه‌ها و عقاید قرآن چه شد؟ برایم بفرست. به خانم هم سلام برسان.

11/1/1977 موسی‌ صدر‏









برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      
<      1   2