سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

مجله مهرنامه، 1390/2/12

ترجمه: مجید مرادی

اسلام در جایگاه ‌مکتب ‌فکری ‌انسانی، در درجه ‌نخست‌ بر تربیت ‌انسان‌ متکی‌ است ‌و تربیت ‌انسان ‌و پاس‌داشت ‌از انسانیت ‌او فقط زمانی ‌میسر است‌ که ‌جامعه‌ای ‌انسانی ‌برای ‌انسان ‌فراهم ‌شود. یعنی ‌اگر می‌خواهیم ‌انسان ‌تربیت ‌کنیم ‌و او را ترقی ‌دهیم ‌باید فضای‌ مناسب ‌برای‌ صیانت ‌از شخصیت ‌انسانی برایش‌ فراهم ‌آوریم. از این‌ رو اسلام ‌و هر تفکر انسانی ‌دیگری ‌به ‌تربیت ‌فرد و تشکیل‌ جماعت‌ اهتمام ‌می‌ورزد. زمانی ‌که ‌اسلام‌ در مکه ‌ظهور کرد و در این‌ شهر به ‌تربیت ‌انسان‌ها روی ‌آورد، نقش ‌آماده‌سازی ‌و کادرسازی ‌را داشت‌ و تنها رهبران ‌در آن ‌شرکت ‌داشتند. اما اسلام در مدینه، جامعه‌ای ‌اسلامی‌ تشکیل ‌داد؛ برای ‌صیانت ‌از ‌فرد، زیرا وقتی ‌که‌ فردی را تربیت ‌می‌کنی باید از او مواظبت کنی‌ و بلکه ‌از طریق ‌ایجاد جامعه‌ای ‌انسانی، از او حفاظت ‌کنی. وگرنه ‌انسانِ ‌ترقی‌یافته‌ تربیت ‌شده‌ وقتی‌ که ‌در جامعه‌ای ‌غیر انسانی ‌رها می‌شود، در آن ‌ذوب ‌می‌شود و فرو می‌پاشد. انسان ‌موجودی‌ طبیعتاً مدنی است ‌و بخشی ‌از جامعه ‌است و نمی‌تواند در جامعه‌ای ناصالح، صالح ‌بماند. بر این ‌اساس ‌اسلام‌ در آغازِ کار دو وظیفة ‌مهم ‌بر دوش ‌پیامبر (ص) نهاد: وظیفة‌ رسالت، یعنی ‌ابلاغ ‌دعوت ‌و رسالتِ ‌خدا به ‌مردم ‌و وظیفة ‌ولایت ‌و سرپرستی. یعنی ‌اینکه ‌پیامبر خدا مکلف است ‌جامعه‌ای ‌صالح بسازد؛ چنان‌که‌ در آیة ‌کریمه ‌آمده ‌است: «النَّبیُّ ‌اُولیَْ ‌بِا الْمُؤ‌مِنینَ ‌مِنْ ‌اَنْفُسِهِم» ؛ از این ‌رو پیامبر خدا در مدینه، حکومت را به‌ دست ‌گرفت ‌تا اسلام ‌و به‌ تعبیر امروزی ‌انقلابش ‌را عملی‌کند. زیرا اسلام، تغییری ‌است‌ در همة‌ مبانی ‌اندیشه ‌و رفتار بشری‌ که ‌تا پیش ‌از اسلام ‌حاکم ‌بوده ‌است؛ تغییر نگرش، تغییر عقیده، تغییر عمل ‌و تغییر اخلاق که ‌چهار رکن ‌اصلی‌ را تشکیل‌ می‌دهند. دیگر امکان ‌نداشت‌ که ‌انسان ‌جاهلی، تبدیل ‌به ‌انسان ‌مسلمان‌ کمال‌یافته‌ای ‌شود، مگر آنکه‌ جامعه‌ای ‌اسلامی ‌و صالح ‌برایش ‌فراهم ‌آوریم. جامعه‌ای ‌که ‌توانایی‌ها را رشد و نیروهای ‌خوب ‌را حفظ‌ و بدی‌ها را طرد و حق وحقوق ‌و عدالت ‌را حراست ‌می‌کند. تأثیر جامعه ‌بر فرد نیز تأثیری ‌روشن ‌و ثابت‌شده ‌است ‌و در آن‌ جای ‌بحث ‌و تردید نیست.
اسلام، مبانی‌ای برای ‌تربیت‌ فرد و نیز مبانی‌ای برای ‌تکوین‌ جامعه‌ وضع‌ کرد. رسول ‌گرامی ‌اسلام ‌ده ‌سال ‌برای‌ چنین‌ جامعه‌ای ‌تلاش‌ کرد و سپس ‌این‌ نقش‌ را به ‌علی‌بن‌ابی‌طالب ‌سپرد. این ‌همان ‌چیزی ‌است که ‌ما از آن ‌به ‌ولایت ‌تعبیر می‌کنیم. زیرا می‌بایست‌ سازندگی‌ جامعه ‌اسلامی ‌استمرار یابد، چرا که ‌انسان ‌مسلمانی‌ که ‌تربیت شده ‌بود، انسان‌ جدیدی ‌در جهان ‌بود و به ‌تنهایی ‌می‌بایست ‌با جهان ‌وارد چالش ‌شود و جهان ‌نیز با او سر نزاع‌ داشت. بنابراین به جامعه‌ای‌ نیاز داشت که ‌از او حراست‌ کند. چنین‌ فرصتی ‌اما از او گرفته ‌شد و خلافت ‌در قرون‌ متأخرش ‌به‌ پادشاهی ‌تبدیل‌ شد و اموال ‌امت ‌به ‌تملک ‌پادشاه‌ درآمد و کارکرد دفاعی ‌به‌ ابزاری ‌برای ‌چپاول ‌تبدیل ‌شد و محاکمات‌ قانونی، محاکماتی ‌دل‌بخواهی ‌شد و با چنین ‌وضعی‌ آن جامعة ‌اسلامی ‌آرمانی ‌برای ‌مسلمان فراهم ‌نشد و پس ‌از دوره‌ای‌ از تداوم، فرو پاشید.
لذا برای ‌تداوم‌ اسلام می‌بایست‌ جامعه ‌اسلامی‌ در کنار ‌مسلمان ‌تداوم‌ می‌یافت‌ ولی‌ چنین‌ جامعه ‌اسلامی ‌از ‌مسلمان ‌گرفته ‌شد و مسلمان‌ پس از دوره‌ای ‌تداوم، در بیابان‌های‌ تاریخ‌ و قرون ‌سقوط‌ کرد و فرو پاشید.

×××

‌اگر گفتیم ‌که ‌سبب ‌عقب‌ماندگی ‌مسلمانان روی ‌نیاوردن ‌به علم ‌و وارد نشدن ‌به ‌فضاهای ‌علمی ‌بوده‌ است، اگرچه ‌روزگاری ‌رهبران ‌علم ‌و تمدن ‌جهان ‌بودند، و نیز اگر برخی ‌دستاوردها و تولیدات‌ علمی‌اشان ‌را مطالعه‌کردیم و گفتیم ‌آنان ‌از زمانی‌ که ‌فعالیت‌ علمی ‌را کنار گذاشتند، عقب‌مانده ‌شدند، این ‌سؤ‌ال ‌باز مطرح ‌می‌شود که‌ چرا فعالیت‌ علمی‌شان ‌را ترک ‌کردند؟
برخی نظرها مسلمانان ‌را متهم ‌می‌کند که ‌تنبل‌ شدند. حقیقت ‌این ‌است‌ که ‌این ‌ادعا درست ‌است. اسلام، به ‌کار مدام ‌و پی‌گیر فرا می‌خواند. پیامبر گرامی (ص) می‌گوید: اگر بنده‌ مؤ‌منی ‌احساس ‌کرد که ‌مرگش ‌فرا رسیده ‌و در دستش ‌نهالی‌ است‌ که‌ می‌خواسته ‌غرس کند باید آن ‌را غرس‌کند، پیش ‌از آنکه ‌بمیرد. یعنی ‌انسان‌ مؤ‌من، کشاورز مؤ‌من‌ اگر در مزرعه ‌است ‌و نهالی ‌در دست ‌دارد اگر انسان عادی باشد و اجل‌ او ‌فرا رسید، طبیعتاً تسلیم‌ مرگ ‌می‌شود. و پاهایش ‌را به‌ سمت‌ قبله‌ دراز می‌کند و می‌نالد و خانواده‌اش ‌را طلب ‌می‌کند و از فرا رسیدن ‌مرگ ‌اندوهناک می‌شود. پیامبرگرامی ‌این‌گونه رفتار را برای‌ مؤ‌من ‌نمی‌پسندد و می‌گوید که ‌این ‌مرد باید در این ‌لحظه ‌دشوار باقی‌مانده ‌از زندگی‌اش ‌آن ‌نهال ‌را که ‌به‌ دست‌ خود دارد، غرس‌ کند و بمیرد. لازم ‌است‌ هر طور شده ‌این ‌کار را بکند، یعنی ‌اینکه ‌این ‌لحظه‌ آخر زندگی‌اش ‌باید تبدیل‌ به ‌حیات‌ دیگری ‌شود؛ به‌ جاودانگی و به ‌کاشتن‌ درختی.(1)
اسلام ‌می‌گوید عبادت، هفتاد بخش ‌دارد که ‌بهترین ‌آن‌ کار است ‌و کار را ــ هر کاری ‌مانند کشاورزی ‌و تجارت ‌و بنایی‌ــ ‌عبادتی ‌می‌داند که‌ نباید به‌ نتایج‌ و سود و دستاوردهای ‌آن ‌اندیشید. کار خود در اسلام ‌مقدس ‌است. اوج ‌این‌ نگرش‌ در این‌ حدیث‌ شریف ‌بروز کرده‌ که‌ می‌گوید: برای ‌دنیایت ‌چنان کار کن‌ که‌ گویی ‌برای ‌همیشه ‌زنده‌ خواهی ‌بود. یعنی ‌مبنای‌ کار را در وانهادن‌ دنیا و بی‌خیالی ‌و کار امروز را به ‌فردا افکندن‌ قرار نده.(2)
برای ‌دنیایت ‌چنان ‌کار کن‌ که‌ گویی ‌همیشه ‌زنده ‌خواهی ‌ماند، یعنی ‌امور زندگی ‌و برنامه ‌زندگی‌ و شیوه ‌آبادانی‌ و سازندگی ‌زندگی ‌را چنان ‌ترتیب ‌بده ‌که ‌گویی ‌برای‌ همیشه ‌زنده ‌خواهی‌ ماند. به ‌این ‌ترتیب، کارهایت‌ را سامان‌ بده ‌و همواره ‌در کار جدیت‌ داشته ‌باش. این ‌اسلامی‌ که‌ ‌نیرویی‌ سرشار از حرکت ‌و شادابی ‌و زندگی ‌و فعالیت ‌بود، به‌ تنبلی ‌و کسالت ‌و بی‌توجهی‌ به‌ کار مبتلا شد و به ‌اینکه‌ دنیا ارزش ‌و اعتباری ‌ندارد و آن ‌را به ‌اهل ‌فسق ‌و فجور وابگذارید. این ‌سبب ‌عقب‌ماندگی ‌بوده ‌است.
باز برمی‌گردیم ‌و می‌پرسیم چرا چنین ‌شد؟ چرا اسلام‌ِ سرشار از نیرو و حرکت و زندگی ‌به ‌اسلامی‌ تنبل‌پرور ‌تبدیل‌ شد؟ پرسش ‌همچنان ‌باقی ‌است‌ و این، پاسخِ ‌پرسش ‌ما نیست. برخی ‌پرسش‌هایی‌ که‌ به ‌دست ‌من ‌رسیده ‌است، می‌خواهد این ‌مطلب ‌را بیان کند که‌ همین، خود سبب ‌است. چرا این ‌حدیث‌ که «‌اِعمَل ‌لَدُنیاکَ ‌کَاَنَّکَ ‌تَعیشُ ‌اَبَداً» ؛ از آن ‌مفهوم ‌حقیقی‌اش‌ که‌ کار همیشگی ‌و پویا بود، به‌ این ‌مفهوم ‌کسالت‌‌آور تبدیل ‌شده است؟ گاه ‌می‌شنویم‌ که‌ برخی ‌این ‌حدیث ‌شریف‌ را چنین‌ معنا می‌کنند که ‌فرض ‌کن ‌همیشه‌ زنده‌ای، پس ‌فردا اقدام ‌کن و کار امروز را به‌ فردا و پس‌فردا بگذار. تا حتی اینکه ‌مفهوم ‌حدیث ‌دگرگون ‌و منحرف ‌شد. این‌ سؤ‌ال ‌همچنان ‌باقی ‌است ‌و نتوانسته‌ایم ‌با این‌ پاسخ‌ها، پاسخ ‌دقیقی ‌به ‌مشکل ‌بدهیم.
بعد دومِ مسئله، زن ‌است ‌که ‌نیمی ‌از جامعه ‌است. جامعه‌ای ‌که‌ در آن‌ زن‌ و مرد با هم ‌کار می‌کنند، از ‌جامعه‌ای‌ که‌ در آن ‌فقط مرد کار می‌کند، دو برابر تولید می‌کند. زن در آغاز ‌اسلام‌ به‌ رغم ‌محدودیت ‌عرصه ‌زندگی، کار می‌کرده ‌است. این‌ که ‌کجا و چگونه ‌کار می‌کرده، موضوع ‌دیگری ‌است. اما رفته‌رفته، زن ‌به ‌عنصری ‌تعطیل‌شده ‌در زندگی‌ مسلمانان‌ و جامعه اسلامی ‌تبدیل ‌شد. طبیعتاً‌ یکباره ‌نیمی ‌از عوامل ‌سازندگی ‌را از عرصه‌ حذف‌ کردیم ‌و این ‌هم ‌سبب‌ دیگری ‌است. باز سؤ‌ال‌ تکرار می‌شود که ‌چرا زن‌ که ‌عنصری‌ کارا و سازنده ‌در عرصة ‌سازندگی‌ جامعه‌ بوده، به‌ حال ‌خود رها شد و به ‌جهالت ‌تن ‌داد ‌و دیگر نیاموخت ‌و مشارکت ‌نکرد و از ورود به‌ عرصه‌های‌ زندگی ‌پرهیز کرد؟ چرا زن‌ چنین ‌تحولی ‌یافت؟ پرسش‌ همچنان‌ مطرح ‌است.
بعد سوم‌ از مشکل یا مسئله ، این ‌است‌ که ‌مسلمانان‌ که با صدق ‌و اخلاص‌ عمل ‌می‌کردند، این‌ دو اصل ‌را رها کردند. وقتی‌ سخن‌ از صدق ‌می‌گوییم فقط مرادمان صدق ‌در کلام‌ نیست ‌بلکه ‌صدق ‌در وعده ‌و صدق ‌در بیان ‌و صدق ‌در کار را هم ‌مراد می‌کنیم. اینکه ‌فلانی ‌در سخنش ‌صادق ‌است، یعنی ‌دروغ ‌نمی‌گوید و اینکه‌ در وعده‌اش ‌صادق ‌است ‌یعنی ‌به ‌وعده‌اش‌ عمل‌ می‌کند و اینکه ‌در عملش ‌صادق ‌است، یعنی ‌اینکه ‌کارش‌ را درست ‌انجام ‌می‌دهد و کم‌ نمی‌گذارد و نیمه ‌رهایش ‌نمی‌کند و در کارش‌ سستی ‌نمی‌ورزد. صدق مبنا و پایه ‌اصلاح ‌است ‌و این ‌سخن ‌صریح ‌قرآن ‌کریم‌ است. «یا اَیُّهَا الَّذینَ ‌آمَنوا اَتَّقوُ الله‌ و قُولُوا قَولاً‌ سَدیداً ‌یَصلِح ‌لَکُم ‌اَعْمالَکُم» ؛ به ‌این ‌پیوند توجه ‌کنید: سخن ‌استوار و درست ‌بگویید تا کارهایتان ‌را شایسته ‌گرداند، یعنی ‌پاداشتان ‌این ‌است. اگر سخنتان ‌درست‌ بود، کارهایتان ‌هم ‌درست ‌خواهد بود و به ‌تعبیر دقیق‌تر سخن ‌درست، ‌شما را به‌ عمل ‌درست‌ می‌رساند. مشکل ‌امروز مسلمانان ‌این ‌است‌ که ‌سخن‌ درست ‌و استوار نمی‌گویند. سلام ‌می‌گوید و دروغ‌ می‌گوید؛ تعارف‌ می‌کند و دروغ می‌گوید؛ وعده ‌می‌دهد و تخلف‌ می‌کند؛ کار می‌کند ولی ‌درست ‌و محکم‌ کار نمی‌کند؛ دیگر صدق‌ در کار هم ‌وجود ندارد؛ نه ‌در عمل‌ و نه‌ در وعده ‌و نه ‌در سخن، صدق ‌وجود ندارد. طبیعتاً‌ وقتی‌ که‌ در سخن‌ صدق ‌نباشد، کار و عمل ‌نیز فرو می‌پاشد.
می‌گویند که ‌مردی‌ نزد رسول ‌خدا (ص) رفت ‌و از ایشان ‌پرسید: من ‌گناهان ‌فراوانی مرتکب می‌شوم. راه‌ اجتناب ‌از یکی ‌از گناهان ‌را به‌ من ‌یاد بده، زیرا من ‌نمی‌توانم ‌از همه گناهان‌ پرهیز کنم. پیامبر به ‌او فرمود: «دروغ‌ نگو». آن‌ شخص تصمیم‌گرفت ‌دروغ ‌نگوید ولی‌ به این نتیجه رسید که‌ دروغ ‌نگفتن ‌به ‌اجتناب ‌از همه ‌گناهان ‌دیگر منجر می‌شود. هرگاه ‌می‌خواست ‌کار خلافی ‌انجام ‌دهد، با خود فکر می‌کرد که ‌اگر رسول‌ خدا (ص) از من بپرسد: آیا فلان ‌کار را مرتکب ‌شده‌ای یا نه؟ اگر بخواهم راست بگویم، پس نباید خلافی انجام دهم و اگر بخواهم دروغ بگویم، این خلاف دستور اوست. پس از این خلاف بگذرم. حقیقت ‌این ‌است ‌که ‌صدق ‌در مرحلة ‌عمل ‌و صدق‌ در مرحلة‌ سخن منبع ‌همه ‌خیرات ‌است. زیرا انسانی‌ که‌ دروغ‌ می‌گوید و یا تعارف‌ دروغین‌ می‌کند، سخن‌ و شهادت و نوشتة ‌خودش ‌را محترم ‌نمی‌شمارد. زیرا این کلمه‌ که ‌از زبان ‌من ‌خارج ‌می‌شود، بخشی ‌از نیروهای ‌بدنی ‌و فکری ‌من ‌است‌ که‌ شکوفا می‌شود و در شکل ‌کلمه ‌ظهور می‌کند. این ‌طور نیست؟ از لحاظ ‌علمی ‌نیز این سخن، دقیق ‌است. هر حرکتی‌ که ‌از انسان ‌سر می‌زند، مانند حرکت ‌دست، بخشی ‌از نیروی ‌بدن ‌است‌ که ‌تبدیل ‌به‌ حرکت ‌می‌شود. هر حرکتی ‌ثمره ‌بخشی ‌از نیروی من ‌است. بنابراین‌ "کلمه" ‌(سخن) ثمره دو نیروی ‌مادی ‌و فکری ‌است‌ که ‌همنشین‌ شده‌اند. یعنی ‌با هر کلمه‌ای ‌که ‌بیان‌ می‌کنم، بخشی ‌از بدن ‌و جانم ‌را مصرف‌ می‌کنم. پس‌ کسی‌ که ‌به‌ سخن‌ خودش ‌احترام ‌نمی‌گذارد، به ‌خودش ‌احترام‌ نمی‌گذارد. این ‌هم ‌یکی‌ از سرچشمه‌های‌ گرفتاری‌های ‌ماست. زیرا وقتی ‌وعده ‌می‌دهیم ‌و وفا نمی‌کنیم ‌و سخن ‌می‌گوییم ‌و راست‌ نمی‌گوییم، حقایق‌ پیرامون‌ خود را به‌ شهادت‌ می‌گیریم. زیرا چنانکه در شب‌ اول‌ گفتم ‌معیار همگرایی ‌و نیز ابزار گفت‌وگو و همکاری، "کلمه" ‌است. اگر من‌ صادق ‌نباشم، بنای‌ جامعه ‌لرزان ‌و دروغین خواهد شد.
×××
همچنین مسلمانان ‌عقب‌ ماندند، زیرا جامعه ‌اسلامی ‌را از دست‌ دادند و اگر می‌خواهند همان‌ وضع‌ پیشین‌ را بازیابند، باید جامعه ‌اسلامی‌ تشکیل‌ دهند. فعالیت‌های ‌فردی فقط در حد جزئی‌ مفید است. این ‌مبنا، همه ‌عواملی ‌را که ‌مطرح ‌کرده‌ایم، تفسیر می‌کند. فقدان ‌جامعه اسلامی، علت ‌توزیع نشدن ‌ثروت ‌به ‌شکل ‌صحیح‌ است. در نتیجه ‌این ‌وضع، ‌در میان ‌مسلمانان‌ انحراف ‌پدید آمد. این ‌سبب، موجب‌ فروپاشی ‌جامعه اسلامی ‌یا مسلمان ‌در برابر گزینه‌های ‌دیگر مانند یونانی‌ و اسکندری‌ و فارسی ‌و کلدانی ‌و هندی ‌شد و در نتیجه ‌شخصیت ‌اسلامی‌ در درون ‌مسلمان ‌فرو ریخت. این ‌سبب ‌پس‌ از دوره‌ای ‌از زمان ‌کار را به‌ جایی‌ رساند که مسلمان‌ به‌ نماز و روزه ‌و عباداتش ‌تمسک‌ کند و به ‌اعتکاف ‌هم ‌روی‌ آورد و سپس ‌منحرف‌ شود و از عالم بودن دست برداشت وسپس‌ رهبری‌ جهان‌ مادی ‌را از دست‌ بدهد.





• این درسنامه برای اولین بار به زبان فارسی ترجمه شده است. این بخشی از متن چند سخنرانی امام موسی صدر برای گروهی از فرهیختگان است که در سال 1349 روزهای سه شنبه برگزار می‌شد.

پ.ن.1: این نوع نگاه امام همیشه منو به ادامه ی فعالیت در یاران صدر تشویق کرده. هروقت از نامهربانی روزگار و دوستان دلخسته میشم فقط فقط فقط یادآوری این نوع نگاه و این که من شیفته شم منو راضی می کنه که هم چنان ادامه بدم.
پ.ن.2: شاید من اشتباه می کنم. مسلما من فقط یک دوستدار امام صدرم نه مفسر افکارش. ولی شیفته ی این نگاه زمینیش به دینم که به چشم من میاد.






برچسب ها : امام موسی صدر  , اسلام قرآنی آن گونه که سید موسی صدر می فهمد  ,

      

اگر مولا امیرالمومنین(ع) به کوفه قدم نهاد و مذهب تشیع را سامان داد، این پیروان آن حضرت بودند که بر گرد آن وجود شریف جمع آمدند و حرم مطهرش را حرمت نهادند و جغرافیای تشیع را سامان بخشیدند. این مشی تشیع بود که هر کجا قدمی یا قلمی از امام یا امام زاده خود می یافتند در اطرافش حلقه می زدند و آن مکان را مقدس می داشتند و زینتی می فزودند که در خزانه هیچ ملکی و سلطانی به مانند آن یافت نمی شد. شیعه را از این حیث "حرجی نبود که  با مشاهده سادات علوی و مقابر اشرف فاطمی، از خلوص اعتقاد ، سرها در عنان آسمان کشیده دارد و زر و جواهر قیمتی و قنادیل مکلّل و منوّر و خادمان مُشهّر و مودّب ، آراسته دارد ، اقتداءً به کعبه خدا و روضه مصطفی".(کتاب الفیض ، شیخ عبدالجلیل رازی ص631)

              

حرمت نهادن شیعیان به آستان امامان و امامزادگان تنها بدان منحصر نماند و این احترام به  شاگردان و درس آموزان  آن بزرگان نیز تعلق گرفت.عبارات کوتاهی از میرزای شیرازی کافی بود تا چپقها و قلیانها شکسته شود و استعمار به زانو در آید. وعظها و خطابه های "سید محسن حکیم" بر منبر حسینی بسنده می کرد تا در مقابل گلوله های رژیم بعث عراق ، بر شمار طلاب و فضلای شیعه افزوده شود. اعلام حرکتی عمومی از سوی آیت الله سید علی سیستانی کفایت می کرد تا هزاران نفر از شیعیان با ایشان همراه شوند و کلید حرم امیر المومنین (ع) را به مرجعیت شیعه تحویل دهند و فتنه نجف فروکش کند. و امام سید موسی صدر کافی بود تا قدم به وادی لبنان نهد و تشیع علوی را رونقی دوباره بخشد. قبض و بسط اطلس شیعه به سر انگشتان مرجعیت و روحانیت سپرده شده بود تا در جوار حریم امامان بنشینند و نه با شمشیر قساوت و حیله های سیاست که با تعلیم عبادت ، منظومه جغرافیای شیعه را سامان دهند. مراجع شیعه اما علی الاغلب از سه ناحیه برخاستند عراق ،ایران و جبل عامل.

نخستین جرقه های شکل گیری تشیع در عراق زده شد.حضرت علی(ع) به دعوت کوفیان عراق وارد این سرزمین شد و مشی علمی و عملی آن حضرت به عنوان الگوی رفتاری مسلمین استنباط شد و مذهب تشیع بنیان نهاده شد.پس از شهادت حضرت، اهل بیت ایشان بر اساس وصیت امام(ع) شبانه آن حضرت را در 2 فرسنگی کوفه جایی که نجف نامیده می شد، دفن کردند. مزار حضرت تا حدود صد سال پنهان مانده بود و جز ائمه اطهار(ع) و برخی شیعیان خاص، کسی از جایگاه آن اطلاع نداشت. در ابتدای روزگار عباسیان بود که امام جعفر صادق(ع) به عراق آمد و قبر جدش را زیارت کرد و مکان دفن امام اول شیعیان آشکار شد و مورد مکرمت و احترام شیعیان قرار گرفت.شیعیان نشانی از امام خویش یافته بودند و به گردش طواف می کردند.سنگ بنای آرامگاه امیر المومنین (ع) نهاده می شد و محافل علمی نجف در اطراف حرم شکل می گرفت. با حضور شیخ ابو جعفر طوسی، محافل پراکنده درسی در نجف نظم و نسق واحدی یافت و حوزه علمیه نجف بنیان نهاده شد.وی از خراسان عزم بغداد کرده بود تا از محضر شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی بهره برد.  

پس از این دو بود که شاگرد بر کرسی درسی بغداد تکیه زد و حوزه درسی وی پذیرای افراد کثیری شد. با استقرار حکومتی جدید در بغداد، اوضاع آن منطقه نابسامان شد و منزل شیخ طوسی مورد حمله قرار گرفت. این چنین وضعیتی ، شیخ را مجاب کرد تا به نجف اشرف هجرت کند.شیخ طوسی دروس پراکنده نجف را سامان داد و با مجاهدتی 12 ساله پایه های حوزه ای را بنیان نهاد که حوزه علمیه نجف خوانده شد. با فوت شیخ طوسی زعامت شیعیان و ریاست حوزه علمیه نجف به فرزندش ابوعلی طوسی منتقل شد . وی 5 سال پس از پدر به درجه اجتهاد نائل آمد و بر جای پدر نشست. عظمت علمی و مقام فقهی او تا بدانجا بود که وی را "مفید ثانی" می نامیدند. او توانست حوزه نجف را به درجه ای از عظمت و شهرت رساند که طلاب شیعه از دورترین نقاط جهان بدانجا سفر کنند و آموخته خود در نجف را به دیار خویش ارمغان برند. حوزه نجف سامان یافته بود و حیات علمی آن فراز و فرودهای زیادی را تجربه می کرد. در دوران زوال حوزه نجف ، روحانیت مقتدر شیعه آنرا از زوال به در می آورد. کافی بود تا مقدس اردبیلی بر  کرسی استادی نجف بنشیند تا سه سده رکود علمی نجف به فراموشی سپرده شود. بسنده می کرد که علامه بحر العلوم به دستور استاد خود وحید بهبهانی ، حوزه کربلا را وداع گوید و بر ریگزارهای نجف قدم نهد تا حوزه نجف دوباره شکوفا شود. کافی بود تا صدای غرّای محمد کاظم خراسانی در حوزه نجف به گوش رسد تا آوازه او فضلای دیار عثمانی را هم به نجف کشاند. و کافی است تا آیت الله سید علی سیستانی در بیت محقر خویش در نجف بنشیند تا نجف دوباره اقتدار یابد و کوچکترین رائی  بر خلاف نظر مردم که همان نظر مرجعیت است در قانون اساسی عراق راه نیابد.  

 

 در ایران اما شهر قم زعامت شیعه را بر عهده داشت. شوق دیدار برادر بر دل حضرت فاطمه معصومه (س) باعث شد تا ایشان به قصد دیدار امام رضا(ع) بار سفر بربست، اما در میانه های راه و در شهر قم ، کسالت احوال بر ایشان عارض شد و پس از توقفی کوتاه در قم ، دار فانی را وداع گفتند و مزار ایشان به زیارتگاه شیعیان بدل شد. این مکان به سرعت آباد شد و موقعیت جغرافیایی شهر را دچار تحول  و تغیّر کرد . شهر رفته رفته از شمال شرقی به سمت جنوب غربی کشیده شد تا به مرقد مطهر فاطمه معصومه (س) نزدیکتر شود. خاک قم به زیارتگاه حضرت  معصومه(س) بدل شد تا شیعیان برای تبرک از آن حرم شریف به قم وارد شوند و امامزاده خود را زیارت کنند. شیعیان حتی اموات خود را به این شهر حمل می کردند تا در آنجا به خاک سپارند. حمل جنازه به مکانهای متبرکه از قرن سوم به بعد جریان داشت و از میان فرق اسلامی ، شیعه به این امر علاقه مخصوصی ابراز می داشته است. در میان شهرهای شیعه ایران، قم از این حیث ممتاز بود و گویا در هیچ شهری به اندازه قم اجساد علما و پادشاهان و رجال برجسته شیعه دفن نشده است. قبرستانهای متعددی که اینک در قم وجود دارد نیز نشان از این امر است.

قم به "آشیانه آل محمد" ملقب شد و به مکانی جهت درس و بحث عالمان تشیع مبدّل گشت. دروس علمی متعددی به نحو پراکنده در این شهر تدریس می شد. شیخ عبدالکریم حائری از عالمان برجسته تشیع بود که در حوزه علمیه   اراک به تدریس مشغول بود. او در 22 رجب المرجب 1340ق (مصادف با 1301شمسی) برای تحویل سال نو و به قصد زیارت حرم رضوی عازم مشهد شد. او که در معیت آیت الله خوانساری و میرزا مهدی بروجردی به این سفر رفته بود در سفرِ بازگشت ، به قم رفت.

                                        

                                        شیخ عبدالکریم حائری بنیان گذار حوزه علمیه قم

اصرار عالمان قم بر سکونت آیت الله حائری در قم سبب شد تا ایشان که کمتر به قرآن استخاره می کرد، دل به جانب قرآن سپارد و چنین بشارت گیرد که " ... واتونی باهلکم اجمعین".(با تمام خانواده خود به نزد من بازگردید)(93/یوسف).شیخ عبدالکریم با رویت این پیام الهی ،عزم خود جزم نمود و رحل اقامت در قم افکند. وی مکان تحصیل و تدریس بزرگانی چون میرزای قمی، صدرالدین شیرازی و ملامحسن فیض کاشانی را رنگ و لعابی دوباره بخشید و عمارتی نو ساخت و طلاب شیعی را در قم سامان داد و حوزه علمیه قم را تاسیس کرد. اقدامات ضد مذهبی حاکمیت وقت اما در مقابل سیاستهای ملایم و مدارای آیت الله حائری سبب شد تا این حوزه به آرامی شکل بگیرد.علما و مردم قم در نهایت همکاری با شیخ عبدالکریم عمل کردند و با تعمیر مساجد و مدارس، آب انبارها و مکانهای عام المنفعه زمینه تقویت بنیه شهر را هموار نمودند. مهم ترین واقعه اما حوزه درسی قم بود که با وجود همه فشارها رونق گرفت و قم مرکزی شد که مجتهدان بسیاری از آن برخاستند. پس از آیت الله حائری، حضرات حجت،خوانساری و صدر که از آنها به مراجع ثلاث قم  تعبیر می شد مسئولیت حوزه را بر عهده گرفتند. اما این روحانی مقتدری چون آیت الله العظمی بروجردی بود که به قم وارد شد و اقتدار تشیع را به حوزه قم آورد.آیت الله بروجردی گفته بود که "من برای مرجعیت یک قدم هم بر نداشتم اما یک وقت احساس کردم مرجعیت به سراغ من آمده است".او نه تنها برای مرجعیت تلاش نکرد که برای کسب قدرت سیاسی هم مجاهدتی نورزید که نیک می دانست مرجعیت مقتدر می تواند سیاستهای نابخردانه را نیز به سامان کند.او پروای دین و ایمان مردم داشت و گفته بود" شاه با اسلحه توپ و تفنگ به جان مردم می افتد، با این اسلحه می شود مقابله کرد ولی اگرشما(خطاب به یکی از مدرسین حوزه) به جای او نشستید، اسلحه شما ایمان و عقاید مردم است که به جان مردم می اندازید. با این اسلحه نمی توان به راحتی مقابله کرد و لذا دین و ایمان مردم به بازی گرفته می شود".(خاطرات صادق طباطبایی،ج 1، ص 27)  و این از خصائص مذهب تشیع بود که جلوس بر مسند مرجعیت از هر گونه دخالت سیاسی به دور و مقوله ای فراملی به حساب می آمد. کمتر کسی به موطن مرجع توجه داشت و مرجعیت مقتدر با فردی بود که پیشتر گوی سبقت را در جلب اقبال عامه ربوده باشد. و اینچنین بود که ضعف و قوت تشیع به قدوم روحانیت مقتدر شیعه دوخته شده بود تا در دیاری قدم نهند و تشیع را قدرت بخشند.

به لبنان اما فردی از خاندان صدر قدم نهاده بود. لبنان از جمله نخستین کشورهایی است که بانگ "حی علی خیرالعمل" در آن به گوش رسید. با ورود ابوذر غفاری به جنوب لبنان، مذهب تشیع نیز در این دیار رواج یافته بود.محلی در جنوب لبنان به عنوان مسجدی که ابوذر در آنجا نماز خوانده است، تاریخ شیعه لبنان را تا اوائل اسلام نشان می دهد.مناطق شیعه نشین لبنان در 3 نقطه متمرکز شده است.بخش شمالی که با عنوان جبل لبنان شناخته می شود. بخش میانی شرقی شامل بعلبک و بقاع و بخش جنوبی یا جبل عامل. شهرت جبل عامل به عنوان یک منطقه شیعه نشین بسیار قدیمی است.معروف است که در جنوب در هر دهی عالمی یا مولفی دیده می شد و به قراری در یک روستای کوچک هشتاد مجتهد زندگی می کردند.شهید اول و شهید ثانی از جمله این علما هستند.شیخ حر عاملی هم از جمله علمایی است که از این سرزمین برخاست.نحوه مواجه نامهربانانه ای که با این بزرگان در تاریخ لبنان بیان شده است بیانگر جو نامساعد حاکم برشیعیان این منطقه می باشد. شیعیان لبنان به لحاظ جغرافیایی در انزوا و به لحاظ سیاسی نیز ضعیف نگه داشته شده بودند. فرمانهای نابخردانه "جزار پاشا" کافی بود تا سیل کشتار و کتاب سوزی شیعیان به راه افتد. موقعیت مناطق مسکونی شیعیان لبنان نیز بیانگر این نامردمیهاست.خانه هایی که علی الاغلب بر روی تپه ها و مناطق بلندی ساخته شده تا از حملات مخالفان در امان مانند. فشار بر شیعیان جنوب لبنان سبب شده بود تا شمار فراوانی از شیعیان به بیروت مهاجرت کرده و مناطق مختلف این شهر بویژه در ناحیه "ضاحیه" بیروت به صورت یک منطقه مستقل شیعه در آید. نقل شده است که در حکومت عثمانی و در هنگامه جنگهای جهانی اول که احتیاج به سرباز داشته اند و سربازان از رفتن به جبهه اروپا امتناع می کردند، دولت عثمانی فرمانی صادر کرد تا شیعیان را به اجبار به سربازی برند.همان زمان معروف بود که هر کس به بالکان برود، دیگر بر نخواهد گشت. ضعف فرهنگی و دینی یکی از مشکلات شیعیان بود که در عقب ماندگی آنان از دیگر طوایف لبنان نقش داشت.این عوامل سبب شده بود تا سرخوردگی و دلخوری از مذهب تشیع، جوانان را به سمت گرایشهای غیر شیعی متمایل کند و به تحلیل قوای شیعه بینجامد.

سید عبدالحسین شرف الدین از روحانیون برجسته لبنان بود که در رفع این محرومیتها کوشید و مساجد و مراکزی را برای شیعیان بنا نهاد اما او رهایی بخشی شیعیان از این محرومیتها را در شخصیت دیگری می دید. سید شرف الدین به فرزندانش توصیه کرده بود که کلید رهایی لبنان از محرومیت به دستان سید موسی صدر است.

                                  امام موسی صدر

سید موسی صدر فرزند آیت الله العظمی سید صدرالدین صدر- یکی از مراجع ثلاث قم - بود که جانشین شیخ عبدالکریم حائری شد و نیای او آیت الله سید اسماعیل صدر نیز جانشین میرزا حسن شیرازی صاحب فتوای تحریم تنباکو شده بود. سید موسی نه تنها از طرف پدر از خاندان مرجعیت و فقاهت به شمار می رفت، که از جانب مادری هم جد او آیت الله حاج آقا حسین قمی جانشین آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی - مرجع بزرگ روزگار خویش – شده بود.ریشه های خاندان صدر به جنوب لبنان باز می گردد.جد پدری سید موسی از لبنان به نجف اشرف مهاجرت کرد و سید صدرالدین - فرزند او- از نجف به قم آمده بود.سید موسی در چهاردهم خرداد 1307 در قم متولد شد.او علاوه بر گذراندن تحصیلات متوسطه و اخذ دیپلم ادبی، در حوزه علمیه نیز مشغول به تحصیل بود و در سن 18 سالگی در درس خارج علمای قم و نجف شرکت کرد.او در حوزه علمیه با حضرات شبیری زنجانی، شهید بهشتی، موسوی اردبیلی و مکارم شیرازی هم بحث بود.سید موسی فلسفه را نیز در محضر علامه طباطبایی در قم خوانده بود. پس از پایان دروس دبیرستانی نیز به عنوان اولین دانشجوی روحانی در رشته "حقوق در اقتصاد" به دانشگاه تهران رفته بود.زمان تحصیل وی در دانشگاه تهران مصادف بود با مبارزات ملت ایران در نهضت ملی شدن نفت.سید موسی در آن زمان یک مجله علمی اسلامی به نام "مکتب اسلام" تاسیس کرد و مقالات زیادی در آن نوشت. همچنین از طرف علامه طباطبایی مسئولیت نظارت بر نشریه "انجمن تعلیمات دینی" را بر عهده گرفت. از مهم ترین اقدامات سید در آخرین سال اقامت در قم، تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزه های علمیه بود که با همفکری آقایان بهشتی و مکارم شیرازی انجام شد.وی شاگردانی را نیز پرورش داد که   شهید سید عباس موسوی – دبیر کل سابق حزب الله لبنان - و آیت الله صانعی از آن جمله اند.

سید موسی در آبان ماه 1338 قم را به مقصد لبنان ترک کرد.سید عبدالحسین شرف الدین با سید موسی در سفری به لبنان، ملاقات کرده و به او علاقه مند شده بود. مهر او بر دل بزرگان دیگری نیز نشسته بود. آیت الله خویی گفته بود که " 3 نفر از فضلای قم به نجف آمدند و مدت کوتاهی ماندند و سریع بازگشتند.کاش هرگز آنها را نمی دیدم و به آنها دل نمی سپردم .یکی از آنها امام موسی صدر بود". سید شرف الدین توصیه کرده بود که پس از او سید موسی صدر بهترین گزینه برای رهبری شیعه لبنان است.در آن زمان بر حوزه قم آیت الله العظمی بروجردی تکیه زده بود و در نجف آیت الله حکیم تدریس می کرد.حضور این دو کافی بود تا نجف و قم استحکام و اقتدار لازم را داشته باشند. اما در لبنان اوضاع شیعیان بسیار نا مناسب بود و عدم رهبریت مقتدر سبب شده بود تا گرایش جوانان به جانب تشیع فروکش کند. حضور روحانیت مقتدر شیعه می توانست موجبات انتظام امور شیعیان را نیز فراهم آورد. به همین سبب بود که عده ای از شیعیان لبنان به ایران آمدند و بنا به وصیت سید شرف الدین، از سید موسی صدر دعوت کردند که به لبنان بیابد و رهبری شیعیان را بر عهده گیرد.این دعوت با استقبال حضرات بروجردی و حکیم نیز همراه شد. این  سنت هجرت ، رسالتی بود که سید موسی از پدر و اجداد خود آموخته بود .سید محمد باقر صدر گفته بود که "اگر پسر عموی من آقا موسی به سنت حوزه پایبند و در نجف باقی مانده بود، مرجع وحید و علی الاطلاق شیعه می شد".

سید موسی با ورود به لبنان در شهر صور در جنوب لبنان مستقر شد و به عنوان امام جماعت در یکی از مساجد این شهر فعالیت خود را با این سخن آغاز کرد که " آمده ام تا با عبا و عمامه و محرابم شیعیان را از محرومیت به در آورم". او موسسات و مدارس و مساجد عدیده ای را برای شیعیان بنا نهاد. اما در خواست مطالبات شیعیان نیازمند سازمانی بود تا بواسطه آن خواسته های شیعیان از دولت مشروعیت یابد. در لبنان حدود 15 طایفه مختلف زندگی می کنند و هر کدام از این طوایف می توانند برای درخواست مطالبات خود، احزاب و سازمانهایی را تشکیل دهند. 3 طایفه بزرگ لبنان را مسیحیان، مسلمانان سنی و شیعیان تشکیل می دهند.امروز نیز در معادلات سیاسی لبنان ، این معیار رعایت می شود.شیعیان سهم ریاست مجلس لبنان را دارند، در حالی که نخست وزیر از اهل سنت و ریاست جمهوری در اختیار مسیحیان است.

سید موسی صدر برای دست یابی به خواسته های شیعیان، مجلسی را به نام "المجلس الاسلامی الشیعی الاعلی" را تاسیس کرد و پارلمان لبنان در 19 دسامبر 1967 تاسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان را تصویب کرد.سید موسی صدر به ریاست این مجلس انتخاب شد و لقب امام گرفت. امام موسی صدر بواسطه این مجلس با دولت و هیئت حاکمه لبنان مقابله و حقوق از دست رفته شیعیان را مطالبه می کرد.درخواست مطالبات شیعیان تا بدانجا پیش رفته بود که هرگاه یکی از مقامات سیاسی یا مذهبی در سفرهای خود از آسمان لبنان می گذشتند رئیس جمهوری نامه ای را به رسم دوستی می نگاشت.این رسم در مورد سفر آیت الله حکیم بر فراز لبنان عملی نشد و موجبات نقد امام موسی به دولت لبنان را فراهم کرد و باعث عذر خواهی دولت از شیعیان شد.

سید موسی برای استحکام طایفه شیعیان لبنان، با "حافظ اسد" در سوریه ائتلافی را پایه گذاری کرد.این عمل در لبنان مورد قبول و پذیرش بود و نظام آزاد سیاسی لبنان که اجازه فعالیت به سایر کشورهای عربی را نیز می داد سبب شده بود تا هر کدام از طوایف، پشتوانه کشوری خارجی را نیز داشته باشند.امام صدر نیز سوریه را به این امر برگزید و پشتوانه های دولتی خارجی را برای شیعیان فراهم آورد.امام صدر با صدور این فتوا که اقلیت علوی های سوریه که "حافظ اسد" نیز از این گروه است، مسلمانان شیعه هستند، مشروعیت دینی را نیز به "حافظ اسد" اعطا کرد.روابط امام موسی با حافظ اسد باعث شد تا زمینهایی را که برای حرم حضرت رقیه خریداری شده بود و نمی دادند بوسیله ایشان و توسط حافظ اسد گرفته شود و بقعه و بارگاهی که اجازه ی ساختن آن را نداده بودند بوسیله ایشان ساخته شود که امروز هم زوّار آن را مشاهده می کنند.امام موسی همچنین با مسافرت و معاشرت با دیگر کشورها موجبات معرفی شیعه را نیز فراهم می آورد.این سفرها چنان تاثیر گذار بود که آیت الله خویی، آزادی امام خمینی از زندان را بیش از هر چیز مرهون سفرهای امام صدر می دانست.وی با حضور در کلیساها و مجامع دینی مسیحیان و اهل سنت اثر معنوی عمیقی گذارده بود به نحوی که "فواد شهاب" رئیس جمهور وقت لبنان گفته بود "اگر مسیحیان چنین شخصیتی داشتند او را به مقام قدیس می رسانیدند".امام صدر با مسیحیان و معتقدان سایر مذاهب به گونه ای برخورد می کرد که موجبات اعتراض پاره ای از روحانیون را نیز فراهم آورده بود.در شهر شیعه نشین صور یک بستنی فروشی مسیحی زندگی می کرد که به سختی زندگی خود و خانواده اش را می گذرانده است  برای اینکه مشتری مسلمان نداشت و لذا ادامه زندگی بر او سخت و غیر ممکن شده بود، نزد امام  صدر می رود و مدتی گریه می کند و مشکل خود را مطرح می کند.امام صدر در محل این بستنی فروش حاضر می شود و در جلو مغازه او می نشیند و با دوستان خود از بستنی او تناول می کند.از آن روز به بعد کار او بالا می گیرد و مشتریان زیادی پیدا می کند.

             

این گونه رفتارهای امام صدر سبب شد تا عده ای نزد آیت الله خویی شکایت کنند که سید موسی صدر اهل کتاب را پاک و مصرف ذبیحه آنان را جایز می داند و در جلساتی که زنان بی حجاب شرکت دارند حضور پیدا می کند و با آنان دست می دهد، آیت الله خویی در جواب گفته بودند "آقای صدر خود مجتهد است، بهتر می داند که چگونه با مسائل اجتماعی برخورد کند".صادق طباطبایی خواهر زاده امام موسی نقل می کند که "با دایی ام در شهر فرانکفورت قدم می زدیم. من پیشنهاد کردم قهوه ای با هم صرف کنیم. بعد از آنکه نشستیم ، چشمم به گروهی که مشغول رقص و پایکوبی بودند افتاد.از اینکه وارد چنان مکانی شده بودم دستپاچه شدم و فکر کردم مبادا دایی ام نسبت به رفتار من دچار شک و تردید شود.ایشان متوجه دستپاچگی من شد و گفت معنای عصمت و تقوا در این است که به این طرف و آن طرف بروی و با مسائل مختلف روبرو شوی و سپس خودت انتخاب کنی. به اعمالی که اینها انجام می دهند فکر کن آیا می توانی از طریق چنین رفتارهایی زندگی را درک کرد؟اگر چنین رفتارهایی تو را راضی نمی کند و خود تعیین کننده آنچه برای خود مجاز می دانی هستی، بدان که در افقی بالاتر از آفاق اینان زندگی می کنی.سخنان دایی ام برای کاهش نگرانی و دستپاچگی من نبود بلکه به منزله قاعده و قانون و مقیاسی برای رویدادهایی بود که با آن رویا رو هستیم.به همین سبب من از نتیجه ورودمان به آن رستوران خیلی خوشحال شدم.در واقع از ایشان شیوه و روشی برای مراقبت نفس آموختم.درباره شیوه درک موسیقی غرب هم که در همه جا به گوش می رسید نیز ایشان توجه مرا به ضرورت شناخت ریشه موسیقی غربی  که تعبیری از ذات انسانی بود، جلب کرد.قبلا هم در قم ایشان مرا به پژوهش درباره اصل و ریشه نغمه ها و آهنگ های شرقی، تشویق کرده بود.به نظر ایشان این آهنگ ها تصویر حرمان و ظلم است و لازم بود که من شخصا ریشه های آهنگ های غربی را کشف کنم تا نهایتا خود تفسیری برای رویدادهایی که در زندگی با آن مواجه می شوم بیابم (2)".(گذارها و خاطره ها صص60-61)

رفتارهای مسالمت جویانه امام موسی بود که سبب می شد طایفه مسیحیت نیز با ایشان موافقت و همراهی داشته باشد و بسیاری از اقدامات عمرانی سید صدر با کمک این جماعت صورت پذیرد که تشکیل جماعت "البر و الاحسان"  توسط امام موسی و به همراهی و کمک مسیحیان از جمله آنهاست. مشی سید صدر در مقابل مخالفان عقیدتی اش به گونه ای بود که "شیخ حسن خطیب" یکی از مخالفان سرسخت سید گفته بود من با این مرد جنگیدم و بسیار با او مبارزه کردم اما هر قدر بیشتر مبارزه می کردم او بیشتر محبت می کرد تا اینکه خود شرمنده شدم و حیا کردم. سخنرانی سید موسی صدر در سال 1353 در کلیسای کبوشین بیروت یکی از وقایع تاریخی بود.در این مراسم که بزرگان مسیحیت لبنان نیز در آن شرکت داشتند از امام موسی صدر در بالاترین سطوح سیاسی و مذهبی طایفه مسیحی تقدیر به عمل آمد. پیش از سخنان صدر، "شارل حلو" رئیس جمهور لبنان دقایقی در وصف ایشان سخن گفت و ادای احترام نمود. پس از آن سید پشت تریبون قرار گرفت.سخنان ایشان پیرامون گفتگو و تعایش ادیان بود.آنگونه که خبرنگاران آن زمان گزارش کردند، در تمامی مدت سخنرانی نفسها در سینه حبس شده بود. حاضرین با حالتی عاشقانه به سخنان امام صدر گوش می دادند.بعد از اتمام سخنرانی و به دنبال دعوت اسقف اعظم از سید برای ورود به سالن پذیرایی، ناگهان حاضرین هجوم آوردند و همه سعی داشتند خود را به سید برسانند تا با ایشان دست داده و مصافحه کنند. اینچنین بود که برخی از بزرگان گفته بودند، روحانیتی که آقای صدر با یک ساعت وعظ در دیرهای ما می ریزد بیش از روحانیتی است که خود ما طی 6 سال در این دیرها به وجود می آوریم. سید موسی که رسالت معرفی تشیع را بر عهده داشت به سرزمینهای آفریقا  نیز مسافرت نمود. در این سفرها بود که حتی از امام تقاضای قطعاتی از ملبوسات وی برای تبرک می شد. شخصیت جذاب و منش او باعث شده بود تا امام خمینی هم او را به عنوان یکی از چهره های آینده انقلاب ایران در نظر آورد.آیت الله موحد ابطحی نقل می کند که "یک روز در نجف در خدمت آقای خمینی بودم.صحبت از مسائل ایران و مبارزات ایشان با شاه و رژیم به میان آمد.من گفتم، خوب حالا اگر در این مبارزه انشاالله موفق شدید و این دستگاه طاغوت را سرنگون کردید، آیا کسی را دارید که در راس امور کشور بگذارید و آن هم بتواند از عهده همه این مسائل به خوبی بر آید؟ فرمودند: آقا موسی، رفیق خودت.گفتم آقا موسی دیگر لبنانی شد و لبنانیها او را رها نمی کنند. فرمودند:اینها سهل است.درست می شود".(امید محرومان ص 180) مشی امام صدر به گونه ای بود که "جرج جرداق" نویسنده مسیحی گفته بود اگر روحانیون مسلمان، اسلام را همانند امام صدر عرضه می کردند، اثری از مسیحیت و سایر ادیان باقی نمی ماند.

و امام موسی صدر بدین روش جان تازه ای نه تنها به شیعیان لبنان داد که موجبات معرفی تشیع در بسیاری از نقاط جهان را فراهم آورد و این همان رسالت او بود که در نخستین روز حضورش در لبنان گفته بود " آمده ام تا با عبا و عمامه و محرابم شیعیان را از محرومیت به در آورم". 

 

این متن با اندکی ویرایش در شماره یازدهم نشریه "مهرنامه" به چاپ رسید 

پ.ن.1: یادداشتی از سید هادی طباطبایی نویسنده ی وبلاگ نگارستان

پ.ن.2: در مصاحبه با شبکه ی بی بی سی فارسی: «من موسیقی را به توصیه دایی ام امام موسی صدر شروع کردم. زمانی که هنوز مدرسه می رفتم. ایشان به من گفتند که برو سراغ موسیقی ایران، یک معلم بگیر، موسیقی ایران را بشناس که دریایی است عظیم. و مرتب هم از من می پرسید که چه کار کردی. این بود که من در قم معلمی گرفتم و روزی ?? دقیقه آموزش موسیقی می گرفتم. تا اینکه دیپلم گرفتم. روزی که می خواستم قم را ترک کنم، از دوازده دستگاه و ردیف موسیقی ایرانی، جز نوا، همه ردیف ها و دستگاه ها را آموخته بودم.

سال دومی که آلمان بودم، امام موسی صدر به آلمان آمد و به من گفت که موسیقی کلاسیک غرب هم دریای عظیمی است. برو توی این مساله غور کن و جواب یک مساله را هم برای من پیدا کن. گفتم چی دایی جان؟ گفت در مشرق زمین بیشترین محرک موسیقی دانان ما حرمان است. اینها قاعدتا چنین چیزی را در فرهنگ خود ندارند. ببین عنصر اصلی شکل دهنده موسیقی اینها چیست. من به قوانین هارمونی و هماهنگی رسیدم. گفتم دایی جان من فکر می کنم بیشتر هماهنگی است. ایشان گفت اصلا ساز آفرینش هماهنگ است.





برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

عرضه‌ی چهارمین جلد از مجموعه «در قلمرو اندیشه امام موسی صدر» در نمایشگاه کتاب 90

    کتاب «برای زندگی» مجموعه درس‌گفتارهای تفسیری امام موسی صدر که چهارمین جلد از مجموعه در قلمرو اندیشه امام موسی صدر است، در بیست و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه خواهد شد.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، «برای زندگی» نخستین جلد از دو کتاب مهم تفسیری امام موسی صدر است که که دربردارندة تفسیر سور قصار است و درس‌گفتارهای امام موسی صدر برای کادرهای جنبش امل بوده است.

این کتاب ترجمه‌ای از کتاب «دراسات للحیاة» است که مهدی فرخیان آن را ترجمه کرده است و شامل تفسیرهای امام موسی صدر از برخی سور قصار قرآن است. این سوره‌ها عبارت‌اند از: «ناس»، «فلق»، «اخلاص»، «نصر»، «کوثر»، «ماعون»، «فیل»، «قریش»، «همزه»، «عصر»، «تکاثر»، «عادیات»، «زلزله»، «بینه»، «قدر»، «علق» و «آیاتی از سوره دخان».

کتاب «برای زندگی» در ??? صفحه و با بهای ???? تومان برای نخستین بار به همت انتشارات مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر منتشر می‌شود.

پ.ن.1: بین همه ی کتابای مربوط به امام عاشق کتابای تفسیرشم. با این که تفسیر سوره های ناس و فلق و تکاثر و قدر رو دارم ولی باز هم مشتاقانه در انتظار نمایشگاه کتابم.

پ.ن.2: بعد از وقایع اخیر لیبی و افزایش امیدواری دوستداران امام صدر به رهایی ایشان، فعالیت های زیادی در فضای مجازی در این رابطه صورت گرفته. نمونه ش راه اندازی دو سایت جبهه ی بین المللی آزادی امام موسی صدر و سایت امام صدر نیوزه.

*صفحات سایت جبهه هنوز راه نیفتاده و نمیشه درباره شون قضاوت کرد اما امیدوارم در ذکر اخبارشون از منابع مخدوش استفاده نکنند و _چنان چه قبلا شاهد بودیم_ منابع رو به اشتباه ذکر نکنند. به گفته ی سید محمدحسین صدر ، دبیر  این جبهه، در این پایگاه تاکنون بیش از یک میلیون نفر از سراسر جهان به آزادی امام موسی صدر رای داده اند. البته برنامه های دیگری نیز برای پیگیری آخرین وضع امام موسی صدر داریم که اطلاع رسانی خواهد شد .

*هم چنین در بخش "ما کیستیم" سایت امام صدر نیوز می خونیم:

امام صدر نیوز رسانه ای مستقل است که با هدف پر کردن خلأ اطلاع رسانی موجود در پی گیری پرونده ی امام موسی صدر از سوی گروهی از دوست داران جوان امام موسی صدر در چهارگوشه ی جهان به روز می شود. جوانانی که مشی و منش و اندیشه ی امام صدر و رویکرد دینی، اجتماعی و سیاسی او مبتنی بر کرامت انسان را پیش چشم خود دارند و در آرزوی بازگشت او و تحقق آرمان های انسانی او تلاش می کنند. امام صدر نیوز به هیچ نهاد و سازمان و مرکز دولتی یا غیر دولتی در داخل یا خارج ایران در سیاستگذاری رسانه ای و مالی وابسته نیست. خبرها و تحلیل های منتشر شده در آن نظر یا تحلیل پژوهشگران مستقل و خبرنگار-شهروندانی است که داوطلبانه و بی مزد و منت با آن همکاری می کنند. این سایت تحلیلی و خبری است و مکمل سایت های رسمی مؤسسه ی امام موسی صدر در تهران و بیروت، پایگاه فرهنگی روایت صدر و یاران صدر (در وجه خبر رسانی) است و از مطالب آن ها استفاده می کند. دیدگاه های منتشر شده در امام صدر نیوز، لزوماً دیدگاه خانواده ی محترم امام موسی صدر نیست. امام صدر نیوز کوشش می کند به تعهد اخلاقی نسبت به مصلحت عالی حیات امام موسی صدر و همراهان اش وفادار بماند. فعالیت امام صدر نیوز در حد سایت اطلاع رسانی و صفحه ی گروه در شبکه ی اجتماعی فیس بوک محدود است.

صمیمانه امیدوارم توان نقد و جرح تمام اخبار و شایعات رو داشته باشند. حقیقتا این کاری ست که در این زمان خیلی ارزشمند است.
و من الله توفیق...






برچسب ها : امام موسی صدر  , اسلام قرآنی آن گونه که سید موسی صدر می فهمد  ,

      
   1   2      >