اگه من یه روزی بچهدار بشم از همون بچگی
بهش یاد میدم که دوستداشتن و عشق و تعهد و فداکاری مفاهیم خیلی قشنگین و شاید تنها چیزی باشه که از آدم باقی می مونه.
بهش یاد میدم که هر روز به عشق خودش و خانوادهی فعلی و خانوادهی آیندهش و دوستاش نفس بکشه درس بخونه ورزش کنه غذا بخوره بخوابه بیدار شه کار کنه تفریح کنه لذت ببره و فداکاری کنه.
بهش یاد میدم که هر روز بیشتر از روز قبل برای عشقش به خودش و خانوادهش و دوستاش تلاش کنه و عشقش رو تازه و شعلهورتر کنه.
بهش یاد میدم که برای دوستداشتن کسی نباید از من خجالت بکشه و این تجربه براش خیلی شیرینتر میشه اگه مادرش رو هم در جریان بذاره و از ایدههای اونم استفاده کنه.
بهش یاد میدم که اشکالی نداره خودشو برای مادرش لوس کنه و مادرش نازشو بخره و قربون صدقهی صورت مثل ماه و قد مثل سرو و اندام دلربا و آرامش همیشگی و لبخند زیبا و چشمای معصوم و اخلاق جذابش بره.
بهش یاد میدم که خیلی طبیعیه با مادرش کلکل کنه و لذت ببره.
بهش یاد میدم که مادرش اولین کسیه که مبهوت منطقش میشه.
بهش یاد میدم که برای مادرش باشخصیتترین و آیندهدارترین و باجنمترین بچهی دنیاست و اصلا مجبور نیست برای اثبات خودش آرزواهای محقق نشدهی مادرشو محقق کنه.
بهش یاد میدم که احساس و منطق تفکیکنشدنین و هیچوقت گول حرفایی رو که میخوان اونو به یکی از این دو بعد محدود کنن نخوره.
بهش یاد میدم که احساس و منطق تفکیکنشدنین و در احساسیترین لحظهها هم میتونه و باید تصمیمی بگیره که منطقی باشه.
بهش یاد میدم که عشق رو با اعتیاد خوشآیند و وابستگی مسخکننده اشتباه نگیره.
بهش یاد میدم که اول باید خودشو بشناسه شخصیت خودش تواناییهای خودش اهداف و آرزوهای خودش انتظارات اطرافیانش از خودش رو بشناسه بعد به تکاپوی شناخت یکی دیگه بیفته.
بهش یاد میدم که ازدواج یعنی وصلت دو تا خانواده و هرچند اونه که باید بیشترین نظر رو بده ولی این اصلا به این معنا نیست که فقط اونه که باید نظر بده.
بهش یاد میدم که ازدواج یعنی وصلت دو تا خانواده و شازده خانم یا شازده پسر من میتونه تقریبا هر دوستی داشته باشه ولی دایرهی انتخاب همسرش خیلی محدودتره.
بهش یاد میدم که ازدواج یعنی وصلت دو تا خانواده و شازده خانم یا شازده پسر من برای ماجراجوییهای مخصوص نسل خودش تقریبا میتونه با آدمای مختلف دوست باشه ولی نمی تونه باهاشون ازدواج کنه.
بهش یاد میدم که ازدواج یعنی وصلت دو تا خانواده به واسطهی اون و هر کسی که خودش میگه نه وسیلهای برای استقلال یا ترمیم عزت نفس یا قهرمانی یا تحقق آرزوهای حزبی و گروهی.
بهش یاد میدم که دختر یا پسر مردم باارزشتر از اونه که بخواد یه مدت سرکار باشه و تا تازه شازده خانم یا شازده پسر من ببینه میخواد و میتونه باهاش بمونه یا نه.
بهش یاد میدم که دختر یا پسر مردم باارزشتر از اونه که بخواد اصول عاشقی رو به شازده خانم یا شازده پسر من یاد بده.
بهش یاد میدم که دختر یا پسر مردم باارزشتر از اونه که بخواد چرکنویس امتحانی شازده خانم یا شازده پسر من باشه.
بهش یاد میدم که دختر یا پسر مردم باارزشتر اونه که اول باهاش طرح دوستی به اسم شناخت بریزه و بعد از این که از وابستگی مسخکنندهش مطمئن شد بیاد و به من بگه و تازه من بشینم و مورد معتاد رو بررسی کنم.
بهش یاد میدم که قبل از در جریان گذاشتن من و تایید گرفتن از من به هیچ کسی قول ازدواج نده.
بهش یاد میدم که هیچ شناختی از توی حرفای قشنگ زمان دوستدختری / دوستپسری درنمیاد.
بهش یاد میدم که محبت و وفاداری اون به خانواده و دوستانش به اندازهی کافی نشون میده که اون سرشار از احساسه و برای اثبات و ابراز احساسات قشنگ و نابش نیاز نداره به همکلاسی یا دختر عقدس خانم یا پسر بیادب دوست پولدار باباش یا دوست صمیمی دوست پسر دوست صمیمیش یا خواهر کوچیکهی دوست دختر دوست صمیمیش یا تنها دختر بی دوست پسری که تو گروهشون مونده یا پسر پررویی که دوست دختر نداره و بهش نخ داده قانع بشه.
بهش یاد میدم که حتی اگه فقط یه پسر یا دختر مجرد تو کل زمین مونده باشه باز هم مجبور نیست که برای بهدست آوردنش مخشو بزنه و قبل از در جریان گذاشتن من اقدام کنه و آویزونش بشه.
بهش یاد میدم که حلاوت زجر کشیدن بهخاطر عشق مزخرفترین دروغ دنیاست و کسایی که واقعا عاشقن زجری حس نمیکنن که بخوان از این شعرا بگن.
بهش یاد میدم که برای اثبات وفاداریش در عشق به هر کسی که خودش میگه اول باید وفاداریش رو در عشق به خانوادهی خودش ثابت کنه.
بهش یاد میدم که اگه به خاطر هر کسی که خودش میگه حاضره قید خانوادهش رو بزنه یعنی خیلی راحتتر حاضر قید همون کسی که خودش میگه رو هم بزنه حالا یهکم دیرتر!
بهش یاد میدم که اون تنها امید هیچ دختر یا پسری نیست و نباید احساس خودقهرمانپنداری و رضایت نجات هر کسی که خودش میگه رو با عشق به همون آدم اشتباه بگیره.
بهش یاد میدم که نباید رویای قهرمانیش رو با بدبخت کردن دو تا خانواده بسازه و زندگی کنه.
بهش یاد میدم که اون حتی تو سن چهل سالگی هم هیچ نیازی به دروغای عشقی و عشوههای مصنوعی و همراهیهای متظاهرانه نداره.
بهش یاد میدم که قشنگی عشق به قرارهای مخفیانه و شکلاتهای ولنتاین و عروسکهای روز تولدش که بدون تایید من تا قبل از ازدواج از هر کسی که خودش میگه میگیره نیست و به ماندگاری و وفاداراری بعد از ازدواجه.
بهش یاد میدم که عاشقی هر کسی به روش خودشه و اون هیچ نیازی نداره که از روی دستخط بدخط دوستاش مشق بنویسه.
بهش یاد میدم که دوست خوبش اونیه که همهی شیطنتا و اشتباهاتشو تایید نمیکنه نه کسی که راه رو برای اشتباهکردناش صاف میکنه.
بهش یاد میدم که هیچکس قبل از ازدواج از جدا شدن نمیمیره و اگه مرتکب اشتباه شد و بدون تایید من به هر کسی که خودش میگه قول ازدواج داد خیلی راحت میتونه بزنه زیرش.
بهش یاد میدم که هیچکس روی قول ازدواج شازده خانم یا شازده پسر من قبل از تایید گرفتن از من حساب نمی کنه.
بهش یاد میدم که اگه مرتکب اشتباه شد و بدون تایید من به هر کسی که خودش میگه قول ازدواج داد باید غم جدا شدن ازش رو به جون بخره.
بهش یاد میدم که اگه مرتکب اشتباه شد و به هر کسی که خودش میگه قول ازدواج داد باید غم خوردن همون آدم و نفرین هاش رو بعد از جدایی به جون بخره.
بهش یاد میدم که اگه اشتباه کرد و قبل از تایید من و ازدواج به هر کسی که خودش میگه وابسته شد و همون آدم رو هم به خودش وابسته کرد باید به لذت ناخنکی دوران کوتاه دوستیشون قناعت کنن و تا وقتی که کاملا این اعتیاد از بین نرفته روی خوش زندگی رو نبینن.
بهش یاد میدم که اگه اشتباه کرد و قبل از تایید من و ازدواج به هر کسی که خودش میگه وابسته شد و همون آدم رو هم به خودش وابسته کرد این وابستگی باید بین خودشون دو نفر بمونه و تموم شه و به خانوادهها نکشه. که اگه این دوستی مسخره و احتمالا غیرقابل تایید تا حالا برای خودشون دو نفر لذتبخش بوده اصلا دلیل نمیشه که خوشبختی دو تا خانواده رو هم بعد از ازدواج تضمین کنه.
بهش یاد میدم که آدم خونسردیم و از گریه و داد و قهر و تهدید به فرار و خودکشی و مجردموندن و درس نخوندن و کار نکردن و غذا نخوردن و صیح زود بیدار نشدن و مهمونی نیومدن و اعتیاد به مواد مخدر و ... هم نمیترسم.
برچسب ها : چنین گفت فهیمه , عشق , ازدواج ,