سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

خدایا چرا همیشه موقع امتحانا همه ی استعدادهای غیردرسیم ییهو شکوفا میشه؟

چرا همش این موقع ها دوست دارم با تمام دوستام _ اونایی که چند ساله ندیدمشون حتی _ صحبت کنم؟

چرا یه عالمه فکر رویاپردازانه به سرم هجوم میارن؟

چرا هر چی _ هرچی_ فیلم و کارتون قشنگه تو این وقت نشون داده میشن؟

چرا هر چی مهمونی و عروسی که مدتها منتظرش بودم تو این وقت برگزار میشه؟

اصلا چرا باید امتحان بدیم؟






برچسب ها : چنین گفت فهیمه  ,

      

p.s. I love you

پی نوشت: من دوستت دارم.

بعد از دیدن بعضی از فیلم ها حسرت می خوری که چرا 2 تا 3 ساعت از وقتت رو برای تماشای همچین فیلم هایی تلف می کنی. ولی تماشای بعضی از فیلم ها تمام روزت رو میگیره. نه به خاطر این که طولانیه. به خاطر این که ان قدر درگیرت می کنه که ساعت ها بعد از تموم شدنش هم نمی تونی از فکرش بیای بیرون. تازه اگه زیادی باهاش همذات پنداری کنی که می تونی مدتها صحنه هایی رو که سازندگان فیلم نساختند تجسم کنی.بعضی وقث ها این همذات پنداری هنر فیلم ساز نیست. بلکه علی رغم تمام دلایل منطقی شما از دیدن فیلم صرف نظر نمی کنید و خیلی هم ازش تاثیر میگیرید. البته من منتقد فیلم یا روانشناس نیستم. قصدم از بیان این مطالب چیز دیگه ایه.

صادقانه من از اون آدمایی هستم که همه جور فیلمی نگاه می کنم. عاشقانه ی آبکی هندی و ملودرام های وطنی و افسانه به سبک کره ای و تخیلی ساخت هالیوود هم نداره. درهم همه رو می بینم. البته این وسط نود شبی های رسانه ی ملی رو به هیچ وجه نمی تونم ببینم. به خصوص از نوع کارهای جناب سیروس مقدم.دوباره انحراف. ببخشید این حرفها رو قرار نیست اینجا بگم.

الغرض. امروز یه فیلم خیلی قشنگ دیدم. ما توی ایران یا یه ژانری رو کلا نداریم یا اگه داریم ان قدر فیلم ها ضعیفند که واقعا مخاطب ایرانی نمی دونه ژانر چیه. پس من هم نمی دونم ژانر این فیلم چی یا چیا بود.

نتونستم ابتدای فیلم رو ببینم به خاطر همین خیلی آزاد ازش هر چی دلم خواست برداشت کردم. اسم فیلم " پی نوشت: من دوستت دارم" بود. با بازی هیلاری سوانک و جرارد باتلر.نمی دونم کدوم عامل باعث شد این فیلم این همه برام تاثیرگذار باشه. بازی خوب بازیگران و دیالوگ های بکر و ساخت روان فیلم یا خواست من برای همراه شدن با فیلمی نصفه نیمه. شاید هم هر دو. البته برای مخاطبان ایرانی که معمولا از چیستی فاکتورهای دسته ی اول خبر ندارند احتمالا هر فیلمی می تونه اونا رو داشته باشه.

خیلی خوب یادمه که سالی که اول دبیرستان بودم یکی از دغدغه های مهم زندگی جواب دادن به این سوال بود که چه طوری بعضیا می تونند خودشونو راضی کنند دوباره ازدواج کنند؟ اون موقع ها فکر می کردم همین که بدونیم یکی یه زمانی دوستمون داشته برای ادامه ی زندگی کافیه.

بعدها که بزرگتر شدم و تصویر روشنتری از عشق به دست آوردم به این نتیجه رسیدم که زندگی هر عاشقی بعد از معشوقش بی هدف میگذره ولی اون عاشق هیچ وقت نمی تونه دوباره عاشق کس دیگه ای بشه. بعد از یه مدت کوتاه با خودم گفتم خب لااقل زنها این طوریند. دور و برم هم کم نبودند زنهایی که بعد از فوت همسرشون ازدواج نکرده بودند و مردهایی که سراغ سومین همسر بودند.

من به این جمله عمیقا اعتقاد دارم که هر کس دنیا رو از نگاه خودش می بینه. شاید قبلا متوجه نبودم ولی با هر جوابی که به این سوالم دادم خودمو بارها جای تک تک این افراد گذاشتم.

اعتقادات مذهبی و فرهنگ غالب جامعه رو هم که کنار بذاریم اکثرمون فکر می کنیم توی این کره ی خاکی فقط یکی هست که ما رو درک می کنه میتونه خوشبختی رو برامون معنی کنه و واقعا لیاقتمونو داره... شاید این نوع نگاه ما رو توی روابطمون محدود کنه.شاید این محدودیت ازدواج باشه.

حالا اگه بالاخره همسر لایقت رو پیدا کردی و در کمال ناباوری همسرت توی سن 35 سالگی _ همین جا بگم منظور من فقط فوت همسر در جوانیه._فوت کرد تکلیف چیه؟ می تونی بگی خیلی راحت زندگیمو می کنم؟ می تونی بهش فکر نکنی؟ واقعا فکر می کنی خاطراتتون برای ادامه ی زندگی کافیه؟ فکر می کنی با خاطره میشه زندگی کرد؟

همون طور که گفتم من اول فیلمو از دست دادم و به جایی رسیدم که یه زن و شوهر جوون داشتند دعوا می کردند. از هر حرفشون یه اختلاف میومد بیرون. از بچه دار شدن و فضای خونه و تاثیر کار خانم بر روی اعصابش و طرز حرف زدن آقا با مادر زن همگی موضوعهای خوبی برای دعوا بودند...دعوا بالا گرفت و مرد از خونه رفت. ولی برگشت و به همسرش قول داد مثل پدرش تنهاش نمیذاره.

توی فصل بعدی فیلم مراسم ختم مرد بود... یه مراسم ختم متفاوت. مرد معتقد بوده برای بزرگداشت مردگان باید بهشون اثبات کنیم که خوب زندگی میکنیم.دقیقا یادم نمیاد علت مرگش چی بود. ولی میدونم مدتی مریض بوده و همه میدونستند زنده نمیمونه. فیلم سرشار از لحظات تاثیرگذار یادآوری خاطرات توسط زنه. یه ماه این طوری میگذره. تا این زن متوجه میشه شوهرش نواری رو برای تولد بهش هدیه میده. توی اون نوار توضیح میده که دیگه کافیه باید به خودش برسه و از این به بعد منتظر نامه هاش باشه. جری(مرد) از این به بعد با این نامه ها همسرش رو کنترل می کنه.اولش انجام این کارها برای همسرش خوشاینده چون حس می کنه جری هنوز هست ولی بعد از یه مدت همین بودن جری و یادآوری خاطرات گذشته و باور این این که دیگه تکرار نمیشند بیشتر اذیتش می کنه. از طرفی جریان زندگی دیگران_ازدواج و بچه دار شدن دوستانش و جر و بحث های زن و شوهرها_ زن رو غمگین و متوجه فرصت های از دست رفته میکنه....

زن نامه ای دریافت می کنه که متوجه میشه جری برای اون و دوستانش یه مسافرت به ایرلند_ زادگاه جری_ تدارک دیده. با این سافرت زن خاطرات اولین دیدارها رو به یاد میاره و این که در سن نوزده سالگی تصمیم گرفت با جری ازدواج کنه. به نظر من قشنگ ترین فصل فیلم همین جاست. دیالوگها رو دقیق به خاطر ندارم. ولی برداشتم این بود که اونا اون موقع تصمیم گرفتند به دنیایی که تا اون لحظه توش زندگی می کردند خاتمه بدند و وارد دنیای تازه ای بشند. دختر و پسری که خانواده و زندگی خوبی داشتند خودشونو راضی می کنند زندگیشونو عوض کنند. به نظرم جری با این نامه به یاد همسرش آورد تصمیم به ازدواج مجدد با تصمیم به ازدواج برای بار اول فرقی نداره. در هر دو صورت اون قلبشو برای ورود یه غریبه باز میکنه.و سعی می کنه تمام زندگیشو عوض کنه...

توی آخرین نامه جری میگه وقت زیادی نداره چون همسرش رفته بستنی بخره و زود برمی گرده ولی حس می کنه این آخرین نامه ست. ازش تشکر می کنه که افتخار همسرش بودنو بهش داده و اونو طوری ساخته که دوستش داشته باشه._ دیالوگهای این فیلم خیلی بکر و تاثیرگذار بودند._ تاکید میکنه که اون فقط فصلی از زندگی همسرش بوده ولی همسرش زندگی اونو تشکیل داده. ازش می خواد که دوباره عاشق بشه و فراموش نکنه که اون برای همیشه دوستش خواهد داشت...

 میدونم که ضعفم توی تعریف داستان فیلم و همین حافظه ی بدم خیلی اذیتتون کرد. من نمی خوام حکم صادر کنم که کدوم کار خوبه یا کدوم بده. فقط می خوام یه ذره فکر کنیم و بعضی از فیلما رو نگاه کنیم!

پ.ن.1:شاید این پست یه ذره عجیب بود. ولی وقتی سیاسی نوشتن من بچه فسقلی منطقیه این مطلب هم نباید عجیب باشه.

پ.ن.2:امروز یادم اومد که اسم همسر جری هالی بود.

پ.ن.3:دیشب یه فیلم قشنگ دیگه از جرارد باتلر دیدم!

پ.ن.4:دوقلوهای داییم به دنیا اومدند و یکیشون دیروز زیباترین صحنه ی زندگی رو از نظر مادرم رقم زد. طفلکی بچه نمی تونست چیزی رو دفع کنه به خاطر همین هنوز نمی تونه چیزی بخوره و چند روز پیش هم عملش کردند. پریشب مادرم دوباره رفته بود بیمارستان و شب تا صبح بیدار مونده بود. وقتی اومد خونه بهم مژده داد که چشمت روشن پسرداییت شکمش کار کرده!!!

مامان به پرستار گفته بوده هیچ وقت فکر نمی کردم از دیدن مدفوع یه بچه ان قدر خوشحال بشم!

پ.ن.5:اندر احوالات نکاح






برچسب ها : چنین گفت فهیمه  , امید  , دل نوشت  , فیلم هایی برای تماشا  ,

      

با این که چند ساعت بیشتر به امتحانم نمونده ولی از کامپیوتر جدا نمیشم. این وسطها یه مطلب دیدم از دوست ندیده‏ی عزیز آقای سینا که از یاران صدر هستند. اول فقط می خواستم بخونمش ولی دیدم نمی‏شه بی‏جواب بمونه:

اسطوره ما محترم است و نقدپذیر

«بهر حال شما جزو یاران صدر هستید (اسطوره) وما هواداران یک خواننده (سامی یوسف)
 ..
برخلاف اسطوره ها ما با کسی بزرگ می شویم مثل خودمان هم سن خودمان ..شاید دروغگوباشد شاید شیعه شاید صهیونیست ..ولی هم سن ماست ..الگو واسطوره نیست ..می توانیم نقدش کنیم ..بهشون ایمیل بزنیم بگیم اشتباه کردی ..دروغ گفتی ..قشنگ خواندی ..
دوران اسطوره ها گذشته
دوران زندگی فرارسیده است...»

 

آنچه خواندید قسمتی از یک کامنت خصوصی از طرف یکی از هواداران سامی یوسف است.

چند نکته به ذهنم رسید که بنویسم:

امیر المومنین به عنوان یک انسان معصوم فرموده اند:« از بیان حق یا مشورت در خصوص عدالت، منصرف نشوید زیرا من اگر خودم باشم، آن‌‌چنان برتر نیستم که خطا نکنم و در کار خویش از خطا ایمن باشم، مگر آنکه خداوند مرا کمک کند که او البته از خود من بر من تواناتر است» بعد از شنیدن این سخن علی(ع) دیگر چگونه می توان در نقد غیرمعصوم تردید کرد؟

به نظرم، دوستی یک اسطوره هیچ ملازمه ای با نقد نکردن او ندارد. محبت ما به امام صدر البته نشات گرفته از نوعی احترام معنوی است نه هیجانات خاص دوره جوانی! این احترام معلول آگاهی از راه پر مشقتی است که ایشان برای اصلاح امر انسان و به طور خاص انسان شیعه طی کرده است. حرمت نهادن به راه و شخصیت ایشان هیچ وقت راه نقد را نبسته است. آنچه تاریخ از دوره حضور ایشان ثبت کرده نیز به سعه صدر و تحمل مخالف دلالت می کند. همین چند روز پیش وقتی با یکی از دوستانم در نمایشگاه کتاب صحبت می کردم محور اصلی حرفهایمان نقد این دوست عزیز درمورد برخی آرا امام صدر بود. تحلیل انتقادی اقدامات سیاسی امام صدر نیز همیشه قسمتی از زمان با هم بودن یاران صدر را پر می کند. ولی باید اعتراف کنم خوشبختانه یا متاسفانه هنوز آنقدر منورالفکر نشدیم که شیعه یا صهیونیست بودن یک شخصیت را علی السویه بدانیم! هر چند که به ظن قوی سامی عزیز نیز مسلمان و شیعه است و از جهاتی کاری که او می کند بی شباهت به کارهای امام صدر نیست.

دوست عزیز! مطمئن باشید سامی نیز به اسطوره هایی دل بسته است. انسان با یاد انسانهای بزرگ، بزرگ می شود.

................................................................................

و این هم کامنت من:

سلام
دلیل ننوشتنم امتحانات پشت سر همه ولی این دلیل نمیشه که به سایت ها رو وبلاگ ها سر نزنم.
با شما موافقمو خود من هم هیچ وقت به خودم اجازه ندادم شخصیت انتقادپذیر و باز امامو به تعصب خودم آلوده کنم. به نظرم شان امام این قدر بالا هست که نیازی به تعصب من نباشه. اتفاقا دلیل علاقه ی من به ایشون هم همینه که از جهاتی واقعا بی نظیره. مگه ما چند نفر رو در طول تاریخ سراغ داریم که این قدر وسعت نظر و سعه ی صدر داشته باشه و از هر طیفی دوستدارش باشند؟ از بین این افراد چند نفرشون روحانیند؟
اسارت سی و دو ساله ی امام به تنهایی نمی تونه ما رو قانع کنه که این طوری افکارشو تبلیغ کنیم. می تونه ما رو راضی کنه که برای رهاییش _ به عنوان یک حق طبیعی و "واقعا مسلم" بشری _ تلاش کنیم. مثل خیلی از تلاشهایی که ممکنه در راه احقاق حقوق بشری انجام بدیم. ولی این همه اصرا برای تبلیغ نوع نگرش و افکار امام دلیل مهمتری لازم داره: افکار امام.
آدم های بزرگ نیازی به فریاد زدن بزرگی شون ندارند. ما گلوهامون رو برای یادآوری بزرگی امام_که البته بزرگ هستند._پاره نمی کنیم. ما برای احقاق حقوق اساسی امام_رهایی ،زندگی در کنار خانواده و بین اجتماع مردم،..._ و مهم تر از همه برای شناساندن افکار امام به مردم تلاش می کنیم. اسراری نداریم که دیگران هم مثل ما شیفته ی بینش بی نظیرش بشند ولی برامون خیلی مهمه که بعد از سی و یک سال مظلومیت ، ایشون رو از بند غفلت مردم آزاد کنیم.
معمر قذافی تنها اسم لیست بلند عاملان مظلومیت امام نیست. حتی این فهرست تنها شامل مقامات رسمی لیبی،ایران و لبنان هم نمیشه. بلکه تک تک ما افراد به واقع بی مسئولیت هم در مقابل این ظلم و غفلت مسئولیم.

پ.ن.1: گویا دوباره برای وبلاگ جناب قائم مقام مشکلی پیش اومده.

پ.ن.2: پیشنهاد می‏کنم سایر کامنت‏هایی رو هم که در وبلاگ روایت سینوی برای این مطلب منتشر شده مطالعه کنید.

پ.ن.3: دومین کامنت من:

سلام
ببخشید اجازه هست؟
من شاید بی اطلاع ترین عضو یاران باشم. که تازه تازه دارم یه چیزایی یاد می گیرم. ولی یه چیزی تو گلوم گیر کرده. به نظر من قیاس سید موسی صدر با اوباما و سامی یوسف،قیاسی درستی نیست. هر کدوم از این شخصیتهای تاثیرگذار باید با امثال خودشون مقایسه بشن.
توضیح این که آیا اباما واقعا شخصیتی کاریزماتیک داره یا چه قدر به وعده هاش عمل کرده... چه گره ای از تهمت جناب مهدی به یاران صدر باز می کنه؟
سامی یوسف خواننده ی مسلمان تاثیرگذاریه. که شک ندارم اگه قادر به شنیدن سخنان امام صدر بودیم، و ایشون در حصار زندان گرفتار نبودند، صدای تحسین ایشون رو هم می شنیدیم...
اما من واقعا نمی فهمم قیاس دو شخصیت مسلمان تاثیرگذار که حوزه ی فعالیتشون هیچ ربطی به هم نداره ، چه طور ممکنه؟
سامی یوسف می تونه خواننده ی خوبی باشه. می تونه توجه شماری زیادی از انسانها رو به مشکل کودکان غزه جلب کنه.می تونه انسان شریفی باشه. اما نمی تونه اندیشمندی در زمینه ی علوم دینی باشه. شاید دلیل همین باشه.واضحه که چون امام صدر از خودش اندیشه های بی نظیری برای "دیروز و امروز" به جا گذاشته ، که یاران صدر می تونند خیلی از اندیشه های ایشون حرف بزنند. ولی انکار می کنید که نمی توان این کار رو درباره ی سامی یوسف به اندازه ی امام صدر انجام داد؟
محتوای مطالب وبلاگهای این "حلقه ی بسته"(؟) ی دوستداران امام صدر _که شما این طور به اونها تاختید_ دقیقا چیه؟
آیا تشریح اندیشه های ایشون و در موارد بیشتر انتشار متن سخنرانی و عین نوشته های ایشون مقدس زایی و اسطوره بازی محسوب میشه؟
نمی دونم شما چند تا وبلاگ رو رصد کردید که به این نتیجه رسیدید. ولی حدس می زنم وبلاگ من در بین مطالعات شما نباشه. من هم وبلاگ شما رو ندیدم. آیا مجازم ادعا کنم حداقل یاران صدر به پشتوانه ی چند کتاب و سخنرانی و مصاحبه اسطوره پرستی می کنند، اما طرفداران سامی یوسف به کدام پشتوانه اسطوره سازی می کنند؟
شاید بفرمایید شما این کار رو نمی کنید بلکه سعی دارید ایشون رو معرفی کنید. در این صورت میشه بفرمایید این کار شما با ماچه تفاوتی دارد؟
شاید بفرمایید اسطوره ی شما این شانس رو داره که زنده و جوان باشه و اینها دلایله تاثیرگذاری محسوب می شن. اما اسطوره ی شما در صورت زنده بودن 82 ساله ست و قادر به تاثیرگذاری نیست._در باره ی تاثیرگذاری سید موسی صدر و اهمیت این موضوع برای طرح اندیشه ها و مظلومیتش بعدا بحث می کنم._
شاید اصلا بفرمایید من به عنوان کسی که وبلاگ شما رو نخوندم حق اظهار نظر درباره ی فعالیت های شما رو ندارم. که البته حرف درستیه.
این حرفها سریعتر از چیزی تایپ شد که قابل جواب باشه. ولی امیدوارم بتونه یه ذره شما رو به مطالعه ی بیشتر تشویق کنه، و یا حکم صادر کردن کمتر.
یه چیز دیگه. شاید نمی دونستید که اسطوره ها نیازی به حیات ندارند.






برچسب ها : امام موسی صدر  , یاران صدر  , چنین گفت فهیمه  ,

      
<      1   2   3