سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

جناب حجةالاسلام مخبر لطف کردند و شعری را که در شب شعر یاد مهر قرائت کردند برای سایت یاران صدر ارسال کردند…

 

شعر ایشان در ابتدای جلسه چنان شور و امیدی به جمعیت حاضر در سالن بخشید که خاتمه سخنان مهندس فیروزان -داماد امام صدر- هم با بیتی از غزل ایشان بود…


……………………………………..


برای صدر سروردن چه کار دشواریست   خصوصاً آنکه برایت مثالی از موساست
تو غرق نیل و حوادث، چو موج، کوبنده   وَ چشم،بر رهِ آن کس که سینه‌اش سیناست
تو منتظر که بیاید وَ دست بگشاید   همو که ساحل چشمش قرارِ صد دریاست
در این تلاطم اندوه و خستگی، گویی   شب بلند من و تو، همان شب یلداست
چگونه می‌شود از واژه راه پیدا کرد   برای گفتن از او، آن که خاطرش با ماست
تو را ندیده‌ام امّا شنیده‌ام بسیار   وَ بارها به خودم گفته‌ام که او رؤیاست
در این زمانه که عشق و امید کم رنگ است   امید آمدنت هم برای ما زیباست
شنیده‌ام که دلِ مرده زنده می‌کردی!   ومن دچار سؤالم که موسی‌ام عیساست؟
خلاصه، سعی من و دل به هیچ جا نرسید   مقام از تو سرودن بلند تر از ماست

سید محمد حسن مخبر

فایل صوتی شعرخوانی آقای مخبر


با تشکر از خانم هاله مسیحا که فایل های صوتی برنامه را در اختیار ما قرار می دهند






برچسب ها : یاران صدر  , مولتی مدیا  ,

      

برای منی که خدا به قــدرِ دلـــم… به وســعت ِ دردهایم… به عمــقِ نماز/ نیــــــــاز/هام تعریف شده………
برای منی که از دیـــن؛ تنــها یکی دو کتـاب، علـی می دانم و هیــــــــــــچ……..

تا قبل ترها..
موسی، لابه لای سطرها… عصــا بود و …. ید بیضــا بود و …. طور سینــا !

این روزها ولی…
مـــــــوسی؛
شده یک جفت نگــاه ِ رنگیــن ِ غمگیــن ِ جـــــــــــان……..

موسی جان…
اینـجا…مغــرب ِ دلتنگــــی های من…مرکز ثقــل ِ تــردیدهای منتظـــــر… ارتفاع دو دسـت به افق ِ دوســــــت… به وقت چها روزهـــــــای بـی خبری……….

آقای نوستالژیـــــک…
دیروز بود انگار…که پشـت به پشـت ِ سی و چنـد ســــــــــال درد
کلمه هایم به پای هشـت و چهـار ِ بــــــــــودنت لنگ می زد
دیروز بود انگار…
که بغض هایم شد شعــــــر…
شعرهایم شد تـــو……..
تو…تــو مسیــــــحای مکــرر ِ من………
کجای این قصه…کجای این سالهای نیــــــــــــلگون، مـــن شدی نمی دانم…!!

درون مــن؛
مردیست به غـایت نـــــــــور..
ابــــــــــــدا” کهنسال…
راســت قامت هنــــــــــوز…
زیبــــا و روییــــن تن،
چه شبیه فکرهای من از سیــاوش و کیخســـرو

دیروزها
پدر احـــترام ـ محـــــــــض بود
مادر آه می شد
و من……کودکانه آرزویم این بود که چشم های *خوشبختی ام* بــــــاید شبیه ِ این آقا باشد

و امروزهایم پـــــــــر است از…..
امروزهایم پــــــــر است از تـــــــــو یی که کــم می آورمت
امروزهایم پـــر است از مـــــــــــنی که راه می رود و صدا می زند
راه می رود و گـــلایه…راه می رود و بغـــض…راه می رود و بغــلت می کند……..

آزادی ام…..!
ابـــــــو الاحــــــــــرار ِ دل…..!
این آرزو..ســـــــــالهاست…بـــــی تو……شــــــــــب می شود بــاز……………
بــــــــــاز……………
بــــــــــــــــــــازا……………………………………………
چشم های خوشــــــــــــــــــبختی ام را به من بـــــاز گردان…………..

پ.ن:
این خط ها بر می گردد به پنج شنبه غروب؛
لیلة الرغـــــــائب ِ خوشـــــبخت ِ نـــو شدنت…

و این صبح…. که مسیـــــــــــــــــــح، صــــــــد باره به جــــان می نشیند……
همین نوشته در سایت یاران صدر

“ماهرخ شمس”موسی جان…|به مناسبت ولادت امام آزادی





برچسب ها : یاران صدر  , دل نوشت  ,

      

پرده‌ای از پرند س‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍یم اندود                 ماه بر دوش شام گسترده
روشن و دلکش و خیال‌انگیز               وز نسیم شبانه افسرده
و اندر اعماق آشیانه خویش              سر خود مرغ حق فرو برده
یاد بیداری و تلاش و سخن                از خیال زمانه بسپرده
نیمی از شام هجر بگذشته               صحبت غم به جانم آورده
خواب بگریخته زدیده من                    دامن از اشک چشم پر کرده
لیک با رنج جانگداز فراق                    روح باز از غمش نیازرده
یاد مهر حیات‌بخش «مه»م                زنده می‌دارد این تن مرده
لاله حاوی او چراغ شب است             نور بر شام هجر بسپرده
یا رب از جور دهر برهانش                  تا که برهاند این سرا پرده
……………..
این شعر در سال 1344 و برای بانو پروین خلیلی سروده شده است. نکته ی جالب در این شعر این است که از کنار هم قرار گرفتن  اولین حرف مصرع های اول نام پروین خلیلی و اولین حرف مصرع های دوم نام موسی صدر آشکار می شود!
این شعر در شب شعر یاد توسط مهندس مهدی فیروزان داماد امام و مدیر عامل شهر کتاب قرائت شد.






برچسب ها : یاران صدر  , شعرهایی برای خواندن  , دل نوشت  , مولتی مدیا  ,

      


سراغت را از رمال ها نخواهم گرفت

و نخواهیم گرفت

تو، آفتابی ترین پیداهایی

در قلب های ما

مفقود الاثر

سرهنگ بی هنگی است

که حتی سایه اش

او را پناه نخواهد داد

الیس الصبح بقریب؟

……………………………….

گرچه از چشم خلایق ناپدیدت کرده اند

روسیاهان در دو عالم روسپیدت کرده اند

خواستند آوازه ات را محو سازند از جهان

خود نداستند کودنها، پدیده ت کرده اند

بختشان بد بوده ما دیدیم و خود هم دیده اند

بر تو بخت آورده رو جانا سعیدت کرده اند

در ثبات و پایداری کوه کی همتای توست

بس که کوران حوادث آبدیده ت کرده اند

حبذا اخلاص پاکت را که عیاران عشق

در خلوص و پاکبازی برگیزده ت کرده اند

مرد را نیکوست باشد فرد در مردانگی

فرد بسیار است در عالم فریدت کرده اند

عاشقان را گر شهادت تاج جاویدانگی است

زنده هستی، زنده، حتی گر شهیدت کرده اند






برچسب ها : یاران صدر  , مولتی مدیا  ,

      

گره زده‌ام زلفم را به انتظار
و دعایم ” عجل ، عجل ، عجل! ” است ، پرتکرار
و یقین دارم که می‌آیی
روزی از پس ِ همین دیوار
و درخت می‌کاری در دلهامان
سیب و زیتون و انار
و بیرونمان می‌کشی
از هرچه سیاهی ، ظلمات ، از غار
و در کنار ما به انتظار می‌ایستی
انتظار آمدن آن “یگانه‌ترین یار”
و باز ما با تو
” عجل ، عجل ، عجل ! ” را می‌کنیم تکرار !





برچسب ها : یاران صدر  , مولتی مدیا  ,

      
<      1   2   3   4   5   >>   >