سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

«فرزند تو بودن دشوار است» عنوان روایت مستندی است به قلم حبیبه جعفریان، که در آن، زندگی امام موسی صدر، از زبان فرزندش بیان شده و در آخرین شماره همشهری داستان منتشر شده است.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، در تازه‌ترین شماره ویژه‌نامه داستان خردنامه‌ همشهری، شماره مرداد 1389، در بخش «روایت‌های مستند»، روایت مستندی از زندگی امام موسی صدر به قلم حبیبه جعفریان با عنوان «فرزند تو بودن دشوار است» انتشار یافته است.

چنان‌که در مقدمه این متن آمده، جعفریان این متن را با تکیه بر اطلاعات سه، چهار جلسه گفت‌وگویش با صدر الدین صدر ـ فرزند ارشد آقای امام موسی صدر ـ نوشته است.

در این مقدمه می‌خوانیم: «خانواده صدر عجیبند. آن‌ها آدم را دچار این سوء تفاهم می‌کنند که نوع بشر، فرشته است یا بوده است یا می‌تواند باشد. من آقای سیدموسی صدر را که دارم زندگی‌نامه‌اش را می‌نویسم، هیچ وقت ندیده‌ام و دارم همه زورم را می‌زنم که خلاف آن چیزی که از بیشتر روای‌ها شنیده‌ام، آدم عادی درون او را از لابه‌لای صحبت‌هایی که از زیر زبان کس و کارش بیرون کشیده‌ام، به صحنه بیاورم اما شک دارم در نهایت چیزی دست من یا خواننده‌ام را بگیرد.....»

در بخشی از این روایت می‌خوانیم: «پرسید آیا فکر می‌کنم تو زنده‌ای؟ با سرزنش نگاهش کردم و گفتم مگر به نظر او غیر از این می‌رسد؟ جواب داد اگر واقعاً فکر می‌کنی پدرت زنده‌ است، چطور می‌توانی بنشینی؟ بخوابی؟ چطور می‌توانی هر روز کیفت را دستت بگیری و بروی دفترت کار کنی؟...»

«فرزند تو بودن دشوار است» که ده صفحه از این شماره ویژه‌نامه داستان همشهری را به خود اختصاص داده است، با زبانی داستانی و روان، لحظاتی از زندگی امام موسی صدر را با روایت اول شخص و تک‌گویی‌های پسر امام موسی صدر، سید صدر الدین صدر، بیان کرده است.

ویژه‌نامه داستان همشهری، به سردبیری نفیسه مرشدزاده و زیر نظر گروه مجلات همشهری به صورت ماهانه منتشر می‌شود. شماره 53 ویژه‌نامه داستان خردنامه همشهری، در 196 صفحه و با قیمت 1000 تومان در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.


پ.ن.1: منتشر شده در سایت موسسه‌ی فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر
پ.ن.2: مشتاقانه در انتظار خوندن روایت جدید خانم جعفریان هستم. که قطعا مثل روایت‌های قبلی خواندیست. اما به نکته‌ی جالبی اشاره کردند.تلاش ما برای عادی جلوه دادن امام صدر به جایی نمی رسه. ولی شخصیت والای ایشون به ما اجازه نمی ده خودمونو راضی کنیم که تعصب داشته باشیم.

پ.ن.3: 11643 روز از ربودن امام صدر در لیبی می گذرد...






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

وقتی که خداوند نسبت به همه یکی است و سرمنشأ همه یکی است، احساس یگانی جامعه به انسان دست می دهد، و انسان با این دریافت هر چیزی جز خدا را واجد نقص و در مسیر کمال می بیند. از همین رو، دیگران را معذور می دارد و خود را در برابر تصویری خوب و نیکو همراه با حسن ظن به دیگران می یابد.
تفسیر سوره اخلاص، ص25_26
منتشر شده در وبلاگ جام حکمت
پ.ن.1: سوءاستفاده‌ی قذافی از مقام ریاست اجلاس عرب در قضیه‌ی امام موسی صدر
پ.ن.2:امام موسی صدر از نظر ذهنی فراتر از هرگونه کدورت و رنجیدگی بود./علامه سید محمدحسین فضل‌الله
پ.ن.3:آقای رضایی ما حافظه‌ی تاریخی داریم.
پ.ن.4:خروش وبلاگی صبر صدر آغاز شد.
پ.ن.5:تشکیل کمیته‌ی مشترک تحقیق غربی برای بررسی موضوع ربوده‌شدن امام موسی صدر در لیبی
پ.ن.6:صلاح دولت ایران...(1)/شهید صدوقی
پ.ن.7:گزارش سازمان عفو بین‌الملل و مسئولیت لیبی در قبال سرنوشت امام موسی صدر






برچسب ها : امام موسی صدر  , یاران صدر  , حرف هایی برای شنیدن  ,

      

کتاب " ادیان در خدمت انسان" از مجموعه "در قلمرو اندیشه امام موسی صدر" ،صفحه115

پس‌ از مراسم‌ به‌خاک‌سپاری‌ دکتر شریعتی‌ در زینبیة‌ دمشق‌، در ایران‌ کمتر مجالی‌ برای‌ برپایی‌ مراسمی‌ باشکوه‌ وجود داشت‌، خصوصاً اینکه‌ پاره‌ای‌ از همفکران‌ دکتر شریعتی‌ امکان‌ حضور در ایران‌ را نداشتند. در این‌ شرایط‌ امام‌ موسی‌ صدر در برپایی‌ مراسم‌ چهلم‌ برای‌ دکتر شریعتی‌ در بیروت‌ پیشقدم‌ شد، و این‌ مراسم‌ در پایتخت‌ لبنان‌ بسیار باشکوه‌ برگزار شد. در این‌ مراسم‌ خانواده‌ و همفکران‌ دکتر، شخصیتهای‌ مطرح‌ روز از جمله‌ یاسر عرفات‌ و همچنین‌ نمایندگان‌ 19 سازمان‌ آزادیخواه‌ شرکت‌ کردند. پس‌ از این‌ مراسم‌ امام‌ موسی‌ صدر از دو جناح‌ مورد انتقاد قرار گرفت‌. از یک‌ سو ساواک‌ و عوامل‌ آنها در لبنان‌، و از دیگر سو روحانیان‌ مخالف‌ شریعتی‌ در ایران‌ حملات‌ تندی‌ به‌ امام‌ موسی‌ صدر کردند. برای خواندن سخنان امام موسی صدر در مراسم چهلم دکتر شریعتی به اینجا مراجعه کنید.
پ.ن.1:بزرگداشت دکتر شریعتی/حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علی‌اکبر صادقی
پ.ن.2:شریعتی و امام موسی صدر:همراهی در عین تفاوت/مهدی فرخیان
پ.ن.3:خاطراتی از سوسن شریعتی
پ.ن.4:امام موسی صدر و دکتر شریعتی/وحید

صادق قطب‌زاده،احسان شریعتی،ابراهیم یزدیصادق طباطبایی،شهید دکتر مفتحاقامه‌ی نماز به امامت امام موسی صدر






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

اشاره

متنی که در زیر می خوانید، وصیتنامه ای از سردار رشید اسلام، شهید دکتر مصطفی چمران است که خطاب به امام موسی صدر نگاشته شده است. این وصیتنامه در 29 خرداد سال 1355 تنظیم گردید یعنی در سیاه ترین روزهای جنگ داخلی لبنان، که از یکسو نیروهای فلسطینی و احزاب چپ لبنان با سوریه درگیر شده بودند؛ و از سوی دیگر احزاب دست راستی و در رأس آنها فالانژیستها، با سوءاستفاده از غفلت جبهه ملی و اسلامی لبنان، مناطق آنان را مورد هجوم قرار داده بودند. در چنین روزهایی که از آنها به عنوان دومین دوره جنگ داخلی نام برده می شود، امام صدر به دکتر چمران مأموریت داد تا برای سازماندهی مقاومت شیعیان، راهی شهرک نبعه گردد. و این وصیتنامه قبل از عزیمت تنظیم گردید.
متن وصیتنامه:

وصیت می کنم …

وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم! به معبودم ! به معشوقم ! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می دانم! او را وارث حسین می خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت می کنم …
برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم.
از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام، متأسف نیستم …
از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم.
از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم …
تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم…

تو ای محبوب من رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل می کنی، کینه های گذشته و دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جهان سوز را بر جان می پذیری، تو فداکاری می کنی، تو از همه چیز خود می گذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها می کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می دهند و خیانت می کنند، به تو تهمتهای دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند، و تو ای امام لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر می داری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم…
ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی!

زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم…
اما من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم… آدم ساده ای نیستم! من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است …
به سه خصلت ممتاز شده ام:

1،عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم می‌بارد. در آتش عشق و می‌سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی‌شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم، و جز به عشق زنده نیستم.
2،فقر که از قید همه چیز آزاد و بی‌نیازم. و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند،تاثیری در من نمی‌کند.
3،تنهایی که مرا به عرفان اتصال می‌دهد. مرا با محرومیت آشنا می‌کند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیت و عشق می‌سوزد. جز خدا کسی نمی‌تواند انیس شب‌های تار او باشد و جز ستارگان اشک‌های او را پاک نخواهند کرد. جز کوه‌های بلند راز و نیاز او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله‌های صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی می‌گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هرچه بیشتر می‌گردد ،کمتر می‌یابد...

کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست. بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است.
آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می کند …
وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا می دانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشته ام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواسته ام. حتی زن و بچه ها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده اند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است.
وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض داده ام. به کسی بدی نکرده ام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبوده ام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم …
آری وصیت من درباره این چیزها نیست …
وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …
احساس می کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته ام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم…
تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی وخودبینیی رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است …
به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم …
می دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده ام، حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام. عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوءاستفاده می نمایند!
اما این بی خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …
و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می سوزم و لذت می برم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …
می دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می کنی. انسانها را دوست می داری. به همه بی دریغ محبت می کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده می کنند. حتی تو را به تمسخر می گیرند و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را می دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمی دهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران برچمن و شوره زار می باری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی گیری …
درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست.
عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزنده ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدس ترین خصیصه ای است که در میزان الهی به حساب می آید …


پ.ن:سردار وحیدی/وزیر دفاع:قدرت امروز لبنان به برکت بذرپاشی های امام موسی صدر و شهید چمران است.






برچسب ها : امام موسی صدر  , دکتر مصطفی چمران  ,

      

اسلام, در وجوب صیانت از نفس و حفظ زندگی انسانها, راه تأکید و مبالغه در پیش گرفته است, تا آنجه که مرگ ناشی از بی‌توجهی به فقرا و مستمندان را گناهی نابخشودنی می داند و اهمال‌گران را تهدید می‌کند.

«اسلام و کرامت انسان»، نای و نی، ص 76

پ.ن.1: منتشر شده در وبلاگ جام حکمت
پ.ن.2:روشنفکران مذهبی و روحانیت زمان‌شناس معاصر






برچسب ها : امام موسی صدر  , حرف هایی برای شنیدن  , اسلام قرآنی آن گونه که سید موسی صدر می فهمد  ,

      
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >