عوامل ربودن امام صدر در گفتگو با سید محمد صادق حسینی/ اسرار ربایش / پایگاه فرهنگی روایت صدر
در آن لحظات آخر، که ما شدیدا احساس نگرانی میکردیم از احتمال وجود توطئهای سنگین علیه امام موسیصدر در منطقه به وسیله سازمانهای منطقهای و جهانی، شیخ محمد یعقوب نزد ما آمد ... گفت ما علی رغم این نگرانیهایی که اعلام کردید، باز میخواهیم از شما سؤال کنیم که آیا صلاح میدانید این سفر را انجام دهیم؟ برادرم نیز گفتند که من اعتماد ندارم به این رؤسای عرب و خصوصا رهبر لیبی ... اما متاسفانه شرایط طور دیگری بود. اصرار وزراء خارجه کشورهای منطقه، بخصوص عبدالعزیز بوتفلیقه وزیر
|
اشاره
سید محمد صادق حسینی، روزنامهنگاری فعال و میانهرو است که در ایران، عراق و لبنان، سابقه بیش از سه دهه کار سیاسی و فرهنگی دارد. کسانیکه برنامههای شبکه تلویزیونی الجزیره و خصوصا گزارشهای جذاب «غسان بن جدو» را دنبال میکنند، حتما با اندیشه و چهره این روزنامهنگار آشنایی دارند. اگرچه سید محمد صادق حسینی چند سالی نیز توفیق داشته است تا امام صدر را از نزدیک در لبنان درک کند، با این حال انگیزه اصلی نگارنده از انجام گفتگوی ذیل با وی، ویژگی مهم دیگر اوست: سید محمد صادق، برادر سید محمد صالح نیز هست. سید محمد صالح حسینی [1]، آنطور که جلالالدین فارسی ادعا میکند، یارِ غار وی در لبنان و همچنین «افسر» ایرانیالاصل گروه فلسطینی الفتح بود [2]. «جلالالدین فارسی» و «الفتح»، برای همه جویندگان امام صدر، دو اسمِ نام آشناست! اولی، کینهتوزترین مخالف ایرانی امام صدر است که به باور کارشناسانِ بسیار، در باره چگونگی اختفاء آن بزرگوار اطلاعاتِ ناگفتهی مهمی دارد؛ دومی، عضو ارشد مجموعه گروههای مبارز فلسطینی است که برخی اعضاء آن، به باور اغلب رهبران امروز شیعیان لبنان، در عملیات ربودن امام صدر با رژیم قذافی همدست بودند. در مورد نزدیکی جلالالدین فارسی و محمد صالح حسینی با رژیم قذافی همین بس که خبر پیروزی انقلاب را به تصریح خودشان، در شامگاه روز 21 بهمن سال 57، یعنی قریب شش ماه پس از ربوده شدن امام صدر توسط آن رژیم در لیبی، در منزل قذافی و بر سر میز شام از نامبرده دریافت کردند [3]! در مورد نزدیکی آنها به رهبران گروه الفتح نیز همین بس که دفتر کار آنها باز به تصریح خودشان [4]، در اردوگاه صبرا و در همان ساختمانهایی واقع بود که خود عرفات استقرار داشت. طی سالیان گذشته از برخی شاهدان عینی در ایران و لبنان نقل شده است، که محمد صالح حسینی عدم بازگشت امام صدر را از سفر لیبی، حتی پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، خبر داده بود. در همین حال بعضی مسئولان ارشد حرکت امل و حزبالله نیز شهادت دادهاند که پس از اختفاء امام صدر، محمد صالح حسینی بارها و بارها به مقر حرکت امل در بیروت مراجعه و با انفعال شدید از وقوع این فاجعه ابراز تأثر و تأسف کرده بود. محمد صالح حسینی در سال 1981 میلادی به طرز مشکوکی در بیروت به قتل رسید. همزمان با وی، زهیر محسن رهبر گروه فلسطینی الصاعقه نیز که بارها گفته شد در عملیات ربودن امام صدر با رژیم قذافی همدستی کرده است [4]، به طرز مشکوکی در بندر کان فرانسه به قتل رسید. چند سالی است که این نظریه قوت بیشتری یافته است، که ارادهای شوم در سطح منطقه و جهان، هم طرح و اجرای عملیات ربودن امام صدر توسط رژیم قذافی را مدیریت کرده است و هم به مدت سه دهه تمام از پیگیری مسأله و نیز کشف حقایق آن ممانعت به عمل آورده است. بر اساس این نظریه [5]:
• عملیات ربودن امام صدر با عاملیت مستقیم رژیم قذافی و همدستی برخی محافل مهم قدرت در منطقه خاورمیانه اجرا شد؛
• برخی همدستان رژیم قذافی و نیز بعضی افراد مطلع که مراتب رازداری آنها محرز نبود، از جمله حسن اشکال [ظاهرا پسر خاله قذافی]، زهیر محسن و نیز محمد صالح حسینی، جهت تضمین عدم افشاء حقیقت طی سالیان بعد ترور شدند.
با چنین ذهنیتی بود که در زمستان سال 1381به اتفاق برخی برادران گروه تلویزیونی «روایت فتح» خدمت آقای سید محمد صادق حسینی رسیدیم تا نقطهنظرات او را در این باره جویا شویم. تصور نگارنده این بود که وی پس از گذشت بیش از دو دهه از ربوده شدن امام صدر و نیز قتل برادر، به اندازه کافی فرصت داشته است تا در باره این وقایع تحقیق کند و به اطلاعات و لااقل تحلیلی منطقی دست یابد. همینطور نیز بود. اگرچه حسینی پس از اتمام گفتگو تصریح کرد که به سبب تردد مداوم در کشورهای عربی همه باورهای خود را بر زبان نیاورده است، و اگرچه برخی پاسخهای وی از نظر نگارنده قابل قبول نیست، اما اهمیت پاسخهای وی چنان است که قطعا در آینده از سوی صدر پژوهان و محققان در زمینه چگونگی اختفاء آن بزرگوار مورد استناد قرار خواهد گرفت. آنچه در پی میآید، حاصل این گفتگوست. به راستی امام صدر یک روز قبل از ربوده شدن به خبرنگار مجله کویتی «النهضه» در لیبی چه واقعبینانه گفته بود: «حوادث لبنان گویای آن است که مسائل پشتِ پرده بسیار گستردهتر از ظواهری هستند که در داخل کشور مشاهده میشود. برنامهها و نقشههای بزرگی در دست اجرا هستند که تماما در ماوراء مرزهای لبنان تنظیم شدهاند. برخورد با این مسائل مستلزم دقت فراوان، تلاش خستگیناپذیر و نیز توکل بر خداوند تبارک و تعالی است».
اولین آشنایی
? آقای حسینی؛ اگر امکان دارد، ابتدا قدری در باره چگونگی آشنایی خود با امام صدر برایمان صحبت کنید.
استاد: بسمالله الرحمن الرحیم. اولین باری که خدمت امام موسیصدر عزیزمان رسیدیم و با ایشان آشنا شدیم، در مسجد شهر آخِن آلمان بود. من آن زمان در آلمان تحصیل میکردم. یادم هست که آن روز یک فضای بسیار لطیفِ فرهنگی، دینی و فوقالعادهای بر مجلس حاکم بود که روی من تاثیر بسیار زیادی گذاشت. ظاهرا پاییز سال 1973 میلادی بود. ایشان به منظور انجام کارهای خیر برای شیعیان لبنان مرتب در حال سفر به اروپا بودند و آن سفر به آلمان آمده بودند. آلمان یکی از کشورهایی بود که به شیعیان لبنان و مؤسسه آموزشی هنری جنوب لبنان که حضرت امام موسی صدر راه انداخته بودند، کمک میکرد. در آن دیدار از ایشان یک صحنهای دیدیم که برای همه ما درس و آموزشی فرهنگی و جاودانه بود که به وحدت شیعه و سنی و بلکه وحدت انسانها مربوط است. امام موسی صدر آمدند و با کمال تواضع پشت سر استاد گرامی [عصام] سعید العطار، امام جماعت آن مسجد که اهل سوریه است، قرار گرفتند، به ایشان اقتدا کردند و عینا همان نمازی را که نماز مسلمین است و ما در مکه و مدینه اجرا میکنیم، به جای آوردند. یعنی به نشانه وحدت با برادران اهل سنت، پشت سر آقای عطار نماز خواندند، بدون آنکه هیچ علامت یا نشانهای از تفرقه بین سنی و شیعه ظاهر شود...
تغذیه فکری دانشجویان مسلمان
? آیا سخنرانی هم کردند؟
استاد: بله؛ بعد از نماز در باره ضرورت وحدت مسلمانان و بلکه ضرورت انسان واقعی بودن ما مسلمانها بحثی را ارائه کردند که بخصوص برای ما دانشجویانی که خارج از کشور زندگی میکردیم و در چالش دفاع از ارزشهای انسانی و اسلامی قرار داشتیم، بسیار جالب، متین، قوی و دوراندیش بود. میدانید که در آن زمان، هم کمونیسم در حال حمله به جهان اسلام بود، هم عالم سرمایهداری در حال حمله به جهان اسلام بود و هم متاسفانه مسلمانان در بدترین وضعیت ناهنجار، ناهماهنگی و تفرقه در میان خود بودند؛ از طرفی متأسفانه بلندنظری و دید دقیق علمای اسلام نیز هنوز به آن مرحله نرسیده بود که چنین جسارتهای فرهنگی بهجا و متین داشته باشند. به جرأت میتوانم بگویم که از این نظر امام موسی صدر واقعا در زمان خود تک بودند. به هر حال این خاطره هیچگاه از ذهن من خارج نشد و تاکنون آن را حفظ کردهام. بعد از آن من مرتب به لبنان سفر میکردم و بارها ایشان را در مقر مجلس اعلای شیعیان لبنان در حازمیه زیارت کردم. ایشان باز آنجا بحثهای بسیار جاندار، پرمعنی و پرآیندهای را در قالب سمینار و سخنرانی مطرح کردند که میشنیدیم و استفاده میکردیم.
? آیا از عناوین آن بحثها الآن چیزی را به یاد دارید؟
استاد: بله؛ مثلا یادم هست که بحث بسیار جالبی را در مورد تئوری امید یا فلسفه انتظار ظهور مهدی موعود برای دانشجویان ایرانی و عرب داشتند که بحثی بسیار مترقی، معاصر و بر اساس زبان و ادبیات روز بود. طبیعتا اینگونه بحثها، آنهم در زمان سیادت و هیمنه ایدئولوژیهای بیگانه بر جهان اسلام، برای ما دانشجویان هم جدید بود و هم کمکی بسیار ارزنده در دفاع از از ارزشهای اسلام. خصوصا برای امثال مایی که در خارج از کشور با انواع شبهات و ایننوع مسائل روبهرو بودیم و واقعا به چالش طلبیده میشدیم.
گسترش روابط
? رابطه شما با امام صدر بعدها چگونه گسترش پیدا کرد؟
استاد: بعدها باز به واسطه برادرم شهید محمد صالح با ایشان بیشتر آشنا شدم. چون برادر من در اینگونه فعالیتهای فرهنگی، مشاور خاص ایشان بود؛ چه در جنوب لبنان در آن مدرسهای که ایشان تاسیس کرده بودند و چه در خود مجلس اعلای شیعیان لبنان. کمکم به واسطه برادرم با آن مدرسه جنوب لبنان و با استادان آنجا نیز آشنا شدم. یادم هست که با همت امام موسی صدر، استادان آن مدرسه با کمک خود ایشان و برادرم توانستند برای اولین بار دروس دینی را در سیستم آموزشی مدارس لبنان وارد کنند. منظورم مدارس کل لبنان است و نه فقط شیعیان. درس دینی برای اولین بار با تلاش استادان این مدرسه بود که در نظام آموزشی لبنان تأسیس شد و به رسمیت شناخته شد. متن دروس توسط مجلس اعلای شیعیان تهیه میشد و در این مدرسه توسط بعضی اساتید که خود امام موسی صدر انتخاب میکردند، به معلمان تدریس میشد. مدرسه جنوب لبنان از این جهت حالتی شبیه دانشگاه تربیت معلم ما در ایران پیدا کرده بود و معلمان دروس دینی را برای مدارس لبنان تربیت میکرد.
? آیا شهید چمران در این زمان به لبنان آمده بود؟
استاد: نه؛ شهید چمران آن زمان هنوز به لبنان نیامده بود. اتفاقا من آمدن شهید چمران را به یاد دارم. عصر یکی از روزهای همان سالهای 75 یا 76 [6] میلادی بود که ایشان با یک فولکس استیشن کوچک و متواضع که خودشان رانندگی میکردند، همراه زن و بچههاشان از خارج کشور به لبنان آمدند. نامهای نیز از جناب آقای صادق طباطبایی برای امام موسی صدر همراه داشتند که ایشان را معرفی کرده بودند که میتوانند بسیار مفید واقع شوند؛ انصافا نیز شهید چمران یک تحول نوعی را در مسائل آموزشی و سیاسی و بعدا نظامی و انقلابی در جنبش شیعیان لبنان بوجود آوردند.
? آیا شهید چمران و آقای محمد صالح حسینی همزمان با هم در مدرسه صنعتی جنوب لبنان فعالیت میکردند؟
استاد: بله؛ اتفاقا یادم هست که سال اول را بسیار پر تلاش، و در فضایی آکنده از صمیمیت و همکاری، در کنار یکدیگر در آن مدرسه سپری کردند. ولی متاسفانه بعضی متحجرین ایرانی و عرب و نیز بعضی افراد لیبرال ایرانی و عرب وارد این جریانات شدند و سعی کردند در میان ایرانیان و در میان روشنفکران عرب فتنه و اختلاف ایجاد کنند. این فتنهها نهایتا منجر به آن شد که برادرم از مجلس اعلای شیعیان لبنان استعفا دهد. البته برادرم صمیمیت و برادری را تا آخرین لحظات زندگی مهندس چمران با ایشان حفظ کردند و همچنین تا آخرین لحظات حضور امام موسیصدر در لبنان با ایشان همکاری کردند. من بخصوص یادم هست که در آن لحظات آخر، که ما شدیدا احساس نگرانی میکردیم از احتمال وجود توطئهای سنگین علیه امام موسیصدر در منطقه به وسیله سازمانهای منطقهای و جهانی، شیخ محمد یعقوب نزد ما آمد ...
منعِ امام صدر از سفر به لیبی (1)
? منظورتان دقیقا چه زمانی است؟
استاد: این درست قبل از آخرین سفر این مجموعه عزیز بود که به لیبی رفتند. آن زمان خانه ما هنوز در محله برجالبراجنهی بیروت بود. شیخ محمد یعقوب نزد ما آمد و گفت ما علی رغم این نگرانیهایی که اعلام کردید، باز میخواهیم از شما سؤال کنیم که آیا صلاح میدانید این سفر را انجام دهیم؟ برادرم نیز گفتند که من اعتمادی ندارم به این آقایان رؤسای عرب و خصوصا رهبر لیبی؛ چون امام موسیصدر امروز سمبل مبارزه و مقاومت شیعیان و بلکه کل احرار و آزادگان لبنانی و فلسطینی هستند که در لبنان زندگی میکنند و بنابراین احتمالا بعضی رهبران منطقه و سرویسهای جاسوسی جهان برای ایشان مشکل ایجاد خواهند کرد. البته ما احتمال نمیدادیم که اتفاقی بدین شکل بیفتد؛ اما همانطور که اول گفتم، امام موسیصدر دنبال وحدت شیعه و سنی بودند و از لیبی و بعضی کشورهای عربی انتظار داشتند که برای متحد کردن جبهه متفرق داخل لبنان و بسیج آنها برای مبارزه با اسرائیل بیشتر تلاش بکنند. امام موسی صدر در این راه از هیچ تلاشی دریغ و ترس نداشتند و خودشان را مستقیما وارد جنگهای دیپلماسی و سیاسی کردند تا بتوانند ظرفیت تمام کشورهای منطقه را برای متحد کردن لبنان بسیج کنند. ایشان در این راه حتی مدتی هم به اعتصاب غذا نشستند و به هر حال مبارزهای سیاسی و طولانی داشتند تا بلکه بتوانند یکتنه لبنان را علیه دشمن خارجی متحد کنند. اما متاسفانه شرایط طور دیگری بود. اصرار وزراء خارجه کشورهای منطقه، بخصوص عبدالعزیز بوتفلیقه وزیر خارجه وقت الجزایر و نیز خود لیبیاییها، بر ضرورت سفر امام موسی صدر به لیبی، باعث شد که ایشان و دوستانشان بالأخره به این سفر بروند و بنابراین مانع از شنیدن چنین نصیحتی شد.
آشنایی محمد صالح حسینی با امام صدر
? چه شد که امام صدر در مورد این سفر خاص از طریق شیخ محمد یعقوب با آقای اخوی مشورت کردند؟ اصولا رابطه آقای محمد صالح حسینی با امام صدر چگونه و در چه سطحی بود؟
استاد: این مشورتها دائمی و کلی بود. برادرم وقتی که از عراق خارج شدند، به لبنان آمدند و عملا به امام موسی صدر پناه آوردند. ایشان از بغداد فرار کرده بودند، چون حکم اعدام برایشان صادر شده بود. از طریق فلسطینیها از عراق خارج شدند و به کمک آنها به لبنان نزد امام موسی صدر آمدند و مشاور همیشگی ایشان در مبارزات روشنفکرانه علیه چپ و راست شدند. آن زمان چپ و راست، یعنی کمونیستها و بورژوازها، حملات شدیدی را در روزنامهها و مجلهها علیه اسلام و دین داشتند. بنابراین رابطه برادرم با امام صدر از اینجا شروع شد. کمی بعد برادرم رابطِ خوبِ بین امام موسی صدر و رهبران فلسطینی از قبیل یاسر عرفات، فارق القدومی، ابوایاذ و ابوجهاد شد. یادم هست که برادرم مرتب در حال رفت و آمد و بحث و گفتگو بود تا رابطه امام موسیصدر و رهبران فلسطینی را بهبود بخشد. بحثهای آموزشی در مدسه جنوب لبنان هم یکی دیگر از زمینههای همکاری بود. پس از آن زمینه همکاری برادرم با امام موسی صدر به اقدامات امام برای متحد کردن جهان عرب گسترش یافت. چون همت و حوزه فعالیت امام موسیصدر دیگر از مرز لبنان و یک کشور و یک طایفه و یک مساله بخصوص فراتر رفته بود و تمامی جهان عرب را در برگرفته بود. امام موسی صدر دنبال آن بود تا از تمامی زمینههای ممکن برای متحد کردن هم لبنان و هم جهان عرب استفاده کند. مثلا به یاد دارم که ایشان اعتقاد داشت که میتوان در زمینههای فکری از فلسفه مالک بن نبی فیلسوف معروف الجزایر برای تقویت مسلمانها در برابر ایدههای غربگرا و به اصطلاح استعماری که در مقابل جهان اسلام قد علم کرده بودند، استفاده کرد. ایشان همچنین بر آن بودند تا از فلاسفه و متفکرین یمن نیز در این راستا استفاده کنند.
? و اخوی شما یکی از کسانی بود که امام صدر در باره این مسائل با وی مشورت و همفکری میکرد؟
استاد: بله؛ مشورت امام موسی صدر با برادرم دائمی بود؛ آنهم در چهارچوب دفاع از جهان اسلام و وحدت آن. ایشان در این چارچوب با همه آنهایی که فکر میکرد اهل نظر هستند، مشورت میکرد. امام موسی صدر اصولا روششان همین بود که در کارها اهل مشورت بودند. یادم هست یک وقت نااهلان داخلی لبنان شدیدا علیه امام موسی صدر فعالیت و ایشان را متهم کردند که به اصطلاح امروز ما، لیبرال و اهل تساهل و تسامح هستند. آنها تلاش داشتند امام موسی صدر را به انزوا بکشانند. این همان وقتی بود که ایشان برای دفاع از مجاهدین آن زمان، که زیر چکمههای ساواک تحد تعقیب و در معرض خطر اعدام بودند، سفری طولانی به ایران آمدند. وقتی امام موسی صدر از ایران به لبنان باز گشتند، ما یک بسیج عمومی کردیم تا از ایشان استقبال کنیم. واقعا هم استقبال بینظیری شد. کل لبنان بسیج شده بود تا در فرودگاه بیروت و پس از آن از ایشان استقبال کند. یادم هست که صبری حماده، رئیس وقت پارلمان لبنان که پیرمردی محترم و اهل بعلبک بود، شخصا آمده بود. برادرم محمد صالح و من نیز بودیم. انصافا در فرودگاه قیامتی برپا شده بود و همه آن کسانی که میخواستند وجه ایشان را به اتهامِ به اصطلاح «تساهل و تسامح» ایشان تخریب کنند، تیرشان به سنگ خورد ...
اسباب موفقیت و مقبولیت
? امام صدر تا چه حد اهل تساهل و تسامح بود؟ کجا چنین بود و کجا چنین نبود؟
استاد: امام موسیصدر نه اهل افراط بود و نه اهل تفریط. اهل اعتدال بود. ایشان اصولگرا بود، وقتی که مسأله به اسلام، تشیع و اهل بیت مربوط بود؛ و اهل تساهل و تسامح بود، وقتی مسأله سیاسی عمدهای در سطح جهان اسلام مطرح میگشت. البته تساهل و تسامح، به همان شکلی که قرآن ما را بدان دعوت میکند، یعنی «شریعةٌ سهلةٌ سمهةٌ و حنیفیةٌ». ایشان طوری مسائل روز را مطرح میکرد و از چنان زبان و ادبیاتی بهره میبرد، که مسیحیان میگفتند حضرت مسیح ظهور کرده و مُخَلِّص ما آمده تا ما را نجات دهد؛ روشنفکران نیز از طیفهای مختلف ایمان پیدا میکردند و میگفتند امام موسیصدر میتواند نماد و سمبل جنبش روشنفکری در سطح جهان باشد.
? به نظر شما چه شد که امام صدر توانستند چنین مقبولیت و موفقیتی بدست آورند؟
استاد: امام موسیصدر به نظرم میشود گفت که هم متعلم به علوم دینیه بود و هم متعلم به علوم دنیویه؛ یعنی هم ایدئولوژیهای بشری آن زمان جهان را خوب مطالعه کرده بود و هم به علوم دین حسابی مسلط بود. ایشان در عین حال به یک خانواده بسیار اصیل تعلق داشت که همه اعضاء آن اهل داد و ستد فکری بودند. خود ایشان نیز اهل تبادل و تعاطی افکار بود. شخصیت ایشان بلند پرواز و فراگیر بود و از مرز یک کشور، یک قومیت، یک مذهب و حتی یک دین فراتر فکر میکرد. عوامل تأثیرگزاری که شخصیت ایشان را ساختند، در همان تعلیمات اولیه ایشان وجود داشت؛ چه تعلیماتی که در خانواده دیدند و چه تعلیماتی که در مدارس مختلف در جامعه دیدند. امام موسی صدر شخصیتی فوقالعاده با دیدی وسیع و به اصطلاح آیندهنگر بود که قرائتهای مختلف را خوب میشناخت و از قدرت سخنوری به زبان روز و بر اساس ادبیات امروز به خوبی بهرهمند بود. امام موسی صدر اهل گفتگوی فرهنگها، تمدنها و ادیان بود. ایشان شاید اولین کسی بود که مسأله گفتگوی فرهنگها، تمدنها و ادیان را، آنهم به شکلی واضح، روشن و عملی، در سطح جهان اسلام مطرح کرد. به نظرم ایشان همه این تعلیمات ناب، شفاف و خالصانه را از قرآن آموخته بود. این آیه شریفه که «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» [7]، شاید بهترین زبان امام موسی صدر در گفتگو با طیفهای مختلف روشنفکری و پیروان ادیان و مذاهب مختلف بود. از طرفی صداقت و آن طبع بلند بر تمام ابعاد شخصیت ایشان حاکم بود.
? به نظر شما تجربه موفق امام صدر در عرصه گفتگو در لبنان، تا چه اندازه میتواند برای ما جمهوری اسلامی ایران که امروز داعیه گسترش این طرح را در سطح جهان داریم، راهگشا باشد؟
استاد: به نظر من تجربه امام موسی صدر در راهاندازی حرکت گفتگوی فرهنگها و ادیان در لبنان، برای ما ایرانیان داخل کشور که امروز میخواهیم از ارزشهای انقلابمان دفاع کنیم، تجربهای بسیار قوی، محکم و قابل اتکا است. انقلاب ما قبل از هر چیز انقلاب سخن، انقلاب کلمه و انقلاب فرهنگ بود. به همین جهت به نظر من واقعا باید در تجربه امام موسی صدر تحقیق و تفحص و آن را مجددا احیاء بکنیم. تجربه امام موسی صدر در لبنان میتواند برای ما یک الگوی عملی باشد و نه فقط یک الگوی نظری. برای اینکه هم توانسته است از ارزشهای اسلام، تشیع و اهل بیت دفاع کند و هم توانسته است تمام مذاهب و طیفهای گوناگون فرهنگی و فکری مختلف لبنان و بلکه جهان را تحت تأثیر قرار دهد. یکی از ویژگیهای امام موسی صدر همین بود که میتوانست با روشنفکرانی که از فرانسه، آلمان و کشورهای مختلف میآمدند، بدون اینکه از اصول اسلامی خود کوتاه بیایند، همکاری کنند و در سیاست و اخلاق همدم شوند. به عنوان مثال ایشان توانستند در تمام این بحثهایی که امروز در باب هنر و موسیقی مطرح است و در تمام این به اصطلاح ابتکارات و ابداعاتی که ما امروز برای جوانها قائل هستیم، آنهم در آن زمان که تحجر بر بسیاری از حوزههای روشنفکری و حتی دینی حاکم بود، در چارچوب دین حرفهای جدید و قانعکننده بزنند. این در حالی بود که هیچکس چنین حرفهایی نمیزد. با این حال ایشان به تنهایی و یکتنه وارد این وادی شدند. اگرچه در اثر تواضع شدیدشان هیچگاه خود را به عنوان مرجع و مجتهد مطرح نکردند، اما نظراتی که میدادند برای ما جوانها بسیار مفید، راهگشا و قابل ستایش بود. به نظر من تمام نظرات، سخنرانیها و زندگی عملی ایشان میتواند امروز برای ما الگو باشد. اینها یک تجربه میدانی ارزشمند برای همه کسانی است که تازه امروز تلاش دارند اسلام را به عرصه عمل وارد کنند.
اختلافات محمد صالح حسینی با امام صدر
? جناب آقای حسینی؛ وقتی تاریخ مبارزات امام صدر در لبنان را ورق میزنیم، به جمع کوچکی از مبارزان ایرانی مقیم لبنان و سوریه برخورد میکنیم که در مسائل مختلف، در صف منتقدان و بلکه مخالفان آن بزرگوار جای داشتند؛ کسانی امثال آقایان جلالالدین فارسی، محمد منتظری، بعضی همفکران آنها و از جمله اخوی شما! چه شد که آقای محمد صالح حسینی از صف همکاران امام صدر به صف مخالفان آن بزرگوار منتقل شد؟
استاد: ببینید! درست است که بین برادرم و بعضی به اصطلاح ارزیابیهای سیاسی آن زمان امام موسی صدر اختلافنظرهایی بوجود آمده بود، ولی این اختلافنظرها در هیچ مقطعی به نزاع یا رودررویی نرسید. این آن چیزی است که من خود شاهد بودم و الان میتوانم شهادت بدهم. بر عکس، در بعضی مقاطع، خصوصا در برخورد با مسائل داخلی لبنان، مسائل فلسطینیها و نیز مسائل روشنفکری، شهید محمد صالح حسینی دیدگاههای امام موسی صدر را ارجح و صائبتر میدانست. برای اینکه آن طیف اقلیتی که شما فرمودید با امام موسی صدر موافق نبودند یا درگیر شده بودند، متأسفانه از نظریات جریان چپ فلسطینی و جریان چپ لبنانی متأثر بودند. این جریان چپ فلسطینی و لبنانی متعادل نبود و بعدها هم ثابت شد که یکی از اسباب و علل همان فتنههایی بود که به ناپدید شدن امام موسی صدر کشیده شد. البته نه اینکه حالا اینها مستقیما دخالت داشتند! نه؛ اما یکی از عواملی بودند که فضا را مهیا کردند برای آنهایی که میخواستند از وضعیت لبنان و فلسطینیها سوءاستفاده بکنند و در آب گلآلود ماهی صید کنند.
? اختلافنظر آقای محمد صالح حسینی با امام صدر سر چه مسائلی بود؟
استاد: این به اصطلاح اختلافنظرها احتمالا سر مسائل ایران بود. به عنوان مثال آقایان محمد صالح حسینی، محمد منتظری و تعدادی از دوستان اعتقاد داشتند که با شاه نمیتوان معامله کرد و حتی تا حدود شرطبندی هم [به امام صدر] گفتیم که اگر شما به تهران تشریف ببرید و برای آنهایی که به اعدام محکوم شدند درخواست عفو کنید، شاه ایران قبول نخواهد کرد. ولی امام موسیصدر میگفت: «بله، شما شاید درست میگویید، اما توجه داشته باشید که وظیفه من با وظیفه شما فرق دارد. شما میتوانید در تبلیغات و در بحثهای سیاسی و جنگ تبلیغاتی که حقتان هم هست، بروید و آنطور که میگویید عمل کنید؛ اما من نیز به عنوان یک عالم دینی که از احزاب و گروهها فراتر است، باید به وظیفه خود عمل کنم و نصیحت را به سلطان ایران و غیر ایران برسانم». به نظرم اگر ما امروز بنشینیم و واقعبینانه نگاه کنیم، در خواهیم یافت که اتفاقا راه ایشان صحیح بوده و در ضمن با چارچوب کلی حرکت ایشان نیز هماهنگ بوده است. اینکه گفتم امام موسی صدر اهل افراط و تفریط نبود و بلکه معتدل بود، به همین معنی است. ایشان احساس میکردند که ما برای نجات ملتمان، برای نجات روشنفکران خودمان و برای دفاع از ارزشهای خودمان، تمام راههای صحیح و قانونی را باید برویم. ایشان به عنوان یک عالم دینی خود را از گروهها، احزاب و مرزها فراتر میدیدند و وظیفه خود میدانستند چنین عمل کنند. از طرفی کار ما جوانها، از جمله برادرم و دیگران، بسیج همه چیز برای انقلاب بود؛ بسیج همه ظرفیتها برای فعالیت تبلیغاتی و اطلاعرسانی علیه یک رژیم خونخوار، دیکتاتور و مستبد. از نظر امام موسی صدر، ما هم حق داشتیم این راه را برویم. اما همانطور که گفتم، محمد صالح هیچوقت رو در روی امام موسیصدر قرار نگرفت. حتی در همان لحظاتی که اختلافنظر بود، ما کماکان یکی از عواملی بودیم که برپایی جلسات مشترک و مستمر دوستان شیعه وابسته به امام موسی صدر را با رهبران فلسطینی چون ابولطف، ابوعمار و اینها تشویق و تنظیم میکردیم. یکی از هدفهای این جلسات تنشزدایی میان فلسطینیها و لبنانیها بود که اتفاقا نتایج خوبی هم بدست داد [8]. به عنوان مثال یکی از نتایج مهم این جلسات آن بود که سمبل عظیم و تئوریسین بزرگ انقلاب فلسطین، جناب آقای منیر شفیق، به واسطه همان بحثهای امام موسی صدر با رهبران فلسطینی و در نتیجه نزدیکی و همکاری این دو جناح، از مسیحیت به اسلام گروید و از خط مارکسیسم به خط انقلاب اسلامی و امام خمینی روی آورد. اینکه ایشان به این طرف آمدند، یکی از نتایج رفتار عالمانه، سخنان قانعکننده و نیز آن رفتار توأم با تساهل و تسامح امام موسی صدر بود. ایشان یکی از دوستان نزدیک ما و آقای محمد صالح حسینی با ایشان آشنا بود. همانطور که گفتم، ما انجام این بحثها را تشویق میکردیم و بنابراین اختلافنظرها هیچگاه به حد رو در رویی نرسید. من دقیقا به یاد دارم که آقای محمد صالح حسینی در روزهای آخر عمرش خیلی ناراحت بودند از این بحثهایی که بعضی دوستان در کتاب یا غیر کتاب علیه امام موسی صدر و مبارزات ایشان مطرح میکنند. برادرم اینگونه اعمال را خلاف میدانستند و خیلی ناراحت بودند. همچنین از کارهای ضد اخلاقی که برخیها علیه بعضی دوستان امام موسیصدر، از جمله شهید چمران راه انداخته بودند، شدیدا ناراحت بودند و آن را غیر اخلاقی میدانستند. برادرم میگفت اختلافنظر در داخل یک خانواده امری طبیعی و مفید است؛ برای اینکه نوعی تعاطی افکار است که میتواند همه را به درجه بالاتری ببرد. او میگفت اینگونه اختلافنظرها از نوع تضاد و به قول مارکسیستها «انتاگونیستی» نیست که قابل حل نباشد و هرگز به نتیجه نرسد.
برچسب ها : امام موسی صدر ,