انگیزههای عملیات
با افزایش تلاش امام صدر جهت نجات جنوب لبنان از آشوبطلبی گروههای فلسطینی، نه تنها آنها و رژیم قذافی حملات تبلیغاتی خود علیه آن بزرگوار را شدت بخشیدند [31]، بلکه سوریه نیز جبههای از هوای سرد را بر آسمان روابط خود با ایشان مستقر نمود. امام صدر اگرچه دوست و متحد حافظ اسد به شمار میرفت، اما از سوریه انتظار داشت که به جنوب لبنان نگاه مسئولانهتری داشته باشد و از تاثیر خود بر سازمان آزادیبخش فلسطین، لیبی و حتی شوروی، جهت اجرای مرحله سوم قرارداد اشتوره و بازگرداندن حاکمیت دولت لبنان بر آن منطقه استفاده کند [32]. امام صدر طی هشت ماه اول سال 1978، تنها 8 بار از سوریه و 2 بار با حافظ اسد دیدار داشت؛ در حالیکه تعداد این دیدارها در همان مقطع سال 1977، به ترتیب 13 و 6 بار بود [33]. امام صدر در آخرین سال حضور خود تنها هر 6 ماه یک بار با حافظ اسد ملاقات داشت؛ در حالیکه تعداد این ملاقاتها در سال قبل از آن حداقل ماهی یک بار بود [34]. امام صدر وقتی حمله گسترده سال 1978 اسرائیل به جنوب لبنان انجام گرفت، اگرچه سفر خود به آفریقا را نیمه تمام گزارد و برای حل بحران جنوب حتی از اردن و عربستان نیز دیدن نمود، اما دیدار با مقامات سوریه را تا حدود سه ماه به تاخیر انداخت [35]. امام صدر نه تنها در دیدار صریح مورخ 4/2/1978 خود با مسئولان حزب بعث سوریه، مواضع دمشق در قبال جنوب لبنان را مورد انتقاد قرار داده بود [36]، بلکه در مصاحبه مورخ 31/5/1978 با مطبوعات لبنان تصریح کرده بود که کماکان تلاش میکند تا دیدگاههای خود و سوریه را به یکدیگر نزدیک سازد [37].
مقابله امام صدر با نگاه جبهه پایداری به بحران جنوب لبنان، قطعا بستر مناسبی بود تا برخی اعضاء آن، که بعضا پیشتر در ترور آن بزرگوار ناکام مانده بودند [38]، با انگیزه شخصی یا به تحریک دیگران، اندیشه حذف ایشان را با جدیت در سر بپرورانند. گروههای فلسطینی و رژیم قذافی، اگر میخواستند سلطه خود بر جنوب لبنان را تثبیت کنند، ناچار بودند که امام صدر را از صحنه سیاسی خارج سازند. چه سیطره آنها بر جنوب مستلزم آن بود تا نه تنها طائفه شیعه، که طوائف دیگر، گروههای سیاسی و دولت لبنان، مقابل آنها قرار نگیرند. زعامت یک تنه امام صدر بر طائفه شیعه، مقبولیت ایشان در میان طوائف دیگر و تاثیر ایشان بر گروههای سیاسی و دولت لبنان، مانع از آن بود تا این خواب شوم تعبیر شود. حاکمان دمشق نیز حتی اگر برای بحران جنوب لبنان اولویت خاصی قائل نبودند، با مشاهده مواضع امام صدر بار دیگر این پیام را دریافتند، که شیعیان لبنان تا وقتی آن بزرگوار حضور دارد، حتی در برابر همپیمانی چون سوریه، استقلال خود را از دست نخواهند داد. طبیعتا این پیام، برای دولتی که بنا داشت دهههای متمادی هیمنه سیاسی، نظامی و امنیتی خود را بر فرار لبنان بگستراند، معنای خاص خود را داشت، که امروز پس از گذشت 27 سال برای همگان آشکار شده است. و بالاخره آنکه قدرتهای بزرگی که به تعبیر امام خمینی برای 50 سال آینده خاورمیانه، ایران، لبنان، اسلام و تشیع برنامه میریزند، با بحران جنوب لبنان فرصتی مناسب یافتند، تا اطراف مقابل امام صدر را برای گرفتار ساختن آن بزرگوار تحریک و اجیر کنند.
طراحی عملیات
طراحی عملیات حذف امام صدر از صحنه سیاسی خاورمیانه، از نیمه دوم ژوئن سال 1978، یعنی دو ماه قبل از وقوع این فاجعه آغاز گردید. واقعیتهای خاورمیانه، حوادث لبنان، تجربه موفق کنفرانس ریاض و صد البته فداکاری امام صدر، آن بزرگوار را برآن داشته بود تا با همفکری عربستان و کویت، یک حرکت دیپلماتیک جدید را جهت همراه نمودن الجزایر، اقناع سوریه، گرد هم آوردن سران جبهه پایداری و کسب اجماع آنها، برای بازگرداندن آرامش و ثبات به جنوب لبنان آغاز کند [39]. آنچه همراه نمودن الجزایر را با این حرکت ضروری میساخت، نقش محللگونه هواری بومدین رئیسجمهور وقت آن کشور در میان اعضاء جبهه پایداری بود. بومدین که در دیدار مورخ 18 ژوئن خود با امام صدر آشکارا تحت تاثیر منطق آن بزرگوار قرار گرفته بود، مصرانه پیشنهاد نمود تا برنامه ملاقات با معمر قذافی نیز در فهرست دیدارهای این حرکت دیپلماتیک گنجانده شود [40]. امام صدر حتی اگر در آن مقطع نیز قصد رفتن به لیبی را نداشت، به سبب اصرار بومدین، و به منظور نشان دادن هرچه بیشتر حسن نیت خود، در همان جلسه با پیشنهاد وی موافقت نمود [41]. بلافاصله یکی از معاونان بومدین ماموریت یافت تا ضمن تماس با معاونان قذافی، مقدمات دعوت رسمی دولت لیبی از امام صدر را جهت سفر به آن کشور فراهم آورد [42]. مقامات لیبی بدون درنگ از پیشنهاد بومدین استقبال کردند. پس از بازگشت امام صدر به لبنان، تماسهای شبهروزانه کاردار لیبی در بیروت با دفتر امام صدر آغاز گردید تا موعدی جهت تسلیم رسمی دعوتنامه دیدار آن بزرگوار از لیبی تعیین گردد [43].
روزنامه معروف اسپانیایی الپائیس، طی روزهای 7، 12، 19 و 21 سپتامبر 1980، روایت مفصلی را در باره ربوده شدن امام صدر منتشر نمود که برخی قطعات آن، نه تنها با حوادث جنوب لبنان، که با شواهد و قرائنی که دو دهه بعد کشف شدند، انطباق خوبی داشت [44]. بر اساس این روایت، با قطعی شدن سفر امام صدر به لیبی، یک گروه کاری، که علاوه بر مصطفی خروبی رئیس وقت سرویس امنیتی رژیم قذافی، برخی مسئولان سوری و فلسطینی نیز در آن عضویت داشتند، جهت طراحی سفر و عملیات حذف آن بزرگوار تشکیل گردید [45]. در نیمه دوم ماه ژوئیه یک افسر فرانسوی الاصل گروه فلسطینی الصاعقه که دلاپورت نام داشت، از لیبی به فرانسه رفت تا جزئیات عملیات را با دیگر اعضاء گروه نهایی کند [46]. الصاعقه نه تنها نزدیکترین گروه فلسطینی به سوریه بشمار میرفت، بلکه پس از جنگ داخلی لبنان بارها از رهبر آن زهیر محسن نقل شده بود: «لبنان یا جای موسی صدر است یا جای ما» [47]! در دیدار 20 ژوئیه دلاپورت با یک دیپلمات سوری در روستای فرانسوی آنتس در نزدیکی ژنو، برنامه عملیات مفصلا بررسی گردید [48]. مقارن همین ایام نماینده ساواک در سوریه با ارسال تلگرافی روسای خود در تهران را مطلع نمود، که بنابر اظهارات برخی مقامات دمشق، امام صدر حداکثر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانه حذف خواهد شد [49]. خبر این توطئه در حالی آسمان ماه ژوئیه لیبی، سوریه، فلسطینیها و ایران شاهنشاهی را در مینوردید، که بنابر خاطرات ابوایاذ رئیس سابق دوایر امنیتی جنبش الفتح و ساف، آشتی دسامبر پیشین قذافی و عرفات نیز در همان ماه، با وساطت الجزایر «قطعی» گردید [50].
کاردار لیبی در بیروت روز 28 ژوئیه با امام صدر دیدار و پس از ابلاغ دعوت رسمی دولت متبوع خود به آن بزرگوار، روزهای 19 یا 21 اوت را جهت آغاز سفر پیشنهاد نمود [51]. امام صدر ضمن قبول این دعوت، تعیین تاریخ آغاز سفر را به روزهای بعد موکول کردند [52]. آن بزرگوار در هفته دوم اوت، یعنی سه هفته پس از آخرین دیدار با حافظ اسد، در یک گفتگوی تلفنی، با اشاره به عداوت قذافی و نیز اصرار بومدین، نظر شهید صدر را در باره سفر خود به لیبی جویا شدند. امام صدر طی این گفتگو در باره نظر حافظ اسد اظهار داشتند: «نظر او را نیز جویا شدم؛ رای خاصی نداشت» [53]! کاردار لیبی در بیروت طی هفتههای دوم و سوم اوت که امام صدر در فرانسه اقامت داشت، بارها با دفتر آن بزرگوار تماش گرفت تا تاریخ دقیق سفر را قطعی کند [54]. در همین حال برخی دوستان مشترک امام صدر و یاسر عرفات نیز نقل کردند که ابوعمار، چند بار آن بزرگوار را جهت تعجیل در سفر به لیبی ترغیب کرده بود [55]. در تاریخ 20 اوت از سوی دفتر امام صدر به کاردار لیبی اطلاع داده شد، که آن بزرگوار مایل است برنامه دیدار از طرابلس، روز جمعه 25 اوت آغاز، و به سبب اضطرار معظمله در سفر به فرانسه و بازگشت سریع به لبنان، پیش از اول سپتامبر خاتمه یابد [56]. آیتالله شمسالدین در تاریخ 23 اوت از امام صدر خواست تا به سبب تراکم برنامهها و در پیش بودن عید سعید فطر، سفر به لیبی را لغو کند. امام صدر در پاسخ وعده داد تا قبل از حلول عید به لبنان بازگردد [57]. سفارت لیبی در بیروت، روز پنجشنبه 24 اوت، ویزاهای امام صدر، شیخ محمد یعقوب و استاد عباس بدرالدین را صادر و طی نامه شماره 4/3/430 مورخ همان روز به شرکت هواپیمایی الشرق الاوسط، چند صندلی برای میهمانان خود در بخش مسافران درجه یک رزرو کرد [58]. امام صدر به اتفاق دو همراه خود عصر روز جمعه 25 اوت فرودگاه بیروت را به مقصد طرابلس پایتخت لیبی ترک نمود [59].
شاهدان ایرانی و لبنانی متعددی طی سالهای اخیر شهادت دادهاند، که در اولین روزهای عزیمت امام صدر به لیبی، یعنی چند روز پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، از یک مبارز ایرانی عراقی مقیم بیروت به نام محمد صالح حسینی نقل شده است که امام صدر از این سفر باز نخواهد گشت [60]. حسینی از اعضاء فعال محفل همان چند مبارز ایرانی بود که برخی مراجع بزرگوار تقلید ایران، ربوده شدن امام صدر توسط قذافی را حاصل تفتین آنها دانسته بودند. برخی اعضاء این محفل چنان با گروه فلسطینی الفتح نزدیک بودند، که در اردوگاه صبرا و در تشکیلات بکلی امنیتی عرفات و ابوایاذ اتاق داشتند [61]! در خصوص نزدیکی آنها با رژیم قذافی نیز همین بس، که خبر پیروزی انقلاب اسلامی ایران را شب 22 بهمن سال 1357 در خانه قذافی از شخص وی دریافت داشتند [62]! برخی روایات آشکار حاکی از آنند که بعضی اعضاء این محفل، روز شنبه 26 اوت، با یکی از مسئولان امنیتی لیبی که سرگرد صالح ابوشریده خوانده شد، در هتل بیروت اینترناسیونال دیدار و در آخرین ساعات روز یکشنبه 27 اوت، به لیبی عزیمت کردند [63]. آخرین باری که امام صدر و دو همراه ایشان در هتل محل اقامت خود (الشاطئ) رویت شدند، حدود ساعت یک و ربع بعد از ظهر پنجشنبه 31 اوت بود؛ اسعد المقدم مدیر روزنامه لبنانی السفیر، امام صدر و عباس بدرالدین را در حالی مشاهده کرده بود، که بدون چمدان در حال خروج از هتل بودند، تا توسط اتومبیلهای تشریفات به دیدار یک مقام عالیرتبه لیبیایی (ظاهرا قذافی) برده شوند [64].
پس از عملیات
بر اساس روایت الپائیس، دلاپورت بلافاصله پس از اجرای عملیات راهی شهر نیس فرانسه شد تا رئیس خود زهیر محسن را از موفقیت آن مطمئن سازد [65]. وی که بعد از آن با ماموریتی جدید عازم الجزایر شده بود، اندکی پس از ورود، بازداشت، محاکمه و به اتهام جاسوسی و توطئه علیه امنیت ملی به حبس ابد محکوم گردید [66]. هواری بومدین رئیس جمهور فقید الجزایر، که از همان ابتدا خود را مسئول اخلاقی سفر امام صدر به لیبی میدانست و در جریان دومین کنفرانس سران جبهه پایداری در سپتامبر 1978 بسیار مغموم ظاهر شده بود [67]، دو ماه پس از وقوع آن فاجعه ناگهان به حال کما رفت و پس از گذشت سه ماه نهایتا در 27 دسامبر آن سال درگذشت [68]. اگرچه نتایج آزمایشها هرگز اعلام نشد، اما برخی مطبوعات اروپا از قول بعضی پزشکان معالج او نقل کردند که احتمالا دارویی به وی تزریق شده بود، که تدریجا ضعف را بر انسان غالب میکند، قوای مغزی را از کار میاندازد، او را در حالت کما قرار میدهد و نهایتا مرگ را موجب میشود [69]. زهیر محسن رهبر گروه الصاعقه در ژوئیه سال 1979 در فرانسه به قتل رسید؛ اگرچه سوریه و گروههای فلسطینی بلافاصله اسرائیل را مسئول ترور وی معرفی کردند، اما ببرخی تحلیلگران از همان ابتدا انگشت اتهام را به سوی سوریه گرفتند [70]. حسینی نیز که شدیدا دچار انفعال گشته و تا مدتها نزد مسئولان حرکت امل ابراز تاثر میکرد [71]، دو سال بعد در بیروت به قتل رسید. اگرچه خانواده وی و اعضاء آن محفل ایرانی حزب بعث عراق را عامل ترور معرفی کردند، اما هرگز دلیل محکمه پسندی بر این مدعی ارائه نشد [72].
چند ماه پس از ربوده شدن امام صدر، عبدالحلیم خدام وزیر خارجه وقت سوریه در برخی محافل شیعی مدعی گردید که آن بزرگوار را از پذیرش دعوت قذافی برحذر داشته بود [73]. اگرچه بعضی متحدان شیعی سوریه نظیر نبیه بری رئیس پارلمان لبنان به سادگی از این ادعاء استقبال کردند [74]، اما مشاوران ارشد و نزدیکان امام صدر، هرگز خبر دریافت یک هشدار امنیتی مهم را از آن عزیز نقل نکردند! چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن بزرگوار، که حتی از مشورت با شهید صدر نیز غافل نشده بود، آن را با مشاوران ارشد خود در میان نگذاشته باشد؟ شهید چمران صدها سخنرانی، مصاحبه، یادداشت و نامه از خود بر جای گذاشته است که طی آنها، تمامی مکنونات قلبی خود در باره چگونگی ربوده شدن امام صدر را فاش ساخته است. چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما محرم راز و مسئول اصلی حفظ امنیت آن بزرگوار، تا آخرین لحظه حیات از آن بیخبر مانده باشد [75 و 76]؟ چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما جانشین ایشان مرحوم آیتالله شمسالدین، در توجیه پیشنهاد خود مبنی بر لغو سفر آن عزیز به لیبی، به آن استناد نجسته باشد؟ چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن عالم ربانی و با اخلاق، همسفران خود و نیز آقای صادق طباطبایی را که در آخرین لحظه از همراهی ایشان بازماندند، از این خطر مهم بیخبر نگه داشته باشد [77]؟ و بالاخره آنکه اگر سوریها واقعا بر امنیت امام صدر در لیبی بیمناک بودهاند، چرا در طول یک هفته اقامت آن بزرگوار در هتل الشاطئ، کمترین اقدامی جهت تامین سلامت ایشان به عمل نیاوردند؟
جمعبندی
تصویر حاصله از کنار هم چیدن مجموعه روایات آشکار، غیر آشکار و شواهد و قرائن فوقالذکر، ضمن تایید استنباط کلی مراجع بزرگوار ایران، عراق و لبنان، در باره ابعاد منطقهای فضای پشت صحنه عملیات ربودن امام صدر چنین مینمایاند:
• رژیم قذافی عامل مستقیم اجرای این عملیات، و البته مانند همه مزدوران، صرفا «عامل» آن بوده است.
• عملیات مزبور ماهها قبل از اجرا، توسط برخی سازمانهای امنیتی چپ منطقه طراحی شده بود.
• برخی گروههای فلسطینی و بعضی محافل قدرت در سوریه، از همدستان قذافی در این عملیات هستند.
• بحران جنوب لبنان بستر مناسبی بود تا رئوس این مثلث چپگرا، بی یا با تحریک بزرگترها، برای انجام این عملیات انگیزه یابند.
• طراحان عملیات آن را صدها کیلومتر دورتر از لبنان با محوریت رژیم قذافی اجرا کردند، تا از هرگونه سوءظنی در امان باشند.
• برخی مبارزان منسوب به انقلاب اسلامی که با گروههای فلسطینی و لیبی ارتباط داشتند، در مظان همدستی با قذافی قرار دارند.
• برخی قدرتهای راست منطقه نظیر حکومت شاه، از تکوین توطئه علیه امام صدر آگاه و با سکوت خود به آن چراغ سبز دادند.
• همدستان قذافی با حدف برخی آگاهان، که ممکن بود در آینده اسراری را برملا کنند، حاشیه امنیتی عملیات را تامین کردند.
اگرچه تصویر ارائه شده وضعیت امام صدر را پس از اجرای عملیات نمایان نمیسازد، اما نفس عاملیت رژیم قذافی که زندانهای طویلالمدت از روشهای جاری آن است [78]، و نیز شهادت برخی راویان روایت الپائیس مبنی بر دیدار با آن بزرگوار و شیخ محمد یعقوب در پایگاه نظامی لیبیایی زارزاتین (Zarzatin) در مارس 1980، امید به حیات آن عزیز را غیر قابل انکار میسازد..
بدیهی است که جمعبندی فوق، راهکارها و دغدغههای جدیدی را فراروی آینده روند پیگیری قرار میدهد: 1. مصلحت همدستان قذافی اقتضاء میکند که در برابر تلاشهای خانواده محترم و دوستداران امام صدر، وی را حمایت کنند. چه قذافی هرگز ننگ رسوایی را نخواهد پذیرفت، مگر آنکه همدستان خود را نیز در تحمل آن سهیم سازد. بنابراین هرگونه افشاء همدستان قذافی، به منزله تضعیف عقبه و نهایتا خود او خواهد بود. 2. پیگیری موثر مساله امام صدر از لبنان، تا زمانیکه سوریه بر مقدرات آن کشور حاکم است، امری غیر ممکن خواهد بود. 3. اطلاعاتی که منابع رسمی سوری و فلسطینی در باره سرنوشت امام صدر بدست دهند، به اندازه قیمت آن، از حقیقیت فاصله دارد. 4. نه تنها احزاب چپ لبنانی که علیه امام صدر با گروههای فلسطینی و لیبی همسنگر بودند، بلکه برخی متحدان شیعی سوریه نیز که کرسی ریاست خود را وامدار سکوت در برابر آن کشور هستند، کشف حقایق را برنخواهند تافت؛ 5. اگرچه جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که میتواند در پیگیری موثر مساله امام صدر نقشآفرین باشد، اما هرگونه غفلت آن از کارشکنی عناصر مظنون ایرانی و همچنین سایر همدستان منطقهای قذافی، این امید را نقش بر آب خواهد ساخت. شاید با توجه به دغدغه اخیر است که آیتالله صافی گلپایگانی، در دیدار آبان 1382 خود با خانواده محترم امام صدر دردمندانه اظهار داشتند: «آقای صدر حقیقتا خیلی مظلوم هستند ... عکسالعملی که باید نشان داده می شد، متاسفانه هیچ وقت نشان داده نشد. اشخاصی بودند که نگذاشتند ...» [79].
سخن آخر
در خرداد 1378، اسفند 1380 و اردیبهشت 1383، نخبگان کشور به ترتیب در دانشگاههای مفید، تهران و شهید بهشتی گرد هم آمدند، تا ضمن تجلیل از شخصیت استثنایی امام صدر، پیگیری قاطع مساله ایشان توسط نهادهای مسئول را خواستار شوند. در بهمن 1382، جمع کثیری از مراجع، علما و مدرسین حوزههای علمیه، نمایندگان ولی فقیه در استانها، روسای دانشگاهها و نیز شخصیتهای سیاسی، حقوقی و فرهنگی کشور، طی نامهای به رئیسجمهور، عدم پیگیری موثر مساله امام صدر توسط نهادهای مسئول را مورد انتقاد قرار دادتد. در آخرین جلسه علنی سال 1383 مجلس هفتم نیز 152 نماینده غیرتمند، با امضاء یک سند، عدم پیگیری موثر مساله امام صدر توسط نهادهای مسئول را مورد انتقاد قرار دادند. امروز که هیچ مقامی در کشور نمیتواند ادعا کند، که این خواسته ملی را با گوشهای خود نشنیده است، و در شرایطیکه افکار عمومی، حتی در پایان سال پاسخگویی، جز قصور، اهمال و مسئولیتگریزی، پاسخی از نهادهای مسئول دریافت نکرده است، و در حالیکه عقبهای به بزرگی لااقل سازمانهای امنیتی فعال منطقه، راه فرار را بر رژیم قذافی هموار میسازد، جا دارد که کمیته محترم «پیگیری مساله امام صدر» در مجلس هفتم، با تشکیل یک هیئت تحقیق و تفحص، پاسخ سوالهای زیر را کشف و به مراجع قانونی زیربط گزارش کند: چه اسبابی قصور 27 ساله ایران در پیگیری موثر مساله امام صدر را رقم زده است؟ کدام مقامات مسئولیت این قصور را بر عهده دارند؟ آیا میتوان آسوده خاطر بود که همدستان منطقهای قذافی، در این قصور بیتاثیر بودهاند؟
و بالاخره آنکه امام موسی صدر در باره دومین رسالت حضرت زینب (س) پس از شهادت امام حسین (ع) تحلیل زیبایی دارد که اگر آن نیز با چشم بصیرت مورد توجه قرار گیرد، در ساماندهی روند پیگیری مساله آن عزیز موثر تواند بود: «وقتی حضرت زینب (س) همراه دیگر بانوان کربلا کنار پیکر بیجان امام حسین (ع) قرار گرفت، عضو سالمی از آن باقی نمانده بود. بدن از سر جدا و زیر انبوهی از نیزهها، شمشیرها و سنگها پنهان شده بود. حضرت زینب (س) پیکر امام را از زیر انبوه سلاحها بیرون کشید، آن را بر دستان خود گرفت و از خداوند خواست تا این قربانی را از وی بپذیرد! برخورد حضرت زینب (س) با سالار شهیدان کربلا، تکلیف دیگر بانوان را با شهیدان آنها روشن ساخت. حضرت زینب (س) با رفتار خود به آنان آموخت که اکنون نه وقت نمایاندن ضعف، که زمان به نمایش گذاشتن صلابت، شجاعت و اعلان این نکته به جهانیان است که ما در حالی به این معرکه قدم گذاشتیم، که نیک میدانستیم چه پیش خواهد آمد؛ خود اینگونه خواستیم، خود این مسیر را پیمودیم و خود این سرنوشت را برگزیدیم؛ اکنون نیز نه تنها از خدا میطلبیم تا این شهدا را از ما بپذیرد، بلکه اگر شهیدان بیشتری نیز نیاز باشند، با تمام وجود تقدیم خواهیم کرد« [80]. حضرت زینب (س) در حالی با این صلابت و شجاعت از کوفه تا شام به دفاع از کلمه حق پرداخت، که بازماندگان کربلا و پیشاپیش آنان امام سجاد (ع) در اسارت و خطر بودند. تجربه ناموفق 27 سال پیگیری مساله امام صدر کافی است تا اصحاب این فرزند برومند امام حسین (ع) را متقاعد سازد، که برای دفاع از کلمه حق، لاجرم باید مانند خود آن بزرگوار، راه قهرمانان کربلا، یعنی صلابت، شجاعت و صد البته فداکاری را در پیش گیرند؛ و لو بلغ ما بلغ!
والسلام [81].
با افزایش تلاش امام صدر جهت نجات جنوب لبنان از آشوبطلبی گروههای فلسطینی، نه تنها آنها و رژیم قذافی حملات تبلیغاتی خود علیه آن بزرگوار را شدت بخشیدند [31]، بلکه سوریه نیز جبههای از هوای سرد را بر آسمان روابط خود با ایشان مستقر نمود. امام صدر اگرچه دوست و متحد حافظ اسد به شمار میرفت، اما از سوریه انتظار داشت که به جنوب لبنان نگاه مسئولانهتری داشته باشد و از تاثیر خود بر سازمان آزادیبخش فلسطین، لیبی و حتی شوروی، جهت اجرای مرحله سوم قرارداد اشتوره و بازگرداندن حاکمیت دولت لبنان بر آن منطقه استفاده کند [32]. امام صدر طی هشت ماه اول سال 1978، تنها 8 بار از سوریه و 2 بار با حافظ اسد دیدار داشت؛ در حالیکه تعداد این دیدارها در همان مقطع سال 1977، به ترتیب 13 و 6 بار بود [33]. امام صدر در آخرین سال حضور خود تنها هر 6 ماه یک بار با حافظ اسد ملاقات داشت؛ در حالیکه تعداد این ملاقاتها در سال قبل از آن حداقل ماهی یک بار بود [34]. امام صدر وقتی حمله گسترده سال 1978 اسرائیل به جنوب لبنان انجام گرفت، اگرچه سفر خود به آفریقا را نیمه تمام گزارد و برای حل بحران جنوب حتی از اردن و عربستان نیز دیدن نمود، اما دیدار با مقامات سوریه را تا حدود سه ماه به تاخیر انداخت [35]. امام صدر نه تنها در دیدار صریح مورخ 4/2/1978 خود با مسئولان حزب بعث سوریه، مواضع دمشق در قبال جنوب لبنان را مورد انتقاد قرار داده بود [36]، بلکه در مصاحبه مورخ 31/5/1978 با مطبوعات لبنان تصریح کرده بود که کماکان تلاش میکند تا دیدگاههای خود و سوریه را به یکدیگر نزدیک سازد [37].
مقابله امام صدر با نگاه جبهه پایداری به بحران جنوب لبنان، قطعا بستر مناسبی بود تا برخی اعضاء آن، که بعضا پیشتر در ترور آن بزرگوار ناکام مانده بودند [38]، با انگیزه شخصی یا به تحریک دیگران، اندیشه حذف ایشان را با جدیت در سر بپرورانند. گروههای فلسطینی و رژیم قذافی، اگر میخواستند سلطه خود بر جنوب لبنان را تثبیت کنند، ناچار بودند که امام صدر را از صحنه سیاسی خارج سازند. چه سیطره آنها بر جنوب مستلزم آن بود تا نه تنها طائفه شیعه، که طوائف دیگر، گروههای سیاسی و دولت لبنان، مقابل آنها قرار نگیرند. زعامت یک تنه امام صدر بر طائفه شیعه، مقبولیت ایشان در میان طوائف دیگر و تاثیر ایشان بر گروههای سیاسی و دولت لبنان، مانع از آن بود تا این خواب شوم تعبیر شود. حاکمان دمشق نیز حتی اگر برای بحران جنوب لبنان اولویت خاصی قائل نبودند، با مشاهده مواضع امام صدر بار دیگر این پیام را دریافتند، که شیعیان لبنان تا وقتی آن بزرگوار حضور دارد، حتی در برابر همپیمانی چون سوریه، استقلال خود را از دست نخواهند داد. طبیعتا این پیام، برای دولتی که بنا داشت دهههای متمادی هیمنه سیاسی، نظامی و امنیتی خود را بر فرار لبنان بگستراند، معنای خاص خود را داشت، که امروز پس از گذشت 27 سال برای همگان آشکار شده است. و بالاخره آنکه قدرتهای بزرگی که به تعبیر امام خمینی برای 50 سال آینده خاورمیانه، ایران، لبنان، اسلام و تشیع برنامه میریزند، با بحران جنوب لبنان فرصتی مناسب یافتند، تا اطراف مقابل امام صدر را برای گرفتار ساختن آن بزرگوار تحریک و اجیر کنند.
طراحی عملیات
طراحی عملیات حذف امام صدر از صحنه سیاسی خاورمیانه، از نیمه دوم ژوئن سال 1978، یعنی دو ماه قبل از وقوع این فاجعه آغاز گردید. واقعیتهای خاورمیانه، حوادث لبنان، تجربه موفق کنفرانس ریاض و صد البته فداکاری امام صدر، آن بزرگوار را برآن داشته بود تا با همفکری عربستان و کویت، یک حرکت دیپلماتیک جدید را جهت همراه نمودن الجزایر، اقناع سوریه، گرد هم آوردن سران جبهه پایداری و کسب اجماع آنها، برای بازگرداندن آرامش و ثبات به جنوب لبنان آغاز کند [39]. آنچه همراه نمودن الجزایر را با این حرکت ضروری میساخت، نقش محللگونه هواری بومدین رئیسجمهور وقت آن کشور در میان اعضاء جبهه پایداری بود. بومدین که در دیدار مورخ 18 ژوئن خود با امام صدر آشکارا تحت تاثیر منطق آن بزرگوار قرار گرفته بود، مصرانه پیشنهاد نمود تا برنامه ملاقات با معمر قذافی نیز در فهرست دیدارهای این حرکت دیپلماتیک گنجانده شود [40]. امام صدر حتی اگر در آن مقطع نیز قصد رفتن به لیبی را نداشت، به سبب اصرار بومدین، و به منظور نشان دادن هرچه بیشتر حسن نیت خود، در همان جلسه با پیشنهاد وی موافقت نمود [41]. بلافاصله یکی از معاونان بومدین ماموریت یافت تا ضمن تماس با معاونان قذافی، مقدمات دعوت رسمی دولت لیبی از امام صدر را جهت سفر به آن کشور فراهم آورد [42]. مقامات لیبی بدون درنگ از پیشنهاد بومدین استقبال کردند. پس از بازگشت امام صدر به لبنان، تماسهای شبهروزانه کاردار لیبی در بیروت با دفتر امام صدر آغاز گردید تا موعدی جهت تسلیم رسمی دعوتنامه دیدار آن بزرگوار از لیبی تعیین گردد [43].
روزنامه معروف اسپانیایی الپائیس، طی روزهای 7، 12، 19 و 21 سپتامبر 1980، روایت مفصلی را در باره ربوده شدن امام صدر منتشر نمود که برخی قطعات آن، نه تنها با حوادث جنوب لبنان، که با شواهد و قرائنی که دو دهه بعد کشف شدند، انطباق خوبی داشت [44]. بر اساس این روایت، با قطعی شدن سفر امام صدر به لیبی، یک گروه کاری، که علاوه بر مصطفی خروبی رئیس وقت سرویس امنیتی رژیم قذافی، برخی مسئولان سوری و فلسطینی نیز در آن عضویت داشتند، جهت طراحی سفر و عملیات حذف آن بزرگوار تشکیل گردید [45]. در نیمه دوم ماه ژوئیه یک افسر فرانسوی الاصل گروه فلسطینی الصاعقه که دلاپورت نام داشت، از لیبی به فرانسه رفت تا جزئیات عملیات را با دیگر اعضاء گروه نهایی کند [46]. الصاعقه نه تنها نزدیکترین گروه فلسطینی به سوریه بشمار میرفت، بلکه پس از جنگ داخلی لبنان بارها از رهبر آن زهیر محسن نقل شده بود: «لبنان یا جای موسی صدر است یا جای ما» [47]! در دیدار 20 ژوئیه دلاپورت با یک دیپلمات سوری در روستای فرانسوی آنتس در نزدیکی ژنو، برنامه عملیات مفصلا بررسی گردید [48]. مقارن همین ایام نماینده ساواک در سوریه با ارسال تلگرافی روسای خود در تهران را مطلع نمود، که بنابر اظهارات برخی مقامات دمشق، امام صدر حداکثر ظرف دو ماه آینده از صحنه سیاسی خاورمیانه حذف خواهد شد [49]. خبر این توطئه در حالی آسمان ماه ژوئیه لیبی، سوریه، فلسطینیها و ایران شاهنشاهی را در مینوردید، که بنابر خاطرات ابوایاذ رئیس سابق دوایر امنیتی جنبش الفتح و ساف، آشتی دسامبر پیشین قذافی و عرفات نیز در همان ماه، با وساطت الجزایر «قطعی» گردید [50].
کاردار لیبی در بیروت روز 28 ژوئیه با امام صدر دیدار و پس از ابلاغ دعوت رسمی دولت متبوع خود به آن بزرگوار، روزهای 19 یا 21 اوت را جهت آغاز سفر پیشنهاد نمود [51]. امام صدر ضمن قبول این دعوت، تعیین تاریخ آغاز سفر را به روزهای بعد موکول کردند [52]. آن بزرگوار در هفته دوم اوت، یعنی سه هفته پس از آخرین دیدار با حافظ اسد، در یک گفتگوی تلفنی، با اشاره به عداوت قذافی و نیز اصرار بومدین، نظر شهید صدر را در باره سفر خود به لیبی جویا شدند. امام صدر طی این گفتگو در باره نظر حافظ اسد اظهار داشتند: «نظر او را نیز جویا شدم؛ رای خاصی نداشت» [53]! کاردار لیبی در بیروت طی هفتههای دوم و سوم اوت که امام صدر در فرانسه اقامت داشت، بارها با دفتر آن بزرگوار تماش گرفت تا تاریخ دقیق سفر را قطعی کند [54]. در همین حال برخی دوستان مشترک امام صدر و یاسر عرفات نیز نقل کردند که ابوعمار، چند بار آن بزرگوار را جهت تعجیل در سفر به لیبی ترغیب کرده بود [55]. در تاریخ 20 اوت از سوی دفتر امام صدر به کاردار لیبی اطلاع داده شد، که آن بزرگوار مایل است برنامه دیدار از طرابلس، روز جمعه 25 اوت آغاز، و به سبب اضطرار معظمله در سفر به فرانسه و بازگشت سریع به لبنان، پیش از اول سپتامبر خاتمه یابد [56]. آیتالله شمسالدین در تاریخ 23 اوت از امام صدر خواست تا به سبب تراکم برنامهها و در پیش بودن عید سعید فطر، سفر به لیبی را لغو کند. امام صدر در پاسخ وعده داد تا قبل از حلول عید به لبنان بازگردد [57]. سفارت لیبی در بیروت، روز پنجشنبه 24 اوت، ویزاهای امام صدر، شیخ محمد یعقوب و استاد عباس بدرالدین را صادر و طی نامه شماره 4/3/430 مورخ همان روز به شرکت هواپیمایی الشرق الاوسط، چند صندلی برای میهمانان خود در بخش مسافران درجه یک رزرو کرد [58]. امام صدر به اتفاق دو همراه خود عصر روز جمعه 25 اوت فرودگاه بیروت را به مقصد طرابلس پایتخت لیبی ترک نمود [59].
شاهدان ایرانی و لبنانی متعددی طی سالهای اخیر شهادت دادهاند، که در اولین روزهای عزیمت امام صدر به لیبی، یعنی چند روز پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، از یک مبارز ایرانی عراقی مقیم بیروت به نام محمد صالح حسینی نقل شده است که امام صدر از این سفر باز نخواهد گشت [60]. حسینی از اعضاء فعال محفل همان چند مبارز ایرانی بود که برخی مراجع بزرگوار تقلید ایران، ربوده شدن امام صدر توسط قذافی را حاصل تفتین آنها دانسته بودند. برخی اعضاء این محفل چنان با گروه فلسطینی الفتح نزدیک بودند، که در اردوگاه صبرا و در تشکیلات بکلی امنیتی عرفات و ابوایاذ اتاق داشتند [61]! در خصوص نزدیکی آنها با رژیم قذافی نیز همین بس، که خبر پیروزی انقلاب اسلامی ایران را شب 22 بهمن سال 1357 در خانه قذافی از شخص وی دریافت داشتند [62]! برخی روایات آشکار حاکی از آنند که بعضی اعضاء این محفل، روز شنبه 26 اوت، با یکی از مسئولان امنیتی لیبی که سرگرد صالح ابوشریده خوانده شد، در هتل بیروت اینترناسیونال دیدار و در آخرین ساعات روز یکشنبه 27 اوت، به لیبی عزیمت کردند [63]. آخرین باری که امام صدر و دو همراه ایشان در هتل محل اقامت خود (الشاطئ) رویت شدند، حدود ساعت یک و ربع بعد از ظهر پنجشنبه 31 اوت بود؛ اسعد المقدم مدیر روزنامه لبنانی السفیر، امام صدر و عباس بدرالدین را در حالی مشاهده کرده بود، که بدون چمدان در حال خروج از هتل بودند، تا توسط اتومبیلهای تشریفات به دیدار یک مقام عالیرتبه لیبیایی (ظاهرا قذافی) برده شوند [64].
پس از عملیات
بر اساس روایت الپائیس، دلاپورت بلافاصله پس از اجرای عملیات راهی شهر نیس فرانسه شد تا رئیس خود زهیر محسن را از موفقیت آن مطمئن سازد [65]. وی که بعد از آن با ماموریتی جدید عازم الجزایر شده بود، اندکی پس از ورود، بازداشت، محاکمه و به اتهام جاسوسی و توطئه علیه امنیت ملی به حبس ابد محکوم گردید [66]. هواری بومدین رئیس جمهور فقید الجزایر، که از همان ابتدا خود را مسئول اخلاقی سفر امام صدر به لیبی میدانست و در جریان دومین کنفرانس سران جبهه پایداری در سپتامبر 1978 بسیار مغموم ظاهر شده بود [67]، دو ماه پس از وقوع آن فاجعه ناگهان به حال کما رفت و پس از گذشت سه ماه نهایتا در 27 دسامبر آن سال درگذشت [68]. اگرچه نتایج آزمایشها هرگز اعلام نشد، اما برخی مطبوعات اروپا از قول بعضی پزشکان معالج او نقل کردند که احتمالا دارویی به وی تزریق شده بود، که تدریجا ضعف را بر انسان غالب میکند، قوای مغزی را از کار میاندازد، او را در حالت کما قرار میدهد و نهایتا مرگ را موجب میشود [69]. زهیر محسن رهبر گروه الصاعقه در ژوئیه سال 1979 در فرانسه به قتل رسید؛ اگرچه سوریه و گروههای فلسطینی بلافاصله اسرائیل را مسئول ترور وی معرفی کردند، اما ببرخی تحلیلگران از همان ابتدا انگشت اتهام را به سوی سوریه گرفتند [70]. حسینی نیز که شدیدا دچار انفعال گشته و تا مدتها نزد مسئولان حرکت امل ابراز تاثر میکرد [71]، دو سال بعد در بیروت به قتل رسید. اگرچه خانواده وی و اعضاء آن محفل ایرانی حزب بعث عراق را عامل ترور معرفی کردند، اما هرگز دلیل محکمه پسندی بر این مدعی ارائه نشد [72].
چند ماه پس از ربوده شدن امام صدر، عبدالحلیم خدام وزیر خارجه وقت سوریه در برخی محافل شیعی مدعی گردید که آن بزرگوار را از پذیرش دعوت قذافی برحذر داشته بود [73]. اگرچه بعضی متحدان شیعی سوریه نظیر نبیه بری رئیس پارلمان لبنان به سادگی از این ادعاء استقبال کردند [74]، اما مشاوران ارشد و نزدیکان امام صدر، هرگز خبر دریافت یک هشدار امنیتی مهم را از آن عزیز نقل نکردند! چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن بزرگوار، که حتی از مشورت با شهید صدر نیز غافل نشده بود، آن را با مشاوران ارشد خود در میان نگذاشته باشد؟ شهید چمران صدها سخنرانی، مصاحبه، یادداشت و نامه از خود بر جای گذاشته است که طی آنها، تمامی مکنونات قلبی خود در باره چگونگی ربوده شدن امام صدر را فاش ساخته است. چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما محرم راز و مسئول اصلی حفظ امنیت آن بزرگوار، تا آخرین لحظه حیات از آن بیخبر مانده باشد [75 و 76]؟ چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما جانشین ایشان مرحوم آیتالله شمسالدین، در توجیه پیشنهاد خود مبنی بر لغو سفر آن عزیز به لیبی، به آن استناد نجسته باشد؟ چگونه ممکن است چنین هشدار امنیتی مهمی به امام صدر داده شده باشد، اما آن عالم ربانی و با اخلاق، همسفران خود و نیز آقای صادق طباطبایی را که در آخرین لحظه از همراهی ایشان بازماندند، از این خطر مهم بیخبر نگه داشته باشد [77]؟ و بالاخره آنکه اگر سوریها واقعا بر امنیت امام صدر در لیبی بیمناک بودهاند، چرا در طول یک هفته اقامت آن بزرگوار در هتل الشاطئ، کمترین اقدامی جهت تامین سلامت ایشان به عمل نیاوردند؟
جمعبندی
تصویر حاصله از کنار هم چیدن مجموعه روایات آشکار، غیر آشکار و شواهد و قرائن فوقالذکر، ضمن تایید استنباط کلی مراجع بزرگوار ایران، عراق و لبنان، در باره ابعاد منطقهای فضای پشت صحنه عملیات ربودن امام صدر چنین مینمایاند:
• رژیم قذافی عامل مستقیم اجرای این عملیات، و البته مانند همه مزدوران، صرفا «عامل» آن بوده است.
• عملیات مزبور ماهها قبل از اجرا، توسط برخی سازمانهای امنیتی چپ منطقه طراحی شده بود.
• برخی گروههای فلسطینی و بعضی محافل قدرت در سوریه، از همدستان قذافی در این عملیات هستند.
• بحران جنوب لبنان بستر مناسبی بود تا رئوس این مثلث چپگرا، بی یا با تحریک بزرگترها، برای انجام این عملیات انگیزه یابند.
• طراحان عملیات آن را صدها کیلومتر دورتر از لبنان با محوریت رژیم قذافی اجرا کردند، تا از هرگونه سوءظنی در امان باشند.
• برخی مبارزان منسوب به انقلاب اسلامی که با گروههای فلسطینی و لیبی ارتباط داشتند، در مظان همدستی با قذافی قرار دارند.
• برخی قدرتهای راست منطقه نظیر حکومت شاه، از تکوین توطئه علیه امام صدر آگاه و با سکوت خود به آن چراغ سبز دادند.
• همدستان قذافی با حدف برخی آگاهان، که ممکن بود در آینده اسراری را برملا کنند، حاشیه امنیتی عملیات را تامین کردند.
اگرچه تصویر ارائه شده وضعیت امام صدر را پس از اجرای عملیات نمایان نمیسازد، اما نفس عاملیت رژیم قذافی که زندانهای طویلالمدت از روشهای جاری آن است [78]، و نیز شهادت برخی راویان روایت الپائیس مبنی بر دیدار با آن بزرگوار و شیخ محمد یعقوب در پایگاه نظامی لیبیایی زارزاتین (Zarzatin) در مارس 1980، امید به حیات آن عزیز را غیر قابل انکار میسازد..
بدیهی است که جمعبندی فوق، راهکارها و دغدغههای جدیدی را فراروی آینده روند پیگیری قرار میدهد: 1. مصلحت همدستان قذافی اقتضاء میکند که در برابر تلاشهای خانواده محترم و دوستداران امام صدر، وی را حمایت کنند. چه قذافی هرگز ننگ رسوایی را نخواهد پذیرفت، مگر آنکه همدستان خود را نیز در تحمل آن سهیم سازد. بنابراین هرگونه افشاء همدستان قذافی، به منزله تضعیف عقبه و نهایتا خود او خواهد بود. 2. پیگیری موثر مساله امام صدر از لبنان، تا زمانیکه سوریه بر مقدرات آن کشور حاکم است، امری غیر ممکن خواهد بود. 3. اطلاعاتی که منابع رسمی سوری و فلسطینی در باره سرنوشت امام صدر بدست دهند، به اندازه قیمت آن، از حقیقیت فاصله دارد. 4. نه تنها احزاب چپ لبنانی که علیه امام صدر با گروههای فلسطینی و لیبی همسنگر بودند، بلکه برخی متحدان شیعی سوریه نیز که کرسی ریاست خود را وامدار سکوت در برابر آن کشور هستند، کشف حقایق را برنخواهند تافت؛ 5. اگرچه جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که میتواند در پیگیری موثر مساله امام صدر نقشآفرین باشد، اما هرگونه غفلت آن از کارشکنی عناصر مظنون ایرانی و همچنین سایر همدستان منطقهای قذافی، این امید را نقش بر آب خواهد ساخت. شاید با توجه به دغدغه اخیر است که آیتالله صافی گلپایگانی، در دیدار آبان 1382 خود با خانواده محترم امام صدر دردمندانه اظهار داشتند: «آقای صدر حقیقتا خیلی مظلوم هستند ... عکسالعملی که باید نشان داده می شد، متاسفانه هیچ وقت نشان داده نشد. اشخاصی بودند که نگذاشتند ...» [79].
سخن آخر
در خرداد 1378، اسفند 1380 و اردیبهشت 1383، نخبگان کشور به ترتیب در دانشگاههای مفید، تهران و شهید بهشتی گرد هم آمدند، تا ضمن تجلیل از شخصیت استثنایی امام صدر، پیگیری قاطع مساله ایشان توسط نهادهای مسئول را خواستار شوند. در بهمن 1382، جمع کثیری از مراجع، علما و مدرسین حوزههای علمیه، نمایندگان ولی فقیه در استانها، روسای دانشگاهها و نیز شخصیتهای سیاسی، حقوقی و فرهنگی کشور، طی نامهای به رئیسجمهور، عدم پیگیری موثر مساله امام صدر توسط نهادهای مسئول را مورد انتقاد قرار دادتد. در آخرین جلسه علنی سال 1383 مجلس هفتم نیز 152 نماینده غیرتمند، با امضاء یک سند، عدم پیگیری موثر مساله امام صدر توسط نهادهای مسئول را مورد انتقاد قرار دادند. امروز که هیچ مقامی در کشور نمیتواند ادعا کند، که این خواسته ملی را با گوشهای خود نشنیده است، و در شرایطیکه افکار عمومی، حتی در پایان سال پاسخگویی، جز قصور، اهمال و مسئولیتگریزی، پاسخی از نهادهای مسئول دریافت نکرده است، و در حالیکه عقبهای به بزرگی لااقل سازمانهای امنیتی فعال منطقه، راه فرار را بر رژیم قذافی هموار میسازد، جا دارد که کمیته محترم «پیگیری مساله امام صدر» در مجلس هفتم، با تشکیل یک هیئت تحقیق و تفحص، پاسخ سوالهای زیر را کشف و به مراجع قانونی زیربط گزارش کند: چه اسبابی قصور 27 ساله ایران در پیگیری موثر مساله امام صدر را رقم زده است؟ کدام مقامات مسئولیت این قصور را بر عهده دارند؟ آیا میتوان آسوده خاطر بود که همدستان منطقهای قذافی، در این قصور بیتاثیر بودهاند؟
و بالاخره آنکه امام موسی صدر در باره دومین رسالت حضرت زینب (س) پس از شهادت امام حسین (ع) تحلیل زیبایی دارد که اگر آن نیز با چشم بصیرت مورد توجه قرار گیرد، در ساماندهی روند پیگیری مساله آن عزیز موثر تواند بود: «وقتی حضرت زینب (س) همراه دیگر بانوان کربلا کنار پیکر بیجان امام حسین (ع) قرار گرفت، عضو سالمی از آن باقی نمانده بود. بدن از سر جدا و زیر انبوهی از نیزهها، شمشیرها و سنگها پنهان شده بود. حضرت زینب (س) پیکر امام را از زیر انبوه سلاحها بیرون کشید، آن را بر دستان خود گرفت و از خداوند خواست تا این قربانی را از وی بپذیرد! برخورد حضرت زینب (س) با سالار شهیدان کربلا، تکلیف دیگر بانوان را با شهیدان آنها روشن ساخت. حضرت زینب (س) با رفتار خود به آنان آموخت که اکنون نه وقت نمایاندن ضعف، که زمان به نمایش گذاشتن صلابت، شجاعت و اعلان این نکته به جهانیان است که ما در حالی به این معرکه قدم گذاشتیم، که نیک میدانستیم چه پیش خواهد آمد؛ خود اینگونه خواستیم، خود این مسیر را پیمودیم و خود این سرنوشت را برگزیدیم؛ اکنون نیز نه تنها از خدا میطلبیم تا این شهدا را از ما بپذیرد، بلکه اگر شهیدان بیشتری نیز نیاز باشند، با تمام وجود تقدیم خواهیم کرد« [80]. حضرت زینب (س) در حالی با این صلابت و شجاعت از کوفه تا شام به دفاع از کلمه حق پرداخت، که بازماندگان کربلا و پیشاپیش آنان امام سجاد (ع) در اسارت و خطر بودند. تجربه ناموفق 27 سال پیگیری مساله امام صدر کافی است تا اصحاب این فرزند برومند امام حسین (ع) را متقاعد سازد، که برای دفاع از کلمه حق، لاجرم باید مانند خود آن بزرگوار، راه قهرمانان کربلا، یعنی صلابت، شجاعت و صد البته فداکاری را در پیش گیرند؛ و لو بلغ ما بلغ!
والسلام [81].
پی نوشتها در پایگاه فرهنگی روایت صدر موجودند.
برچسب ها : امام موسی صدر ,