سلام
این یادداشت قرار بود خیلی زودتر از این ها نوشته بشه که اگر چنین می شد بی شک یادداشت آخرین من در این وبلاگ بود. ولی خدا رو شکر که یک بار دیگه به من ثابت کرد که او حکیمه نه من.
من همیشه سعیم بر این بوده که غمی به غمهای خواندندگان این وبلاگ اضافه نکنم. و اگر سخنانی غم آلود داشتم در راستای تسلای خاطر دیگری بوده نه خودم. پس این بار هم عهد شکنی نمی کنم و غم فراموش شده ی خودم رو عمومی نمی کنم.
این روزها پر از اتفاقات غیرمنتظره بود. اتفاقاتی که اگه سال قبل رخ دده بود چه بسیار پست هایی که در این وبلاگ نمی نوشتم. ولی امسال ، اکنون ، وقت دیگریست. من تقریبا هر روز وبلاگ رو چک می کنم. هیچ وقت آمار بازدید این همه کم نبوده. ولی من باز هم شرمنده ی کسایی هستم به این سرزمین بی آب و علف سرمی زنند و پست های تکراری می بینند.
اگر توفیق باشه ان  شاءلله بیشتر به این جا سر می زنم.
جمعه با دوست عزیزم ناهید بالاخره رفتیم گلزار شهدا. می خواستم مطلبی درباره ش بنویسم. شاید یه روز نوشتم.
شبش اتفاقی افتاد که منو به این نتیجه رسوند وبلاگ و اینترنت و ارتبطات اجتماعیمو ببوسم و بذارم کنار.
دو روز بعدش یک جواب سلام نظرمو عوض کرد. و هم چنین همدلی دوستانم منو شرمنده کرد.
نم دونم چرا یه مدتیه جملاتم یه جوری. کلمات به ذهنم نمی رسه. می دونم چی می خوام بگم. ولی نمی تونم بیانش کنم. الان که دارم اینا رو می نویسم هم این حسو دارم.
دانشگاه باز شده ولی انگار هنوز کسی شروع ترم جدید رو باور نکرده. البته هر کس دنیا رو از دریچه ی چشم خودش می بینه. چون من هنوز شروع ترم رو جدی نگرفتم حس می کنم بقیه هم این طورند!
دیروز استاد زبان لطف کرد و پاش شکست و نیومد. استاد معادلت هم نمی دونم چرا نیومد. منم به مهدیه پالیزبان عزیز خبر دادم و رفتم دفتر یاران صدر. بچه ها هم بودند. خیلی به آینده ی این دفتر امیدواریم. یادمه بار اول که رفته بودم، از مهدیه پرسیدم به نظرت وجود دفتر برای ما ضرورتی داره؟ و برام از طرح ها و ضروریت هایی گفت که از ته قلبم آرزو کردم ای کاش همشون محقق بشه. حق با مهدیه بود. این دفتر خیلی می تونه به ما کمک کنه. امیدوارم همه چیز خوب پیش بره.
احتمالا هفته ی بعد _فکر کنم دوشنبه_همایشی در دانشگاه اصفهان برگزار بشه. قراره احسان شریعتی راجع به طرح " جهان چهارم" امام موسی صدر سخنرانی کنه. گویا آقای محسن جلال الدینی مسئول اصلی این همایش هستند. من ایشونو خیلی توی نمایشگاه کتاب اذیت کردم. مطمئنم که همایش خوبی می شه. ان شاءلله. ظهرا قراره نشریه ای هم دربیاد که امیدوارم موفق باشند.

پ.ن.1: یه مدتی از این جا دور بودم. یادم رفته نوشتن. ببخشید.
پ.ن.2:دلم برای خیلی از دوستام تنگ شده! خیلی زیاد!






برچسب ها : یاران صدر  ,