سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

دلایل «امید جدی» به حیات امام صدر .../ قرائن حیات / پایگاه فرهنگی روایت صدر

بر «جدی بودن امید» به حیات امام صدر اصرار داشته و داریم، چرا که قرائن و شواهد فراوان و نیز اطلاعات آشکار و غیر آشکار بسیار بر این امر دلالت دارد؛ به راستی کدام وجدان می‌پذیرد که انسانی را، چه رسد به امام صدر، زنده زنده دفن کنیم؟! ... بر «جدی بودن امید» به حیات امام صدر اصرار و تأکید داریم، چون فرضیه ضعیف «شهادت آن بزرگوار» بهانه و دستاویزی شده است تا با توسل به آن، برخی از پیگیری مسأله سرباز زنند و بعضی دیگر در داخل و خارج کشور بر آن شوند تا پرونده را مختومه و امام صدر را قربانی و

                
    اشاره: آنچه در پی می‌آید، متن کامل گفتگوی روزنامه نوپای «وطن‌امروز» با این‌جانب است که پس از بازبینی نهایی، در تاریخ جمعه مورخ 10/8/87 و بواسطه دوست ارجمند جناب آقای محمدرضا کائینی، برای آن جریده ارسال گردید. بخش‌هایی که از زیر تیغ برنده ممیزی این روزنامه مدعی« اصول‌گرایی» جان سالم به در برده است، در شماره روز پنج‌شنبه مورخ 7/9/87 منتشر گردید. متأسفم که در این روزگار ما هر جا ادعای «اصول‌گرایی» و «ارزش‌مداری» بلندتر باشد، مرتبه «امانت‌داری»، «سعه‌صدر» و در یک کلام «اخلاق سیاسی»، غالبا به همان اندازه نازل‌تر است ...
           
خبر عیسی عبدالمجید منصور

    سؤال: اخیرا در خبرها آمده بود که یکی از رهبران معارض دولت لیبی از حیات امام صدر و از زندانی بودن ایشان در یکی از شهرهای آن کشور سخن گفته است. تفصیل ماجرا چیست؟
    جواب: محتوای خبر همین است که شما مطرح کردید. یکی از رهبران معارض لیبیایی به نام «عیسی عبدالمجید منصور» مدعی شده است که امام صدر و همراهانشان زنده و در جایی در شهر سِبها واقع در جنوب لیبی زندانی هستند. البته این آقا الآن این خبر را منتشر نکرده است. مصاحبه ایشان در روز چهارم ژانویه سال میلادی جاری (2008) انجام شده است و این متأسفانه ما هستیم که پس از حدود ده ماه تأخیر از آن مطلع شدیم.
    سؤال:
چرا با این همه تأخیر؟
    جواب: والله این سؤال را باید از مسئولان کنونی پیگیری مسأله امام صدر در دولت نهم و مجلس هشتم پرسید! حتماً می‌دانید که همین خبر را نیز «اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان فارسی زبان در اروپا» و خانواده محترم امام صدر بودند که صید و در رسانه‌های خبری داخل کشور منتشر کردند. والا همانطور که آقای قشقاوی سخنگوی محترم وزارت امور خارجه در مصاحبه مطبوعاتی هفتگی اخیر خود (دو‌شنبه مورخ 29/7/87) تصریح کردند، وزارت امور خارجه حتی پس از انتشار گسترده خبر در رسانه‌های داخل و خارج کشور، هنوز «چیزی در این مورد نشنیده است»! ...
    سؤال:
صحت و سقم این خبر چگونه است؟
    جواب: نمی‌دانم. مثل خیلی خبرهای دیگر که از صحت و سقم آن بی‌اطلاع هستیم. قاعدتاً این وزارت اطلاعات است که باید در این خصوص پاسخ‌گو باشد. به هر حال یکی از معارضان لیبیایی خبری را دال بر حیات امام صدر منتشر کرده است. اسم و رسم این آقا شناخته شده است و حتی شماره تلفن و ایمیل وی نیز اعلان شده است. آقایان قاعدتاً باید پیگیری و صحت و سقم خبر را تحقیق کنند. کاش خبرنگاران در مصاحبه‌هایی که هر چند وقت یک بار با وزیر محترم اطلاعات یا سخنگوی دولت دارند، این سؤال را با ایشان در میان می‌نهادند ...
    سؤال:
آیا خانواده امام صدر در باره صحت و سقم این خبر تحقیق کرده است؟
    جواب: نمی‌دانم. البته تا جایی که اطلاع دارم، آنها در طول سه دهه گذشته اینقدر خبرهای امیدوار کننده از منابع مختلف خارجی دریافت کرده‌اند، که مسأله حیات امام صدر همواره برایشان محرز و عادی بوده است ...
برخی خبرهای امیدبخش پیشین
    سؤال: پس باز هم خبرهای امید بخشی که بر حیات امام صدر دلالت دارد، وجود دارد؟
    جواب: بله، و تعدادشان هم کم نیست.
    سؤال:
خوشحال می‌شویم که بعضی از این خبرها را برای ما بازگو کنید:
    جواب: به عنوان مثال یک خبرنگار غربی به نام پیتر سِرُوا چند سال پس از ربوده شدن امام صدر به نقل از برخی مقامات لیبیایی که معمولاً اطلاعات محرمانه نفتی را از آنها دریافت می‌کرده است، اعلان کرد که امام صدر زنده و در شهر کُفرا واقع در جنوب شرقی لیبی زندانی است ...
    سؤال: مقامات لیبیایی مورد اشاره این خبرنگار چه کسانی بودند؟
    جواب: این آقا هویت منابع خود را فاش نکرد و البته واضح است که هرگز نیز چنین نخواهد کرد. اما همان زمان این را نیز گفت که تا کنون هر خبری از منابع لیبیایی خود دریافت داشته، بی استثناء دُرست از کار در آمده است ...
    سؤال: برخی در ایران معتقد هستند که آخر معقول نیست که دولتی انسانی را برباید و سی سال تمام وی را دور از انظار دیگران در زندان زنده نگاه دارد! آنها می‌گویند اگر امام صدر طی این سی سال زنده بود، به هر حال خبری از ایشان به بیرون زندان درز می‌کرد و مسأله رسوا و بر ملا می‌شد؟
    جواب: طبیعتاً رفتار معقول را ار انسا‌های معقول می‌توان انتظار داشت!  اجازه دهید سؤال شما را با خبری پاسخ دهیم که شنیدنش شهید بزرگوار آیت‌الله سید محمد باقر حکیم را مُنقلب کرد. بنیاد خیریه معمر قذافی با ابتکار فرزندش سیف‌الاسلام در سپتامبر سال 2000 به طور ناگهانی تعداد 117زندانی لیبیایی و غیر لیبیایی را از زندان‌های آن رژیم آزاد کرد که بین 18 تا 31 سال در زندان بودند. وجوه مشترک همه این زندانیان آن بود که اولاً سیاسی بودند؛ ثانیاً مدت زندان‌شان طویل المدت بود و ثالثاً، هر گاه بستگان‌شان برای پیگیری وضعیت آنها به دوایر حکومتی رژیم قذافی مراجعه می‌کردند، پاسخ منفی دریافت می‌کردند. به این معنی که رژیم قذافی وجود آنها را در زندان به کلی انکار و از وضعیت و حتی موقعیت آنها به شکل مطلق ابراز بی‌اطلاعی می‌کرد. این 117 نفر سالیان سال مفقود‌الاثر محسوب شدند و حتی بسیاری از بستگان و دوستانشان با مرور زمان از حیات آنها قطع امید کرده بودند. اما اراده خداوند چنین تعلق گرفت و آنها یک مرتبه آزاد شدند. این ماجرا نشان داد که زندان‌های طویل‌المدت و بی‌خبری‌های چندین دهه از زندانیان سیاسی، در لیبی یک روش جاری است و این‌طور نیست که رژیم قذافی همه مخالفان خود را به قتل برساند ...
    سؤال:
واکنش آیت‌الله حکیم در برابر شنیدن این خبر چه بود؟
    جواب: ایشان خیلی تحت‌تأثیر قرار گرفتند. چنان که بارها اشک شوق در چشمانشان حلقه زد و تا پایان دیدار و حتی وقتی ما را بدرقه می‌کردند، چندین بار تذکر دادند که با هر یک از مقامات کشور که دیدار کردیم، حتماً این خبر را بازگو کنیم. ایشان تأکید داشتند که شنیدن این خبر در درمان روحیه یأس و ناامیدی مقامات کشور نسبت به حیات امام صدر مؤثر خواهد بود.
    سؤال:
آیا شما این خبر را به مسئولان کشور منتقل کردید؟
    جواب: ما این خبر را همان زمان بر روی سایت اطلاع‌رسانی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام صدر قرار دادیم و برای خبرگزاری‌ها، سایت‌های خبری و مطبوعات نیز ارسال کردیم.
    سؤال:
از واکنش مسئولان و دیگر شخصیت‌ها در برابر این خبر چه خاطره‌ای دارید؟
    جواب: یادم هست در دیداری که در پاییز سال 1380 به اتفاق آقای سید صدرالدین صدر با آیت‌الله سید محمد حسین فضل‌الله در بیروت داشتیم، این خبر را بازگو کردیم. می‌دانید که آقای فضل‌الله همواره از طرفداران نظریه شهادت امام صدر شمرده می‌شده و حتی این جمله ایشان معروف است که «امام صدر ربوده نشد تا زنده بماند»! ایشان نیز وقتی این خبر را شنیدند، بسیار تعجب کردند؛ لحظاتی در فکر فرو رفتند و سپس تصریح کردند: «همین خبرهاست که نمی‌گذارد امیدهایمان به طور کامل قطع شود». بعد هم به آقای صدر تأکید کردند: «بیت و دفتر من متعلق به شماست؛ هر کاری که تشخیص می‌دهید در راه پیگیری مسأله امام صدر از دست من بر می‌آید، فوراً خبر کنید تا بلافاصله اقدام کنم» ...
    سؤال:
دیگر چه خبرهایی را طی سالیان اخیر در خصوص حیات امام صدر دریافت کردید؟
    جواب: از این خبرها زیاد است. همانطور که احتمالاً شنیدید، برخی از همان زندانیان سیاسی که سال 2000 از زندان‌های رژیم قذافی آزاد شدند، به نقل از بعضی زندان‌بانان خود تصریح کردند که امام صدر زنده است و در سلولی انفرادی نگه داشته می‌‌شده و قبل از ماه رمضان همان سال از زندان ابوسلیم شهر طرابلس به نقطه دیگری انتقال یافته است ...
    سؤال:
این خبر را چگونه دریافت کردید؟
    جواب:  بعضی سایت‌های اینترنتی معارض رژیم قذافی، از جمله سایت «جبهه نجات ملی لیبی»، این اخبار را به نقل از زندانیان آزاد شده منتشر کردند. سایت‌های مزبور همگی هم آدرس دارند، و هم هویت مدیرانشان کاملاً مشخص است. همانطور که اشاره کردم، دستگاه‌های اطلاعاتی کشور اگر بخواهند در باره صحت و سقم این اخبار تحقیق کنند، سرنخ‌های خیلی خوبی در اختیار دارند ...
    سؤال:
آیا خانواده امام صدر در باره صحت و سقم خبرهایی که طی سالیان اخیر دریافت کرده است، تحقیق نیز کرده است؟
    جواب: تا جایی که اطلاع دارم، خانواده محترم امام صدر طی این سه دهه برخی موارد را دنبال و حتی نمایندگانی را به آفریقا، اروپا و دیگر کشورها اعزام کرد؛ برخی را نیز طبیعتاً دنبال نکرده است! علت هم کاملاً روشن است. مسأله امام صدر و اخبار مرتبط با حیات و وضعیت ایشان یک موضوع بسیار پیچیده و صد در صد امنیتی است. امکانات و مقدورات یک خانواده، آن هم خانواده‌ای که مانند خود امام صدر به هیچ کجا وابسته نیست، در این حوزه بسیار اندک و محدود است. تحقیق در باره صحت و سقم این‌گونه اخبار تنها در وسعِ دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی است. به طور مشخص این وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران است که می‌بایست و باید این سرنخ‌ها را دنبال و صحت و سقم آنها را تحقیق کند. برای اینکه اولاً امام صدر شهروند ایرانی است. ثانیاً در این دنیای بزرگ و پیچیده سازمان‌های امنیتی و اطلاعاتی، مسلماً این تنها وزارت اطلاعات ما است که می‌تواند مورد اعتماد و ثقه باشد ...
تجزیه و تحلیل خبرها
    سؤال:
آیا هیچ‌گاه بر آن شده‌اید تا مجموعه خبرهای مثبت و منفی دریافت شده را کنار هم بگذارید و آنها را تجزیه و تحلیل کنید؟
    جواب: بله؛ ما یک بار در حدود سال‌های 1368 و 1369، کلیه اطلاعات آشکار را، یعنی اطلاعاتی که تا آن موقع در باره چگونگی اختفاء امام صدر در مطبوعات و رسانه‌های خبری دنیا منتشر شده بود، گردآوری و از جنبه‌های مختلف با نگاهی آماری تجزیه و تحلیل کردیم ...
    سؤال:
چند خبر را بررسی کردید؟
    جواب: الآن دقیقاً حضور ذهن ندارم. این‌طور که در ذهنم باقی مانده است، بیش از چهل خبر و سناریو بود ...
    سؤال:
آیا کسی یا نهادی از شما خواسته بود که چنین کنید؟
    جواب: نخیر؛ من خود شخصاً به فکر افتادم که با همکاری بعضی دوستان این بررسی را انجام دهیم. برادر بزرگوار جناب آقای محمد علی مهتدی که آن موقع معاون مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه بودند، محبت کردند و صدها برگ کپی روزنامه‌های عربی را که به مسأله امام صدر اختصاص داشت، در اختیارم گذاشتند. همین آقای پیتر سِرُوا نیز کتابی نوشته بود به نام «ناپدید شدن اسرارآمیز امام موسی صدر» که همان ایام از آقای مهدی فیروزان - داماد محترم امام صدر - امانت گرفته بودم. نشستیم و چند هفته‌ای اسناد و مدارک را با دقت خواندیم و بر این اساس گزارشی تهیه کردیم ...
    سؤال:
نتایج مهمی که بدست آوردید، چه بود؟
    جواب: سه نتیجه اساسی از این بررسی‌ها بدست آمد:
    1- اول اینکه بیش از دو سوم سناریوهای طرح شده، مخالف فرضیه شهادت بودند؛
    2- دوم اینکه اغلب سناریوهای مؤید فرضیه شهادت، وقوع حادثه را به حداقل سه سال پس از ربوده شدن امام صدر نسبت داده بودند؛
    3- و سوم اینکه هر قدر زمان سپری می‌شد، از مؤیدان فرضیه شهادت کاسته و بر مؤیدان فرضیه حیات افزوده ‌شده بود.
    سؤال:
یعنی تقویت امید به حیات امام صدر ...؟
    جواب: دقیقاً. روح حاکم بر این سه نتیجه یک چیز بود: بر خلاف آن «اولین حدس»ی که به ذهن هر انسان خطور می‌کند و متأسفانه بسیاری بزرگان ما بر همان باقی ماندند، «امام صدر ربوده نشده بود تا بلافاصله به شهادت برسد» ...
    سؤال:
قاعدتاً کسی که سه سال پس از ربوده شدن زنده نگه داشته شده است، سال‌های دیگر نیز می‌تواند زنده نگاه داشته شود!
    جواب: آفرین. و این خیلی نکته مهمی است. شبیه این جمله را از شهید چمران نیز دیدم که عده‌ای نقل کرده‌اند. امام صدری که سه سال تمام به دور از انظار دیگران و به رغم آن همه فشار بر رژیم قذافی، در زندان نگاه داشته شده بود، سالیان خیلی بیشتر نیز می‌توانست در زندان نگاه داشته شود؛ خصوصاً که در سالیان بعد دیگر عملاً فشاری نیز بر رژیم قذافی وجود نداشت! برای اینکه لبنان مجدداً درگیر جنگ با اسرائیل و همچنین جنگ‌های داخلی شده بود و در ایران نیز مسأله امام صدر لااقل برای سال‌ها فراموش گردید ...
    سؤال:
آیا شما نتایح این بررسی را به مقامات مسئول کشور منتقل کردید؟
    جواب: بله؛ آن موقع چهار نسخه از این گزارش پرینت گرفته شد. اولین نسخه را همان وقت به آقای سید صدرالدین صدر دادم. ایشان آن زمان معاون امور بین‌الملل جمعیت هلال احمر بود. یک نسخه را خود شخصاً در محل حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی خدمت آیت‌الله تسخیری دادم تا به مقام معظم رهبری برسانند. تصورم این بود که آقای تسخیری به سبب علاقه و دِینی که به شهید بزرگوار آیت‌الله سید محمد باقر صدر دارند، در باره سرنوشت امام صدر نیز قاعدتاً دلسوز خواهند بود ...
    سؤال:
پاسخ آیت‌الله تسخیری چه بود؟
    جواب: آقای تسخیری گفتند که من همین امشب که آقا را می‌بینم، گزارش شما را به ایشان تحویل خواهم داد ...
    سؤال:
آیا برای مسئولان دیگر نیز گزارش را فرستادید؟
    جواب: بله؛ دو نسخه دیگر را نیز دوست ارجمندم جناب آقای دکتر محمد رضا بهشتی به آقایان هاشمی رفسنجانی و فلاحیان، رئیس‌جمهور و وزیر اطالاعات وقت تحویل دادند ...
    سؤال:
واکنش آقای هاشمی چه بود؟
    جواب: آقای هاشمی در دیدارشان با آقای دکتر بهشتی گفته بودند که هشتاد درصد احتمال شهادت می‌دهند و بیست درصد احتمال حیات! آقای بهشتی هم پاسخ داده بودند که بیست درصد احتمال حیات خیلی قابل توجه است. آیا نمی‌خواهید یک اقدام جدی کنید؟ آقای هاشمی گفته بودند که گزارش را مطالعه و آقای فلاحیان را مأمور خواهند کرد تا مسأله امام صدر را پیگیری کند. حدود یک ماه بعد بود که آقای بهشتی نامه‌ای را به من نشان دادند که از طرف آقای دکتر میر محمدی - رئیس دفتر وقت رئیس جمهور و نماینده سابق قم در مجلس شورای اسلامی - ارسال شده بود. آقای میر محمدی در نامه نوشته بود که رئیس‌جمهور گزارش را بررسی و در هامش آن وزارت اطلاعات را مأمور کردند تا مسأله را دنبال کند. در دست‌خط آقای هاشمی به آقای فلاحیان قید شده بود که در مسیر پیگیری مسأله امام صدر از تهیه‌کنندگان گزارش نیز استفاده شود ...
    سؤال:
آیا شما با آقای فلاحیان در این خصوص ملاقات کردید؟
    جواب: نه؛ من ملاقاتی نداشتم. اما آقای دکتر بهشتی محبت کرده و با ایشان نیز دیدار کرده بودند. اجمالاً همان صحبت‌های با آقای هاشمی تکرار شده بود. آقای فلاحیان اگرچه احتمال حیات امام صدر را منتفی ندانسته بودند، اما تصریح کرده بودند که وزارت اطلاعات سال‌هاست که پرونده امام صدر را بایگانی کرده است. طبیعتاً این اشاره‌ای بود به این واقعیت تلخ، که نه در زمان آیت‌الله ری‌شهری و نه در زمان آقای فلاحیان، کار اطلاعاتی درخور و ارزشمندی توسط آن مجموعه برای پیگیری مسأله امام صدر انجام نشده بود ...
    سؤال:
نتیجه این دیدارها چه شد؟
    جواب: قرار شد که وزارت اطلاعات روی این مسأله کار کند. یعنی لااقل برداشت من از حرف‌های آقای دکتر بهشتی چنین بود و بالأخره آقای هاشمی نیز دستوری را داده بودند ...
    سؤال:
آیا شما نیز در این رابطه با آنها همکاری کردید؟
    جواب: نخیر؛ فقط متعاقب دیدار آقای بهشتی با آقای فلاحیان، یک بار با من جلسه‌ای گذاشتند که در همان اتاقک‌های دم درب وزارت اطلاعات برپا شد. دو نفر از کارشناسان آن مجموعه که لااقل در حوزه مسأله امام صدر آدم‌های کم‌اطلاع و شاید هم بی‌انگیزه‌ای به نظر می‌رسیدند، چند سؤال مطرح کردند و من هم حرف‌هایی زدم و مسأله در همان حد تمام شد! ...
    سؤال:
آیا از سرانجام اقداماتی که قرار بود انجام شود، اطلاعی دارید؟
    جواب: از طرف وزارت اطلاعات دیگر تماسی گرفته نشد. البته اندکی بعد آقای بهشتی برای ادامه تحصیل عازم آلمان شدند و عملاً دیگر کسی نبود که موضوع را هر از چند گاه در سطوح بالا پی بگیرد. از طرفی ماجرای جنگ خلیج فارس نیز در ادامه همان ایام بود که پدید آمد و طبیعتاً آقایان را حسابی به خود مشغول کرد. برداشت من این است که نهایتاً کارِ جدی و مفیدی انجام نشد و مسأله احتمالاً شروع نشده، رها گردید. البته قرائن و شواهد نیز بعدها متأسفانه همین برداشت را تأیید کردند ...
    سؤال:
چطور؟ کدام قرائن و شواهد؟
    جواب: اجازه دهید بگذریم! اگر وزارت اطلاعات ما کار مؤثری انجام داده بود، لااقل اطلاعات مسئولان محترم پیگیر پرونده امام صدر، یعنی آقای ابطحی در دوران آقای خاتمی و نیز آقایان احمد موسوی، سعید ابوطالب و مصباحی مقدم در دوران آقای احمدی‌نژاد، بسیار بیش از آن بود که به این راحتی توسط لیبیایی‌ها مأیوس و سر کار گذاشته شوند ...
پ.ن: نقل از پایگاه فرهنگی روایت صدر






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

    
   آقای صدر به ساختمان متروکی که به طور مشترک توسط نزدیکان رئیس جمهور قذافی و سرگرد جلود حفاظت می شد، انتقال یافت. این مرجع دینی دو سال تمام را در این محل سپری نمود. محل اقامت یاد شده کاملا سری بوده است، و به جز خود قذافی، جلود، و نیز حسن اشکال، خلیفه حنیش (یکی دیگر از پسر خاله های قذافی) و احمد قذاف الدم، که همگی از مقامات بالای اطلاعات و امنیت لیبی هستند، دیگران از آن بی اطلاع بودند». ابوظهر در ادامه متذکر می شود که در نیمه دوم سال 1980، آقای صدر به محلی امن در منطقه باب العزیزیه منتقل گردید. این منطقه، پادگانی نظامی در خارج شهر طرابلس نامیده شده بود که به عنوان اقامتگاه، مورد استفاده قذافی قرار داشته است.

در تاریخ 15/3/1985، یعنی پس از گذشت هفت سال از اختفای امام صدر، مجله «البیادر السیاسی» که در بیت المقدس منتشر می شود، گزارش مفصلی را به نقل از مجله «الوطن العربی»، که توسط «ولید ابوظهر» تهیه شده بود، به دست چاپ سپرد. در این گزارش آمده است:

«الوطن العربی اخیرا به اطلاعات جدیدی دست یافته است، که با روایتی که اکنون رایج است، در همه کلیات و جزئیات آن تفاوت دارد. من، در راستای خطی که «الوطن العربی» دنبال می کند، و به سبب التزام و تعهدی که در حرفه روزنامه نگاری به اصل امانت داری داریم، وظیفه خود می دانم تا افکار عمومی جهان عرب را از آنچه گذشته است، آگاه سازم. البته می دانم که گشوده شدن مجدد پرونده صدر، موجبات زحمت و آزردگی گروههای متعددی را، که برادران لیبیایی اولین و برخی جناحهای ایرانی آخرین آنها نیستند، فراهم خواهد نمود. با این حال مجله اعتقاد دارد، که نباید گذاشت تا چالش صدر، نقطه سیاه و بدعتی را در تاریخ میهمان دوستی اعراب، که در طول تاریخ بدان شهره بودند، پدید آورد. از این رو من [یعنی ولید ابوظهر] بر آنم تا با تقدیم اطلاعات ذیل، صدای ضعیف خود را با فریادهای خویشاوندان و فرزندان صدر، عباس بدرالدین، محمد یعقوب و میلیونها برادر مسلمان همنوا سازم، و همگی از رئیس جمهور قذافی بخواهیم تا با حل این مشکل، بدین رسوایی بزرگ پایان دهد».
ولید ابوظهر سپس به منابع خبری خود پرداخته و چنین می نویسد:
«روایت جدید را از ملاقاتی شروع می کنیم که میان قذافی و میهمان عالی مقام وی، یعنی آقای صدر، روی داده است. هر چند این حق خوانندگان است که بخواهند، به منابعی که اطلاعاتم را از آنها اخذ کرده ام، اشاره کنم. اما به همین اندازه بسنده می کنم که اسامی فراوانی را در اختیار دارم، که اغلبشان لیبیایی، و بعضیشان از کارگزاران سیاسی و امنیتی نزدیک به قذافی هستند، و آنها نیز به نوبه خود حق دارند، تا با توجه به ملاحظات شغلی و امنیتی، نامشان محرمانه باقی بماند. تنها این نکته را بر گفته خویش می افزایم که اگر می توانستم از منابعی یاد کنم که بر روایت «الوطن العربی» مهر تایید گذاشته اند، اسامی دیپلماتها و مسئولین بزرگی را بر زبان می آوردم، که وزیر خارجه یکی از کشورهای عربی خلیج [فارس]، و نیز برخی رهبران سیاسی لبنان، از زمره آنان هستند».
ابوظهر در ادامه مطلب، آنچه را بر امام و دو همراه وی گذشته است، به ترتیب زیر بیان داشته است:
«در ملاقاتی که بین رئیس جمهور لیبی و میهمان عالی مقام اسلامی وی گذشت، هر دو روایت جدید و قدیم متفق القول هستند، که گفتگوی دو طرف به عدم تفاهم و مشاجره أی جدی بدل گردید، تا جایی که قذافی با خروج از حالت طبیعی به دستیاران خود اشاره نمود: «او را ببرید»! این میهمان عالی مقام بلافاصله بازداشت، و دو تن همراه وی، یعنی شیخ محمد یعقوب و خبرنگار عباس بدرالدین، سریعا به وی ملحق شدند. در بیرون اقامتگاه رئیس جمهور لیبی، ابتدا چشمان آنها بسته شد، و سپس با استفاده از خودرویی نظامی، به منطقه أی کویری و دوردست، که گفته می شود محل رشد و نمو قذافی می باشد، انتقال یافتند، تا به آقای حسن اشکال، که پسر خاله قذافی و مسئول امنیتی آن منطقه بوده است، تحویل داده شوند».
ابوظهر گزارش خود را چنین ادامه داده است:
«به نظر می رسد که پیش از رسیدن این رهبر بزرگ اسلامی و دو همراه وی، دستورات لازمه صادر و به حسن اشکال ابلاغ گشته بودند. چه آنها به محض رسیدن و تحویل شدن به این مسئول امنیتی، به میدان تیری در آن صحرا انتقال یافتند. در آنجا نوار از روی چشمان صدر برداشته شد، و در برابر دیدگان ناباورانه این رهبر بزرگ اسلامی، شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین، با چشمانی بسته به سیبلهای آتش طناب پیچ شدند، و در پی فرمانی که توسط اشکال صادر گشت، با آتش یک جوخه اعدام کوچک چهار نفره، تیرباران گردیدند».
ابوظهر دنباله این صحنه خونین را چنین گزارش کرده است:
هنگامی که اشکال آماده می شد تا دستورات لازمه را جهت اعدام صدر صادر کند، سرگرد عبدالسلام جلود به همراه تعدادی از محافظین و نزدیکان خود فرا رسید، و از مسئول امنیتی فوق الذکر خواست تا به دستور رئیس جمهور قذافی، عملیات اعدام را متوقف سازد. سربازانی که یعقوب و بدرالدین را اعدام کرده بودند، پس از باز کردن طنابها، اجساد را به داخل گودالی که لحظاتی پیش در همان نردیکی حفر نموده بودند، انتقال دادند. آنها سپس بازگشتند تا خون و آثار بر جای مانده را پاکسازی کنند. اما هنوز از ماموریت خود فارغ نشده بودند که آنچه پیش بینی نشده بود، اتفاق افتاد. آنان به دستور اشکال بازداشت شدند، و پس از بسته شدن چشمان و طناب پیچ شدن به همان سیبلهای آتش، توسط یک گروه چهار نفره جدید اعدام گردیدند».
ابوظهر آنچه را از این پس بر امام گذشته است، چنین بیان کرده است:
«آقای صدر به ساختمان متروکی که به طور مشترک توسط نزدیکان رئیس جمهور قذافی و سرگرد جلود حفاظت می شد، انتقال یافت. این مرجع دینی دو سال تمام را در این محل سپری نمود. محل اقامت یاد شده کاملا سری بوده است، و به جز خود قذافی، جلود، و نیز حسن اشکال، خلیفه حنیش (یکی دیگر از پسر خاله های قذافی) و احمد قذاف الدم، که همگی از مقامات بالای اطلاعات و امنیت لیبی هستند، دیگران از آن بی اطلاع بودند».
ابوظهر در ادامه متذکر می شود که در نیمه دوم سال 1980، آقای صدر به محلی امن در منطقه باب العزیزیه منتقل گردید. این منطقه، پادگانی نظامی در خارج شهر طرابلس نامیده شده بود که به عنوان اقامتگاه، مورد استفاده قذافی قرار داشته است.
پ.ن: نقل از پایگاه اینترنتی روایت صدر





برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

چند روز قبل که بزرگداشت استاد شهریار بهانه ای شده بود برای بزرگداشت شعر و ادب پارسی در تقویم های فراموشکار ما، استاد اسماعیل آذر مهمان برنامه ی سیمای خانواده بود. به دلیل علاقه ی شهریار به اشعار حافظ، استاد در انتهای برنامه از بینندگان خواست که نیت کنند تا تفالی به حافظ بزنند. نیت من هم که در همه حال مشخص است: امام موسی صدر... وقتی استاد آذر دیوان رو گشودند، نتیجه ی تفال به قدری زیبا بود که راضی نشدم اینجا بیانش نکنم:

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید                            که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش                               زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس                                موسی آنجا به امید قبسی می‌آید

هیچ کس نیست که درکوی تواش کاری نیست                 هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست                      این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

جرعه‌ای ده که به میخانه ی ارباب کرم                               هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید

دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است                       گو بران خوش که هنوزش نفسی می‌آید

خبر بلبل این باغ بپرسید که من                                  ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید

یار دارد سر صید دل حافظ یاران                                  شاهبازی به شکار مگسی می‌آید

***

امام موسی صدر آمد

 درست است که در مورد امام موسی صدر استنباط بر اساس تحلیل و احساس جایی ندارد ولی من نمی توانم انکار کنم که دلم به بهانه ی این نشانه ها روشن است. این تفال و تمام تفال هایی که خودم به حافظ زدم، پیشگویی آن زن کوفی که قبل از انقلاب، آزادی امام را پیش بینی کرده بود. ( این گمشده ی شما در یک جا مانند یوسف صدیق زندانی و سالم است؛ و هیچ راهی با خارج برای او نیست و از خارج هم هیچ ارتباطی با او ممکن نیست؛ لیکن در یک "تحول جهانی آزاد" خواهد شد،)، خواب مرحوم آیت‌الله میرزا علی احمدی میانجی و تصریح ایشان که امام صدر زنده است و ذخیره الهی، تا روزی ان‌شاءالله باز گردد و به درد اسلام و مسلمین خورد، سوال آیت‌الله شیخ جعفر سبحانی در عالم خواب از خود امام صدر و پاسخ امام  که زنده و هنوز در همین دنیای ما هستند، تصریح مرحوم آیت‌الله شیخ محمد تقی بهجت طی دهه‌های گذشته بیش از یک بار در حضور برخی میهمانان خود، آقایان سید احمد موسوی - برادر عروس آن بزرگوار - و محمد علی مهتدی که امام صدر در قید حیات است، و نشانه های دیگر، البته مبنای تشخیص نیستند، اما دل مرا عجیب گرم می کنند. همین نشانه هاست که به من و دیگر یاران صدر اجازه نمی دهد که از یاد امام غافل شویم.






برچسب ها : امام موسی صدر  , یاران صدر  , شعرهایی برای خواندن  , دل نوشت  , مقالات  ,

      

موسسه امام صدر، 1390/6/27

متن سخنرانی مهم سعید ابوطالب درباره پرونده ربودن امام موسی صدر که در پانزدهم شهریور 1390 در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر متن این سخنرانی به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم. قبل از ورود به بحث، چند نکته را که فکر می‌کنم موثر باشد و به کار این جلسه بیاید، می‌گویم. نقصی که هنگام پرداختن به امام موسی صدر وجود دارد این است که وقتی می‌خواهیم از اثرات حضور امام موسی صدر در لبنان یاد کنیم، آن را به این محدود می‌کنیم که ایشان جایگاه اجتماعی شیعیان را تغییر دادند ویا برای بچه‌های یتیم شیعه آموزشگاه ساختند؛ کارهایی که هم اثر تربیتی دارد و هم اثر پرورشی. ولی واقعیتش این است که فعالیت‌های سیاسی ایشان در لبنان آثار بزرگی داشته است که ما الآن به مرور به آن برمی‌خوریم و نتایج آن را می‌بینیم. من مشغول ساخت مستندی در مورد تغییرات ساختار سیاسی لبنان هستم. سئوال اصلی هم این است که لبنان با وجود ساختار طایفه‌ای چه نظام سیاسی‌ای دارد؟ و این نظام حاصل چه تحولاتی در حوزه سیاست است؟ و اینکه لبنان به کدام سمت می‌رود؟ و کدام نظام سیاسی برای لبنان مناسب است و چه تأثیراتی بر ما و بر منطقه دارد؟

در سیر همین مستند با همه شخصیت‌های سیاسی لبنان از مخالفین مقاومت، مقاومت با تعریف امروزی، تا اندیشمندان مقاومت گفت‌وگو کردیم. از آنها در مورد دموکراسی در لبنان سوال کردیم، در مورد این که چطوری اقلیتی می‌تواند بر اکثریتی حکم براند. اینکه آیا شیعیان نسبت به جمعیتی که دارند، در قدرت هم سهیم هستند؟ یا مسیحی‌ها نسبت به جمعیتی که دارند از سهم قدرت سیاسی راضی‌اند؟ برای این بررسی، تاریخ سیاسی لبنان را جستجو می‌کنیم. نتیجه این می‌شود که، شیعیان در پنجاه سال گذشته تغییر طبقه اجتماعی داده‌اند. یعنی طبقه اجتماعی جدیدی شکل گرفته است که داعیه‌دار ایجاد نوعی دموکراسی واقعی است. نکته‌ای که آقای نبیه برّی هم بر آن اصرار دارد. این که کل لبنان را به یک دایره انتخاباتی تبدیل کنیم. اینکه لبنان یک دایره انتخاباتی باشد و در واقع آن تقسیم‌بندی که بعد از جنگ‌های داخلی در لبنان در پیمان طائف شکل گرفت، از بین برود و لبنان به یک نظام دموکراتیک برسد و انتخاباتِ آزاد در آن برگزار شود و تقسیم قدرت به معنی امروزی‌ نباشد. می‌دانید که امروز قدرت در اختیار نخست وزیر اهل تسنن است.

پیش از پیمان طائف قدرت در دستان رئیس جمهور مارونی متمرکز بود. جنگ‌های طایفه‌ای لبنان را مسیحی‌ها شروع کردند و در جنگ‌های طایفه‌ای شکست خوردند و در نتیجه، قدرت از مسیحیان به اهل تسنن منتقل شد. حالا سئوال این است که آیا این تقسیم‌بندی قدرت امروز هم درست است؟ و آیا شیعیان بعد از جنگ 33 روزه و بعد از این که پارلمان را بردند و بعد از این که طبقه اجتماعی‌شان عوض شد و حالا که قدرت، سلاح و پول دارند، آیا می‌خواهند قدرت را بگیرند؟ آیا تغییر دوباره این چرخه نجات دهنده لبنان است یا دوباره تکرار اشتباهات قبلی و بازگشت به گذشته است و خطری است که ممکن است آینده لبنان را تهدید کند؟ اگر در پیمان «طائف» قدرت از مسیحیان به اهل تسنن واگذار شد، لابد در پیمانی دیگر که می‌تواند اسمش پیمان «تهران» باشد، این قدرت به شیعیان منتقل می‌شود.

در مصاحبه با «امین جمیل » به او گفتم اسم این پیمان جدید چه می‌تواند باشد، گفت نمی‌دانم هر چیزی می‌تواند؛ گفتم می‌تواند پیمان تهران باشد؟ گفت بله، «طبیعتا»!
ولی این کار بازگشت به جای قبلی و تکرار همان اشتباهات است. راه حلش چیست؟ راه حل را امام موسی صدر بیش از چهل سال پیش مطرح کرده است. ایشان پیشنهاد می‌دهد که ما لبنان را به یک دایره انتخاباتی تبدیل کنیم. یک نفر قطع نظر از این که دین و طایفه‌اش کاندیدا شود و بقیه مردم هم به او رأی دهند. در چنین شرایطی لبنان یک «دایره انتخاباتی» می‌شود، که امروز به آن حوزه انتخاباتی می‌گوییم.

عملکرد امام موسی صدر چهل سال پیش طبقه اجتماعی‌ شیعیان را عوض کرد، ضمن این که با وجود تغییراتی که در این 30-40 سال انجام شده است، شیعیان طلب قدرت بیشتری نکرده‌اند. امام موسی صدر هم یک پیشنهاد کاملا دموکراتیک داده‌ است، این نگاه متعلق به آدمی است که 50 سال بعد را می‌بیند. یعنی آنچه که امروز، بعد از جنگ‌های داخلی به آن رسیدند، امام موسی صدر چهل و چند سال پیش پاسخش را گفته بود.

ما برای مستندی که پیش‌تر توضیح دادم، با چهره‌های مختلفی در لبنان گفت‌وگو ‌کردیم. با همه شخصیت‌های سیاسی و با همه رئیس جمهورها و نخست‌وزیرهای قبلی لبنان گفت‌وگو کردیم. سلیم الحوص، عمر کرامی، امیل لحود و سایر شخصیت‌هایی که یا رئیس جمهور مارونی‌اند یا نخست‌وزیر سنی‌اند یا رئیس مجلس‌اند؛ وقتی در گفت‌وگوها بحث به اینجا می‌رسید که برای داشتن یک لبنان آزاد، مستقل و توسعه یافته چه باید کرد، همه به این نتیجه می‌رسیدند که باید به پیشنهاد چهل سال پیش‌تر امام موسی صدر بازگردیم، لبنان را یک حوزه انتخابیه در نظر بگیریم.

توجه کنید این نظریه موقعی مطرح شده است که مسیحیان در قدرت هستند و به کشورهای خارجی وابستگی دارند و انکار هم نمی‌کنند. یعنی کشورهای اروپایی مسیحیان را ساپورت می‌کنند و جای پای کشورهای مسیحی پیداست. البته طبیعتا اهل تسنن را هم کشورهای عربی ساپورت می‌کردند. یعنی آن‌هایی هم که ادعای مبارزاتی دارند، ادعایشان درواقع همه‌اش شکل‌های ناسیونالیستی داشته است و در این شرایط امام موسی صدر چنین نظریه سیاسی‌ای می‌دهد و پایش می‌ایستد، نظریه‌ای که متأسفانه پیگیری نشده است. اگرچه در ظاهر خیلی‌ها این حرف را زدند و در مذاکراتشان گفتند که طایفه‌گری سیاسی را نفی می‌کنند، منتهی در عمل به طایفه‌گری سیاسی کمک می‌کنند.

من اگر این مثال را زدم به جهت این بود که ببینیم آدمی با این دیدگاه، نیاز چند دهه گذشته لبنان بوده است و این اندیشه نیاز امروز ما نیز است. من فکر می‌کنم که ما متأسفانه از آن مبنا به اینجایی رسیدیم که اکنون هستیم. یعنی نظیر همان نگاه در اندیشه شخصیتی مثل حضرت امام بود، با آن نگرش باز و آزاداندیشی شروع کردیم و متأسفانه در این سال‌هایی که گذشته، دائم بسته‌تر و متصلب‌تر شدیم.

سؤالی که وقتی من با شخصیت امام موسی صدر آشنا شدم برای من هم وجود داشت،‌این بود که آیا واقعا لیبی امام موسی صدر را ربوده؟ چرا قذافی این مسئله را انکار می‌کند؟ او می‌گوید ایشان را به شهادت رسانده است، ادله‌ای هم ندارد. ما هم می‌گوییم ایشان به شهادت نرسیده و ادله‌ای بر زنده بودنش است، اما آنها را به صراحت نمی‌گوییم.

این نکته هم مهم است که بدانیم قذافی همان موقع که چانه می‌زند و می‌گوید که اصلا امام در لیبی نیست، همزمان به دادستانی رُم پول می‌دهد، که پرونده قدیمی امام موسی صدر را دوباره باز کند. در این پرونده دادستانی رُم حکم داده بوده که امام هیچ وقت از لیبی وارد ایتالیا نشده است و درواقع امام موسی صدر هیچ وقت از لیبی وارد ایتالیا نشده است. چند سال پیش به خاطر ارتباط کاری آقای سیف الاسلام با آقای برلوسکونی و شراکت مالی آنها، دوباره پرونده باز شد که حکم را برگردانند و به مدت کوتاهی هم حکم را بر‌گردانند. یعنی پرونده‌ای را که شاهد جدیدی برای آن وجود ندارد، بی‌دلیل بعد از بیست و پنج سال پول می‌دهند و باز می‌کنند و یک نفر حکم می‌دهد که امام با آن پرواز وارد ایتالیا شده است تا همه فشارها از روی لیبی برداشته شود. که البته موسسه آن موقع فعال شد و با وکلای بین‌المللی تماس گرفتند و اعلام شد که اسناد جدیدی وجود ندارد و این پرونده نباید باز شود. حکم همان حکم قبلی است. نکته من این است، همان موقعی که لیبی این تلاش‌ها را می‌کند، در جلسه محرمانه با مقامات ایرانی، در دولت‌های آقای خاتمی و آقای احمدی‌نژاد، حرف دیگری می‌زند، که با حرفی که علناً می‌گوید، متفاوت است.
قذافی تا سال 2002 ربودن امام در لیبی را نمی‌پذیرفت. حالا بعدا 2002 آقای قذافی در یک مناظره با خبرنگارها اشتباه می‌کند یا از قصد می‌گوید که امام در لیبی مفقود شده، بیایید با هم دنبال ایشان بگردیم. یعنی همان موقع که حضور امام در لیبی را نفی می‌کند و می‌گوید امام با آن پرواز به ایتالیا رفته است، چانه‌زنی می‌کند که خانواده بابت غرامت پولی بگیرد و مسئله را تمام کند. او می‌خواهد که خانواده درباره این موضوع حرفی نزند و مسئله را پیگیری نکند. پذیرفتن این درخواست خودش خطرناکترین مسئله‌ای است، که می‌تواند روی دهد. همزمان با مسائل دادگاه‌ها و طرح قذافی برای پرداخت غرامت به خانواده، ضلع سومی هم شکل می‌گیرد. قذافی یکی از رهبران کشورهای آفریقایی را نزد سید حسن نصرالله واسطه می‌کند و می‌گوید که ما می‌خواهیم رابطه‌مان را با حزب الله خوب کنیم، و چند تضمین از حزب الله می‌خواهد. یکی از شرایط هم این بوده است که حزب الله در مورد امام موسی صدر از ما انتقام نگیرد و تلافی نکند. نصرالله می‌گوید که جوابش را به آقای «صادق المهدی » دادم و به او گفتم به قذافی بگو که اولا ما اگر می‌خواستیم تلافی کنیم قبلا می‌کردیم تلافی در مرام ما نیست و لازم باشد ضربه می‌زنیم ولی تلافی نمی‌کنیم. ولی ما در مقابل ربودن شما، کسی را نمی‌رباییم. دوم این که مسئله اصلا مسئله ما نیست مسئله ایرانی است، بعد لبنانی است و مهمتر از همه طرف ماجرا «خانواده» است و اصلا مسئله‌ای نیست قابل معامله نیست.

نکته مهم این است که این کار بسیار پیچیده است. معامله کردن با فردی که هیچ چیزی از او بعید نیست و همه چیز از او ممکن است، دقت و ظرافت بسیاری می‌خواهد. یعنی یک اشتباه یعنی سوزاندن اطلاعات. سوزاندن اطلاعات یعنی این که تنها کسی که «نمی‌داند» ما هستیم. همه سرویس‌های اطلاعاتی از این واقعه اطلاعاتی دارند، من می‌دانم آلمانی‌ها می‌دانند. از اول واقعه تا وسط واقعه را می‌دانند. چون با لیبی مبادله اطلاعاتی دارند، روس‌ها هم می‌دانند. منتهی ارزش دارد و آن را می‌فروشند و مبادله می‌کنند. باید توجه کنیم که این کار چقدر ظرافت دارد، کلمه به کلمه‌ای که بکار برده می‌شود، بر سرنوشت آن آدمی که می‌خواهیم او را برگردانیم، اثر دارد. حتی در شرایط امروزی اگر از قول یکی از رهبران همین شورای انتقالی چیزی اعلام می‌شود، باید با دقت باشد. خبرنگاری با او مصاحبه می کند که ما مصاحبه را نمی‌شنویم، خبرنگار ترجمه می‌کند و معلوم نیست چقدر لهجه عربی و لیبیایی بلد است، یا چقدر در این ترجمه دست برده است.

اولین تجربه فیلم‌سازی من درباره شهید تندگویان است، زیرا به شخصیت ایشان علاقه داشتم. تصمیم گرفتم درباره شهید تندگویان برنامه بسازم. اسم اولین مستندم "واژه‌ای برای استقامت" و درباره شهید تندگویان بود. نکته‌ای که درباره شهید تندگویان کشف کردم که در آن فیلم هم هست که حتما شما هم بعدا آن را شنیده‌اید. ایشان را عراق به اسارت می‌گیرد. تلویزیون ایتالیا فیلم کوتاهی از اسارت ایشان نشان می‌دهد و ما آن را در آرشیومان داریم. یعنی ایران مطمئن شد که تندگویان در عراق اسیر است. عراق از اول مدعی شد که تندگویان را اسیر نگرفته است. نام ایشان در آمار صلیب سرخ هم نبود. در مبادله‌ای که سال 64 صورت گرفت، چند اسیر زن ایرانی بودند که با چند خلبان عراقی معاوضه شدند. خانم دکتر ناهید هم در آن مبادله‌ها آزاد شد. ایشان می‌گفتند، من صدای تندگویان را هر روز می‌شنیدم هر روز او را از جلوی سلول ما رد می‌کردند. می‌گفت سلام بر تو خواهر مبارز! سلام بر خمینی! درود بر تو خواهر مبارز! من محمدجواد تندگویان وزیر نفت ایران هستم! او از جلوی سلول ما می‌کشاندند، می‌بردند ومی‌زدند و بعد از ظهر که به سلولش بازمی‌گرداندند اینها را می‌گفت. این اسیران با تندگویان با زدن ضربه بر دیوار سلول مجاور ارتباط گرفته بودند. ولی عراق زیر بار نمی‌رفت. جنگ تمام شد، ما هم همه اسرا را پیگیری می‌کردیم. اگرچه می‌شد تندگویان را زمان جنگ مبادله کرد اما به علت اشتباه تاکتیکی این کار صورت نگرفت. زیرا تلقی این بود که یک نفر، اگر حتی وزیر نفت باشد، باید با یک نفر مبادله شود، گفته شد تندگویان را اگر بدهند یک نفر را می‌دهیم و نه بیشتر. جنگ تمام شد. هنگام مبادله اسرا عراق می‌گوید که تندگویان پیش ما بود و ده سال پیش خودکشی کرد. می‌گوید همان موقع که او را گرفتیم تاب نیاورد و خودکشی کرد. با وجود اینکه تا آن روز عراق به ما دروغ گفته است، اما این‌بار دروغش را می‌پذیریم و باور می‌کنیم که تندگویان ده سال قبل شهید شده است. طرف عراقی می‌گوید که تنها می‌تواند جنازه وی را تحویل دهد. ایران اول می‌گوید نه و بالاخره می‌پذیردکه جنازه‌ را تحویل بگیرد. یک هیئت از ایران می‌روند، جنازه را بگیرند. یک قبر را می‌کنند و می‌گویند اینجاست. این آقایی که دندانپزشک بود و درواقع دوست شهید تندگویان و مسئول دفترش بود و چند نفر دیگر آنجا را می‌کنند. یکی از دوستان ایشان، با این گروه بوده می‌گوید در شکنجه‌های ساواک با دریل استخوان ساق پای تندگویان را خرد کرده بودند، بگذارید ببینیم این جسد ساق پایش سوراخ است یا نه؟ نگاه می‌کند و می‌بیند اینطور نیست و معلوم می‌شود جنازه متعلق به تندگویان نیست. این باعث اختلاف و دعوا می‌شود و اینها باز می‌گردند. شش ماه بعد پیش از حمله به کویت، عراق و برای اینکه مسائلش با ایران را برای همیشه حل کند، جنازه دیگری را نشان می‌دهند که این بار هم دوست دندان‌پزشک تندگویان می‌گوید یکی از دندان‌های او را کشیده بودم و یا ترمیم کرده بودم و این نشانه‌ها در این جنازه نیست و کار باز هم متوقف می‌شود. بالاخره برای بار سوم چون اسیرهایشان را می‌خواستند، عراقی‌ها دوباره وساطت می‌کنند و اینبار پیکر شهید تندگویان را تحویل می‌دهند. جنازه‌ای که تقریبا مومیایی شده بود، یعنی ماده‌ای زیر پوستش تزریق شده بود. پیکر به ایران آمد و بعد از آزمایش مشخص شد متاسفانه این جنازه سه چهار ماه یا حداکثر شش ماه و نه 10 سال است، که به شهادت رسیده است. نه 10 ساله. یعنی از موقعی که مذاکرات شروع شد و ایران پذیرفت جنازه را تحویل بگیرد، او را می‌کشند. جالب اینکه باز هم نمی‌خواستند جنازه را تحویل بدهند تا این ماجرا لو نرود و دو بار هم سعی می‌کنند جنازه‌های دیگری را تحویل دهند. در این پرونده اشتباه از آن آدمی است که در مذاکره می‌پذیرد، جنازه را بگیرد.

ببینید من می‌خواهم بگویم چنین پرونده‌هایی چقدر دقیق است. یعنی اگر تو بگویی که ایشان زنده است و من بپرسم از کجا می‌دانی؟ همان سوالی است که من ده سال پیش به عنوان خبرنگار پرسیدم: چرا تو می‌گویی امام موسی صدر زنده است؟ پاسخ هم این بود که اگر من شواهد را بگویم، همه آن سر نخ‌ها می‌سوزد. همه آن سرپل‌ها از بین می‌رود. هنوز هم آن آدم هست. آن آدمی که با امام حرف زده، خودش امام را معاینه کرده است. من الآن بگویم، فردا می‌روند او را می‌کشند و قضیه تمام می‌شود. همه این سال‌ها چه کسی از این مسیر صیانت کرده؟ خانواده و موسسه که بیش از هرکسی احساس مسئولیت کرده است.

من متن مذاکرات آقای سید احمد موسوی، که مدتی سفیر بود، با طرف لیبیایی را دیدم. آقای سیف الاسلام قذافی صحبتی از وضعیت امام یا بازگشت او نمی‌کند، می‌گوید بیایید معامله کنیم. بعد می‌گوید که ببین ما این جوری حل می‌کنیم و می‌گوییم یکی از نیروهای خودسر ما در لیبی امام را کشته است و ما او را تیربارانش می‌کنیم، این قدر هم پول به عنوان غرامت می‌دهیم. آقای احمد موسوی هم می‌گوید ما امام را از تو می‌خواهیم، این حرف‌ها چیست؟ حالا الحمدلله این تیزهوشی بوده که اینگونه پاسخ داده‌اند. ببینید الآن چون قذافی نیست می‌شود این حرف‌ها را زد. البته قذافی نیست اما بدنه وابسته به او هست. یعنی اگر سر حکومت را جدا کنی، حکومت از بین نمی‌رود و بدنه دوباره سر را می‌سازد، یک قذافی دیگر می‌سازد. یعنی هنوز هم همه ابعاد پرونده امام موسی صدر قابل بیان کردن نیست ونباید کار را تمام شده دانست.

در مورد لیبی وضعیت پیچیده است، لیبی یک کشور قبیله‌ای و تکه تکه است. خیلی از شهرهای لیبی اصلا معارضین و حکومت مرکزی را قبول ندارند. از اول هم قبول نداشتند و برای خودشان کار دیگری می‌کردند. و احتمال این که کشور نصف شود هنوز هم وجود دارد، شرقی-غربی شود. یعنی این که هنوز هم تکلیف آنجا معلوم نیست. آن‌ها هم که در شورای انتقالی رهبران لیبی هستند تا چهار روز پیش جزء وزرا و ژنرال‌های قذافی بودند و خودشان احتمالا در موضوع دخیل هستند. نه آن‌ها همه چیز را می‌گویند نه مخالفینی که هنوز می‌ترسند چیزی بگویند.






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      
<      1   2   3   4   5      >