سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیچک

صفحه اصلی |  پست الکترونیک
سرزمین بی آب و علف

موسسه امام صدر، 1390/7/17

افسر ارشد اداره گذرنامه لیبی: خروج امام موسی صدر از لیبی ساختگی بوده است
عبدالرحمن غویله، افسر سابق اداره گذرنامه لیبی، که پیش از این در پاسخ به قاضی تحقیق ایتالیایی مدعی شده بود که گذرنامه امام موسی صدر و دو همراهش را دریافت کرده و مهر زده و آنان از لیبی خارج شده‌اند، روز گذشته در مصاحبه با شبکه تلویزیونی الجزیره این اظهارات خود را تکذیب کرد.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، پس از طرح ادعای لیبی مبنی بر خروج امام صدر و دو همراهش از لیبی و ورود به ایتالیا، دستگاه قضایی ایتالیا تحقیقاتی انجام داد و ادعای ورود آنان به خاک ایتالیا را تکذیب کرد. در پی این حکم قضایی، معمر قذافی برای سرپوش نهادن بر حکم صادره و انحراف روند پیگیری پرونده با اعمال فشار بر تعدادی از عوامل دولتی اقدام به دست و پا کردن تعدادی شاهد ساختگی کرد که عبدالرحمن غویله از جمله آنان بود.

محمد غویله چنین ادعا کرد که گذرنامه‌های سه مسافر لبنانی مذکور را از فردی به نام احمد الحطاب دریافت کرده و بر آنها مهر خروج زده است. و در پی آن، دادگاه لبنان، نام عبدالرحمن غویله را به عنوان یکی از همدستان قذافی در ربودن امام موسی صدر ذکر کرد و حکم جلب آنان را صادر کرد.

اما روز گذشته عبدالرحمن غویله در برنامه «دیدار امروز» شبکه تلویزیونی الجزیره ضمن تکذیب اظهارات پیشین خود، گفت: «هم اکنون که ترسی از دولت لیبی ندارم برای آشکار شدن حقیقت این مطالب را به شبکه الجزیره می‌گویم و هیچ کس مرا مجبور نکرده است این مطالب را بگویم و هم‌اکنون با قاطعیت می‌گویم که من، نه گذرنامه امام موسی صدر را مهر کردم و نه دیدیم که وی از لیبی خارج شود و امیدوارم این مطالب به کشف حقیقت منجر شود.»

مت
ن کامل مصاحبه غویله با شبکه الجزیره که واحد مرکزی خبر آن را منتشر کرده است به این شرح است:

عبدالرحمان غویله افسر پیشین در اداره گذرنامه لیبی و از شاهدان مهم در قضیه ربودن امام موسی صدر در لیبی در سال 1978، در مصاحبه‌ای اختصاصی در برنامه «دیدار امروز» شبکه الجزیره تأکید کرد امام موسی صدر لیبی را ترک نکرده بلکه خروج وی از لیبی ساختگی بوده است.

عبدالرحمان غویله افزود دولت قذافی امام موسی صدر را ربود و او را پنهان کرد و با این حال هنگامی که من افسر گذرنامه بودم یک فرمانده ارتش لیبی به من مراجعه کرد و به من گفت تو کار گذرنامه امام موسی صدر را انجام داده و آن را مهر کرده‌ای. من گفتم نه من چنین گذرنامه‌ای را ندیده‌ام اما او با تأکید گفت تو باید بپذیری که این کار را انجام داده‌ای و چون فرد بی‌رحمی بود من مقاومت نکردم و از روی ترس گفتم هر چه شما بگویید.

من با پدرم مشورت کردم و گفتم از من خواسته‌اند که شهادت بدهم و بگویم که کار گذرنامه امام موسی صدر را انجام داده‌ام، همسرم وقتی شنید گریه کرد و با این حال آنها از من خواستند هر چه می‌گویند انجام بدهم و خود من نیز بسیار نگران بودم به گونه‌ای که شب نتوانستم بخوابم.

روز سه شنبه سر کار رفتم مدیر دفتر آمد و گفت باید به پایگاه افسران پلیس برویم، وقتی رفتیم فرمانده‌ام از من خواست به اداره اطلاعات لیبی بروم جایی که یونس بالجاسم مدیر آن بود. یونس بالجاسم پس از آنکه مرا به خوبی تحویل گرفت‌، با احترام فراوان از من خواست بگویم که امام موسی صدر لیبی را ترک کرده است. او گفت با اینکه ما در جنوب لبنان برای امام موسی صدر مدرسه و بیمارستان ساختیم و به او کمک کردیم اما او به ما روی خوش نشان نداد؛ زیرا می‌خواست در یک برنامه رسمی سمت راست معمر قذافی بنشیند تا نشان دهد نزد قذافی جایگاه ویژه‌ای دارد اما قذافی نپذیرفته است و به همین علت امام موسی صدر ناراحت شده و با خودرویی به فرودگاه رفته است هر چند ما دنبال او رفتیم و به او گفتیم شما شخصیت محترمی هستید که به کشور ما سفر کرده‌اید و صحیح نیست این طور لیبی را ترک کنید، بدون نگهبان و بدون اجرای مراسم اما موسی صدر نپذیرفت و رفت.

یونس بالقاسم این جریان را به همین صورت برای من دیکته کرد تا متأسفانه به دروغ شهادت دهم. او گفت بگو که گذرنامه موسی صدر را احمد حطاب به تو داده و تو آن را مهر کرده‌ای و موسی صدر لیبی را ترک کرده است در حالی که من اصلاً شخصی به نام احمد حطاب را نمی‌شناختم . قرار شد احمد طرحونی همکار من نیز که همراه من بود، نیز شهادت دهد که امام موسی صدر را کنار پلکان و در هواپیما دیده است. در حالی که من اصلاً گذرنامه امام موسی صدر را مهر نکردم.

همچنین قرار شد در یک جلسه تحقیق همین مطلب را به فردی به نام محمد الکیال که در این باره تحقیق می‌کرد بگویم و من عین همین حکایت را گفتم که گذرنامه امام موسی صدر را مهر کرده‌ام . محمد الکیال تصویر گذرنامه امام موسی صدر را به من نشان داد و گفت این گذرنامه‌ای است که تو مهر کرده‌ای و این نشان می‌دهد که قطعاً اصل گذرنامه امام موسی صدر نزد آنان بود. احمد طرحونی نیز در جلسه تحقیق حضور یافت و همان مطالب را تکرار کرد. من البته به علت ترس درباره این موضوع به کسی چیزی نگفتم.

البته من پس از مدتی می‌خواستم به حج بروم ولی یونس الجاسم به من اجازه نداد زیرا در همان زمان یک قاضی ایتالیایی به لیبی آمده بود تا در این باره از من تحقیق کند. با این حال پس از آنکه برای رفتن به حج اصرار فراوان کردم، به من اجازه داد و گفت پس از بازگشت همان مطالب را به قاضی ایتالیایی بگو و من در حج از خدا خواستم مجبور نشوم دوباره شهادت دروغ بدهم و خدا دعای مرا اجابت کرد و من از اداره پلیس استعفا کردم و پیش قاضی ایتالیایی نرفتم. من البته شش سال در بوسلیم زندانی بودم از سال 1989 تا 1995 و نمی دانم چرا مرا زندانی کردند زیرا به هیچ سازمان یا گروهی وابسته نبودم.
سال2000 در ماه آوریل مأموران امنیتی به خانه پدرم آمدند و از برادرم سراغ مرا گرفتند و من از ترس فرار کردم زیرا زندان را دیده بودم و می‌خواستند دوباره مرا زندانی کنند، البته نمی‌دانستم آیا با قضیه امام موسی صدر در ارتباط است یا خیر، با این حال پس از سه چهار روز رفتم پیش یک قاضی به اسم یوسف صوف و او از من درباره امام موسی صدر سؤال کرد و من وانمود کردم که اطلاعات زیادی در این باره ندارم و آن را فراموش کرده‌ام، البته در اتاق دیگری برخی مأموران اطلاعاتی بودند و من اطلاعاتم را به آنان دادم. به نظر می‌رسید اینکه دوباره مرا احضار کرده‌اند به مسئله لبنان، ایران و لیبی ربط داشت و می‌خواستند به راه حلی در این باره برسند و به همین علت از من خواستند دوباره شهادت بدهم.

من در سال 2007 یکباره اسم خود را در اینترنت دیدم که دادگاه لبنان مرا احضار کرده است و گویی من از طرفداران قذافی هستم در حالی که به هیچ وجه با قذافی موافق نبودم وگر نه مرا زندانی نمی‌کردند. من از مردم عادی شنیدم که شخصی به نام محمد راحبی لباس امام موسی صدر را پوشیده و از لیبی به ایتالیا رفته است و با این حال این مطلب را از منابع رسمی نشنیده‌ام.

من ممنوع السفر بودم و به لبنان یا کشور دیگری نمی‌توانستم بروم، البته دولت لیبی برای حفظ جان من این کار را انجام نداد بلکه می‌ترسید در دادگاه لبنان مطلبی بگویم که به زیان دولت لیبی باشد و با محکومیت جهانی مواجه شود. با این حال هم اکنون که ترسی از دولت لیبی ندارم، برای آشکار شدن حقیقت این مطالب را به شبکه الجزیره می‌گویم و هیچ کس مرا مجبور نکرده است این مطالب را بگویم و هم اکنون با قاطعیت می‌گویم که من، نه گذرنامه امام موسی صدر را مهر کردم و نه دیدم که وی از لیبی خارج شود و امیدوارم این مطالب به کشف حقیقت منجر شود.






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

چهار سوال از جلال‌الدین فارسی در باره چگونگی اختفاء امام صدر / اسرار ربایش / پایگاه فرهنگی روایت صدر

آیا آقای فارسی واقعا بر این باور است که کمال جنبلاط توسط سوری‌ها به قتل رسیده است؟ [جریان رفیق حریری هم امروز در لبنان همین را می‌گوید!] آیا آقای فارسی معتقد است که ربایندگان امام صدر، با قاتلان کمال جنبلاط همپیمان هستند؟ آیا آقای فارسی واقعا اعتقاد دارد که در ربودن امام صدر، سوری‌ها با لیبیایی‌ها همکاری داشته‌اند؟ ... آقای فارسی اطلاعات خود را از کجا اخذ کرده است؟ ایشان چگونه از برنامه‌های امام صدر در لیبی مطلع گردید؟

                                          
سخن اول [1]
    آقای جلال‌الدین فارسی در مصاحبه اخیر خود با روزنامه جام‌جم مطالبی را در باره امام موسی صدر مطرح نمود [2] ، که جز تکرار بدفهمی‌های گذشته، تازه‌أی در بر نداشت. حملات سه دهه گذشته آقای فارسی به امام صدر هرگز از دو مقوله فراتر نرفته است: خط مشی آن بزرگوار در قبال مسائل لبنان، و خط مشی ایشان در قبال انقلاب اسلامی‌ایران. انتظار آن بود که آقای فارسی، پس از سال‌ها تاکید آقایان سید حسن نصرالله و سید عباس موسوی و دیگر رهبران مقاومت اسلامی بر ضرورت پایبندی شیعیان لبنان به خط مشی امام صدر [3] ، لااقل از سماجت بر اختلاف این عزیزان با آن بزرگوار دست بردارد. اما ایشان همچنان که در مقوله دوم، شهادت بزرگان دیروز و امروز ایران [4] را به کلی نادیده گرفت، در مقوله اول نیز دست رد بر سینه بزرگان دیروز و امروز مقاومت لبنان زد. گویی تمامی‌حقیقت نزد ایشان است و اهل منزل را از آن نصیبی نیست. شاید به واسطه امثال این هنجارهاست که شهید بهشتی (ره) در اولین روزهای پس از انقلاب، بر دو خصلت «خودمحوری» و «خود بزرگ بینی» آقای فارسی انگشت تاکید نهاد [5] ؛ و چه بسا به سبب غلبه اینگونه خصلت‌هاست که در تمامی‌سال‌های پس از انقلاب،‌ عملا دست همکاری هیچ گروهی به سوی ایشان دراز نگشت. البته هدف این یادداشت والاتر از آن است که دیدگاه‌های آقای فارسی را به نقد کشاند. آنچه این یاداشت در پی آن است، بازخوانی «استنباطات» دیروز و امروز آقای فارسی از چگونگی ربوده شدن امام صدر است، که نتایج آن در قالب چهار سوال مقدماتی زیر ارائه شده است.
1- آیا سوریه در ربودن امام صدر با لیبی همکاری داشته است؟
    آقای فارسی در صفحه 396 از کتاب «زوایای تاریک» [6] در باره زمینه‌های ربودن امام صدر چنین عنوان کرده است:
    «در پیش آمدن این فاجعه دو سیاست دخالت داشتند: … مقاصد دولت سوریه و سیاست دولت لیبی در لبنان. اگر در مقاصد دولت سوریه در ابتدای جنگ داخلی اندک ابهامی ‌برای ناظران وجود داشته است،‌ اینک آن مقاصد به روشنی روز است. موانعی که بر سر راه این سیاست در طرف مسلمانان وجود داشت،‌ یکی الفتح بود و دیگری نهضت ملی لبنان، که در راس آن کمال جنبلاط بود،‌ و سومی ‌هر شخصیت مستقل و متنفذ مردمی ‌که می‌توانست مقاومتی در برابر سوریه نشان بدهد. آنچه سوریه تا فاجعه ناپدید شدن آقای صدر و پس از آن در مورد مانع اول یعنی الفتح کرده است، معلوم است. کشته شدن کمال جنبلاط، که هم رهبر نهضت ملی بود و هم بر طایفه دروز ریاست سیاسی داشت،‌ مانعی را از پیش پای سیاست سوریه بر می‌داشت یا لااقل به نفع آن تمام می‌شد. در طایفه شیعه تنها کسی که می‌توانست یک تنه زعامت کند،‌ آقای صدر بود … بر اثر حذف ایشان، ‌اینک «امل» مثل مومی‌در مشت سوریه است … بر اثر این سیاست و در این اوضاع، آقای صدر در آخرین روزهای زندگی سیاسی در مسجد کوچکی در بیروت اظهار داشت: «در صحنه سیاسی یکه و تنها مانده ایم»!‌ سخن غریبانه و مظلومانه‌اش سیاست سوریه را نسبت به زعیم طایفه شیعه و رجال دلسوز آن با لحن مؤدبانه‌أی افشاء می‌کرد».
    آیا چنان که از جملات فوق بر می‌آید، آقای فارسی واقعا بر این باور است که کمال جنبلاط توسط سوری‌ها به قتل رسیده است [جریان رفیق حریری هم امروز در لبنان همین را می‌گوید!]؟ آیا آقای فارسی معتقد است که ربایندگان امام صدر، با قاتلان کمال جنبلاط همپیمان هستند؟ آیا آقای فارسی واقعا اعتقاد دارد که در ربودن امام صدر، سوری‌ها با لیبیایی‌ها همکاری داشته‌اند؟
2- آیا فلسطینی‌ها در ربودن امام صدر با لیبی همکاری داشته‌اند؟
    آقای فارسی در صفحه 395 از کتاب «زوایای تاریک» در باره نقش فلسطینی‌ها در ربودن امام صدر چنین عنوان کرده است:
    «در ساعات اولیه پخش خبر، این شایعه قوت گرفت که مفقود شدن آقای صدر، کار فلسطینی‌ها است … عرفات که متوجه عمق توطئه شده بود، چاره‌أی می‌جست. از نخستین کسانی که او را برای سفر به طرابلس و پیگیری قضیه آقای صدر برانگیختند، بنده و شهید محمد صالح حسینی بودیم. سفر یاسر عرفات به لیبی و گفتگو با مقامات آن دولت نتیجه‌أی جز این نبخشید که انگشت اتهام از فلسطینی‌ها برداشته و متوجه دولت لیبی گشت».
    اما همین آقای فارسیِ هم‌پیمان الفتح و فلسطینی‌ها، در گفتگوی خود با روزنامه جام‌جم در مورد عاملان قتل محمد صالح حسینی چنین تصریح کرده است:
    «شهید محمد صالح حسینی در آغاز دفاع مقدس به ایران کمک می‌کرد. سازمان امنیت عراق با توافق عرفات محمد صالح حسینی را ترور کرد و اتهام این ترور را هم به طرفداران آقای صدر زدند که بعدها معلوم شد چراغ سبز الفتح بوده است که او را در بیروت به شهادت برسانند» [7]
    آقای فارسی وقتی در روز ربوده شدن امام صدر به برائت فلسطینی‌ها رای می‌داد، قاعدتا حتی تصور مشارکت دو سال بعد یاسر عرفات در قتل محمد صالح حسینی را به مخیله خویش راه نمی‌داد. چه شده است که قداست انقلابی رهبر فلسطینی‌ها، امروز تا حد مشارکت در قتل محمد صالح حسینی، نزد آقای فارسی فرو ریخته است؟ آیا آقای فارسی به اطلاعات جدیدی دست یافته است؟ اگر چنین است، آیا در سایه اطلاعات جدید، آقای فارسی هنوز هم بر عدم مشارکت عناصر فلسطینی طرفدار عرفات در ربودن امام صدر تاکید دارد؟ در مورد عناصر فلسطینی همپیمان سوریه چطور؟ آیا آقای فارسی هنوز اعتقاد دارد که نه فلسطینی‌های طرفدار عرفات، و نه فلسطینی‌های همپیمان سوریه، هیچکدام حتی در حد نمایاندن چراغ سبز،‌ در عملیات ربودن امام صدر مشارکت نداشته‌اند؟
3- محمد صالح حسینی به چه دلیل ترور شد؟
    افراد بسیار مؤثرتری از آقای محمد صالح حسینی درلبنان وجود داشتند، که طی دوران دفاع مقدس از ایران حمایت کردند، اما هرگز توسط سازمان امنیت عراق ترور نشدند!‌ چرا رهبران امل، حزب‌الله، مجلس اعلای اسلامی‌ شیعه و دیگر چهره‌های فعال مخالف رژیم صدام، که محمد صالح حسینی در قیاس با آنها جایگاه مهمی‌ نداشت، توسط سازمان امنیت عراق ترور نشدند؟ آیا این احتمال وجود ندارد که محمد صالح حسینی توسط کسانی غیر از عراقی‌ها به قتل رسیده باشد؟ آیا این احتمال وجود ندارد که محمد صالح حسینی توسط یا به دستور همان کسانی به قتل رسیده باشد، که کمال جنبلاط را از میان برداشتند، یا عملیات ربایش امام صدر را به انجام رساندند؟ آیا نمی‌توان میان قتل محمد صالح حسینی،‌ و قتل امثال سید حسن شیرازی و زهیر محسن، که تقریبا در یک برهه زمانی به قوع پیوستند، پیوند برقرار نمود؟ نظر آقای فارسی در مورد این فرضیه چیست که محمد صالح حسینی به این دلیل به قتل رسید،‌ که در خصوص ربوده شدن امام صدر اطلاعاتی داشته است، که آمران و عاملان ربودن آن بزرگوار از افشای آنها نگران بوده‌اند؟
4- آقای فارسی چگونه از برنامه‌های امام صدر در لیبی مطلع شد؟
    آقای فارسی در صفحات 397 تا 398 از کتاب «زوایای تاریک» در باره برنامه‌های امام صدر در لیبی عنوان کرده است:
    1) «چند تن از علما که همگی مخالف بعضی سیاست‌های سرهنگ قذافی هستند، به دیدن آقای صدر می‌آیند. بحث از وضع اسلام در لیبی می‌رود و از فشاری که دولت بر علما می‌آورد. خط قومگرایی افراطی یا عربیت افراطی، تمایلات مارکسیستی در اقتصاد، و پاره‌ای بدعت‌ها در قانونگذاری و امثال آن».
    2) «ایشان ناگهان تصمیم می‌گیرد برای امور فوری و ضروری، ‌طرابلس را به مقصد رم ترک گوید».
    3) «ترک طرابلس، آنهم در شبی که فردایش جشن سالگرد انقلاب لیبی است،‌ معناص خاص خود را دارد. مسئولان لیبیایی از این حرکت یکه خوردند و اصرار می‌ورزند که ایشان و همراهان سفرشان را یک روز به تاخیر انداخته بعد از جشن بروند. آقای صدر نمی‌پذیرد».
    4) «وقتی آقای صدر و شیخ محمد یعقوب و روزنامه‌نگار لبنانی همراهشان با گذرنامه‌های مهر خورده و بلیط‌های هواپیما و چمدان‌ها از سالن فرودگاه خارج شدند، آنان را سوار اتومبیلی کردند، تا با طی حدود یک کیلومتر راه در بیابانی که پشت فرودگاه و طبعا در شب تاریک است، به پای پلکان هواپیما ببرند. این اتومبیل اختصاصی که قاعدتا باید متعلق به اداره تشریفات یا اداره دیگری باشد، آنان را به پای پلکان هواپیما نبرده و به نقطه نامعلومی‌انتقال داده است».
    اینکه در دیدار علمای لیبی با امام صدر چه مباحثی مطرح گردید، اینکه آیا امام صدر واقعا تصمیم داشتند به رم عزیمت کنند (!)، اینکه مقامات لیبیایی اصرار داشتند سفر امام به تاخیر افتد و ایشان نپذیرفتند، و مهمتر از همه اینکه آیا امام صدر واقعا در شبانگاه روز 31 اوت سال 1978 در فرودگاه بین‌المللی طرابلس حاضر بودند (!)، جملگی سؤالاتی هستند که هیچ‌ یک از هم‌سفران لبنانی و غیر لبنانی امام صدر در لیبی، که یک هفته تمام با آن بزرگوار بودند و ایشان را برای آخرین بار در ساعت 13 روز 31 اوت در حال خروج از هتل «الشاطئ» مشاهده کردند، یا هرگز بدان‌ها پاسخ ندادند،‌ یا پاسخ‌هایی مغایر «استنباطات» آقای فارسی به آنها ارائه کردند [8]. به راستی آقای فارسی اطلاعات خود را از کجا اخذ کرده است؟ ایشان چگونه از برنامه‌های امام صدر در لیبی مطلع گردید؟
سخن آخر
    آقای جلال‌الدین فارسی کسی است که بنابر گفته خود، پنج ماه پس از ربوده شدن امام صدر توسط رژیم لیبی، در شامگاه روز 21 بهمن 1357، در خانه روستایی معمر قذافی میهمان وی بوده است و خبر پیروزی انقلاب اسلامی‌ ایران را به هنگام صرف شام از وی دریافت داشته است [9]. آقای جلال‌ فارسی کسی است که بنابر گفته خود، چنان به گروه یاسر عرفات نزدیک بوده است، که مسئولیت «استفاده از امکانات الفتح برای کمک به انقلاب اسلامی‌ ایران» را بر عهده داشته است [10]. کسی که این‌چنین از سوی عاملان ربایش امام صدر محرم قلمداد می‌شده است، قطعا بیش از مختصری که ابراز کرده است، در خصوص سرنوشت آن بزرگوار اطلاعات، یا لااقل توان جمع‌آوری اطلاعات دارد؛ موقعیتی که بدون شک محمد صالح حسینی نیز از آن برخوردار بوده است. کسانی که به پیگیری سرنوشت امام صدر علاقمند هستند، طبیعتا باید تمامی‌امکانات، فرصت‌ها و سرنخ‌های موجود را مورد توجه قرار دهند، و وجود آقای فارسی در همین راستاست که همسنگ منصور قدر، ارزش می‌یابد. نگارنده این سطور بر این باور است که اگر هر یک از سؤالات چهارگانه فوق پاسخی صحیح بیابد، پنجره‌ای جدید فرا روی صحنه ربوده شدن امام صدر گشوده خواهد شد. اینجاست که مسئولیت قوای سه‌گانه کشور، خصوصا دولت محترم و در کنار آنها ارباب جرائد، بیش از همیشه رخ می‌نمایاند.
و السلام.

پی‌نوشت‌ها
    [1]. خبرگزاری گویا، 1381.
    [2]. ر.ک. به (
http://www.jamejamdaily.net/shownews2.asp?n=22849&t).
    [3]. ر.ک. به سایت‌ حجت‌الاسلام سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان بر روی شبکه جهانی اینترنت (
http://www.nasrallah.net)
    [4]. ر.ک. به: «یادنامه امام موسی صدر، ویژه نامه شماره 5 فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر»، سید هادی خسروشاهی، 1375؛ شماره ویژه فصلنامه "نامه مفید"، شماره 16، زمستان 1377.
    [5]. ر.ک. به کتاب «اولین رئیس جمهور؛‌ پنج گفتگو در باره اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران، دی ماه 1358» محمد جواد مظفر، انتشارات کویر، 1378، صفحات 158 و 166.
    [6]. کتاب «زاوایای تاریک»، جلال‌الدین فارسی، مؤسسه چاپ و انتشارات حدیث، 1373.
    [7]. ر.ک. به پی‌نوشت شماره (1).
    [8]. به عنوان مثال ر.ک. به جلد نهم موسوعه «مسیرة الامام السید موسی الصدر» تحت عنوان «یومیات و وثایق 1978»، حرکت امل، 2000، صفحات 300 الی 318.
    [9]. ر.ک. به کتاب «زوایای تاریک»، ص 447.
    [10]. ر.ک. به کتاب «زوایای تاریک»، ص 446






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

چه کسانی از ربوده شدن امام صدر سود بردند؟/ اسرار ربایش / پایگاه فرهنگی روایت صدر

 
پنجم – برخی جریانات و عناصر افراطی، خودسر و فعال در انقلاب اسلامی ایران، که امام صدر را به ناحق مزاحم و بلکه رقیب امام راحل و جانشینان ایشان و نیز اعتدال و میانه‌روی آن بزرگوار را مانع پیشرفت انقلاب در هر دو مقطع قبل و بعد از پیروزی آن می‌دانستند. اینها استقلال رأی و عدم وابستگی امام صدر به بیرونی حضرت امام را بر نمی‌تافتند و خط مشی آن بزرگوار را مغایر خط مشی مراد خویش می‌پنداشتند. اینها اعتدال و میانه‌روی امام صدر را سازشکار

                                                       
    دوست خوب و همشهری خوش‌قلمم آقای فرید مدرسی تکلیف کرده است تا به طور مکتوب این سؤال را پاسخ گویم: «از ربوده شدن امام صدر، چه کسانی سود بردند»؟ آنچه در پی می‌آید، چکیده همه آن چیزی است که تا این لحظه، شامگاه دو شنبه مورخ 28/5/87، از مجموعه شواهد و قرائن موجود، استنباط و البته در تنگنای زمان قلمی کرده‌ام. اگرچه رژیم معمر قذافی عامل اصلی و مستقیم ربودن امام صدر در بعد از ظهر روز 31 اوت سال 1978 در شهر طرابلس پایتخت کشور لیبی است، اما به نظر نگارنده پنج گروه بیش از دیگران، از این خوش‌خدمتی آن رژیم سود جستند:
    اول – برخی قدرت‌های جهانی شرق و غرب، که تبیین اسلام به زبان روز، طرح آن در قالب یک ایدئولوژی رهایی‌بخش، عدالت‌گستر، ظلم‌ستیز و در یک کلام گسترش آن در دنیای امروز را بر نمی‌تافتند. امام صدر در خط مقدم عالمانی بود که با همه وجود باور داشتند، اسلام اگر به درستی فهم و تبیین شود، حتی امروز و در قرن بیست و یکم، ظرفیت و توانمندی بهسازی و اداره جوامع بشری را دارا می‌باشد. همه تلاش امام صدر در لبنان آن بود که با ارائه الگویی عملی، منطق و هنر اسلام در درمان فقر، محرومیت، تبعیض، بی‌عدالتی، قیام علیه ظلم و نیز برپایی یک جامعه متکثر مبتنی بر گفتگو، همزیستی و صلح میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف را به نمایش بگذارد. موفقیت چشم‌گیر امام صدر در به صحنه کشاندن اسلام، تأثیر اخلاقی عمیق و معنویت زیبایی که حتی در میان غیر شیعیان و بلکه غیر مسلمانان لبنان بر جای گزارده بود و لذا گرایش غیر قابل وصف جوانان، تحصیل‌کردگان و فرهیختگان آن کشور به ایشان، قدرت‌های جهانی را حساس و هوشیار ساخته بود. گزارش‌های پی در پی سفارت آمریکا در بیروت از فعالیت امام صدر، که از نیمه اول دهه شصت میلادی، یعنی حتی سال‌ها پیش از تأسیس حرکت امل، حرکت‌المحرومین و حتی مجلس اعلای اسلامی شیعه به واشنگتن مخابره می‌شد [1]، شاهد صدقی بر این مدعاست. همچنین مجله لبنانی الشراع چند سال پیش گزارشی منتشر کرد که مسئول سال 1978 ایستگاه سازمان سیا در اروپا، همزمان با ربودن امام صدر توسط رژیم قذافی در لیبی، از شهر رُم بر انجام عملیات نظارت داشته و بلافاصله پس از اتمام آن، گزارشی مبسوط از مراحل مختلف آن را برای سازمان متبوع خود ارسال کرده است [2]. حذف زود هنگام امام صدر در لبنان و نیز ترورهای متعاقب اقران ایشان نظیر شهید صدر در عراق و شهیدان مطهری، بهشتی، مفتح و باهنر در ایران، زمینه‌ساز ظهور و یکه‌تازی جریانات و شخصیت‌هایی شد که خواسته یا ناخواسته، چهره‌ای خشن، خردستیز، مخالف کرامت‌های انسانی و در یک کلام مخدوش، از اسلام و تشیع را به تصویر کشیدند. نگارنده این سطور اعتقاد دارد که آنچه تاکنون در باره ترور‌های سیاسی فوق‌الذکر منتشر گردیده، حداکثر بخشی کوچک از تمام حقیقت است و نه تنها کشف حقایق هر یک از این پرونده‌ها، قطعا به کشف حقایق دیگر پرونده‌ها کمک خواهد کرد، بلکه اگر چنین نشود، چتر امنیتی فرا روی انقلاب همچنان سوراخ سوراخ باقی خواهد ماند!
    دوم – رژیم صهیونیستی، که امام صدر را به درستی مؤسس مقاومت و جامعه مقاوم لبنان، بزرگترین حامی سازمان مقاومت فلسطین در آن کشور، بزرگترین مانع امضاء پیمان صلح اسرائیل با لبنان و نیز بزرگترین مانع معامله اعراب، اسرائیل و آمریکا سر توطین آوارگان فلسطینی در جنوب آن کشور می‌دانست. این شیعیان لبنان بودند که تحت پرچم مقاومت لبنان، نیروهای اسرائیلی و ارتش سعد حداد را طی نبردهای جانانه اواخر سال 1976 و اوایل سال 1977، از شهرهای بنت‌جبیل، طیبه و تپه‌های رب‌الثلاثین به عقب راندند [3]. این شیعیان لبنان بودند که در اواسط سال 1978، به رغم آنکه رزمندگان فلسطینی همگی سلاح خود را بر زمین گذاشتند و عقب نشستند، شجاعانه عملیات مقاومت علیه ارتش متجاوز صهیونیستی را در میانه دشمن سامان دادند [4]. سعد حداد همان وقت در گفتگویی با تلویزیون رژیم صهیونیستی تصریح کرده بود: «ما تنها یک مشکل داریم و آن جوانان امام موسی صدر هستند! با اینکه پولی ندارند و فقیر هستند؛ با اینکه ماشینی ندارند و پیاده به جبهه می‌آیند؛ با اینکه کفش مناسبی ندارند و در برف‌های زمستان به مشکل بر می‌خورند؛ با وجود همه اینها اصرار دارند که با ما بجنگند! اگر ما نیز با اینها کاری نداشته باشیم، آنها با ما کار دارند» [5]! ده‌ها سند ساواک دلالت بر آن دارد که رژیم صهیونیستی درست همانطور که امروز در پی حذف سید حسن نصرالله است، سال‌ها در پی حذف امام صدر از صحنه سیاست لبنان بوده است [6]. با این حال در میان ده‌ها اطلاعات آشکاری که در باره چگونگی ربوده شدن امام صدر انتشار یافته است، حتی یک مورد از نقش رژیم صهیونیستی سخنی به میان نیامده است! با ربوده شدن امام صدر، آتش جنگ داخلی لبنان که توسط خود آن بزرگوار خاموش شده بود، بار دیگر شعله‌ور شد و این بار ده سال تمام آن کشور را در کام خود کشید. با ربوده شدن امام صدر و در نتیجه آماده شدن عرصه برای بروز مشکلات فراوان و از جمله یکه‌تازی‌های برخی عناصر تندرو وابسته به انقلاب اسلامی ایران، طائفه متحد و منسجم شیعه گرفتار اختلاف، چند دستگی و متأسفانه در اواخر دهه هشتاد میلادی برادرکشی گردید. این دو مصیبت فرآیند آزادسازی سرزمین چنوب لبنان را که از سال 1982 به اشغال رژیم صهیونیستی در آمده بود، تا سال 2000 به تأخیر انداخت. نبود امام صدر باعث گردید تا «مقاومت لبنان» که بواسطه پر رنگ شدن برخی تنگ‌نظری‌ها و نیز غفلت از برخی ظرافت‌های مورد نظر آن بزرگوار به «مقاومت اسلامی لبنان» تغییر نام یافته بود، تدریجا حامیان پیشین خود را در میان نخبگان اهل سنت و مسیحی لبنان از دست دهد، متعاقب آن به روابط غیر بهداشتی با ایران و سوریه متهم شود؛ و بالأخره امروز در تله حاقدان و توطئه شوم و قطعا اسرائیلی «خلع سلاح» گرفتار آید.
    سوم – برخی محافل قدرت در سوریه، که نگران تأثیرپذیری حافظ اسد از امام صدر و کنترل سیاست‌های ایرانی، لبنانی و فلسطینی سوریه توسط آن بزرگوار بودند. این امام صدر بود که سال‌ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رابطه آن با سوریه را برقرار و دمشق را به محل امنی برای فعالیت مبارزان ایرانی بدل کرد [7]. این امام صدر بود که در اوایل سال 1976 میلادی حافظ اسد را جهت مداخله نظامی در جنگ داخلی لبنان متقاعد و سایه سقوط نظامی قطعی را از افق جبهه مسلمانان دور ساخت [8]. این امام صدر بود که با پادرمیانی‌های مکرر میان حافظ اسد و یاسر عرفات در اواسط سال 1976، سوریه را از کشتار و سرکوبی فلسطینی‌ها در لبنان بر حذر داشت [8]. این امام صدر بود که با حل اختلافات حافظ اسد و انور سادات، اجماعی عربی جهت پایان دادن به جنگ داخلی دو ساله لبنان برقرار و زمینه برپایی دو اجلاس موفق اکتبر سال 1976 سران عرب در ریاض و قاهره را فراهم کرد [9]. بی‌شک زلزله ترور رفیق حریری در لبنان که پس‌لرزه‌هایی چون جدایی عبدالحلیم خدام از بشار اسد و خودکشی ژنرال غازی کنعان را در پی داشت، شکاف‌های قدیمی موجود در حاکمیت سوریه را آشکار و رؤیت برخی واقعیت‌های پنهان را ممکن ساخت. بر اساس اسناد ساواک، مقامات سوریه بی آنکه به خود امام صدر هشدار دهند، دو ماه پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، نماینده ساواک در دمشق را حتی با تعیین ظرف زمان، از برنامه قریب‌الوقوع حذف ایشان مطلع کرده بودند [10]. عبدالحلیم خدام وزیر خارجه وقت سوریه پس از ربوده شدن امام صدر توسط رژیم قذافی در لیبی مدعی شد که آن بزرگوار را پیش از عزیمت به لیبی از انجام این سفر بر حذر داشته بود [11]. این در حالی است که نه تنها هیچ‌یک از نزدیکان امام صدر دریافت چنین هشدار امنیتی توسط آن عزیز از مقامات سوریه را هرگز تأیید نکردند، بلکه ایشان خود در مکالمه‌ای تلفنی با شهید صدر از مشورت با حافظ اسد و عدم مخالفت نامبرده با انجام این سفر خبر داده بود [12]! خروج امام صدر از صحنه سیاست باعث شد تا نه تنها حافظ اسد و سیاست‌های لبنانی و فلسطینی سوریه از حوزه تأثیر آن بزرگوار خارج شود، بلکه ارکان طائفه شیعه لبنان، شامل مجلس اعلای اسلامی شیعه، حرکت امل و حتی حزب‌الله را به مدت قریب سه دهه زیر سایه سنگین سوری‌ها قرار داد. این سخن دردمندانه نبیه بری رئیس حرکت امل و پارلمان لبنان به اندازه کافی گویاست که حتی در پیگیری مسأله امام صدر، از سقفی که سوری‌ها تعیین کرده‌اند، نمی‌تواند عبور کند [13]!
    چهارم – احزاب، گروه‌ها و شخصیت‌های چپ لبنانی و فلسطینی، که اعتدال و میانه‌روی امام صدر را مانع تحقق برنامه‌های خود و نفس وجود آن بزرگوار را سبب اصلی رویگردانی جوانان از شعارهای خویش ارزیابی می کردند [14]. جریان چپ لبنانی و فلسطینی خواهان ادامه جنگ داخلی لبنان بود، در حالی‌که امام صدر آن را فتنه‌ای اسرائیلی و توقف آن را لازمه ممانعت از تقسیم آن کشور می‌دانست؛ جریان چپ لبنانی و فلسطینی شعار فتح بندر مسیحی‌نشین جونیه در شمال بیروت پیش از آزادسازی فلسطین را سر می‌داد [15]، در حالی‌که امام صدر فلسطینی‌ها را از هرگونه دخالت در امور داخلی لبنان بر حذر می‌داشت؛ جریان چپ لبنانی و فلسطینی کشتن سربازان سوری در لبنان را از کشتن سربازان اسرائیلی واجب‌تر می‌دانست [16]، در حالی‌که امام صدر حل اختلافات میان سازمان مقاومت فلسطینی و سوریه را از اهم واجبات دینی و ملی خویش بر می‌شمرد. جریان چپ لبنانی و فلسطینی موشک‌باران شمال فلسطین اشغالی از روستاهای جنوب لبنان را اقدامی انقلابی و قهرمانانه تلقی می‌کرد، در حالی‌که امام صدر آن را پاس دادن توپ به اسرائیل و خیانتی در حق لبنان و آرمان فلسطین می‌دانست [17]. ابوایاذ، ابوصالح، ماجد ابوشراره و ابوموسی در جنبش الفتح، جرج حبش، نایف حواتمه، احمد جبرئیل، زهیر محسن، ابوالعباس و ابونضال در دیگر گروه‌های فلسطینی و بالأخره کمال جنبلاط و جرج هاوی از جبهه ملی لبنان، چهره‌های شاخص این جریان بودند. احزاب چپ لبنانی و خصوصا فلسطینی تنها طی سال 1976بارها به امام صدر در لبنان سوءقصد کردند که تماما نافرجام ماند [18]: محل اقامت امام صدر در طبقه فوقانی ساختمان مجلس اعلای اسلامی شیعه در حازمیه را با آرپی‌چی هدف قرار دادند؛ به محل اقامت بعدی ایشان در خیابان وردان بیروت تعرض و محافظان آن را خلع سلاح کردند؛ محل اقامت بعدی ایشان در منطقه عرمون بیروت را به هدف خمپاره‌اندازهای فالانژیست‌ها بدل ساختند؛ محل اقامت بعدی ایشان در هتل آلویت بعلبک را با آرپی‌چی مورد اصابت قرار دادند و نهایتا بالگرد حامل ایشان در راه عزیمت به سوریه را با 86 عدد گلوله ضد هوایی نشانه گرفتند. روزنامه السفیر سخنگوی شاخص‌ترین نشریه این جریان در لبنان بود. طلال سلمان سردبیر این روزنامه دو روز پس از ورود امام صدر به لیبی در رأس هیئتی از روزنامه‌نگاران همفکر خود راهی آن کشور شد، پیش از امام صدر با قذافی دیدار کرد و روز پس از ربوده شدن امام صدر به لبنان بازگشت [19]! همه اعضاء هیئت به جز طلال سلمان (!) توسط سازمان امنیت لبنان مورد بازجویی قرار گرفتند [20]. برگه‌های بازجویی حاوی ابهامات و تناقضات قابل توجه بود [21] و اعضاء هیئت حتی امروز از رو در رویی با خانواده محترم امام صدر گریزان هستند [22]!
    پنجم – برخی جریانات و عناصر افراطی، خودسر و فعال در انقلاب اسلامی ایران، که امام صدر را به ناحق مزاحم و بلکه رقیب امام راحل و جانشینان ایشان [23] و نیز اعتدال و میانه‌روی آن بزرگوار را مانع پیشرفت انقلاب در هر دو مقطع قبل و بعد از پیروزی انقلاب می‌دانستند. اینها استقلال رأی و عدم وابستگی امام صدر به بیرونی حضرت امام را بر نمی‌تافتند و خط مشی آن بزرگوار را مغایر خط مشی مراد خویش می‌پنداشتند [24]. اینها اعتدال و میانه‌روی امام صدر را سازشکاری تلقی می‌کردند و روابط گرم آن بزرگوار با سران عرب و دولت‌های غرب را بر نمی‌تافتند [25]. اینها مخالفت قاطع امام صدر با موشک‌باران شمال فلسطین اشغالی از اراضی جنوب لبنان را عدم همراهی آن بزرگوار با آرمان فلسطین تفسیر می‌کردند [26] و همچنین عدم طرح شعار برپایی حکومت اسلامی در لبنان را نشانه مخالفت ایشان با اندیشه ولایت فقیه بر می‌شمردند [27]. افراطی‌ترین و خودسرترین این افراد در لبنان و سوریه بودند، بخشی در ایران و تعداد اندکی نیز در بیرونی حضرت امام در نجف. چهره‌های شاخص این افراد در لبنان را جلال‌الدین فارسی، محمد منتظری و محمد صالح حسینی تشکیل می‌دادند. این سه تن کسانی بودند که صمیمانه‌ترین روابط دوستی را با شخص معمر قذافی برپا کرده بودند؛ چنان‌که اولی در شب 22 بهمن سال 57 میهمان قذافی در لیبی بود [28] و دومی میزبان عبدالسلام جلود در اولین سفر وی به ایران [29]! برخی همرزمان نزدیک محمد منتظری از وی
نقل کرده‌اندکه شخص او یک سال پیش از ربوده شدن امام صدر توسط رژیم قذافی، آن بزرگوار را به ترور در خارج از لبنان تهدید کرده بود [30]. همچنین از حسنین هیکل، عقل منفصل جمال عبدالناصر، نقل شده است که وقتی چند ماه بعد از پیروزی انقلاب به دیدار معمر قذافی رفته بود تا با شرح جایگاه امام صدر وی را به آزادسازی آن بزرگوار متقاعد سازد، قذافی با عصبانیت روی میز کوبیده و پاسخ داده بود: «چرا این مسأله را به من می‌گویید؟ بروید و با جلال‌الدین فارسی صحبت کنید» [31]! برخی مراجع عظام امروز ایران [32] و نیز بعضی رهبران کنونی امل و حزب‌الله [33]، این افراد را مشوقان اصلی قذافی در ربودن امام صدر دانسته‌اند. حذف امام صدر از صحنه سیاست و نیز شهادت بزرگانی چون مطهری، بهشتی، مفتح و باهنر باعث گردید تا همانطور که جریانات و عناصر افراطی و خودسر راغب بودند، رادیکالیسم و تندروی جایگزین اعتدال و میانه‌روی شود. در عرصه دیپلماسی، رابطه با مجموعه‌های ماجراجو و بدنامی چون رژیم قذافی و گروه‌های فلسطینی احمد جبرئیل و سرهنگ ابوموسی اولویت خاصی یافت و ابرهای شوم بی‌اعتمادی و سوءظن حتی تا امروز بر مناسبات ایران با کشورهای مهم دو جهان عرب و غرب سایه افکنده است [34]. به تعبیر آیت‌الله سید محمد باقر حکیم، امام صدر اساسا برای این ربوده شد که روابط انقلاب با جهان عرب و دنیای غرب را تنظیم نکند [35]! در عرصه داخلی نیز گروه‌های رقیب بی‌رحمانه به جان هم افتادند و نزاع خسته‌کننده و متأسفانه بی‌پایان روحانیون و غیر روحانیون، چپ و راست، سنتی و مدرن و بالأخره اصلاح‌طلب و اصول‌گرا چنان اصول اخلاقی و به تبع آن مصلحت و آسایش مردم را در نظر مسئولان مغفول و بی‌مقدار ساخت، که امروز و سی سال پس از پیروزی انقلاب، در زمستان بحران گاز داریم، در تابستان بحران برق و ...






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      


سید صادق موسوی و مسأله امام صدر، پس از گذشت سه دهه! / اسرار ربایش / پایگاه فرهنگی روایت صدر

... محمد منتظری این مطلب را خودش به من گفت. گفت من توسط بعضی از تجار و اینها مبلغ یک میلیون لیره آن وقت را به عنوان کمک برای آقای صدر جور کردم؛ برای اینکه ایشان بفهمد که ما پول هم داریم. این از یک طرف. از طرف دیگر بعضی‌ها، البته حالا از باب «اذکروا موتاکم بالخیر» اینها درست نیست که گفته شود؛ ولی اینها حرف‌های خود محمد منتظری است. گفت آمدیم و به ایشان گفتیم که ببینید! اگر این کار را نکنید، فردا که می‌خواهید بروید به اروپا، بچه‌ها آنجا ترتیب شما را خواهند داد [12]. یعنی هم آن یک میلیون را

                                                                                         
اشاره
  
  حجت‌الاسلام سید صادق موسوی یکی از مبارزین قدیمی ایرانی مقیم لبنان است که از سال‌های آغازین دهه پنجاه شمسی تا کنون در آن کشور اقامت دارد. وی نوه مرحوم آیت‌الله العظمی سید عبدالله شیرازی امام جمعه فقید مشهد است، پیش از پیروزی انقلاب از اعضاء فعال گروه محمد منتظری، جلال‌الدین فارسی، محمد صالح حسینی، علی جنتی و محمد غرضی در سوریه و لبنان به شمار می‌رفت و هم اکنون در کشورهای اخیر به فعالیت‌های علمی و فرهنگی اشتغال دارد. طی سالیان گذشته دو بار با آقای موسوی دیدار کرده بودم. بار اول در سال‌های پایانی دهه شصت شمسی در معیت دوست ارجمند آقای دکتر محمد رضا بهشتی در تهران بود و بار دوم حدود یک دهه بعد در معیت پژوهشگران محترم آقایان غلامرضا کرباسچی و سید مصطفی مطبعه‌چی در قم. هر دو بار سخنان آقای موسوی را در باره رابطه مبارزین ایرانی مقیم لبنان با امام صدر شنیدنی و در مواردی تکان‌دهنده یافتم و لذا از آن پس مدت‌ها مترصد فرصتی بودم تا به تفصیل با وی در این خصوص به گفتگو بنشینم. تا اینکه خرداد سال 1387 فرا رسید و در پی سفر آقای موسوی به ایران، به برکت زحمات و هماهنگی برادر بزرگوار آقای سید مصطفی مطبعه‌چی، فرصت مورد نظر فراهم گردید. هدف اصلی گفتگو نه تکمیل تاریخ شفاهی امام صدر، که مهم‌تر از آن، واکاوی هرچه بیشتر پشت صحنه عملیات «ربودن آن بزرگوار»، نسبت برخی مبارزین مظنون ایرانی با آن و بالأخره آسیب‌شناسی بحران پیگیری این مسأله بود. آنچه در پی می‌آید، حاصل این گفتگوست که در قالب طرح پژوهشی «روایت صدر» انجام شده است. پیش از تقدیم گفتگو تذکر چند نکته ضروری می‌نماید:
    اول / موسوی اگرچه بر خلاف برخی همسنگرانش کینه امام صدر را هیچ‌گاه در دل نداشت، اما به هر حال از منتقدان آن بزرگوار بود و لذا سخنانش آمیخته با کنایه و انتقاد. نگارنده به تأسی از سیره امام صدر، که هرگز مجال را برای بیان انتقادات منتقدان تنگ نکرد، همه سخنان گفتگوشونده را بی کم و کاست و بدون کم‌ترین ویراستاری ادبی منعکس کرده است. مضاف بر آنکه به دلایل آشکار، حذف هر یک از کنایه‌ها و انتقادات را نیز جفای به امام صدر می‌دانسته است و نه خدمت به آن بزرگوار. لذا آنچه در پی می‌آید، متن کامل گفتگوست و نه گزیده‌هایی از آن.
    دوم / نگارنده اگرچه در پاره‌ای موارد کنایه‌ها و انتقادات آقای موسوی را به اختصار پاسخ داده است، اما در بسیاری موارد، هم به احترام گفتگوشونده و هم به سبب ضرورت حفظ فضای صمیمی جلسه، با سکوت از کنار آنها گذر کرده است. چه همانطور که پیشتر اشاره شد، هدف گفتگو نه متقاعد ساختن گفتگو شونده، که تنها شنیدن و ضبط و ثبت خاطرات وی به منظور یافتن قطعات جدیدی از پازل پشت صحنه عملیات ربودن امام صدر بود. با این حال اندک مواردی که برخی توضیحات به جهت تاریخی ضرورت داشته است، در قالب پی‌نوشت‌ها به اختصار آورده شده است.
    سوم / شهید چمران در بخش‌ پایانی وصیت‌نامه خود خطاب به امام صدر با زیبایی هرچه تمام‌تر آورده است: «... می‌دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می‌کنی. انسان‌ها را دوست می‌داری. به همه بی‌دریغ محبت می‌کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سؤاستفاده می‌کنند. حتی تو را به تمسخر می‌گیرند و به خیال خود تو را گول می‌زنند ... تو اینها را می‌دانی، ولی در روش خود کوچک‌ترین تغییری نمی‌دهی ... زیرا مقام تو بزرگ‌تر از آن است که تحت‌تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می‌تابی و همچون باران بر چمن و شوره‌زار می‌باری و تحت‌تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی‌گیری ... درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولان‌گاهش عظمت آسمان‌ها و اسماء مقدس خداست ...». گفتگوی حاضر بی‌شک مشحون از خاطراتی است که این سخن نغز آن شهید بزرگوار را مستند می‌سازد.

متن گفتگو
    ? جناب آقای موسوی! همانطور که اطلاع دارید، ما طی سالیان گذشته با قریب یک صد و پنجاه تن از نزدیکان، دوستان، آشنایان و بعضا حتی منتقدان امام موسی صدر به گفتگو نشستیم و در باره اندیشه، سیره، زندگی و سرنوشت یا «مسأله» آن بزرگوار از آنان سؤال کردیم. این مطالعات میدانی همه در قالب طرح پژوهشی «روایت صدر» صورت گرفته که به تدریج در حال تدقیق و تکمیل است. دفاتر اول و دوم مجموعه «عزت شیعه» که به ترتیب در سال‌های 1377 و 1386 انتشار یافتند، از تولیدات همین طرح پژوهشی هستند که بخشی از تاریخ شفاهی امام صدر را در بر دارند. حضرتعالی از انقلابیون ایرانی مقیم لبنان هستید که همزمان با دومین دهه حضور امام صدر در آن کشور، در کنار امثال آقایان جلال‌الدین فارسی، محمد منتظری، علی جنتی و محمد غرضی و البته در صف هواداران امام خمینی علیه رژیم شاه مبارزه می‌کردید. چند سال پیش در معیت بعضی دوستان از جمله آقایان غلامرضا کرباسچی و سید مصطفی مطبعه‌چی در همین شهر قم خدمتتان رسیدیم و برخی خاطراتتان از امام صدر را به اجمال جویا شدیم. امشب سفرتان به ایران و حضورتان در قم را غنیمت شمردیم تا مجددا مصدع  اوقات شویم و مباحث دیدار پیشین را تکمیل سازیم.
    موسوی: بسم‌الله الرحمن الرحیم. ببینید؛ موضوع «لبنان» موضوعی است که مسیری دارد با یک آغازی و یک پایانی. کسی که می‌خواهد موضوع لبنان را بررسی کند، اگر این مسیر را از آغاز تا پایان آن در نظر نگیرد، به هیچ‌کجا نخواهد رسید. در نتیجه اکثر افرادی که با مسأله لبنان برخورد می‌کنند، مِثل «و لا تقربوا الصلاة» با آن برخورد می‌کنند. یعنی تکه «و انتم سکاری» را بر می‌دارند و بعد نتیجه می‌گیرند که «نماز خواندن دستور الهی نیست»! ببینید؛ ساحل شرقی مدیترانه، برای کشورهای استعمارگر همواره به عنوان یک نقطه اتصال مطرح بوده است. یعنی آنها وقتی خواستند در جهان اسلام رخنه کنند، آنهم بعد از اسپانیا، آمدند و این ساحل را گرفتند. خُب، در اینجا چه کسانی بودند؟ این منطقه از خاورمیانه تقسیم شده بود بین فرانسوی‌ها از یک طرف و انکلیسی‌ها از یک طرف. یعنی نصف آن دست انگلیسی‌ها بود که از فلسطین بود تا همین منطقه غزه و اینها؛ و یک قسمت آن هم دست فرانسوی‌ها بود که از مرز لبنان [و فلسطین] بود تا لاذقیه و سوریه. در نتیجه اینها اینجا را تقسیم کرده بودند که یک قسمتش مال من باشد و یک قسمتش هم مال تو. حالا؛ انگلیسی‌ها فلسطین را تحویل یهودی‌ها دادند. فرانسوی‌ها هم لبنان را تحویل مارونی‌ها دادند. چون به هر حال باید از آنجا می‌آمدند بیرون؛ و وقتی می‌خواستند بیرون بیایند، باید به چه کسی تحویل می‌دادند؟ ...
    ? و این مسائل در زمان مرحوم آیت‌الله سید عبدالحسین شرف‌الدین اتفاق افتاد؟
    موسوی: بله. به هر حال فرانسه لبنان را می‌بایست به نزدیک‌ترین نیرویی بدهد، که می‌تواند متحد آن باشد. نمی‌دانم آیا این کسانی که با آنها گفتگو کردید، این را به شما گفتند که یکی از مهمترین خصوصیات مارونی‌ها همین است که هر سال، به نیت فرانسه، مراسم نیایش و نماز و به اصطلاح خودشان صلاة دارند؟ صلاة علنیة فرنسا! آنهم در کجا؟ در بَکَرکی! به امامت آقای صُفَیِّر، یعنی پاتریارک و کاردینال مارونی‌ها! خُب، این یعنی چه؟ یعنی این‌که ارتباط آنها با فرانسه بار قداست به خود گرفته است! ...
    ? تقدس پیدا کرده است ...
    موسوی: بله، تقدس پیدا کرده است. خُب؛ این مال چی است؟ از کجا شروع شده است؟ شما خودتان می‌دانید که اگر ما در ایران بخواهیم یک چیزی را در نماز و در دعایمان وارد کنیم، چقدر قدرت و زور می‌خواهد! الآن ما با صدام جنگیدیم و با آمریکا هم جنگیدیم. اما کسی توانست در قنوت خود بگوید، الهم العن صدام؟ آن‌هم به طور رسمی؟ نتوانستیم! در مورد آمریکا هم یک چنین جرأتی را نداریم! این‌که شما یک موضوعی را بیاورید و در نمازهایتان وارد کنید و شکل نماز و نیایش به آن بدهید، این خیلی مسأله است و اصلا شوخی نیست. خُب؟
    ? بله ...
    موسوی: درست به همان میزان که مارونی‌ها خود را به جهت روحی و اعتقادی با فرانسوی‌ها مرتبط می‌دانند و در نتیجه فرانسوی‌ها هم آنان را حافظ منافع خود در منطقه می‌دانند، اسرائیلی‌ها هم اول با انگلیسی‌ها و بعد نیز با آمریکایی‌ها در ارتباط بودند. در نتیجه اگر شما از اینجا بررسی مسائل لبنان را شروع نکنید، به هیچ نتیجه‌ای نخواهید رسید. چطور می‌شود که وقتی پارلمان لبنان، که ساخته و پرداخته خود مسیحیان و فرانسوی‌ها بود، نماینده خود آقای شیخ محمد الجِسر را که آدم علیه‌السلامی هم نبود، به ریاست‌جمهوری انتخاب می‌کند، نماینده فرانسه در لبنان می‌آید و مجلس را منحل می‌کند؟ شما ببینید که چقدر مسأله باید برای اینها مهم باشد، که حتی وقتی دست‌پرورده‌های خودشان، یک مسلمانی را که نه خیلی [شبیه به] امام خمینی بود و نه هیچی، به ریاست‌جمهوری انتخاب می‌کنند، خودشان می‌آیند و پارلمان را منحل می‌کنند و کسی دیگر را می‌گذارند! کسی که می‌خواهد مسائل لبنان را بررسی کند، حالا هر کس می‌خواهد باشد، اگر از این نقطه شروع نکند، همه تحلیل‌هایش در باره مسائل لبنان از نوع «لا تقربوا الصلاة» خواهد بود و به هیچ نتیجه‌ای نخواهد رسید.
    ? درست است. یعنی به هر حال در تحلیل مسائل لبنان، لاجرم باید مسیحیت و به خصوص مارونی‌ها و ارتباط تنگاتنگ آنها با فرانسه و اصلا کل دنیای غرب و نیز همسایگی این کشور با اسرائیل را در نظر گرفت ...
    موسوی: بله؛ و این نکته را هم باید توجه کنید که این ساحل میان دو ابرقدرت اشغالگر آن زمان که فرانسه و انگلیس بودند، تقسیم شده بود ...
    ? و حالا در این وسط شیعیان هم وجود دارند ...
    موسوی: حالا؛ شیعه در آن وقت رقم آنچنانی نبود. علت‌های این وضعیت هم مختلف است ...
    ? که آنها را می‌دانیم ...
    موسوی: بله. حالا، وقتی شیعه آمد و خواست رقمی بشود، اگر ما بیاییم و باز بریده بریده بخواهیم به مسائل نگاه کنیم، خواهیم دید که هر کسی آمده و گفته است که من پرچم‌دار شیعه هستم! از احمد الاسعد گرفته تا رشید بیضون گرفته تا کامل الاسعد گرفته تا آقای صدر گرفته تا نبیه بری گرفته تا شمس‌الدین گرفته تا فضل‌الله گرفته و تا نصرالله! هر کسی آمده و گفته که من پرچم‌دار شیعه هستم و هر کسی هم در مقطع خودش پهلوانی‌هایی را کرده است. من نمی‌دانم که این کسانی که با آنها گفتگو کردید، آیا به شما گفته‌اند که این آقای رشید بیضون ...
پ.ن: ادامه این گفتگو را در سایت پایگاه فرهنگی روایت صدر بخوانید.






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      

عوامل ربودن امام صدر در گفتگو با سید محمد صادق حسینی/ اسرار ربایش / پایگاه فرهنگی روایت صدر

 
در آن لحظات آخر، که ما شدیدا احساس نگرانی می‌کردیم از احتمال وجود توطئه‌ای سنگین علیه امام موسی‌صدر در منطقه به وسیله سازمان‌های منطقه‌ای و جهانی، شیخ محمد یعقوب نزد ما آمد ... گفت ما علی رغم این نگرانی‌هایی که اعلام کردید، باز می‌خواهیم از شما سؤال کنیم که آیا صلاح می‌دانید این سفر را انجام دهیم؟ برادرم نیز گفتند که من اعتماد ندارم به این رؤسای عرب و خصوصا رهبر لیبی ... اما متاسفانه شرایط طور دیگری بود. اصرار وزراء خارجه کشورهای منطقه، بخصوص عبدالعزیز بوتفلیقه وزیر

                                          
اشاره
    سید محمد صادق حسینی، روزنامه‌نگاری فعال و میانه‌رو است که در ایران، عراق و لبنان، سابقه بیش از سه دهه کار سیاسی و فرهنگی دارد. کسانی‌که برنامه‌های شبکه تلویزیونی الجزیره و خصوصا گزارش‌های جذاب «غسان بن جدو» را دنبال می‌کنند، حتما با اندیشه و چهره این روزنامه‌نگار آشنایی دارند. اگرچه سید محمد صادق حسینی چند سالی نیز توفیق داشته است تا امام صدر را از نزدیک در لبنان درک کند، با این حال انگیزه اصلی نگارنده از انجام گفتگوی ذیل با وی، ویژگی مهم دیگر اوست: سید محمد صادق، برادر سید محمد صالح نیز هست. سید محمد صالح حسینی [1]، آنطور که جلال‌الدین فارسی ادعا می‌کند، یارِ غار وی در لبنان و همچنین «افسر» ایرانی‌الاصل گروه فلسطینی الفتح بود [2]. «جلال‌الدین فارسی» و «الفتح»، برای همه جویندگان امام صدر، دو اسمِ نام آشناست! اولی، کینه‌توزترین مخالف ایرانی امام صدر است که به باور کارشناسانِ بسیار، در باره چگونگی اختفاء آن بزرگوار اطلاعاتِ ناگفته‌ی مهمی دارد؛ دومی، عضو ارشد مجموعه گروه‌های مبارز فلسطینی است که برخی اعضاء آن، به باور اغلب رهبران امروز شیعیان لبنان، در عملیات ربودن امام صدر با رژیم قذافی همدست بودند. در مورد نزدیکی جلال‌الدین فارسی و محمد صالح حسینی با رژیم قذافی همین بس که خبر پیروزی انقلاب را به تصریح خودشان، در شامگاه روز 21 بهمن سال 57، یعنی قریب شش ماه پس از ربوده شدن امام صدر توسط آن رژیم در لیبی، در منزل قذافی و بر سر میز شام از نامبرده دریافت کردند [3]! در مورد نزدیکی آنها به رهبران گروه الفتح نیز همین بس که دفتر کار آنها باز به تصریح خودشان [4]، در اردوگاه صبرا و در همان ساختمان‌هایی واقع بود که خود عرفات استقرار داشت. طی سالیان گذشته از برخی شاهدان عینی در ایران و لبنان نقل شده است، که محمد صالح حسینی عدم بازگشت امام صدر را از سفر لیبی، حتی پیش از ربوده شدن آن بزرگوار، خبر داده بود. در همین حال بعضی مسئولان ارشد حرکت امل و حزب‌الله نیز شهادت داده‌اند که پس از اختفاء امام صدر، محمد صالح حسینی بارها و بارها به مقر حرکت امل در بیروت مراجعه و با انفعال شدید از وقوع این فاجعه ابراز تأثر و تأسف ‌کرده بود. محمد صالح حسینی در سال 1981 میلادی به طرز مشکوکی در بیروت به قتل رسید. همزمان با وی، زهیر محسن رهبر گروه فلسطینی الصاعقه نیز که بارها گفته ‌شد در عملیات ربودن امام صدر با رژیم قذافی همدستی کرده است [4]، به طرز مشکوکی در بندر کان فرانسه به قتل رسید. چند سالی است که این نظریه قوت بیشتری یافته است، که اراده‌ای شوم در سطح منطقه و جهان، هم طرح و اجرای عملیات ربودن امام صدر توسط رژیم قذافی را مدیریت کرده است و هم به مدت سه دهه تمام از پیگیری مسأله و نیز کشف حقایق آن ممانعت به عمل آورده است. بر اساس این نظریه [5]:
    • عملیات ربودن
امام صدر با عاملیت مستقیم رژیم قذافی و هم‌دستی برخی محافل مهم قدرت در منطقه خاورمیانه اجرا شد؛
    • برخی هم‌دستان رژیم قذافی و نیز بعضی افراد مطلع که مراتب رازداری آنها محرز نبود، از جمله حسن اشکال [ظاهرا پسر خاله قذافی]، زهیر محسن و نیز محمد صالح حسینی، جهت تضمین عدم افشاء حقیقت طی سالیان بعد ترور شدند.
    با چنین ذهنیتی بود که در زمستان سال 1381به اتفاق برخی برادران گروه تلویزیونی «روایت فتح» خدمت آقای سید محمد صادق حسینی رسیدیم تا نقطه‌نظرات او را در این باره جویا شویم. تصور نگارنده این بود که وی پس از گذشت بیش از دو دهه از ربوده شدن امام صدر و نیز قتل برادر، به اندازه کافی فرصت داشته است تا در باره این وقایع تحقیق کند و به اطلاعات و لااقل تحلیلی منطقی دست یابد. همینطور نیز بود. اگرچه حسینی پس از اتمام گفتگو تصریح کرد که به سبب تردد مداوم در کشورهای عربی همه باور‌های خود را بر زبان نیاورده است، و اگرچه برخی پاسخ‌های وی از نظر نگارنده قابل قبول نیست، اما اهمیت پاسخ‌های وی چنان است که قطعا در آینده از سوی صدر پژوهان و محققان در زمینه چگونگی اختفاء آن بزرگوار مورد استناد قرار خواهد گرفت. آنچه در پی می‌آید، حاصل این گفتگوست. به راستی امام صدر یک روز قبل از ربوده شدن به خبرنگار
مجله کویتی «النهضه» در لیبی چه واقع‌بینانه گفته بود: «حوادث لبنان گویای آن است که مسائل پشتِ پرده بسیار گسترده‌تر از ظواهری هستند که در داخل کشور مشاهده می‌شود. برنامه‌ها و نقشه‌های بزرگی در دست اجرا هستند که تماما در ماوراء مرزهای لبنان تنظیم شده‌اند. برخورد با این مسائل مستلزم دقت فراوان، تلاش خستگی‌ناپذیر و نیز توکل بر خداوند تبارک و تعالی است».
اولین آشنایی
 
   ? آقای حسینی؛ اگر امکان دارد، ابتدا قدری در باره چگونگی آشنایی خود با امام صدر برایمان صحبت کنید.
    استاد: بسم‌الله الرحمن الرحیم. اولین باری که خدمت امام موسی‌صدر عزیزمان رسیدیم و با ایشان آشنا شدیم، در مسجد شهر آخِن آلمان بود. من آن زمان در آلمان تحصیل می‌کردم. یادم هست که آن روز یک فضای بسیار لطیفِ فرهنگی، دینی و فوق‌العاده‌ای بر مجلس حاکم بود که روی من تاثیر بسیار زیادی گذاشت. ظاهرا پاییز سال 1973 میلادی بود. ایشان به منظور انجام کارهای خیر برای شیعیان لبنان مرتب در حال سفر به اروپا بودند و آن سفر به آلمان آمده بودند. آلمان یکی از کشورهایی بود که به شیعیان لبنان و مؤسسه آموزشی هنری جنوب لبنان که حضرت امام موسی ‌صدر راه انداخته بودند، کمک می‌کرد. در آن دیدار از ایشان یک صحنه‌ای دیدیم که برای همه ما درس و آموزشی فرهنگی و جاودانه بود که به وحدت شیعه و سنی و بلکه وحدت انسان‌ها مربوط است. امام موسی صدر آمدند و با کمال تواضع پشت سر استاد گرامی [عصام] سعید العطار، امام جماعت آن مسجد که اهل سوریه است، قرار گرفتند، به ایشان اقتدا کردند و عینا همان نمازی را که نماز مسلمین است و ما در مکه و مدینه اجرا می‌کنیم، به جای آوردند. یعنی به نشانه وحدت با برادران اهل سنت، پشت سر آقای عطار نماز خواندند، بدون آنکه هیچ علامت یا نشانه‌ای از تفرقه بین سنی و شیعه ظاهر شود...
تغذیه فکری دانشجویان مسلمان
    ? آیا سخنرانی هم کردند؟
    استاد: بله؛ بعد از نماز در باره ضرورت وحدت مسلمانان و بلکه ضرورت انسان واقعی بودن ما مسلمان‌ها بحثی را ارائه کردند که بخصوص برای ما دانشجویانی که خارج از کشور زندگی می‌کردیم و در چالش دفاع از ارزش‌های انسانی و اسلامی قرار داشتیم، بسیار جالب، متین، قوی و دوراندیش بود. می‌دانید که در آن زمان، هم کمونیسم در حال حمله به جهان اسلام بود، هم عالم سرمایه‌داری در حال حمله به جهان اسلام بود و هم متاسفانه مسلمانان در بدترین وضعیت ناهنجار، ناهماهنگی و تفرقه در میان خود بودند؛ از طرفی متأسفانه بلندنظری و دید دقیق علمای اسلام نیز هنوز به آن مرحله نرسیده بود که چنین جسارت‌های فرهنگی به‌جا و متین داشته باشند. به جرأت می‌توانم بگویم که از این نظر امام موسی صدر واقعا در زمان خود تک بودند. به هر حال این خاطره هیچ‌گاه از ذهن من خارج نشد و تاکنون آن را حفظ کرده‌ام. بعد از آن من مرتب به لبنان سفر می‌کردم و بارها ایشان را در مقر مجلس اعلای شیعیان لبنان در حازمیه زیارت ‌کردم. ایشان باز آنجا بحث‌های بسیار جان‌دار، پرمعنی و پرآینده‌ای را در قالب سمینار و سخنرانی مطرح کردند که می‌شنیدیم و استفاده می‌کردیم.
    ? آیا از عناوین آن بحث‌ها الآن چیزی را به یاد دارید؟
    استاد: بله؛ مثلا یادم هست که بحث بسیار جالبی را در مورد تئوری امید یا فلسفه انتظار ظهور مهدی موعود برای دانشجویان ایرانی و عرب داشتند که بحثی بسیار مترقی، معاصر و بر اساس زبان و ادبیات روز بود. طبیعتا این‌گونه بحث‌ها، آن‌هم در زمان سیادت و هیمنه ایدئولوژی‌های بیگانه بر جهان اسلام، برای ما دانشجویان هم جدید بود و هم کمکی بسیار ارزنده‌ در دفاع از از ارزش‌های اسلام. خصوصا برای امثال مایی که در خارج از کشور با انواع شبهات و این‌نوع مسائل روبه‌رو بودیم و واقعا به چالش ‌طلبیده می‌شدیم.
گسترش روابط
    ? رابطه شما با امام صدر بعدها چگونه گسترش پیدا کرد؟
    استاد: بعدها باز به واسطه برادرم شهید محمد صالح با ایشان بیشتر آشنا شدم. چون برادر من در این‌گونه فعالیت‌های فرهنگی، مشاور خاص ایشان بود؛ چه در جنوب لبنان در آن مدرسه‌ای که ایشان تاسیس کرده بودند و چه در خود مجلس اعلای شیعیان لبنان. کم‌کم به واسطه برادرم با آن مدرسه جنوب لبنان و با استادان آنجا نیز آشنا شدم. یادم هست که با همت امام موسی صدر، استادان آن مدرسه با کمک خود ایشان و برادرم توانستند برای اولین بار دروس دینی را در سیستم آموزشی مدارس لبنان وارد کنند. منظورم مدارس کل لبنان است و نه فقط شیعیان. درس دینی برای اولین بار با تلاش استادان این مدرسه بود که در نظام آموزشی لبنان تأسیس شد و به رسمیت شناخته شد. متن دروس توسط مجلس اعلای شیعیان تهیه می‌شد و در این مدرسه توسط بعضی اساتید که خود امام موسی صدر انتخاب می‌کردند، به معلمان تدریس می‌شد. مدرسه جنوب لبنان از این جهت حالتی شبیه دانشگاه تربیت معلم ما در ایران پیدا کرده بود و معلمان دروس دینی را برای مدارس لبنان تربیت می‌کرد.
    ? آیا شهید چمران در این زمان به لبنان آمده بود؟
    استاد: نه؛ شهید چمران آن زمان هنوز به لبنان نیامده بود. اتفاقا من آمدن شهید چمران را به یاد دارم. عصر یکی از روزهای همان سال‌های 75 یا 76 [6] میلادی بود که ایشان با یک فولکس استیشن کوچک و متواضع که خودشان رانندگی می‌کردند، همراه زن و بچه‌هاشان از خارج کشور به لبنان آمدند. نامه‌ای نیز از جناب آقای صادق طباطبایی برای امام موسی صدر همراه داشتند که ایشان را معرفی کرده بودند که می‌توانند بسیار مفید واقع شوند؛ انصافا نیز شهید چمران یک تحول نوعی را در مسائل آموزشی و سیاسی و بعدا نظامی و انقلابی در جنبش شیعیان لبنان بوجود آوردند.
    ? آیا شهید چمران و آقای محمد صالح حسینی همزمان با هم در مدرسه صنعتی جنوب لبنان فعالیت می‌کردند؟
    استاد: بله؛ اتفاقا یادم هست که سال اول را بسیار پر تلاش، و در فضایی آکنده از صمیمیت و همکاری، در کنار یکدیگر در آن مدرسه سپری ‌کردند. ولی متاسفانه بعضی متحجرین ایرانی و عرب و نیز بعضی افراد لیبرال ایرانی و عرب وارد این جریانات شدند و سعی کردند در میان ایرانیان و در میان روشنفکران عرب فتنه و اختلاف ایجاد کنند. این فتنه‌ها نهایتا منجر به آن شد که برادرم از مجلس اعلای شیعیان لبنان استعفا دهد. البته برادرم صمیمیت و برادری را تا آخرین لحظات زندگی مهندس چمران با ایشان حفظ کردند و همچنین تا آخرین لحظات حضور امام موسی‌صدر در لبنان با ایشان همکاری کردند. من بخصوص یادم هست که در آن لحظات آخر، که ما شدیدا احساس نگرانی می‌کردیم از احتمال وجود توطئه‌ای سنگین علیه امام موسی‌صدر در منطقه به وسیله سازمان‌های منطقه‌ای و جهانی، شیخ محمد یعقوب نزد ما آمد ...
منعِ امام صدر از سفر به لیبی (1)
    ? منظورتان دقیقا چه زمانی است؟
    استاد: این درست قبل از آخرین سفر این مجموعه عزیز بود که به لیبی رفتند. آن زمان خانه ما هنوز در محله برج‌البراجنه‌ی بیروت بود. شیخ محمد یعقوب نزد ما آمد و گفت ما علی رغم این نگرانی‌هایی که اعلام کردید، باز می‌خواهیم از شما سؤال کنیم که آیا صلاح می‌دانید این سفر را انجام دهیم؟ برادرم نیز گفتند که من اعتمادی ندارم به این آقایان رؤسای عرب و خصوصا رهبر لیبی؛ چون امام موسی‌صدر امروز سمبل مبارزه و مقاومت شیعیان و بلکه کل احرار و آزادگان لبنانی و فلسطینی هستند که در لبنان زندگی می‌کنند و بنابراین احتمالا بعضی رهبران منطقه و سرویس‌های جاسوسی جهان برای ایشان مشکل ایجاد خواهند کرد. البته ما احتمال نمی‌دادیم که اتفاقی بدین شکل بیفتد؛ اما همانطور که اول گفتم، امام موسی‌صدر دنبال وحدت شیعه و سنی بودند و از لیبی و بعضی کشورهای عربی انتظار داشتند که برای متحد کردن جبهه متفرق داخل لبنان و بسیج آنها برای مبارزه با اسرائیل بیشتر تلاش بکنند. امام موسی صدر در این راه از هیچ تلاشی دریغ و ترس نداشتند و خودشان را مستقیما وارد جنگ‌های دیپلماسی و سیاسی کردند تا بتوانند ظرفیت تمام کشورهای منطقه را برای متحد کردن لبنان بسیج کنند. ایشان در این راه حتی مدتی هم به اعتصاب غذا نشستند و به هر حال مبارزه‌ای سیاسی و طولانی داشتند تا بلکه بتوانند یک‌تنه لبنان را علیه دشمن خارجی متحد کنند. اما متاسفانه شرایط طور دیگری بود. اصرار وزراء خارجه کشورهای منطقه، بخصوص عبدالعزیز بوتفلیقه وزیر خارجه وقت الجزایر و نیز خود لیبیایی‌ها، بر ضرورت سفر امام موسی صدر به لیبی، باعث شد که ایشان و دوستانشان بالأخره به این سفر بروند و بنابراین مانع از شنیدن چنین نصیحتی شد.
آشنایی محمد صالح حسینی با امام صدر
    ? چه شد که امام صدر در مورد این سفر خاص از طریق شیخ محمد یعقوب با آقای اخوی مشورت کردند؟ اصولا رابطه آقای محمد صالح حسینی با امام صدر چگونه و در چه سطحی بود؟
    استاد: این مشورت‌ها دائمی و کلی بود. برادرم وقتی که از عراق خارج شدند، به لبنان آمدند و عملا به امام موسی صدر پناه آوردند. ایشان از بغداد فرار کرده بودند، چون حکم اعدام برایشان صادر شده بود. از طریق فلسطینی‌ها از عراق خارج شدند و به کمک آنها به لبنان نزد امام موسی صدر آمدند و مشاور همیشگی ایشان در مبارزات روشنفکرانه علیه چپ و راست شدند. آن زمان چپ و راست، یعنی کمونیست‌ها و بورژوازها، حملات شدیدی را در روزنامه‌ها و مجله‌ها علیه اسلام و دین داشتند. بنابراین رابطه برادرم با امام صدر از این‌جا شروع شد. کمی بعد برادرم رابطِ خوبِ بین امام موسی صدر و رهبران فلسطینی از قبیل یاسر عرفات، فارق القدومی، ابوایاذ و ابوجهاد شد. یادم هست که برادرم مرتب در حال رفت و آمد و بحث و گفتگو بود تا رابطه امام موسی‌صدر و رهبران فلسطینی را بهبود بخشد. بحث‌های آموزشی در مدسه جنوب لبنان هم یکی دیگر از زمینه‌های همکاری بود. پس از آن زمینه همکاری برادرم با امام موسی صدر به اقدامات امام برای متحد کردن جهان عرب گسترش یافت. چون همت و حوزه فعالیت امام موسی‌صدر دیگر از مرز لبنان و یک کشور و یک طایفه و یک مساله بخصوص فراتر رفته بود و تمامی جهان عرب را در برگرفته بود. امام موسی صدر دنبال آن بود تا از تمامی زمینه‌های ممکن برای متحد کردن هم لبنان و هم جهان عرب استفاده کند. مثلا به یاد دارم که ایشان اعتقاد داشت که می‌توان در زمینه‌های فکری از فلسفه مالک بن نبی فیلسوف معروف الجزایر برای تقویت مسلمان‌ها در برابر ایده‌های غرب‌گرا و به اصطلاح استعماری که در مقابل جهان اسلام قد علم کرده بودند، استفاده کرد. ایشان همچنین بر آن بودند تا از فلاسفه و متفکرین یمن نیز در این راستا استفاده کنند.
    ? و اخوی شما یکی از کسانی بود که امام صدر در باره این مسائل با وی مشورت و همفکری می‌کرد؟
    استاد: بله؛ مشورت امام موسی صدر با برادرم دائمی بود؛ آنهم در چهارچوب دفاع از جهان اسلام و وحدت آن. ایشان در این چارچوب با همه آنهایی که فکر می‌کرد اهل نظر هستند، مشورت می‌کرد. امام موسی صدر اصولا روش‌شان همین بود که در کارها اهل مشورت بودند. یادم هست یک وقت نااهلان داخلی لبنان شدیدا علیه امام موسی ‌صدر فعالیت و ایشان را متهم کردند که به اصطلاح امروز ما، لیبرال و اهل تساهل و تسامح هستند. آنها تلاش داشتند امام موسی صدر را به انزوا بکشانند. این همان وقتی بود که ایشان برای دفاع از مجاهدین آن زمان، که زیر چکمه‌های ساواک تحد تعقیب و در معرض خطر اعدام بودند، سفری طولانی به ایران آمدند. وقتی امام موسی صدر از ایران به لبنان باز گشتند، ما یک بسیج عمومی کردیم تا از ایشان استقبال کنیم. واقعا هم استقبال بی‌نظیری شد. کل لبنان بسیج شده بود تا در فرودگاه بیروت و پس از آن از ایشان استقبال کند. یادم هست که صبری حماده، رئیس وقت پارلمان لبنان که پیرمردی محترم و اهل بعلبک بود، شخصا آمده بود. برادرم محمد صالح و من نیز بودیم. انصافا در فرودگاه قیامتی برپا شده بود و همه آن کسانی که می‌خواستند وجه ایشان را به اتهامِ به اصطلاح «تساهل و تسامح» ایشان تخریب کنند، تیرشان به سنگ خورد ...
اسباب موفقیت و مقبولیت
    ? امام صدر تا چه حد اهل تساهل و تسامح بود؟ کجا چنین بود و کجا چنین نبود؟
    استاد: امام موسی‌صدر نه اهل افراط بود و نه اهل تفریط. اهل اعتدال بود. ایشان اصول‌گرا بود، وقتی که مسأله به اسلام، تشیع و اهل بیت مربوط بود؛ و اهل تساهل و تسامح بود، وقتی مسأله سیاسی عمده‌ای در سطح جهان اسلام مطرح می‌گشت. البته تساهل و تسامح، به همان شکلی که قرآن ما را بدان دعوت می‌کند، یعنی «شریعةٌ سهلةٌ سمهةٌ و حنیفیةٌ». ایشان طوری مسائل روز را مطرح می‌کرد و از چنان زبان و ادبیاتی بهره می‌برد، که مسیحیان می‌گفتند حضرت مسیح ظهور کرده و مُخَلِّص ما آمده تا ما را نجات دهد؛ روشنفکران نیز از طیف‌های مختلف ایمان پیدا می‌کردند و می‌گفتند امام موسی‌صدر می‌تواند نماد و سمبل جنبش روشنفکری در سطح جهان باشد.
    ? به نظر شما چه شد که امام صدر توانستند چنین مقبولیت و موفقیتی بدست آورند؟
    استاد: امام موسی‌صدر به نظرم می‌شود گفت که هم متعلم به علوم دینیه بود و هم متعلم به علوم دنیویه؛ یعنی هم ایدئولوژی‌های بشری آن زمان جهان را خوب مطالعه کرده بود و هم به علوم دین حسابی مسلط بود. ایشان در عین حال به یک خانواده بسیار اصیل تعلق داشت که همه اعضاء آن اهل داد و ستد فکری بودند. خود ایشان نیز اهل تبادل و تعاطی افکار بود. شخصیت ایشان بلند پرواز و فراگیر بود و از مرز یک کشور، یک قومیت، یک مذهب و حتی یک دین فراتر فکر می‌کرد. عوامل تأثیرگزاری که شخصیت ایشان را ساختند، در همان تعلیمات اولیه ایشان وجود داشت؛ چه تعلیماتی که در خانواده دیدند و چه تعلیماتی که در مدارس مختلف در جامعه دیدند. امام موسی صدر شخصیتی فوق‌العاده با دیدی وسیع و به اصطلاح آینده‌نگر بود که قرائت‌های مختلف را خوب می‌شناخت و از قدرت سخنوری به زبان روز و بر اساس ادبیات امروز به خوبی بهره‌مند بود. امام موسی صدر اهل گفتگوی فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و ادیان بود. ایشان شاید اولین کسی بود که مسأله گفتگوی فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و ادیان را، آنهم به شکلی واضح، روشن و عملی، در سطح جهان اسلام مطرح کرد. به نظرم ایشان همه این تعلیمات ناب، شفاف و خالصانه را از قرآن آموخته بود. این آیه شریفه که «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» [7]، شاید بهترین زبان امام موسی‌ صدر در گفتگو با طیف‌های مختلف روشنفکری و پیروان ادیان و مذاهب مختلف بود. از طرفی صداقت و آن طبع بلند بر تمام ابعاد شخصیت ایشان حاکم بود.
    ? به نظر شما تجربه موفق امام صدر در عرصه گفتگو در لبنان، تا چه اندازه می‌‌تواند برای ما جمهوری اسلامی ایران که امروز داعیه گسترش این طرح را در سطح جهان داریم، راه‌گشا باشد؟
    استاد: به نظر من تجربه امام موسی صدر در راه‌اندازی حرکت گفتگوی فرهنگ‌ها و ادیان در لبنان، برای ما ایرانیان داخل کشور که امروز می‌خواهیم از ارزش‌های انقلاب‌مان دفاع کنیم، تجربه‌ای بسیار قوی،‌ محکم و قابل اتکا است. انقلاب ما قبل از هر چیز انقلاب سخن، انقلاب کلمه و انقلاب فرهنگ بود. به همین جهت به نظر من واقعا باید در تجربه امام موسی صدر تحقیق و تفحص و آن را مجددا احیاء بکنیم. تجربه امام موسی صدر در لبنان می‌تواند برای ما یک الگوی عملی باشد و نه فقط یک الگوی نظری. برای اینکه هم توانسته است از ارزش‌های اسلام، تشیع و اهل بیت دفاع کند و هم توانسته است تمام مذاهب و طیف‌های گوناگون فرهنگی و فکری مختلف لبنان و بلکه جهان را تحت تأثیر قرار دهد. یکی از ویژگی‌های امام موسی صدر همین بود که می‌توانست با روشنفکرانی که از فرانسه، آلمان و کشورهای مختلف می‌آمدند، بدون اینکه از اصول اسلامی خود کوتاه بیایند، همکاری کنند و در سیاست و اخلاق همدم شوند. به عنوان مثال ایشان توانستند در تمام این بحث‌هایی که امروز در باب هنر و موسیقی مطرح است و در تمام این به اصطلاح ابتکارات و ابداعاتی که ما امروز برای جوان‌ها قائل هستیم، آنهم در آن زمان که تحجر بر بسیاری از حوزه‌های روشنفکری و حتی دینی حاکم بود، در چارچوب دین حرف‌های جدید و قانع‌کننده بزنند. این در حالی بود که هیچ‌کس چنین حرف‌هایی نمی‌زد. با این حال ایشان به تنهایی و یک‌تنه وارد این وادی شدند. اگرچه در اثر تواضع شدیدشان هیچ‌گاه خود را به عنوان مرجع و مجتهد مطرح نکردند، اما نظراتی که می‌دادند برای ما جوان‌ها بسیار مفید، راه‌گشا و قابل ستایش بود. به نظر من تمام نظرات، سخنرانی‌ها و زندگی عملی ایشان می‌تواند امروز برای ما الگو باشد. اینها یک تجربه میدانی ارزشمند برای همه کسانی است که تازه امروز تلاش دارند اسلام را به عرصه عمل وارد کنند.
اختلافات محمد صالح حسینی با امام صدر
    ? جناب آقای حسینی؛ وقتی تاریخ مبارزات امام صدر در لبنان را ورق می‌زنیم، به جمع کوچکی از مبارزان ایرانی مقیم لبنان و سوریه برخورد می‌کنیم که در مسائل مختلف، در صف منتقدان و بلکه مخالفان آن بزرگوار جای داشتند؛ کسانی امثال آقایان جلال‌الدین فارسی، محمد منتظری، بعضی همفکران آنها و از جمله اخوی شما! چه شد که آقای محمد صالح حسینی از صف همکاران امام صدر به صف مخالفان آن بزرگوار منتقل شد؟
    استاد: ببینید! درست است که بین برادرم و بعضی به اصطلاح ارزیابی‌های سیاسی آن زمان امام موسی ‌صدر اختلاف‌نظرهایی بوجود آمده بود، ولی این اختلاف‌نظرها در هیچ مقطعی به نزاع یا رودررویی نرسید. این آن چیزی است که من خود شاهد بودم و الان می‌توانم شهادت بدهم. بر عکس، در بعضی مقاطع، خصوصا در برخورد با مسائل داخلی لبنان، مسائل فلسطینی‌ها و نیز مسائل روشنفکری، شهید محمد صالح حسینی دیدگاه‌های امام موسی صدر را ارجح و صائب‌تر می‌دانست. برای اینکه آن طیف اقلیتی که شما فرمودید با امام موسی صدر موافق نبودند یا درگیر شده بودند، متأسفانه از نظریات جریان چپ فلسطینی و جریان چپ لبنانی متأثر بودند. این جریان چپ فلسطینی و لبنانی متعادل نبود و بعدها هم ثابت شد که یکی از اسباب و علل همان فتنه‌هایی بود که به ناپدید شدن امام موسی صدر کشیده شد. البته نه اینکه حالا اینها مستقیما دخالت داشتند! نه؛ اما یکی از عواملی بودند که فضا را مهیا کردند برای آنهایی که می‌خواستند از وضعیت لبنان و فلسطینی‌ها سوءاستفاده بکنند و در آب گل‌آلود ماهی صید کنند.
    ? اختلاف‌نظر آقای محمد صالح حسینی با امام صدر سر چه مسائلی بود؟
    استاد: این به اصطلاح اختلاف‌نظرها احتمالا سر مسائل ایران بود. به عنوان مثال آقایان محمد صالح حسینی، محمد منتظری و تعدادی از دوستان اعتقاد داشتند که با شاه نمی‌توان معامله کرد و حتی تا حدود شرط‌بندی هم [به امام صدر] گفتیم که اگر شما به تهران تشریف ببرید و برای آنهایی که به اعدام محکوم شدند درخواست عفو کنید، شاه ایران قبول نخواهد کرد. ولی امام موسی‌صدر می‌‌گفت: «بله، شما شاید درست می‌گویید، اما توجه داشته باشید که وظیفه من با وظیفه شما فرق دارد. شما می‌توانید در تبلیغات و در بحث‌های سیاسی و جنگ تبلیغاتی که حقتان هم هست، بروید و آنطور که می‌گویید عمل کنید؛ اما من نیز به عنوان یک عالم دینی که از احزاب و گروه‌ها فراتر است، باید به وظیفه خود عمل کنم و نصیحت را به سلطان ایران و غیر ایران برسانم». به نظرم اگر ما امروز بنشینیم و واقع‌بینانه نگاه کنیم، در خواهیم یافت که اتفاقا راه ایشان صحیح بوده و در ضمن با چارچوب کلی حرکت ایشان نیز هماهنگ بوده است. اینکه گفتم امام موسی صدر اهل افراط و تفریط نبود و بلکه معتدل بود، به همین معنی است. ایشان احساس می‌کردند که ما برای نجات ملت‌مان، برای نجات روشنفکران خودمان و برای دفاع از ارزش‌های خودمان، تمام راه‌های صحیح و قانونی را باید برویم. ایشان به عنوان یک عالم دینی خود را از گروه‌ها، احزاب و مرزها فراتر می‌دیدند و وظیفه خود می‌دانستند چنین عمل کنند. از طرفی کار ما جوان‌ها، از جمله برادرم و دیگران، بسیج همه چیز برای انقلاب بود؛ بسیج همه ظرفیت‌ها برای فعالیت تبلیغاتی و اطلاع‌رسانی علیه یک رژیم خون‌خوار، دیکتاتور و مستبد. از نظر امام موسی صدر، ما هم حق داشتیم این راه را برویم. اما همانطور که گفتم، محمد صالح هیچوقت رو در روی امام موسی‌صدر قرار نگرفت. حتی در همان لحظاتی که اختلاف‌نظر بود، ما کماکان یکی از عواملی بودیم که برپایی جلسات مشترک و مستمر دوستان شیعه وابسته به امام موسی صدر را با رهبران فلسطینی چون ابولطف، ابوعمار و اینها تشویق و تنظیم می‌کردیم. یکی از هدف‌های این جلسات تنش‌زدایی میان فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها بود که اتفاقا نتایج خوبی هم بدست داد [8]. به عنوان مثال یکی از نتایج مهم این جلسات آن بود که سمبل عظیم و تئوریسین بزرگ انقلاب فلسطین، جناب آقای منیر شفیق، به واسطه همان بحث‌های امام موسی صدر با رهبران فلسطینی و در نتیجه نزدیکی و همکاری این دو جناح، از مسیحیت به اسلام گروید و از خط مارکسیسم به خط انقلاب اسلامی و امام خمینی روی آورد. این‌که ایشان به این طرف آمدند، یکی از نتایج رفتار عالمانه، سخنان قانع‌کننده و نیز آن رفتار توأم با تساهل و تسامح امام موسی صدر بود. ایشان یکی از دوستان نزدیک ما و آقای محمد صالح حسینی با ایشان آشنا بود. همانطور که گفتم، ما انجام این بحث‌ها را تشویق می‌کردیم و بنابراین اختلاف‌نظرها هیچ‌گاه به حد رو در رویی نرسید. من دقیقا به یاد دارم که آقای محمد صالح حسینی در روزهای آخر عمرش خیلی ناراحت بودند از این بحث‌هایی که بعضی دوستان در کتاب یا غیر کتاب علیه امام موسی‌ صدر و مبارزات ایشان مطرح می‌کنند. برادرم این‌گونه اعمال را خلاف می‌دانستند و خیلی ناراحت بودند. همچنین از کارهای ضد اخلاقی که برخی‌ها علیه بعضی دوستان امام موسی‌صدر، از جمله شهید چمران راه ‌انداخته بودند، شدیدا ناراحت بودند و آن را غیر اخلاقی می‌دانستند. برادرم می‌گفت اختلاف‌نظر در داخل یک خانواده امری طبیعی و مفید است؛ برای اینکه نوعی تعاطی افکار است که می‌تواند همه را به درجه بالاتری ببرد. او می‌گفت این‌گونه اختلاف‌نظرها از نوع تضاد و به قول مارکسیست‌ها «انتاگونیستی» نیست که قابل حل نباشد و هرگز به نتیجه نرسد.






برچسب ها : امام موسی صدر  ,

      
<      1   2   3   4   5      >