آقای صدر در یکی از سفرهایشان به آلمان، به لابراتوار من در دانشگاه بوخوم آمدند تا از آنجا بازدید کنند. این بازدید و دیدار و برخی گفتگوها برای ایشان جالب بود. با همان لباس روحانیت آمده بودند و خیلی هم مورد استقبال قرار گرفته بودند. استاد من و دانشیارها و همکاران من هم آمده بودند تا با ایشان دیدار کنند. موقع برگشتن به من گفتند که اگر حالش را داری، برویم جایی و یک قهوه یا چایی بخوریم. به رستورانی زیبا در یک فضای جنگلی خیلی سرسبز و خرم در دهکده ای نزدیک شهر بوخوم رفتیم. در آنجا در زمینه های مختلفی صحبت کردیم. من به ایشان گفتم که اصلا بدین دلیل از دانشگاه آخن به دانشگاه بوخوم آمدم تا بتوانم از دانش شمی قدری بیشتر در زمینه ی اعتقاداتم استفاده نمیام. تعریف کردم که در آخن یک گزارش علمی از پروفسور فلایدر خواندم که به مسأله پیدایش حیات و آغاز خلقت پرداخته بود. این پروفسور یکی از ژنتیکر‌های بزرگ عصر بود و مانفرد آگین، یکی از شاگردان او، در سال 1967 جایزه نوبل شیمی را گرفته بود. من از ایشان درخواست کرده بودم تا مرا به عنوان دانشجوی مقطع دکتری در حوزه پژوهش‌های علمی خود قبول کند. او هم قبول کرده بود و خیلی سریع یک رابطه صمیمانه‌ای بین ما برقرار گردید. به دایی‌جان گفتم که الآن احساس می‌کنم که دارم حسابی از استادم پرفسور فلایدر استفاده می‌کنم و کار تحقیقاتی‌ام هم دراین دانشکده موفق است. گفتم که هر بار که به یکی از مسائل بدن و به یک مکانیسم حیات بر می‌خورم، یک اعتقاد عجیبی نسبت به توحید و قدرتی که خداوند در این جهان آفریده، پیدا می‌کنم. در اینجا دایی‌جان تعبیری کردند که برای من همیشه حکم یک تیتر را داشته است؛ ایشان گفتند: «صادق‌جان! ایمان و اعتقادی ارزش دارد و منشأ اثر است، که انسان از ورای قله علم بدان بنگرد». بعد هم اضافه کردند: «یک وقتی هست که یک اعتقاد قلبی داری، اما قله‌های علم را نپیموده‌ای؛ یک وقتی هم هست که وارد دنیای علم می‌شوی و به سؤال‌های «چرا»، «اما» و «چگونه» برخورد می‌کنی. اغلب افراد چون از یافتن پاسخ ناتوان هستند، مایوس می‌شوند و سؤال را کنار می‌گذارند. بنابراین یا به دین پشت پا می‌زنند و یا در دوران بی‌تفاوتی و شک باقی می‌مانند؛ اگر در این دورانی که انسان به شک می‌رسد، که شک بسیار ارزنده‌ای هم هست، تلاش کند که آن شک را در خود تقویت و نهایتا به یقین تبدیل نماید، این یقین برخاسته از شک، خیلی راهگشا خواهد بود. بخصوص اگر وقتی آدم به بالای قله علم بیاید، دست دین را بگیرد و به بالا بکشاند! باوری دینی که از این بالا عرضه شود، یک چراغ فروزان و همان مصباح الهدایی است که از آن سخن می‌گویند». بعد هم گفتند: «من خیلی خوشحال هستم که تو را در این راه می‌بینم. اگر در این زمینه از من هم کمکی بر آید، دریغ نخواهم کرد».

آقای صدر نسبت به دکتر شریعتی از همین زاویه «منشأ اثر بودن» می‌نگریستند. ایشان «بردن مذهب به دانشگاه» و «از فراز قله علم به دین نگریستن» را ارزشمند می‌دانستند [4]. به همین جهت هم به کار دکتر شریعتی به دیده تقدیر می‌نگریستند. یادم هست که گاهی اوقات، نسبت به مطالبی که عده‌ای علیه شریعتی عنوان می‌کردند، می‌خندیدیم. آقای صدر می‌گفتند که یکی از امتیازات دکتر شریعتی این است که مخالفینش مغرض و بی سواد هستند. به هر حال ایشان از این زاویه به دکتر شریعتی می‌نگریستند.

منبع: مصاحبه ی دکتر صادق طباطبایی با سایت تابناک. متن این مصاحبه در جلد دوم کتاب خاطرات دکتر آورده شده است.

 






برچسب ها : امام موسی صدر  ,